پایان فلش بکبلیز در حالی که دکمه ی روی آی پد لونا را فشار میداد گفت : خب حالا بنظرت اگه این اتفاقا که افتاده دوباره تکرار بشه بهتره یا یه بار کشته بشیم؟ مرگ یه بار شیونم یه بار!
- با بلیز موافقم آنتونین. من که دیگه اصلا نمیتونم تحمل کنم اون وزیر دیگر بهم دستور بده یا بهم بشین پاشو بده.
ده دقیقه بعدمرگخواران که تازه به هوش آمده بودند با عصبانیت به رز نگاه میکردند
رز :
- بابا این هر چی میشه جیغ میکشه. آنتونین تو که دسترسی داری یه کاری کن جیغ هم قفل بشه دیگه. اه.
- بچه ها، کسی از مورفین خبری نداره؟ شاید اونم بتونه کمکمون کنه.
در همین هنگام- سلام آلبوس. دلم واسه خونه تنگ شده. چه خبرا؟
- سلام تد! خبر خاصی نیست. حال اون هم خوبه. فعلا که گذاشتیمش پیش جیمز که هر روز واست جیغ بزنه. در حال حاضر بدنش به خاطر جیغ ها بی حسه.
- اینجا هم همه چیز آرومه. من چقدر خوشبختم.
فقط دیگه معجون هام کم کم داره تموم میشه. باید یه چند تا واسم بفرستین
- دیگه لازم نیست. بزودی همه ی اینها تموم میشه. چوبدستی ها تقریبا کامله. حواست باشه که پس فردا باید یه جوری از اون خونه بیای بیرون.
کله ی درون شومینه کمی تکان خورد و سپس ادامه داد : ما ساعت 10 شب اونجاییم. وقتی که طلسم های محافظ خونه رو از بین بردم اول یه نور قرمز میفرستم هوا. وقتی اونو دیدی 10 دقیقه وقت داری که از اونجا خارج بشی. بعدش جنگ شروع میشه. فردا دوباره باهام تماس بگیر تا بدونی نقشه کاملا از چه قراره.
- باشه. فعلا خداحافظ.
با تکان چوبدستی وزیر، شومینه بار دیگر به حالت اولیه برگشت. به سمت کمدش رفت. یکی از بطری ها را برداشت و سر کشید. بزودی محفل ققنوس برای همیشه پیروز می شد.
خانه ی گریمولد، اتاق مورفینمورفین با ترس و لرز به نشانش نگاه میکرد که چشمک میزد. مرگخواران داشتند با او تماس میگرفتند. باید چه کار میکرد؟
میتوانست محفلی ها را لو بدهد و آن وقت شاید اربابشان میتوانست کاری بکند، اما میتوانست برای همیشه محفلی بماند. آنها کمکش کرده بودند. او را تا مرز ترک کردن برده بودند. کاری که مرگخواران هرگز نکرده بودند.
شاید او همیشه در ته قلبش کمی سفید بود!
تصمیمش را گرفت چوبش را به سمت نشانش گرفت و گفت : دکلاین!
و سپس با خوشحالی به خوابی عمیق فرو رفت.
اتاق خواب مرگخواران- مورفین بازم جواب نمیده. الانم دیگه علامتش میگه خاموشه.
- مگه علامت شوم خاموشم میشه؟
- نه پس. ولی بلد نیستیم دیگه. اون دایی لرده. لابد یه شب که اونجا خوابش برده شنیده لرد چجوری خاموشش میکنه.
- خب حالا چیکار کنیم؟
مرگخواران با نگرانی به یکدیگر نگاه می کردند.
در این بین بلا که بر خلاف دیگران به جای مرگخواران با نگرانی به ساعت نگاه می کرد گفت : زود باشید دیگه. من باید برم آرایش کنم. صبح ها که این وزیر نمیذاره باید نصفه شب آرایش کنم. اه!
- خب باشه، مهم نیست. حداقل این فیلمو داریم.
- آره، ولی چطور دیروز ما رو لرد شکنجه کرد؟ اگه وزیر دیگر جادوگر بود که خودش کروشیمون میکرد دیگه. نه؟
- لابد چون لرد اونجا بوده حواسش بوده سوتی نده. فکر نمیکرده ما بفهمیم. تازه اون احتمالا یه محفلیه! و در اینصورت یعنی بلد نبوده.
- وایسا ببینم، راست میگیا. پس واسه همینه که من زندم؟
مرگخواران با تعجب به ارگ نگاه می کردند که از زیر تخت آنتونین بیرون می آمد.
- اون زیر چیکار میکردی تو؟
ارگ درحالی که با چهره ای خندان (
) به مرگخواران نگاه میکرد گفت : راستش من دیدم این وزیر فکر میکنه منو کشته گفتم برم زیر تخت وقتی جنگ میشه یه نفرمون نیرو داشته باشه.
- پس واسه همینه اون طلسم فقط یکم پرتت کرد. یه محفلی نمیتونه یه طلسم ممنوعه رو اجرا کنه. بچه ها مدرکمونم جور شد.اینطوری اگه لرد اینو باور کنه اونوقت باورش میشه که پیشگویی دوم تریلانی هم درست بوده. خب کیا میرن پیش لرد؟
مرگخواران :
بلا که با عصبانیت به ساعت نگاه میکرد گفت :اه، چقدر طولش میدید. 4 دقیقه گذشت که، حالا چطوری من همه ی آرایشاتمو انجام بدم. خب معلومه کی باید بره دیگه.لونا که صاحب آی پده و باید بره. ارگم که مدرکه. دو نفرم کافیه دیگه. اه!
مرگخواران :
لونا و ارگ :
ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۱۰:۰۶:۴۷
ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۱۰:۱۸:۴۱