هافلپاف vs ریونکلاوسوژه: فلیکس فلیسیس- بخورش.
- نمی خورم.
- دست خودته مگه؟
- خوب آب کدوحلوایی دوست ندارم!
گوش رز اصلا به این حرف ها بدهکار نبود. دهن سدریک رو به اندازه ی پاتیل معجون سازی باز کرده بود تا دورا پارچ پر از آب کدوحلوایی رو درون حلقش خالی کنه. سدریک عاجزانه به بقیه اعضای تیم نگاه کرد. بقیه کاملا اتفاقی به پنیر سوراخ دار روی میز علاقه مند شده بودند.
نیم ساعت بعد- بازیکنا وارد زمین میشن، کاپیتانا باهم دست میدن و بله! صدای سوت آغاز بازیه.
سرخگون دست بازیکنای هافلپافه. انگار برای این مسابقه خیلی تلاش کردن؛ حالا پنه لوپه صاحب میشه. ریونکلاییا هم عملکرد خوبی دارن!
ماتیلدا همان طور که اوج می گرفت تا از آن بالاها دنبال گوی زرین بگرده، از کنار سدریک رد شد و گفت:
- حواست به دروازه ها باشه سدریک! اینا یهویی حمله می کنن.
سدریک واقعا دوست داشت مراقب باشه ولی به سختی خودش رو روی جارو نگه داشته بود. به خاطر اون همه آب کدوحلوایی که به خوردش داده بودن، حالت تهوع داشت.
در این حال نیمفادورا با ضربه ی دقیق و هدفداری، با چماقش بازدارنده رو به سمت مهاجم ریونکلا روند که مستقیم به هدف خورد.
اندکی بعد مدافع ریونکلا به انتقام برخواست و موفق شد به ارنی ضربه بزنه و از گل احتمالی هافلپاف جلوگیری کنه.
- بیست دقیقه از شروع بازی گذشته و همچنان نتایج صفر صفره. باید ببینیم سرخگون دست کیه؟ بله، شما! نه نه شما نه پروفسور، منظورم اون شماست! شما (ای بابا پروفسور شما به کار خودتون برسین.
) بی وقفه به سمت دروازه ی هافل حرکت میکنه، از دو بازدارنده جاخالی میده و توپو پرتاب می کنه و گ...، نه گل نمیشه! سدریک دیگوری دروازه بان جدید تیم هافل با یه حرکت حساب شده جلوی توپو می گیره.
خود سدریک هم نمی دونست چطور با اون همه کدوحلوایی که درون معدش جشن گرفته بودن، تونست جلوی توپو بگیره.
ارنی از طرف دیگه ی زمین براش دست تکون داد تا توپ رو به اون سمت پرتاب کنه. سدریک تو مدرسه ی ماگلی برای ورزشش صفر گرفته بود ولی بعد از این بازی، دعوت نامه ی ان بی ای به دستش رسید.
ارنی دو دستی توپ رو چسبید و به طرف دروازه ی ریونکلا حرکت کرد. ضربه ی قشنگی که زد باعث شد همه فکر کنن گل شده اما دروازه بان ریون توپ رو در ثانیه ی آخر منحرف کرد.
- بازی عجیبی شده! هردو طرف کاملا مساوی پیش میرن و حتی حرکتاشونم شبیه همه! حالا می بینیم که رز زلر کاپیتان هافل با سرعت به طرف دروازه ی ریون پرواز و توپ رو پرت میکنه؛ و گل! گل برای هافلپاف! ده صفر به نفع هافلپاف.
این برتری خیلی طول نکشید. ثور دوباره بازی رو مساوی کرد.
ارنی موقعیت خوبی برای گل بعدی پیدا کرد. پنه لوپه غیبش زده و جناح چپ دروازه بدون دفاع رها شده بود.
- مگه نگفتی یه قطره فلیکس کافیه؟ پس چرا بعد این همه مدت هنوز مساویم؟ اونم ده به ده!
معده ی سدریک به نشانه ی تعجب صدا کرد. سدریک دستش رو روی شکمش گذاشت و خطاب به آب کدوحلواییا گفت:
- باید به رز بگم حتما!
- آملیا با تلسکوپ معروفش به بازدارنده ضربه میزنه که توسط مدافع ریون جواب داده میشه. چند دقیقه اس که شاهد پرتاب این بازدارنده از این مدافع به اون مدافع هستیم. سدریک دیگوری دروازه رو ترک میکنه و شما و لادیسلاو به سمت دروازه ی هافلپاف هجوم میارن.
رز با قیافه ی 《دقیقا داری میکنی چه غلطی》 به سدریک نزدیک شد. سدریک سرعتش رو افزایش داد تا سریع تر به اون برسه.
- ریونیا هم فلیکس فلیسیس خوردن رز! همین الان شنیدم که پنه لوپه به کاپیتانشون میگفت پس چرا با اینکه فلیکس خوردیم همه چی برابره؟ باور کن، خودم شنیدم!
- ماتیلدا با سرعت به طرف زمین هجوم میبره انگار گوی زرینو دیده. جستجوگر ریونم به دنبالش میره اما هردو با قیافه های ناامید بر میگردن.
- بوق بزنن بش.
نزدیک بودها. سدریک نکن باور، نمیکنن ریونی ها از این کارا. خواستن که بترسونن تورو.
پایین روی زمین، دورا داشت خودکشی میکرد بلکه رز نگاهی بهش بکنه. بالا و پایین می پرید و پرچم قدیمی " هافلپاف همیشه قهرمان میمونه " رو تکون میداد.
بالاخره توجه کاپیتان بهش جلب شد.
- آخی این پرچمه. یادگار الادورا مونه. یادش رفت ببره اینو با خودش.
و بعد با ویبره به سمت سرخگون پرواز کرد. دورا چوب پرچم رو تو سر خودش زد.
- یک ساعت و نیم گذشته و امتیازای دو تیم برابر پنجاهه. واقعا بازی عجیبیه، هر حرکت از سوی یه تیم با یه حرکت مشابه از سوی تیم مقابل جواب داده میشه!
-
دورا بالاخره با استفاده از قابلیت های جادویی موفق شد توجه رز رو به خودش جلب کنه. رز هیچ وقت تو لب خونی خوب نبود ولی اون روز به برکت شانسی که داشت به خوبی حرف دورا رو فهمید.
مثل اینکه سدریک درست شنیده بود. دورا با خوندن ذهن ریونکلایی بی گناهی در جایگاه تماشاچیا فهمید که آب کدوحلوایی سر میز ریونکلا هم حاوی یه قطره فلیکس بوده.
- بعله! بالاخره ماتیلدا موفق میشه گوی زرینو بگیره و هافلپاف رو برنده کنه! بازی ای پر از هیجان رو پشت سر گذاشتیم؛ واقعا ریون حقش نبود که ببازه اما خب حالا هافل برتری خودشو نشون داد! تاحالا همچین بازی ای ندیده بودم؛ همه چی تا قبل از گرفتن گوی زرین برابر بود!
ماتیلدا دست درخشانش رو بالا گرفت. پر کوچک و کج شده ای که از مشتش بیرون زده بود، قابل دیدن بود.
عصر همان روزسدریک تا جایی که میتونست دور از رز نشسته بود. میترسید دوباره بلایی سرش بیاره. رز پارچ آب کدوحلوایی رو دوباره دستش گرفت.
به طور ناکهانی سدریک احساس کرد فاصله ش با رز خیلی کمه. باید دور میشد. اصلا از هاگوارتز بیرون میرفت. کنار ستاره های آملیا
شاید جاش امن می بود.