هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: رویارویی با ناظران دیاگون
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰
#41
سلام. الان منم اونطوری حرف بزنم؟ نوموخوام!

ها من اینارو صبح به ایوان گفتم گفتش صبر کن خودم اطلاعیه بزنم مدیره دیگه. هی تو کار ناظر دخالت میکنه. حالا بذار دخالت کنه بعد استیضاحش میکنیم

اما حالا جدا از شوخی من صبح میخواستم اینا رو منتقل بکنم و با ناظر هاگزمید هم هماهنگ کردم که با مجله ادغام بشه ولی رفتم منتقل کنم دیدم دسترسی ندارم برای همین به ایوان گفتم و ایوان گفت رسیدگی میکنم.من منتظر بودم اون انتقال بده بعد اطلاعیه بزنم.

بله تو صفحه ی آخر خیلی شایعه خورده و جالبه که یکی نوشته پیام امروز جای شایعه است .

همین!

ویرایش : اطلاعیه رو الان میزنم!


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۳۱ ۱۶:۲۷:۱۸


Re: دفتر خانه ریدل(ارتباط با ناظر)
پیام زده شده در: ۱۰:۲۴ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰
#42
سلام ارباب، خواستم ازتون بخوام در صورت امکان پست پرسیوال رو برگردونید چون الان فکر های مورفین از هیچ کجا اومده. البته نمیدونم آیا وقتی عضو میخواد اجازش رو ناظر داره یا نه ولی اگه امکان داره اینکارو انجام بدید.
ممنون



Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۰:۱۳ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰
#43
مورفین با تعجب به وزیر و قیافه ی خشمگین لرد نگاه می کرد

- که به من دروغ میگی هان؟ بهت یاد دادن ذهنتو عوض کنی؟ حالا بهت حالی میکنم



- آهای! های مورفین با توام. بیدار شو!

- چی.. چی چیه؟ ارباب به خدا من هیچ خبری نداشتم. اونا گفتن.

- چی میگی چرت و پرت بلغور میکنی بابا؟ صدای خر خرت کل راهرو رو برداشته بود. ارباب گفته بری و به مرگخوارا کامل نقاط ضعف مرگخوارا رو بگی.

مورفین از خوشحالی آهی کشید. اما هنوز نمیتوانست کاملا مطمئن باشد. ممکن بود محفلی ها به او دروغ گفته باشند. باید خود را آماده می کرد. در خواب ذهنش بهتر از همیشه کار می کرد و هیچ وقت خواب هایش را از یاد نمی برد.

به خوابی که دیده بود فکر کرد و با خود گفت : آره میتونم به لرد بگم که تد، تد تانکس هست! اگرم اون نبود میگم لابد گمراهم کردن. با اطلاعاتی که درباره ی چوبدستی ها بهش دادم، اگه بهشون این نفرین شده بودن رو هم اضافه کنم اونوقت حتما منو میبخشه تازه میتونم درباره ی خطر بودن ریموس و تد تو گرگینه ها هم بهش بگم... ولی باید ببینم این حجامت که این وزیر میگه چی هست؟ میگه ماگلا استفاده میکنن ازش! فکر کنم چیز خوبی باشه.

لبخندی زد و به سمت اتاق مرگخواران حرکت کرد! د

در اتاق لرد

لرد به وزیر نگاه می کرد و در نتیجه هر لحظه عرقی که بر پیشانی وزیر می نشست شباهت بیشتری به سیل پیدا می کرد!

سرانجام با سختی تکانی خورد و من و من کنان گفت : ارباب، ببخشید، کاری داشتید؟

- بنظرت کاریت نداشتم صدات میکردم؟

لرد نگاهش را از او برداشت. نتوانسته بود با آرامش به ذهنش نفوذ کند. ذهنش بسته بود و همین نشان میداد که او حداقل وزیر دیگر نیست!

به سختی جلوی عصبانیتش را گرفت و سپس با تکان چوبدستیش یک لیوان ظاهر کرد.

- بیا، فکر کنم تشنت باشه، نه؟

لرد لیوان را که به طور خودکار پر شده بود به سمت وزیر دیگر گرفت. وزیر دیگر طبق عادت لیوان را بی درنگ از لرد گرفت. نباید میگذاشت که لرد به او شک کند. نگاهی به لرد انداخت و سپس لیوان را نوشید.

