هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دره‌ي سكــــــوت
پیام زده شده در: ۳:۱۹ دوشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۳
خلاصه:

سیبل تریلانی پیشگویی میکنه که در آخرین روز از آخرین ماه سال، زندگی تمام ساکنان خانه ریدل تموم خواهد شد. لرد گروهی از مرگخوار ها رو به دره ی سکوت میفرسته تا عصای زرین رو پیدا کنن و بیارن تا این اتفاق نیفته و گروهی دیگر در خانه ریدل میمونن تا راه مقابله با اون اتفاق وحشتناک رو پیدا کنن.

دره سکوت دارای چند لایه دفاعی هست که نذاره انسان ها وارد اونجا بشن، لایه ی اول که دیوانه ساز ها بودند، توسط مرگخواران نابود شد.
مرگخوارانی که در خانه ریدل ها بودند، طلسم میوتوس Muteus رو پیدا کردند و به وسیله ی سپر مدافع، این رو به اطلاع مرگخواران داخل دره رسوندند.
محافظین دره که انسان نیستند، از حضور مرگخواران مطلع شدند و میخوان جلوشونو بگیرند.
لرد چون خبری از اون مرگخوار ها دریافت نمیکنه، گروه دیگه ای رو میفرسته تا اونا رو پیدا کنن و برگردونن برای محافظت از خونه ی ریدل ها؛ و اگه تا سه روز نتونستن پیداشون کنن، برگردن.
لرد، مرلین رو احضار میکنه،چون تنها کسی که قبل از آن دره ی لعنتی و جنگل اسرار آمیز و تمام راز های دروش زندگی میکرد، او بود.

_______________________

به محض اینکه ایوان سعی کرد تا ورد را ادا کند، موضوع مهمی را متوجه شد، هنوز در جای قبلی خودشان ایستاده بودند، جایی که چند لحظه قبل توسط چندین دیوانه ساز محاصره شده بود و هر لحظه امکان داشت برگردند! نگاهی به بقیه ی مرگخواران انداخت و با اشاره ی چوبدستی به آنها گفت که باید چکار کنند.

چند دقیقه بعد تمام مرگخواران در نقطه ای دیگر اردو زده بودند و در حال بررسی مواد غذایی و وسایلی بودند که به همراه داشتند، هر یک از افراد گروه به دنبال کاری بود و هیچ یک به سایه ای که از ابتدای ورودشان به جنگل آنها را تعقیب میکرد و اکنون در نزدیک ترین فاصله از زمان حضورشان در این مکان به آنها قرار داشت.

خانه ریدل ها:

- تمام مرگخواران، همین الان در سرسرا حاضر بشین!

لحظاتی بعد تمام مرگخواران باقی مانده در عمارت اربابی ریدل ها در مقابل لرد سیاه تعظیم کرده بودند و منتظر بودند تا لرد صحبت بکند. لرد نگاهی به مرگخوارانش انداخت، جای خالی گروهی که برای تجسس فرستاده بود را کاملا در بین یارانش حس میکرد، اما چاره ی دیگری نداشت، نباید اجازه میداد که پیشگویی به واقعیت تبدیل شود، با اینکه میدانست اگر به این کار ادامه بدهد، خود به خود جامه ی عمل به پیشگویی پوشانده است.

اجزای صورت لرد از استیصال و درماندگی اش در برابر پیشگویی در هم رفته بود، مرگ تمام یارانش بهایی بود که هرگز نمیخواست برای هیچ چیزی بپردازد. لبخند همیشگی اش را روی لبانش نشاند تا مرگخوارانش به چیزی شک نکنند و شروع به صحبت کرد:
- یه گروه هفت نفره از شما ها همین الان به سمت دره ی سکوت حرکت میکنه، باید ایوان و بقیه رو پیدا بکنید و برگردونید اینجا، خودتون هم اگه تا سه روز دیگه نتونستین پیداشون بکنید، برگردین تا با گروه های بزرگتری برگردین! بلاتریکس، لینی و مرلین، شما ها تا آخرین لحظه کنار من خواهید بموند. مرلین، با من بیا!

مرگخواران بعد از تمام شدن حرف های لرد، تعظیم دیگری کردند:
- چشم سرورم.

