روفوس انگشتش رو فرو میکنه توی چشم لودو و لودو که از سر درد، دادش در اومده لیوان نوشیدنی رو روی میز میگذاره و روفوس هم از فرصت استفاده میکنه و سریع لیوان رو قاپ میزنه. اما لینی که از بی توجهی به سوالش عصبانی شده بود لیوان از دست روفوس در میاره و سیلی محکمی توی گوشش میزنه و میگه:
اوهوی...کری؟گفتم تولد نجینی کیه؟!
در اون طرف سیریوس با انگشت سیخونکی به ریموس میزنه و میگه: این لینی چقدر قاطیه، ببین چه محکم زد! اینقدر مسخره بازی در نیار اینا اعصاب ندارن میزنن یه بلایی سرمون میارن ها!
ریموس که هنوز صدای تو گوشی اصابت کرده به صورت روفوس توی سرش میپیچید گفت:
آره...موافقم!
روفوس با ناباوری دستی به صورتش کشید و گفت:
این چه حرکتی بود لینی؟اینطوری با مشتری برخورد میکنن؟ این بود آرمان های ما؟!
لینی با عصبانیت به روفوس و لودو چشم غره میره و میگه: سوالمو دوباره تکرار نمیکنم ها. گفته باشم!
لودو که اصلا نمیخواست هدف بعدی لینی باشه با عجله گفت: معلومه دیگه، تولد نجینی پس فرداس!
لینی زیر لب فکر میکنه و با عبارت «هوم، چه خوب» لودو و روفوس رو ترک میکنه. بعد به طرف اماندا میره و بازوی اون رو میگیره و همراه خودش به طرف میز ریموس و سیریوس میبرتش.
لینی بشنکی میزنه و میگه: پیدا کردم باید چیکار کنیم. خوب گوش کنین. تولد نجینی پس فرداس. ما باید ارباب رو راضی کنیم که تولد نجینی رو اینجا بگیره. اون وقت شما دوتا بوقی نجینی رو میدزدین و یه جایی توی کافه مخفیش میکنین. بعد هم ما نجینی رو از دست شما نجات میدیم و اون وقت تبدیل به قهرمان میشیم. کسی سوالی نداره؟
ریموس و سیریوس که چاره دیگه ای جز اطاعت کردن نداشتن با بی میلی سر تکون دادن. چون به خوبی میدونستن دزدیدن مار لرد سیاه یعنی چی!
اما اماندا بازوی لینی رو کشید و گفت: خب ببینم، حالا چطوری ارباب رو راضی کنیم که جشن تولد نجینی رو اینجا بگیره؟
لینی چانه اش را خاراند و گفت: باید هر طوری شده ارباب رو راضی کنیم. ارباب کجا رفت؟ خونه ریدل؟ گمونم بهتره من برم و با ارباب صحبت کنم تا راضیش کنم.