ناگهان احساس کرد دنیا در برابرش تیره وتار شد، معجون حتی از معجون مرکب پیچیده هم بدمزه تر بود. احساس کرد بدنش دارد فشرده می شود.

- به به، تد ریموس لوپین!


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۳۱ ۰:۲۷:۲۸
ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۳۱ ۰:۳۵:۴۹


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰
#44
معیار های امتیازدهی :

1- فضاسازی و نمایشنامه نویسی(5 نمره)
2- پرورش و توجه به نوع شخصیت(3 نمره)
3- غلط املایی و نگارش(2 نمره)
4- پروش و توجه به نوع سوژه و چگونگی پیش برد آن(5 نمره)
5- نظر داور(5 نمره)*

* داور با توجه به میزان علاقه اش به پست تا 5 نمره به کاربر امتیاز می دهد.

امتیازات مرحله ی اول تا ساعت 12:00 نیمه شب روز یکشنبه در همین تاپیک ارسال می شود و اطلاعات مرحله ی دوم در ساعت 12:00 ارسال می گردد



Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰
#45
مرحله ی اول به پایان رسید

* بزودی معیار های داوری در همین تاپیک ارسال می شود

* نظر سنجی قرار داده شد!



بازی هری پاتر و یادگاران مرگ قسمت دوم
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰
#46
سلام

بازی هری پاتر و یادگاران مرگ قسمت دوم از 22 تیر وارد بازار شد. در حال حاضر نسخه ی کرک شده ی این بازی در اینترنت بصورت رایگان و قابل دانلود موجود است.

این بازی، بصورت سوم شخص و توسط شرکت EA تولید شده است. این بازی در ادامه ی بازی اول، هری، رون و هرمیون به دنبال هورکراکسس ها رفته و آن ها را نابود می کنند و سپس هری در نبرد نهایی با ولدمورت رو به رو شده و ...

در این بازی علاوه بر هری، رون و هرمیون شخصیت های دیگری مانند مک گونگال، نویل، سیموس، جینی، مالی ویزلی و ... قابل بازی می باشند.

* اطلاعات بالا رو خودم نوشتم و از جایی کپی نکردم اگه جاییش غلطه یا مشکلی داره اصلاحش کنید و بنویسید تو پست های بعد

و اما نظر من (اول اسپویلر گذاشتم بعد دیدم خیلیم اسپویل نداره ولی یکم اطلاعات درباره ی گیم پلی و اینا میده خیلی خیلی کم البته. )

فوق العاده از این بازی خوشم اومد! من اهل بازی و ... نیستم خیلی ولی معمولا از بازی 4 به بعد یکم از مراحل رو رفتم و یه نگاهی انداختم و خیلی این بازی رو بهتر از بقیه میدونم به شخصه.
تو این بازی بر خلاف بازی های قبلی قابلیت آپارات هم وجود داره و هری میتونه آپارات هم انجام بده. به شخصه نحوه ی استفاده از طلسم ها رو هم دوست داشتم چون بر خلاف بازی های قبل(از چهار به بعد و اونطور که یادمه) که معمولا طلسم ها کاملا اختیاری نبودن و معمولا بازی بهت اجبار میکرد که از چه طلسم هایی استفاده کنی اینجا اینطوری نیست.

فکر کنم این مورد تو شاهزاده دورگه کمرنگ شد و اونجا میشد با حرکات مختلف موس طلسم های مختلفی رو اجرا کرد و تو یادگاران مرگ با استفاده از دکمه ی وسط موس و یا انتخاب طلسم از لیست میشد اینکارو کرد.

من به شخصه هیچکدوم از این دو رو دوست نداشتم. شاهزاده ی دورگه اجرای طلسمش سخت بود و بخش 1 هم خیلی طول میکشید و کلا یکم هیجانو کم می کرد. تو اینجا خیلی خیلی راحت تر و کاملا اختیاری و با توجه به شرایط خودت باید طلسم رو انتخاب کنی و فقط در شرایط ضروری بازی بهت راهنمایی میکنه.

فکر کنم اولین بازی بود که با علاقه تا تهش رفتم و دو روزه تمومش کردم. البته لول 1ش رو.