لرد با اشاره ی دستش مرلین را به سمت اتاقش فراخواند، تنها کسی که قبل از آن دره ی لعنتی و جنگل اسرار آمیز و تمام راز های دروش زندگی میکرد، او بود.

دره ی سکوت، مکانی نامعلوم:

- فرمانده، یکی از دیده بان ها گزارش داده که بازم انسان ها وارد دره شدند، این بار به صورت گروهی اومدند، چیکار کنیم؟!

- توسط مانع اول از بین میرن، مسئله ای نیست.

- اون ها مانع اول رو از بین بردند، الان بیشتر داخل جنگل جلو اومدن!

فرمانده محافظان دره ی سکوت، از عصبانیتی که از شنیدن این خبر به او دست داد، تیره تر شد و با عصبانیت گفت:
- این امکان نداره، هیچ انسانی نمیتونه از بین اون همه دیوانه ساز عبور کنه؛ چند دیده بان دیگه برستین و اگه بیشتر جلو اومدن، بهشون حمله بکنید، اسرار اینجا تا ابد مثل یک راز باقی خواهد ماند!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۶ ۲۳:۰۶:۱۱



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۲
سلول های خیانتکار؛ آیا آلبوس دامبلدور و محفل ققنوس از درون در حال پوک شدن و از بین رفتن هستند؟!


در این مقاله سعی ما بر این خواهد بود که اتفاقاتی را که اخیرا در جامعه ی جادوگری در جریان است و محفل ققنوس به شدت سعی در کتمان آن و سرپوش گذاشتن بر آن دارد را بررسی کنیم.

همانگونه که مرگخواران مطلع هستند و به شدت سعی در اطلاع رسانی هر چه عمیقتر این ماجرا به جامعه ی جادوگری دارند، مدتی پیش توسط سیبیل تریلانی، فردی که تمام پیشگویی های وی بنا به اسناد و مدارک محکم و مستند، درست بوده است، پیشگویی ای انجام شده است که آلبوس دامبلدور به ملکوت اعلا خواهد پیوست! اما منوط بر استفاده نکردن مرگخواران و لرد سیاه از جادو!

بعد از انجام این پیشگویی، لرد سیاه ضمن اینکه دستور دادند تا تمام تسلیحات و تجهیزات دفاعی خانه ریدل ها فعال شود، به مرگخواران خود امر کردند که از جادو استفاده نکنند. این اتفاقات در خانه ی ریدل ها باعث بوجود آمدن مشکلاتی در خانه ی ریدل ها شده است و افراد نا آشنا به کار های دستی، در حال تخریب و پایین آوردن خانه ی ریدل ها در نهایت تفریح و شادکامی و ایجاد تفریحات سالم و خوشگذرفونی هستند!

اما در سوی دیگر لندن و در خانه ی شماره ی 13 گریمولد حال و هوایی اندوهناک بر جو این خانه حکم فرماست و هیچ یک از افراد حاضر در این خانه، نمیتواند پیشبینی کند که چه بلایی بر سرشان خواهد آمد! پیری و فرسودگی بیش از حد آلبوس دامبلدور و رو به مرگ بودن وی از یک طرف و تنش هایی که توسط محفلی ها روی میدهد از طرفی دیگر، وضع ناگواری را برای آینده ی محفل ققنوس نوید می دهد.

در آخرین لحظات هوشیاری کامل آلبوس دامبلدور، وی دستور داد تا برای اینکه هیچ یک از افراد جامعه ی جادوگری از وضعیت خراب داخل خانه که همان محفل ققنوس می باشد، محفلی ها و فرزندان روشنایی فعالیت هایی را ترتیب بدهند تا حواس بینندگان را از موضوع اصلی که نابودی از درون محفل ققنوس می باشد، پرت کنند.

شنیده ها حاکی از این است که محفلی ها علاوه بر دست و پنجه نرم کردن با بیماری آلبوس و نابودی قریب الوقوع محفل که تنها زنده بودن دامبلدور مانع از از هم پاشیدن این تشکل است، در حال نونوار کردن محفل ققنوس و فعالیت هایی در جهت القای باور های غلط و منحرف کردن ذهن جامعه ی جادوگری از درون پوسیده و خراب محفل هستند.

