هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ پنجشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۹
#41
ارائه تکلیف کلاس ماگل باکمالات شناسی :

*جلسه اول*


با تدریس : پروفسور لسترنج



تکلیف:
یک رول بنویسید و در اون به طور غیر مستقیم پیشینه و گذشته‌ی خانوادگی یا شخصیتون رو معرفی کنید.


پچ پچ دانش آموزان:
-یعنی اگه توتکلیفم بیشتر کمالت رو بزرگ کنم به گروهمون امتیاز اضافه میشه؟
-عجب پروفسوری!
-اینا رو بیخیال،ببینید چه فیضی نصیبمون شده با اون احمق مادر عقاب تو یک کلاس افتادیم!ادعای اصالتش هم میشه.
-درموردش شنیدید؟
-چیو؟
-کلا حرف پشت سرش زیاده!
میگن پدرش یه ماگل بوده که خودشو مادرشو از خونه انداخته بیرون، اونم وقتی فهمیده جادوگرن.
-
-منم شندیدم سیوروس یه خواهر و برادر مشنگ داره،درواقع مادرشون متفاوته و همین باعث شده سیوروس انقدر منظوری باشه چون پدرش برخلافه نفرتی که به اون و مادرش داره خانواده جدیدش رو خیلی دوست داره.
-
- و میدونستید مادرش هم رهاش کرده؟اون الان یه خونه تو دنیا ماگلی داره که فقط خودش توش زندگی میکنه و به عمارت پرینس نمیره.

- خب وقت کلاس تموم شده تا جلسه بعد شمارو به کمالات میسپارم.


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹
#42
تکالیف کلاس پرواز و کوییدیچ:

* جلسه اول *


با تدریس پروفسور: حسن مصطفی


1. وصیت نامه ای مختصر از زبان خودتون بنویسید که قرار است با صدای بلند قبل از به پایین خم شدن جارو در لحظه سقوط بخوانید. جعبه سیاه جارو تون اینو گوش میده و به بازماندگان شما میرسونه پیام تون رو. در نتیجه میتونید به افشای حقایق و دسته گل ها بپردازین، جاسازهاتون رو لو بدین، یا حلالیت بطلبین! بهرحال ممکنه نتونید زنده برسین پایین. برین تو نقش! زور بزنید! اها! ووی ووی ووی! (5 امتیاز)

وصیت:
گند زاده ها لیاقت زندگی ندارن!
به گلدونم دست نزنید.
گوشیه ماگلیم رو بسوزونید !

2. بر حسب کرم و کرم و خلاقیت یا حتی دانش جادویی و ماگلی خودتان، دو مورد روش غلبه بر کشش g رو در حین لحظه سقوط از جارو نام برده و مختصراً شرح دهید. (2 امتیاز)


خب این پرسش دارای ابعاد مختلف است.
اولا آیا با توجه به محفلی بودن پروفسور گرانقدر ،استفاه از هر نوع جادویی مجاز است؟
با توجه به این موضوع که ایشان به علل مختلف اکنون قادر به پاسخگویی نیستند بر خود لازم میبینم پاسخ را طبق قوانین هاگوارتز و استنباطن اینگونه در نظر بگیرم : خیر! لا اقل نه در این کلاس.
بنا بر این با توجه به آموزه های جدیدمان در کلاس تاریخ ترجیح میدهم در مواقعی که چوب دستی در کار نیس از روش پیشینیان خود بهره بگیرم!
به روش دروئید ها در این رابطه کهgمشکل است باید با خود طبیعت او را برطرف کرد،بنا بر این بهترین روش این است که باد را برای پرواز به یاری گیرم.
و زمین را نیز با ایمان به مرلین و توکل به جادوی دروئیدی مُسَخر خود قرار میدهیم و با آرامش فرود میاییم.

3. لینک از سه تصویر معادل با چهره احتمالی خودتون برای سه لحظه "از کار افتادن جارو"، "سقوط به همراه جارو رو به پایین و با سرعت بالا" و "لحظه اصابت شما به زمین" پیدا کرده (یا در صورت تمایل طراحی کنید) و به اشتراک بذارید. ( 3 امتیاز)

زمان از کار افتادن جارو:

تصویر کوچک شده



سقوط به همراه جارو رو به پایین و با سرعت بالا":




تصویر کوچک شده

لحظه اصابت شما به زمین


تصویر کوچک شده


پ.ن: به دلایلی ارسال عکس ها به صورت لینک امکان پذیر نبود.