راستی اگه مشکلی برای سایت ایجاد نمیکنه باید بگم کرکی که من استفاده کردم متعلق به تیم SKIDROW بود.


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۳۰ ۲۲:۳۲:۲۳


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۰
#47
معذرت میخوام که جواب بمیدم تو تاپیک مدیران ولی هری جیمر پاتر رئیس الف دال رو معرفی کرد و اونم ویکتور کرامه!

همین



Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۰
#48
فلش بک شماره ی 1
- الان میاد سیبل، حواست باشه که نقشتو خوب بازی کنی. منم میرم سر پستم.

- خیالت راحت باشه عزیزم، کاری میکنم که ذره ای شک نکنه!

وزیر دیگر از خانه ی ریدل خارج شد. لبخندی زد و به سمت بازار حرکت کرد. باید کمی وقت تلف می کرد و همینطور کمی هم خرید می کرد تا کسی به او شک نکند.

در بازار

- سلام آقا. اون سطلا چنده؟

-10 دلار!

- خیلی گرونه بابا! اون ماهیا چنده؟

- 1 دلار!

- مطمئنی؟ خب پس 8 تا ماهی بده! چند تا هم خرت و پرت دیگه رو هم بذار تو کیسه هر چی میخوای. فقط 15 دلار بیشتر نشه. راستی اون سطلا چرا انقدر گرونن؟

- خیلی واضحه. چون چینی نیستن!

در همین هنگام

- متوجه شدی؟ صبر میکنی برگرده به خونه ی ریدل اونوقت ...

- میدونم، میدونم بابا! از صبح بیشتر از 1000 بار نقشه رو باهام دوره کردید!

- باشه باشه! برو. فقط یادت نره که...

- باشه یادم نمیره باهاتون در تماس باشم!

- و ضمنا یاد...

-

- خیلی خب بابا! برو!

لحظاتی بعد

- استیوپیفای! هوکارساملوس! انجلمرسایوس!

سه نور همزمان به وزیر دیگر برخورد کردند و باعث شدند وزیر دیگر طناب پیچ شده و بیهوش به روی زمین بیفتد.

تد به آرامی جلو آمد، کاملا رفتار هایش را میدانست و میدانست الان باید چه رفتاری انجام بدهد.تکانی به چوبدستیش داد. وزیر دیگر غیب شد و تمامی آثار زمین خوردن او پاک شد. تد اجناس را که با جادو معلق نگه داشته بود در دست گرفت و به سمت خانه ی ریدل حرکت کرد. تا اینجا که مشکلی پیش نیامده بود.

وارد خانه ی ریدل شد و شروع به تعریف و تمجید از لرد سیاه و سپس گزارش کارهایی شد که هرگز انجام نداده بود!

پایان فلش بک شماره ی 1

فلش بک شماره ی 2

-هوووم...منم همین فکرو میکردم.مرگخوارا به کمی آموزش احتیاج دارن...ارتش سیاه دوباره باید اوج بگیره.مرگخوار محبوب و با لیاقتم رو مسئول این آموزش میکنم...به وزیر دیگر بگین بیاد اتاق من!

لحظاتی بعد

وزیر دیگر به آرامی وارد اتاق لرد شد و تعظیم کرد.

- ارباب، با من کاری داشتید؟

- آره! من احساس میکنم تو از همه ی مرگخوارای دیگه لیاقت بیشتری داری! و ضمنا هیچ وقت نخواستی به اربابت خیانت کنی و همیشه به اربابت کمک کردی! فکر میکنم به عنوان پاداش بهتر باشه مرگخوارانم رو یه مدتی دراختیارت بذارم تا هر چقدر میخوای باهاشون تفریح کنی.

وزیر دیگر در دل لبخندی زد. اما نباید کنترلش را از دست میداد پس گفت : ارباب فکر میکنید من بتونم اجتماعی به این عظیمی رو مثل شما اداره کنم؟

- آره دیگه وقتی بهت میگم یعنی میتونی دیگه! یعنی میگی ارباب نمیدونه؟ کروشیو! ... اه خب داشتم میگفتم، خب خواستم ببینم این وظیفه رو قبول میکنی که یه مدت آدمشون کنی؟ البته میدونی که جواب نه ...