اما سوال اصلی این است که اکنون که دامبلدور محفلی ها را در جهت غلط به فعالیت و تشویش اذهان عموم جامعه ی جادوگری واداشته است و خود نیز وضعیت مناسبی ندارد، با مردنش، چه بلایی بر سر محفل ققنوس خواهد آمد؟

نتیجه گیری ما از اتفاقات اخیر و فعالیت های نابجا و به دور از آینده نگری آلبوس دامبلدور، فردی که تمام جامعه ی جادوگری وی را به دور اندیشی می شناسند، این است که در مدت زمانی نه چندان کوتاه، همانگونه که در طی چند روز گذشته شاهد اتحاد مرگخواران و مانور قدرت سیاسی ـشان بودیم، باز شاهد بی رقیب بودن این اتحاد بزرگ خواهیم بود، اما...

نتیجه گیری از آن شماست! در نبود دامبلدور و کار های وی، چه اتفاق ناگواری برای محفل خواهد افتاد؟!

با مقاله های بعدی به این موضوعات بیشتر خواهیم پرداخت.




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۲
لرد ولدمورت در حالیکه از شدت پلیدی نقشه ای که در ذهنش شکل گرفته بود، وارانه میخندید، از اتاق خودش خارج شد و به سمت سرسرای ورودی خانه ریدل ها حرکت کرد و دهانش را باز کرد که مورفین را صدا کند که بعد از دیدن صحنه ای که در ورودی سرسرا شکل گرفته بود، همانگونه انگشت به دهان و با دهان باز خیره ماند!

لینی و دافنه و آیلین و فلور به همراه وینسنت به شدت در تلاش بودند تا چوبدستی لودو را از او بگیرند، در این میان لودو قهقهه های مستانه سر میداد و بلاتریکس در حالی که سعی میکرد رز را که پشت ردایش پنهان شده بود را از خودش دور کند، در حال صدور دستور های استراتژیکی به حمله کنندگان به لودو بود!
- هیشکدومتون نمیتونه چوبشتی رو ازم ژدا کنه! یه وردی براش خوندم که هیشوقت از دستم نمیفته، زور بیخود نزن وینسنت، برو اونور! بقیه میتونن ژور بیخود بزنن!

بعد از تلاش های فراوان لودو، با یک ضربه ی پای استاد، وینسنت از بقیه ی تلاش کنندگان جدا شد و لودو پس از مطمئن شدن از رفتن وینسنت، لبخند پهنی تحویل بقیه ی تلاش کنندگان داد. :-"
- من و این همه خوشبختی محاله، محاله

لرد که از دیدن این همه وقاحت در برابرش به شدت خشمگین شده بود، تصمیم گرفت که آنها را متوقف کند ولی از آنجایی که تمام کارهایش در این مدت را بقیه انجام داده بودند، نمیدانست چه باید بکند، برای همین نزدیکترین مرگخوار که مرلین بود را صدا کرد:
- مرلین، سرشون داد بزن که تموم کنن!

- باشه لرد سیاه! بـــــــــــــــــــــــس کنید!

- گفتیم فریاد بزن مرلین!

- فریاد زدم ارباب؛ الان یه بار دیگه میگم! بـــــــــــــــــــــــس کنید!

لرد بعد از اینکه از همه ی تلاش مرلین و صدای بسیار قدرتمندش (!) با خبر شد، خود دست به کار شد و رو به بقیه ی مرگخوار ها گفت:
- اگه همین الان تموم نکنند، شماها رو به عنوان طعمه به نجینی میدهیم، در عرض سه ثانیه باید از همدیگه جدا شده باشند. یک!

مرگخواران شاهد و ناظر که همگی در حال خوردن چیز فیل و گفتن فوش هایی در جهت داغ کردن قضیه بودند، به تکاپو افتادند در عرض دو ثانیه ی باقی مانده همه ی خاطیان ماجرا کت بست در مقابل لرد بودند!
- خوبه، دفعه ی بعدی از دو شروع میکنم و هر وقت رکوردتون رو رسوندین به 0.0001 ثانیه، جایزه دارید! مورفین و لودو، همین الان و قبل از رسیدن من باید در اتاقم باشید ولی اگه زودتر از من برسید مجازات خواهید شد!