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۸ ۱۵:۳۵:۰۵

نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۹
#43

ارائه تکالیف جلسه اول کلاس گیاه شناسی:


تکلیف اول:
1. بنویسید چه اتفاقی میفته و چه رفتاری با گیاهتون دارید؟

خب هر آدم عاقلی ترجیح میده از هر چیزی برای منفعتش استفاده کنه!
اون باید برده من باشه.
پس چطوره کاری کنم خودش با اشتیاق و اختیار تسلیم شه؟

-گیاه عزیز قطعا تو هوشمند ترین گیاه روی زمینی ،تو قدرت تولید داری من قدرت فعال کردن تورو!پس بیا با هم کار کنیم .
ما استادی داریم که با پاتیل معجون های جور وا جور میسازه و از همین راه استاد هاگوارتز شده،اگر تو هم بخوای میتونی استاد بشی حتی،و فقط کافیه با من کار کنی!

از اونجا که گیاه فقط احساسات داره و عقل نداره،احساس قدرت طلبی و جاه طلبیش فعال شد اما چون نمیدونست چطوری اعلام هم کاری کنه،مثل هکولی معجون ساخت!
و خب ازش حباب، بو و غبار های خوش بو و عجیب بیرون میاد.


2. این رفتار باعث میشه برگ های گیاهتون چه شکلی بشه؟ (باید واضح و کامل توصیفش کنید.)


خب در واقع نمیشه گفت برگ! یکسری پهنه ها در سایز های مختلف،دولایه و شفاف و با مایع های رنگا رنگی پر شدن اون ها شبیه بالن های ازمایشگاهی هستن و بجای کروی دایره هستن. لوله ای به این دایره دولایه محتوی المایع المجهول متصل هست که با چیزی شبیه به چوب پنبه بسته شده و از اون شاخه نازکی به ساقه متصل شده.


3. نقاشی ای از وضعیت نهایی گیاهتون (بعد از تشکیل برگ ها) بکشید.

تصویر کوچک شده

4. یکی از کاربردهای گیاه متاثر رو بنویسید.

اون کاملا احمقه میشه ازش برای رسیدن به چیزای نایاب استفاده کرد!
مثلا مغزیه چوب دستی یا هر چیز نایاب دیگه! میتونه جانپیچ هم بشه و خیلی کاربرد دیگه در جادوی سیاه.


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۹
#44
*تکلیف جلسه اول ، کلاس تاریخ جادوگری*


بالاخره صدای گوش خراش و سوهان مانند شیلا که روح را به رنج می آورد،با به پایان رسیدن کلاس پروفسورموتویاما ،جایش را به سکوت داد.

پوزخندی گوشه لبش نشان از تمسخر و تحقیر غر غر های دانش آموزان در آخر کلاس ، مبنی بر سخت بودن تکلیف بود.

گویش را روی لبه پنجره گذاشت و خودش هم کنارش ایستاد.

_سانتویاآناروجویک بابلو.

لبخند رضایت صورت مغرور اسنیپ را آرام تر از پیش نشان میداد.
توانسته بود با یک ورد خورشید را برای انرژی بخشیدن به گوی به یاری بطلبد .
اما این برایش به حد کافی قابل قبول نبود. باید حال که فرصت پیش آمده بود تواناییش را در ابعاد گسترده به نمایش میگذاشت.

*حیاط مدرسه*

_هی اون سیوروس نیست اومده تمرین برای کلاس تاریخ؟
_بایکم تفریح موافقین؟
_چرا که نه؟

_هی سیو!
_سیو با تو ام پسر یه لحظه صبر کن.
_
_چیزی اذیتت میکنه؟
_دستتو از روی شونم بردار، در واقع داری ردامو کثیف میکنی!
_
_چیزی اذیتتتون میکنه؟
_چی گفتی؟
_اصولا حرفمو دوبار تکرار نمیکنم، اما از اونجایی که میدونم کمی دچار عقب افتادگی مشنگی هستی دوباره استثناعن میگم. دست کثیفتو از روی شونم بردار!

پسر های جوان چوب دستی هاشون رو کشیدن و سیوروس رو نشونه رفتن تا باطلسم تنبیه بی ادبی هاشو جبران کنند.

_خب فکر کنم بهترین موقعیته برای کشف درویئد درونم!
_چی؟
_پلنسوریوس منستری!

به فرمان سیوروس که بدون چوب دستی گیاهان را با نیروی طبیعت به یاری طلبیده بود چمن های روی زمین تبدیل به هیولاهایی از جنس گیاه شدند و مانند غلافی پسر ها را طناب پیچ کردند.

اتفاقی که رخ میداد به اندازه ای بزرگ و پر سرو صدا بود که خبرش بگوش پروفسور موتویاما برسد.