وزیر دیگر لبخندی زد و سپس جواب داد : چون شما دستور میدید، بله!

- خیلی خب، حالا که اینطور شد باید بهت قدرت جادویی بدم تا مرگخوارا ازت حساب ببرن. من قسمتی از قدرت خودمو در اختیارت قرار میدم.

لرد چوبش را تکانی داد و وردی را زمزمه کرد.

- ممنون ارباب! اما ...

- چیه وزیر؟ مشکلی هست؟

- نه، ولی خواستم بگم که اونا حتی با وجود جادوی منم بهم احترام نمیذارن.

لرد به وزیر نگاه کرد و وزیر با دیدن نگاهش صحبتش را ادامه داد.

- خواستم بگم... ارباب میتونید منو کول کنید تا اونا ببینن شما به من احترام میذارید و ...

- کرشیو وزیر! هرگز! ارباب هرگز کسی رو کول نمیکنه! هر... باشه! اما فقط همین یه بار!

وزیر دیگر لبخندی زد.حال میتوانست علاوه بر مرگخواران، ولدمورت را نیز تحقیر کند. با خود فکر کرد کاش میتوانست از این صحنه عکس جادویی بگیرد.

پایان فلش بک شماره ی 2


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۹ ۱۳:۴۰:۵۶
ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۹ ۱۳:۴۳:۴۸


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰
#49
در اتاق لرد سیاه

- لرد شیاه، به سلامت باد! خواستم اژتون اژازه بگیریم یه بار دیگه به محفل برگردم تا اطلاعات بیشتری براتون بیاریم!

لرد سیاه با نگرانی به مورفین نگاه کرد. از طرفی او هم اکنون موقعیت خوبی در محفل داشت و میتوانست جاسوس خوبی برای او باشد از طرفی با توجه به آنکه آنها قصد ترک دادن او را داشتند امکان علاقه مند شدن مورفین به آنها وجود داشت.

- باشه مورفین اما باید چند تا تغییر روی علامت شومت بدم.

لحظاتی بعد

- خب دیگه، حالا میتونی بری. 3 روز وقت داری که برگردی اگه برنگردی به زور برت میگردونم. فهمیدی؟

لرد سیاه لبخندی به مورفین زد. مورفین نیز با اتمام حرف او از اتاق خارج شد. لبخندی شیطانی بر لرد سیاه نقش بست. با قابلیت های جدیدی که روی علامت شوم مورفین گذاشته بود میتوانست او را کنترل کند. هروقت میخواست او را ببیند و هروقت میخواست با او تماس بگیرد.

مورفین در پشت اتاق لبخندی شیطانی زد و سپس به سمت در خروجی خانه ی ریدل رفت. تقریبا مطمئن بود که باید محفلی می شد. اما هنوز باید موضعش را حفظ میکرد.

شب در اتاق مرگخواران

- خب بچه ها مورفین که دوباره رفت و هیچ خبر به درد بخوری واسمون نیاورد. اما باید دست این وزیر رو رو کنیم. اینطوری لرد ما رو میبخشه و باز به زندگی عادیمون برمیگردیم.

- اما من به مورفین اعتماد ندارم. مطمئنم پیشگویی تریلانی درست بوده!

- ما هم اعتماد نداریم. اما اگه معلوم بشه وزیر دیگر محفلیه اونوقت لرد باور میکنه که پیشگویی دوم هم اتفاق افتاده.

- آره بلیز، اما من و رز دیگه عمرا حاضر نیستیم بشین و پاشو بریم. هنوز هم به خاطر دو برابر بشین پاشویی که بهمون داده شد تمام بدنمون درد میکنه.

لینی با گفتن این حرف دست رز را کشید و او را به سمت تختش برد. سپس خود نیز بر روی تختش دراز کشید.

