قلبش تندتند میزد ...
عرق رو روی تمام صورتش حس میکرد که مثل آّبشار برعکس به روی پایین میرفت ...
ساعت 8 بچه های سال اولی برای گروه بندی به سرسرا رفته بودن.ناگهانصدایی از دهان یکی از معلمین آنجا بلند شد
_هری پاتر
هری که قلبش داشت از توی قفسه ی سینش میزد بیرون به سمت صندلی رفت ...
او هیچ وقت نمی دونست چطوری باید گروه بندی بشه کلاهو روی سرش گذاشت
اول کلاه یکم تکون خورد تا جا بگیره ...
بعدش با صدای کلفت و پیر مانندش گفت که :خب میبینم که استرس زیادی داری ... ما بچه ها پر استرس رو راه نمی دیم
یه لحظه هری که نمی دونس چیکار کنه عرقش سرد شد اصلا فکر نمیکرد که نتونه توی هاگوارتز درس بخونه !!!
با خودش حرف میزد : نه !!اگه برگردم خونه دروسلی ها که خیلی ناجوره ...حتما کلی مسخرم هم میکنن !!!
هری تا اومد یه چیزی بگه ...
کلاه با صدای کمی که فقط هری میتونست بشنوه گفت :
نگران نباش هری جوان خواستم باهات یه شوخی بکنم
هری که انقدر خوشحال بود یه جیغ بلند کشید که نزدیک بود کلاه از ترسش یه جیغ بلند تر بکشه
ولی وقتی همه به سمت هری نگاه های تمسخرآمیز کردن هری به خودش اومد و دوباره آروم شد
بعد کلاه به کارش ادامه داد :
میبینم که خیلی قدرت جادوییت خفنه
و اصلا مقرارتو انگار نمی دونی !!
خب وایسا ببینم ...کجا بری بهتره ؟
اصلا نظر خودت چیه ؟؟
_نظر من ؟؟
_آره ...
_خب من دوس دارم هر جا میفرستی این جاها نفرست
_کجا ها ؟
_همین جاها دیگه اینا اسلیترین رونکلا هافل پاف !!
_خب دیگه میخوای یه چند تا گروه دیگه هم بگو تا اونا هم نفرستمت ؟؟
_نه همینا بسه
_خب مطمئنی؟؟
_عه .... آ...آره مطمئنم
_خب پس باید بری به گیریفندور!!!
هری با خوشحالی کلاهو از رو سرش پرت کرد و یه سری ناسزا هم فکر کنم بهش گفت رفت به سمت میز گیریفندور همه که خیلی خوشحال بودن با اون دست دادن و برادرای ویزلی که فردو جورج باشن گفتن :
خب هری اگه میخواستی کلاهو سر کار بزاریو آخرش پرتش کنی زمین میگفتی ما هم همین کارو میکردیم که 3 تاییمون وبا هم تنبیه کنن
هری هم در جواب گفت : نه خواستم مزشو تنهایی بچشم
و اونا شروع کردن به غذا خوردنو آشنا شدن با هم و به این ترتیب همه به گروه های مختلف و تقریبا دلخواهشون ملحق شدن ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگه مشکلی داشت خصوصی بگید تا ویرایش بدم اگه هم که نه زود تر تایید کنید
__________________
مشکل خـاصی نداشت جــز اینکه معمولا توی جملات غیــر دیالوگی ما شکلک نمیــذاریم!
تائید شد!