جینی که تازه یادش افتاده بود ذهن سه مرگخوار بیهوش رو پاک سازی نکرده دچار تشویش:worry: شد. رو به دارک که در حال خمیازه کشیدن بود کرد و با حالت خودشیرینی گفت : ارباب ، ارباب شما بهتره برید استراحت کنین. من مرگخوارای عزیزتون رو از حالت اغما بیرون میارم .
دارک که سرخوش ولی خواب آلود ناجینی رو از روی تشک مخصوص آن برداشت و به دور گردنش انداخت و درحالی که به سمت اتاقش می رفت گفت : بهتره از سوروس بری و یه معجون بیدار کننده بگیری . اینجوری زود تراین دستو پا چلفتی ها بیدار میشن. ترتیب محفلیای زندانی رو هم خودت بده. بعد باصدای بلندی گفت : جینی اگه اینجوری پیش بری با مدیریت سایت صحبت می کنم واسه جایزه بهت یه منوی مدیریتی بده !!
که در این حین از ملت صدای اعتراض بلند میشود و خواستار تجدید نظر ارباب می شوند .
و ارباب جمعیت را به سکوت و حفظ آرامش دعوت میکند و از نظرها پنهان می شود.
ولی همچنان صدای پچ پچ جمعیت به گوش می رسد.... چی فک کرده ؟ .. هنوز نیومده می خواد منو بگیره ؟ ... مگه خوابشو ببینه؟ ... مهره مار داره .. نیومده که شد ناظر ، یکم هم بگذره میره میشینه جای عله.... پناه بر مرلین!...
و جینی مظلومانه درگوشه ای زانوی غم بغل میکند
و به فکر فرو میرود. سکوتی صحنه را فرا گرفته که که راوی سکوت را میشکند و رو به جینی :
- جینی ، پاشو برو دنبال بقیه کارا ، الانه که مرگخوارا به هوش بیان. زود باش تا بقیه متوجه قضه نشدن.
جینی بصورت کاملا اسلوموشن در حالیکه درپس زمینه آهنگی رمانتیک غمگنانه درحال پخش است سر از زانو برداشته و با چشمانی اشکبار به راوی خیره می شود
-برو ببینم... توهم فک کردی من دنبال این چیزام؟ مرلینا ! من چه کاری کردم که این جماعت با من درافتاده اند؟؟ چرا میخوان سر به تن جینی نباشه؟ مگه جاشونو تنگ کردم یا چیزی به کسی گفتم؟ اصلا من از نظارتم کنار میکشم ، خوب شد حالا؟؟
که دراین هنگام دامبلدور با هاله ای از نور همراه الفیاس و چو که بازوهایش گرفته اند از پشت صحنه به داخل میایند تا با میانجی گری و این جور چیزا جینی را دوباره به آغوش نظارت برگردانند . پرده پایین می آید تا جمعیت در خماری بمانند !
یک ساعت بعد
پرده بالا می رود. دوربین جینی را نشان می دهد که در حال اجرای طلسمی جهت پاک کردن حافظه سه مرگخوار است. مرگخوار دیگری در اطراف دیده نمی شود. محفلیها توسط جینی در یکی از دخمه های به نسبت مناسب آنجا ساکن شده اند . و فعلا همه چیز در امن وامان است !!
جینی که تازه به یاد سوروس افتاده یک سری فحش بی ناموسی نثارش کرد که معلوم نبود در آن اوضاع قاریشمیش به کجا آپارات کرده بود.
"" فرسنگها دورتر ... لندن""شهر لندن را مه ای غلیظ و سفید پوشانده بود. با اینکه ظهر بود و خورشید با شدت می تابید ولی مه اجازه روشن شدن به هوا را نمیداد و فضا حالتی گرگ ومیش داشت. ماگلها و جادوگران به سرعت در رفت وآمد بودند و هرکس به دنبال کارخود بود .
در میان جمعیت فردی نیز به چشم می خورد که از نظر ماگلها ظاهری نامتعارف داشت. قدی بلند ، بارانی خاکستری با یقه تا نخورده ، کفشهایی پاشنه دار و صورتی که با عینک دودی پوشیده شده بود .
فرد ناشناس تند راه می رفت و بعضا جلوی مغازه ای متوقف می شد ، نگاهی به ویترین می انداخت ، سرش را تکان می داد و دوباره به راه خود ادامه می داد.
تا اینکه جلوی یک مغازه که ظاهرش نیز به اندازه مرد ناشناس عجیب و غریب بود متوقف شد و سریع به داخل آن رفت.
روی پیشخوان مغازه این عبارت به چشم می خورد:
""
مغازه وسایل و تجهیزات تخریب ساختمان ""