- مطمئنید؟

لحظاتی بعد، جلوی در اتاق لرد سیاه

لینی و رز به همراه لونا و ارگ بار دیگر جلوی در اتاق لرد ایستاده بودند. لونا بار دیگر در زد، اما این بار برخلاف دفعه ی پیش صبر کرد. لحظاتی بعد لرد با همان قیافه ی شب گذشته در را باز کرد

- چیه؟ بازم میخواید تنبیه بشید؟ یا نقشه کشیدید نذارید من بخوابم؟

مرگخواران که به سختی جلوی خنده شان را گرفته بودند به یکدیگر نگاه کردند. بلاخره لونا گفت : نه ارباب، خبرهای مهمی براتون داریم. درباره ی وزیر دیگره. ما مدرک هایی داریم که ثابت میکنه اون خود وزیر دیگر نیست.

- باز میخواید زیر آبشو بزنید؟ چرا هر کس به من وفادار میشه سریع میخواید زیر آبشو بزنید؟ مطمئنم که مدرکیم که دارید محفلی بودن اونو ثابت میکنه.

مرگخواران که از قبل میدانستند لرد این حدس را میزند به یکدیگر نگاهی انداختند و پیش از آنکه لرد بخواهد به آنها بگوید که به حیاط بروند پیش قدم شدند.

- ارباب، اگه مدرکمون درست نبود... اونوقت...

- اونوقت هر جور خواستید ما رو تنبیه کنید.

لرد سیاه لبخندی زد. ضرری نداشت. حداقل می توانست از شکنجه ی آنان لذت ببرد!

در محفل

مورفین جلوی در خانه ی گریمولد ایستاده بود. لحظه ای صبر کرد و سپس در زد.

جیمز در را باز کرد و با دیدن او فریاد زد : عمو مورفینه!

- سلام! واستون خبر آوردم.

در اتاق لرد

- که اینطور! و شما هم فکر کردید که وزیر دیگر عوض شده هان؟

- بله ارباب! حالا فکر کنم وقتش باشه که اونو صدا کنید و ...

- آره! وقتشه که صداش کنم و ازش بخوام سه روز کامل بدون آب و غذا بهتون تمرین بده!

- اما ارباب...

- ارباب بی ارباب! من بخشی از قدرت جادوییمو در اختیار وزیر قرار دادم تا شما ازش حساب ببرید. مفهوم شد؟ صحبت دیگه ای دارید یا صداش کنم؟

- ارباب راستش اینیگو واسمون تعریف کرد که...

فلش بک

- بچه ها، وقتی که تریلانی پیشگویی اولش رو کرد همه ی شما حواستون پرت شد اما من بطور اتفاقی یه پیشگویی دیگه رو شنیدم. صداش خیلی خشک تر و بی روح تر از اولی بود. و بیشتر به حالت پیشگویی اش شبیه بود.

- باز توهم زدی اینیگو؟ مورفین چیزی بهت داده؟

- دارم راست میگم. اون گفت : آخر این ماه محفل ققنوس بر ارتش سیاه چیره خواهد شد ... لرد سیاه به قتل خواهد رسید و گروه مرگخواران از هم پاشیده خواهد شد ...
پایان فلش بک

لرد با تعجب به مرگخوارانش نگاه کرد. از طرفی احساس کرده بود مورفین دارد چیزی را از او پنهان میکند. و از طرفی هم بنظر نمی آمد آنها دروغ بگویند.

- دربارش فکر میکنم. اما فعلا.... وزیـــــــــــــر! بیا اینا در اختیار توئن. حسابی باهاشون تمرین کن. سر راهت تریلانی رو هم صدا کن. باهاش کار دارم!

و زمزمه کرد : کم کم داره لازم میشه با مورفین تماس بگیرم.


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۲۱:۱۷:۵۳
ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۲۱:۲۷:۰۰
ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۲۱:۳۳:۳۸


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰
#50
جلوی اتاق لرد سیاه

- خب لینی در بزن!

- چرا من؟ این همه آدم. رز تو در بزن!

- به من چه؟ تو گفتی بگو بیا فداکاری کنیم. اصلا من نمیام دهه!

- اصلا لونا باید در بزنه هر چی باشه اون قضیه رو فهمید دیگه.

نگاه 3 مرگخوار دیگه به سمت لونا برگشت. لونا که با ترس به در خیره شده بود چند قدم به جلو رفت و سپس به آرامی در زد.

تق تق تق! تق تق تق!