-

محفل ققنوس:

- زود باشین هر چی میتونین به خوردش بدین که زودتر بره مرلینگاه؛ یکی هم شکمشو ماساژ بده که روده هاش حرکت کنن!

- زودتر غذا بیارین، هر چیزی بجز سوپ پیاز که تونستین از آشغال های همسایه ها گیر بیارین رو بردارین و بیارین!

- برین از رستوران سر کوچه بازم غذا بگیرین!

تمام محفلی ها در تکاپو بودند تا بلکه بتوانند ریموس را زودتر اشباع کنند و به درجه ی مرلینگاه رفتن برسد که با فریاد ریموس، همگی دست از کار کشیدند.
- زودباشین راه رو باز کنین، داره میاد!

- عمرا بیاد فرزندم! من جام راحته اینجا، تا ده سال آینده هم تکون نمیخورم! گرم و نرم و پر از غذا و ماساژ مجانی! یه پیرمرد دیگه چی از دنیا میخواد؟! مگه اینکه لطف کنی و گلرت رو هم یه لقمه ی چپ بکنی!

محفلی ها:
-




پاسخ به: بحث و نقد هری پاتر و کتاب هشتم
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲


پاسخ به: تمام كتابهاي هري پاتر براي موبايل
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲


پاسخ به: فونت فارسی "هری پاتری"
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲


پاسخ به: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲
پیام بازرگانی:

- بچه ها، بیایین فرش بشوریم!

- چطوری؟ سخته! بیخیال!

- نا سلامتی خونه تکونیه ها! زود باشین ببینم!

- با چی آخه بشوریم؟

- با شامپوی فرش ایوان!

- چی؟

- شامپوی فرش ایوان!

- کی؟

- شامپوی فرش ایوان!

- کجا؟

- شامپوی فرش ایوان! 29 دو تا شیش!

با تمام شدن پیام های بازرگانی، صفحه قهوه ای رنگ شد و اسامی بازیگران و عوامل بر روی صفحه نمایش داده شد:


بازیگران:
رابعه اسکویی در نقش مالی ویزلی

بروس ویلیس در نقش لردولدمورت

الناز شاکر دوست در نقش آیلین پرنس

طناز طباطبایی در نقش فلور دلاکور


سارومان در نقش مرلین کبیر

مرجانه گلچین در نقش مروپی گانت

ریچارد هریس در نقش آلبوس دامبلدور


نویسنده:
آیلین پرنس
مرلین کبیر

آهنگساز:
دیوید آرنولد

تهیه کننده:
سازمان حمایت از حقوق ساحرگان

کارگردان:
قسمت اول: آیلین پرنس
قسمت دوم: مرلین

لحظه ای تصویر سیاه شد. سپس متنی سبزرنگ بر روی پرده ظاهر شد.
دیدن این فیلم به کودکان زیر 20 سال و محفلی ها و افرادی که سفیدی وجودشان بیشتر از سیاهی ست، توصیه نمیشود.
این فیلم مستندی از اتفاقات واقعی می باشد.

تصویر کوچک شده


قسمت دوم


مرلین به آرامی بر روی صندلی اختصاصی خودش نشسته بود و خیره به آتش درون شومینه، در حالت خلسه قرار داشت. دوربین بر روی چهره ی پیر و شکسته ی مرلین که از شدت تمرکز در هم رفته بود، زوم میکنه. جادوگر پیر هر از گاهی کلمه ای را با خودش زمزمه میکرد:
- آرامش... آرامش...

با شکستن ناگهانی پنجره و ورود زاغی، تمرکز مرلین را در لحظه ای نابود و توجه دوربین را به سمت خودش منعطف کرد. زاغی لحظه ای ایستاد و اتاق را برانداز کرد و سپس به سمت مرلین رفت و شروع کرد به قار قار کردن!
مرلین پس از تمام شدن قار قار های زاغی، با چهره ای بهت زده و برای اینکه مهارتش را آشنایی با زبان انواع جک و جونور ها نشان دهد، شروع به قار قار کردن کرد و جواب زاغی را داد و زاغی را با منقار باز تنها گذاشت و به سمت اتاق آیلین حرکت کرد.

