هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: پایگاه اطلاع رسانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۱:۰۹ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
اطلاعیه

نظر سنجی مهمی در باب تعیین نوع مسابقات کوییدیچ در "نظر سنجی مهم کوییدیچ" در جریان است که شرکت شما در این نظر سنجی باعث خشنودی حال ما است .
احیانا اگر پیشنهادی هم داشتید می توانید در همان تاپیک شرح بدهید .

موفق باشید.


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: فرار از زندان
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
آنسوی ماجرا - سلول محفلیا

- نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه !!!!!!!

تمام محفلیا به سمت پرسیوال برگشتند تا ببیند که چرا اینگونه فریاد زد .
پرسیوال که در گوشه ای از سلول کز کرده بود و پشتش به بقیه بود به آرامی برگشت و گفت :

- مسئله ای نیست ، سوسک بود ، از رو پام رد شد ترسیدم !!! :d:
محفلیا :

سیریوس از جایش برخاست و گفت :
- دیگه نمی تونم این وضعیت رو تحمل کنم ، اونا یا دارن با جدیدترین متودهای بازجویی ما رو بازجویی می کنن یا دارن یکی یکی ما رو می کشن . با این کارهاشون کم کم داریم مشاهیرمون رو از دست می دیم.

اگبرت چینی به پیشانیش داد و پرسید :

- مگه مشاهیری هم داشتیم ؟!

- کامل دیوونه شد دیگه .

پرسیوال از جایش بلند شد و گفت :
- ما باید از اینجا فرار کنیم تا بتونیم خودمون رو نجات بدیم.

ملت :

اگبرت : فرار برا چی؟ اینجا دور همیم کلی هم داره بهمون خوش میگذره .

ملت :

پرسیوال به سمت سیریوس رفت ، دست هایش را گرفت و گفت :
- سیریوس ، تو یک بار از اینجا فرار کردی ، پس می تونیم باز هم فرار کنیم .

سیریوس اخمی کرد و گفت :
- اولا دست هات رو بنداز ، الآن فکر می کنن ما از اوناشیم . دوما سلول من زمین تا آسمون با این سلول فرق می کرد ....ولی خب ...امکانش هست...



آنسوی آنسوی ماجرا- اتاق روفوس

روفوس در حالی که بر روی صندلی راحتی نشسته بود مشغول خواندن مجله ی هفتگی "چگونه یک بازجوی خوب باشیم ؟" بود که ناگهان سوزش عجیبی بر روی ساعدش احساس کرد . سوزشی که از طرف لرد ولدمورت بود.


ویرایش شده توسط سالازار اسلایتیرین در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۵ ۱۰:۵۵:۳۹

" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: ثبت نام اساتید هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۱۰:۲۷ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
خدا رو شکر این یکی نام و نام خانوادگی و گروه و کپی شناسنامه ، کپی گواهینامه ی جارو پرنده و... نمی خواد .

دروس مورد علاقه برای تدریس :

1-تاریخ جادوگری
2-معجون سازی
3-نجوم و ستاره شناسی

-تجربه در معلمی هاگوارتز : بله ، در 2 یا 3 دوره بنده جزوه اساتید هاگوارتز بودم که بسیار هم به آن افتخار می کنم .


-روزهایی که توانایی به تدریس دارید :

1-سه شنبه
2- چهار شنبه
3- پنج شنبه یا جمعه



ویرایش :
با توجه به درخواست الفیاس دوج و با اجازه ی مدیر محترم بنده از احتمال تدریس تاریخ جادوگری کنار می کشم تا جایی باز شود برای جوانانی ببخشید پیرانی چون الفیاس .



ویرایش شده توسط سالازار اسلایتیرین در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۵ ۱۵:۴۳:۴۳

" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: دفتر ثبت نام
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۱
سالی اسلی (یه جورایی قافیه هم داره)

اسلی

بستگی به تدریس اساتید داره



" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۷ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۱
لرد عزیزم .

می خواستم بدونم که برای بازگشت دوباره به مرگخواران و افتخار اینکه دوباره داغ مرگخواری بر ساعد مبارکم بخوره باید یه مدت فعالیت وسیعی بکنم یا اینکه می تونم بیام بعدا فعالیت بکنم؟!


بله...متاسفانه من با شما آشنایی کافی ندارم.باید مدتی فعالیت کنین بعد درخواست بدین ببینم چی میشه...البته بعد از فعالیت وسیع هم فکر نمیکنم بتونم شما رو تایید...:evilsmile:

حرفایی میزنین جد عزیزم!:d

شما برای ورود به ارتش سیاه, احتیاج به درخواست هم ندارین.چه برسه به فعالیت!

خوش اومدین.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۴ ۲:۱۶:۱۹

" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: در مانگاه سوانح کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۱
کینگزلی دست عله را گرفت و به گوشه ای برد .

- ببین عله جان ، بذار روشنت کنم ، من احتمال میدم یه نصفه عمامه ای زیر عمامه اس ، تو خبر داری که چرا این قدر بو میده؟!