مرگخواران با نگرانی به در نگاه کردند اما در کمال تعجب نه صدای داد و فریاد لرد بلند شد و نه در تکان خورد. لونا بار دیگر با تردید شروع به در زدن کرد! اما بلافاصله با خوردن دستش به در، در اتاق با صدای جیری باز شد و مرگخواران با قیافه ی لرد رو به رو شدند که کلاه خواب پوشیده بود.

مرگخواران :

- ا؟ که میخندین هان؟

لحظاتی بعد

- بشینن! برپا! بشینن! برپا! وقتی دو روز کامل بشین پاشو رفتید حالیتون میکنم.

- تو مجبور بودی بخندی؟ نه تو مجبور بودی؟ حالا چطوری به لرد بگیم؟

- به من چه؟ خودتم خندیدی! حالا هم حرف نزن تا مجازاتمون بیشتر نشه! اه!

در همین هنگام

- خب حالا وقت تمرین طلسمه! چوب هاتونو بالا ببرید! همه با هم، یک... دو... سه! اکسپلیارموس!

نور سرخی که درخشش عجیبی داشت از چوب دستی تمام محفلیان خارج شد و به دیوار روبرویشان خورد. لحظاتی دیگر در محل دیوار چیزی جز خاک قرار نداشت!

محفلیان با تعجب به چوب دستی هایشان نگاه میکردند. این اولین استفاده ی آنها از چوبدستی بود که درنتیجه ضعیف ترین ضربه ی چوبدستی به حساب می آمد. اگر این قدرت ضعیف ترین بود...

مورفین با دیدن این صحنه بلافاصله شک و تردیدش را کنار گذاشت. باید با محفلی ها می ماند. اما بهتر بود از همان 1% شانس مرگخواران هم صرف نظر نکند. باید نقشه ای میریخت که در دو حالت اون پیروز باشد.

یک ساعت بعد

لرد سیاه در حالی که چوبدستیش را که از آن دود بلند می شد، درون جیبش میگذاشت با خشانت (!) تمام به مرگخوارانش نگاه کرد و سپس گفت : فکر کنم به اندازه ی کافی تنبیه شده باشید. اما بهتره برای اینکه یادتون بمونه از خوابم محروم بشید.

- ارباب، ارباب ما کار مهمی داریم .خواهش میکنم به حرفمون گوش بدید!

- باشه برای صبح همین الانشم کلی باعث شدید پوست ارباب خراب بشه! حالا من چطوری خواب از دست رفتم رو جبران کنم؟

- اما... اما ارباب درباره ی محفله!

- ا؟ نه بابا؟ نکنه میخواید بگید وزیر دیگر محفلیه؟

مرگخواران با تعجب به لرد نگاه کردند. در این بین آنتونین به خود جرأت داد و پرسید : شما.. شما از کجا میدونید؟ :o

در خانه ی گریمولد

- آلبوس، من میخواستم باهات صحبت کنم

- بگو مورفین جان، بگو!

- راستش من اول اول برای جاسوسی اومدم اینجا. اما شما خیلی به من مهربانی کردید. خیلی به من لطف کردید. شما خیلی خوب بودید با من! هعــــــــــی!

مورفین با دیدن محفلی ها که دستمال هایشان را در می آوردند تا اشک هایشان را پاک کنند در دل لبخندی زد. تا اینجا که خوب پیش رفته بود.

- راستش میخواستم از این به بعد برای شما کار کنم. الان اونا نمیدونن که من طرف شمام. میتونم برگردم و اطلاعات دروغ براشون ببرم و از اونا واستون اطلاع بیارم. خواهش میکنم به من این اجازه رو بدید! من میخوام برای این خانواده کاری بکنم! هعـــــــــی!

- آری مورفین، تو قلب ما را به درد آوردی! تو حقیقت را به ما نشان دادی! آری با تو موافقت میکنیم!

مورفین :

لحظاتی بعد

مورفین با خوشحالیی از خانه ی گریمولد خارج شد. حالا میتوانست تا روز جنگ صبر کند و در پایان به سمت گروه برنده برود! اما به صلاح بود که در این مدت اطلاعات زیادی به مرگخواران ندهد.

لبخندی شیطانی زد و سپس به سمت خانه ی ریدل آپارات کرد!

پـــــــاق!


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۱۶:۴۶:۱۸
ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۱۶:۴۷:۵۷






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.