اتاق آیلین، اندکی بعد:

مرلین لبخندی به آیلین و مالی زد و با صدای آرام و تاثیر گذارش شروع به حرف زدن کرد:
- مالی، میدونم که چه وضعیتی برات پیش اومده، مدت ها پیش می خواستم با تو در این مورد صحبت کنم، ولی خب زمان مناسب نرسیده بود ولی امروز میتونم باهات این مسئله رو در میون بذارم. از اتفاقاتی که توی خانه گریمولد میگذره خبر دارم، از تک تک اتفاقاتی که برات افتاده و همه ی 256 تا قهر یک ساعته ای که داشتی رو می دونم ولی الان بحث مهم تری رو داریم! من رو به پیامبری قبول میکنی؟ حاضری تا دنیای جدیدی رو به روت باز کنیم؟

دوربین چهره ی عرق کرده ی مالی رو نشون داد که همزمان با گوش دادن به حرف های مرلین و عرق کردن بیش از پیش، در حال جویدن ناخن هایش بود. پس از مدتی مکث، مالی آب دهانش را قورت داد که به لطف صدابردار، مصادف با صدای تلپ وحشتناکی شد و به جدیت فضا افزود.
- بله یا مرلین، قبول میکنم و حاضرم.

مرلین دستش رو روی شانه ی مالی ویزلی گذاشت و به حالت خلسه فرو رفت و روایاتی را که مالی باید می شنید و می دید، برایش نشان داد. دوربین به سمت بالون تصاویر تشکیل شده بر بالای مرلین و مالی حرکت کرد و در آن غرق شد!

نقل قول:
- و تو ای پیامبر، به لرد سیاه بگو که هر از گاهی آغوشش را برای محفلیان نیز بگشاید، تا از خوان نعمتش همه را بی دریغ احسان کند و منتی بر او نباشد...

- ای لرد سیاه که تو را ناجی قرار دادیم و به زمین فرستادیم تا همگان را هدایت کنی، آغوشت را بر روی همه باز کن و بگذار همه نجات یابند...

مرلین در حالیکه به شدت می لرزید، از کوه پایین رفت و به سمت خانه ی ریدل ها حرکت کرد، جایی که باید پیام را به لرد سیاه ابلاغ میکرد. در کسری از ثانیه در جلوی در خانه ی ریدل ها ظاهر شد و وارد شد. لرد سیاه منتظر او بود.
- لرد سیاه، آگاه باش که این ها کلمات آسمانی هستند که برای تو نازل شده اند، آنها را بشنو و به کار بگیر تا بیشتر در نزد ما ارج و قرب پیدا کنی. هر چند وقت یکبار بگذار تا یکی از محفلی ها به پیش تو بیاید و او را بی هیچ مجازاتی قبول کن تا در قدرت و صداقت تو هیچ شکی به وجود نیاید.


وضعیت مالی دست کمی از وضعیت مرلین پس از شنیدن آیات نداشت، دوربین به سمت چهره ی مالی که از خیس از عرق شده بود چرخید و تلاش او برای ادای واژه ها را به نمایش گذاشت:
- این... یعنی... چی؟

آیلین و مرلین یکصدا جواب مالی را دادند:
- ما، مرلین پیامبر باستانی و آیلین پرنس، رئیس سازمان حمایت از ساحره ها تو را به جمع مرگخواران دعوت میکنیم و به تو وعده میدهیم که هیچ آسیبی نخواهی دید؛ فقط باید آزمون پله پله تا ارباب را بگذرانی! مراحلی برای سنجیدن مهارت های تو!

محفل ققنوس؛ چند ساعت بعد:

- اونکه با من و تو مهربون نمیشه؛ نا رفیقه اون همیشه! همه محفلیا!

- نا رفیقه اون همیشه!

- اونکه با غذای ما صد تا بازی داره؛ دل سنگ مالیه! همه محفلیا!

- نا رفیقه اون همیشه!