عله سرش را کمی خاراند ، سپس شانه هایش را بالا انداخت و گفت :

- چی بگم ، فقط میدونم که تا به حال کسی ندیده که کوییرل بدون عمامه باشه. به هرحال نکته ای که الآن مهمه اینه که کوییرل یکی از مدیران سایته و باید هر چه زودتر حالش خوب بشه .

- و اگه نشه؟!

- اون وقت واسه تعطیلات میری جزایر بالاک دکی جون...


چند ساعت بعد

دکتر کینگزلی به همراه چند پرستار که لباس های مخصوص ضد آلودگی پوشیده اند وارد اتاقی مخصوص می شوند .

- پرستار ، لطفا با احتیاط محلول رو از جام سردنما بیار.

پرستار به سمت جامی شیشه ای در گوشه ی اتاق می رود و محلول مخصوص را بر می دارد و با احتیاط فراوان به کینگزلی می دهد .
کینگزلی نگاهی به محلول می کند و می گوید :
- این دیگه امید آخره ماس ...


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۱
سالازار اسلایترین

سالازار اسلایترین یکی از چهار بنیان گذار مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز و صاحب یکی از گروه های چهارگانه ی مدرسه می باشد .
وی پس از مدتی از راه اندازی مدرسه بر سر اصالت دانش آموزان مدرسه با سه مدیر دیگر به مشکل خورد و در آن برهه از تاریخ از آن جمع جدا شد و مخفیانه تالار اسرار را تشکیل داد .
وی یکی از بنیان گذاران جادوی سیاه نوین نیز می باشد .

روایت است که سالازار کبیر در جوانی دارای قدی بلند و چشمانی سبز بود ،وی ته ریشی داشت که فقط مختص خودش بود .
در کهولت به دلیل ساختن تالار اسرار کچل شد و ریش هایش بسیار بلند گشتند .
گردنبند و انگشتر سالازار بسیار معروف بودند که یکی از نشانه های بارز ظاهری اش بود .

تایید شد. به ایفای نقش خوش اومدین.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۳ ۸:۰۰:۴۱
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۳ ۸:۰۱:۱۵

" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
هری عینکش را از چشمش برداشت و با گوشه ای از پیراهنش شیشه هایش را پاک کرد ، سپس دوباره به چشمش زد و گفت :

-خب کجا بودم؟

هوگو که شوق و ذوقش از چهره ی معصومانه اش کاملا بارز بود گفت :
- همونجایی که به غوله گفتید پخ .

- آهان یادم اومد... به غوله همینی که گفتم پخ برگشت و عین مونگول ها نگام کرد . منم چوب جادوم رو در آوردم گفتم اکسپلیارموس ...

بچه ها :

تدی با تعجب گفت :
- عمو هری اشتباه می کنیا... اون مال اون تیکه ی جنگ تو مدرسه بود ، من خودم دیشب کتاب هفت رو تموم کردم ، تازه چند ماه پیش هم که فیلمش اکران شد اونجا هم دیدم .

هری که انگار چیزی را می خواست به سختی به یاد بیاورد چهره اش را در هم فشرد. پس از مدتی فکر کردن گفت :
- تدی جان حق با توئه ، ولی نمیدونم چرا هرچی فکر می کنم بقیه ی ماجرا یادم نمیاد .

سپس سرش را به سمت گوشه ای از اتاق چرخاند و رو به جینی گفت :
- خانم ، قربون دستت ، برو از قفسه ی کتابهای اتاق کارم اون کتاب هری پاتر و سنگ جادو رو بیار...

جینی از سرجاش بلند شد و گفت :
- داستان و داستان گویی فعلا تعطیله ، بیاید بریم سر میز که وقت شامه ، پست هم از این طولانی تر بشه ممکنه ناظر حوصله اش سر بره تایید نکنه .

سپس همه به سمت میز رفتند ،خوشحال و خندان زندگیشان را ادامه دادند .

تایید شد!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱ ۲۲:۳۳:۱۷

" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: بدترين فيلم هري پاتر
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
من فیلم1و 6.

6 دقیقا کلی ایراد بهش وارده که اکثرش رو دوستان گفتند .

1 هم برای اینکه ما رو وارد یک دنیای جدید بکنه تلاش کرد ولی خب...
به نظرم اگه با شرایط الان دوباره فیلم ها رو بسازن خیلی بهتر میشد .


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۳۵ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

در آن شب تاریک با جارویش به سرعت پرواز می کرد . باید هرچه زودتر از آنجا دور میشد .
احتمالا جن و پری ها به سرعت می فهمیدند که چه اتفاقی در بانک افتاده است .
ردایش که به خاطر آب جادویی داخل بانک خیس شده بود بدجوری اذیتش می کرد .
باید هرچه زودتر به جایی میرسید که بتواند با طلسمی آتشی روشن کند تا خودش را خشک و گرم کند .

تایید شد. خوش برگشتین سالازار عزیز.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱ ۲۱:۳۶:۵۵

" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.