تدی که بر روی میز آشپزخانه در حال اجرای کنسرت با شکوه خودش بود با صدای کوبیده شدن در آشپزخانه توسط مالی ویزلی سقوط کرد و کنسرت وی نا تمام باقی ماند!
- چه خبرتونه؟! سرم رفت! من نبودم داشتین خوش میگذروندین دیگه؟ صفا سیتی! آره؟

محقلی ها با دیدن قیافه ی وحشتناک و ـی ِ مالی، خود را جمع و جور کردند و همانند بچه های خوب سر میز نشستند و از هیچکدامشان صدایی بیرون نیامد!
قیافه ی مالی با فهمیدن این موضوع که محفلی ها نه تنها از غیبت چند ساعته ی او که بر خلاف عادت همیشگی اش رخ داده بود، ناراحت یا نگران نبودند و بلکه داشتند کنسرت اجرا میکردند، بیشتر در هم فرو رفت و در تصمیمش جدی تر شد.

دوربین سیاه میشه و اتفاقات چند ساعت قبل که در انجمن حمایت از ساحرگان افتاده بود رو نشون میده!

نقل قول:
- اما بچه هام چی میشن؟ شوهرمو بقیه کسایی که دوستشون دارم؟

- مالی، در یک طرف من، پیامبر ِ شما قرار دارم ولی در اون طرف چی؟ یه ریش دراز و یه چند تا جغله که نصف بیشترشون بچه های خودت هستن و اگه نباشن، اون گروه از بین میره!

- چه تضمینی دارین که بدونم اونا واقعا منو دوست ندارن؟

مرلین چشمکی به آیلین میزنه و پس از چند لحظه آیلین غیب میشه.
- من همین الان میتونم بهت بگم که اونا دارن پشت سر تو شعر میگن و شاد و خوش و خرم هستند و نبودن تو هیچ اهمیتی براشون نداره؛ برای اینکه مطمئن بشی خودت برو و ببین و بعدش تصمیم بگیر!

مالی سری به نشانه ی موافقت تکون میده و غیب میشه. بعد از رفتن مالی، مرلین به سمت صندلی آیلین حرکت می کنه و بعد از نشستن روی اون، با خودش زمزمه میکنه:
- ای کاش آیلین فرد مناسبی رو پیدا کنه که ازش به عنوان یه طعمه برای معجون مرکبش استفاده کنه!


مالی سوپ همیشگی خودشو درست میکنه اما به دور از چشم محفلی ها، دارویی رو که مرلین به اون داده بود رو در داخل سوپ میریزه که باعث کچلی دائمی اعضای محفل و ریختن ریش دامبلدور خواهد شد.

تصویر کات میخوره به صحنه ی بعدی و مالی رو در حال کشتن چند تک شاخ نشون میده.

تصویر دوباره کات میخوره و مالی رو در حال نیشگون گرفتن بچه مدرسه ای های ماگل در حومه ی شهر لندن نشون میده.

چند روز بعد:

تصویر مالی ویزلی رو در حال طی کردن یکی پس از دیگری پلکان های قدرت که شبیه لیست افراد در حالت تک نفره ی مورتال کمبت هستش رو نشون میده.

چند هفته بعد؛ خانه ی ریدل ها:

مالی ویزلی بعد از تمام کردن تمام مراحل آماده ی ملاقات با رئیس بزرگ میشه که کسی نیست جز لرد سیاه. مالی که بنا بر گواه دوربین که از زوایای مختلف در حال تصویر برداری از او بود، دیگر هیچ شباهتی به مالی ویزلی مخفلی نداشت! او اکنون کاملا حاضر و آماده برای نابود کردن مخالفان لرد سیاه شده بود.
- مالی، دخترم، لرد سیاه تو رو صدا کردند، وقتش رسیده!

دوربین، سرسرای ورودی خانه ی ریدل ها را نشان داد. تمام مرگخواران با لباس مخصوص خودشان و در حالیکه کلاه رداهایشان را بر سرشان کشیده بودند، در دو طرف سالن ایستاده بودند و لرد سیاه در بالای پلکان و در جایگاه همیشگی خودش که بالاتر از همه ی مرگخوارانش بود، به نظاره ایستاده بود.
مالی پشت سر مرلین و آیلین وارد خانه ی ریدل شد. دو مرگخوار به سمت جایگاه های خودشان حرکت کردند و مالی پس از لحظه ای درنگ در زیر نگاه های سنگین بقیه ی مرگخواران به سمت لرد سیاه حرکت کرد.
لرد سیاه با اینکه لبخندی بر لب داشت ولی با همان لحن مرگبار و ترسناک همیشگی اش سخن گفت:
- مالی ویزلی، تو تمام کار هایی که باید انجام میدادی رو انجام دادی و زیر دست دو نفر از مرگخوارانم تعلیم داده شدی. بنا بر وصیت مرلین که همیشه لازم الاجراست، تو واجد شرایط مرگخوار شدن هستی. نظر مثبتت رو برای مرگخوار شدن برای بار چندم اعلام کن!

- تا ابد در خدمت شما خواهم بود ای لرد سیاه!

- ایوان، مراسم رو شروع کن!

ایوان جمجمه ای به نشانه ی اطاعت تکون میده و رو به روی مالی ویزلی می ایسته و شروع میکنه:
- ما در اینجا جمع شده ایم تا به هدف والای لرد سیاه جامه ی عمل بپوشانیم...
ما، مرگخواران، یاران همیشگی و دائمی لرد سیاه خواهیم بود و او را در هیچ شرایطی تنها نخواهیم گذاشت...
همه ی ما به عنوان مرگخوار قسم یاد میکنیم که اولین نفر در هر حمله ی گریز ناپذیر و آخرین نفر در هر عقب نشینی گریز ناپذیر در مواجهه با دشمنان لرد سیاه باشیم...
در زمانی که تمام مردم کور کورانه روشنایی را دنبال میکنند؛

مرگخواران یک صدا ادامه دادند:
- فقط لرد سیاه پا بر جا خواهد ماند.

- و هنگامی که دیگران به وسیله ی قانون ها و محدودیت ها کنترل میشوند؛

مرگخواران دوباره ادامه دادند:
- مرگخواران زیر سایه ی اربابشان، یکه تاز میدان خواهند بود.

لرد ولدمورت چوبدستی اش را به شکل مارپیچی در هوا حرکت داد و بعد زمزمه کردن ورد، داغ مرگخواری بر ساعد مالی ویزلی نقش بست.

دوربین به آرامی بر روی ساعد مالی ویزلی زوم میکنه و بعد از رسیدن به سر مار، صفحه سیاه میشه و تیتراژ مصوت (!) پایانی ظاهر میشه.

سایر بازیگران:

نجینی
جیمز سیریوس پاتر
تدی ریموس لوپین
مریلا زارعی
عمو پورنگ
وینست کراب
اضغر آقا شیرموز فروش

صدا بردار:
قدرت الله نوروزی

تصویر بردار:
کور ممد

گریم:
گراوپی

با تشکر از خانواده ی محترم رجبی و کله پزی رحمان شجاعت و پسران!



ویرایش شده توسط مرلین کبیر در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۵ ۱۶:۱۷:۲۴



پاسخ به: معدن متروک متروپولیس !
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲
به دلیل استقبال نشدن و تداخل با بحث ایفای نقش، تا تصمیم گیری بعدی قفل میشود.

علاقه مندان و کسایی که ایده ی جدیدی برای تاپیک دارند، با ناظرین انجمن در میان بگذارند.

مرلین کبیر
ناظر انجمن




پاسخ به: جزیره‌ی آوالان
پیام زده شده در: ۱۴:۳۵ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲
تاپیک بدلیل قدیمی بودن موضوع و استقبال نشدن از آن بسته میشه.
علاقه مندان و کسایی که ایده ی جدیدی برای تاپیک دارند، با ناظرین انجمن در میان بگذارند.

مرلین کبیر
ناظر انجمن




پاسخ به: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲
منوی مدیریت!

سالیان سال است در سایت زندگی میکند، برترین و بهترین عضو است و هیچ کسی را یارای کوچکترین رقابتی با او نیست. وی را یاران و پیروان غایب و حاضر بسیار است که حاضرند از برای وی جان بدهند، شناسه که هیچ!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.