سیوروس پاکت را به پای جغد بست و او را برای پروفسور موتویاما ارسال کرد.

_فرستنده سیوروس اسنیپ! واقعا؟

تاتسویا در پاکت را باز کرد و یک نامه و یک تکه روزنامه را دید.

_پروفسور موتویاما امید وارم تکالیف مورد قبولتان قرار گیرد.
روزنامه ای را ضمیمه رول کرده ام ،شرح دهنده ما وقع برای استناد!

روزنامه خبر بود نوشته یوآن ابرکرومبی !محتوایش هم اتفاقی بود که دروئید درون سیو را نمایان کرده بود.


-------------------------*******

پاسخ به سوال امتیازی:

مزایا:

فکر کنم دیگه برای حضور در چند کلاس به طور همزمان به زمان برگردان نیازی نیست!
برای رفتن به W...نیازی نیست پله های بی شمار و تابلو های مختلف رو پشت سر بزاری.
میشه یک دقیقه قبل از کلاس از خواب بیدار شی و به محض پایان کلاس بخوابی!
با در نظر گرفتن گرمایش زمین ردا ها عذاب آورن اما الان مثل پرو فسو..... چیز یعنی با پیژامه هم بیاییم فرق چندانی نداره.
و...

عیوب:

فکر کنم بزودی بانوی فربه لقبشو از دست بده! این روزا همه اکثرن فقط میخوریم و میخوابیم حتی پله هارو بالا و پایین نمیریم،در نتیجه همه چاق میشیم.اونجوری دیگه چاق بودن ایشون به چشم نمیاد.


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۷ ۱۴:۵۲:۱۹

نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۹
#45
ارایه تکلیف جلسه اول : قالب:پست تکی ،درظاهر ادامه پست پروفسور گرنجر، سیاه قلب ها!


سیوروس دوان دوان از راه رو های تالار اسلیترین رد میشد و هیچ چیزنمیتوانست از خشمش اندکی بکاهد.

فکر اینکه حضورش در جلسه اول کلاس معجون را با تاخیر همراه کند اورا تا سر حد جنون آزار میداد.
چطور ممکن بود خواب او را به تاخیر محکوم کرده باشد.آنهم برای کلاسی که حرفه او را تدریس میکردند؟

_واقعا نباید اون قرار داد رو باخودم میبستم! اگر خودم رو موظف نکرده بودم که از توانایی هایی مثل جابجایی در هر مکان یا پرواز و....در فضای مدرسه استفاده نکنم ، الان سر کلاس بود.

*ناک ناک!*
_پروفسور گرنجر متوجهم که تاخیر کردم و به شدت متاسفم! اما میشه منو ببخشید و بیام داخل؟

سیو سرش را بالا گرفت تا با آنالیز چهره پروفسور جواب خودش را قبل از بیان، بیاد.
صحنه ای که میدید را نمیتوانست باور کند، چطور امکان داشت؟
مطابق با برنامه ای که جناب مودی روی تابلو نصب کرده بود دقیقا سه دقیقه وپنجاهو شش ثانیه تاخیر کرده بود اما اکنون کلاس خالی بود...
روی نیمکت نشسته بود و به جای خالی پروفسور خیره شده بود.
افکارش ثانیه ای سرش را بی درد و آرام به حال خود رها نمیکرد.
باید این ترم را چطور میگذراند؟ او حتی کتاب های ممنوعه را هم خوانده بود!
آیا چیزی دیگر برای یاد گرفتن از کتابخانه هاگوارتز در ضمینه های مورد علاقه اش وجود داشت؟!؟
شاید این ترم را باید صرف جلوه و شخصیتش در دیدگاه احالی مدرسه میکرد!این چند سال تنها چیزی که راجع به سیو میگفتند این بود:
_ هی اون پسر مسخره رو ببینید!اون واقعا یه فشفشه منظویه !کلاه گروهبندی واقعا باید کور میبوده وقتی اون رو توی اسلیترین جا داده و...
همه این افکار در سرش مثل موجی به ساحل روحش سیلی میزد.

_ خودشه،فهمیدم! شاید فقط کافیه خودم باشم، یه شاهزاده دورگه!
یه مغرور عوضی با قدرت ها و علومی جادویی که برای سنش زیاده!
یا شاید حتی یه اصیل!

_هکولی این کلاسته دانش آموزا تا چند دقیقه دیگه میرسن،من باید برم فعلا.


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۹:۲۸ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۹
#46
هکتور لرزان!
اینجا هم جا بود من رو فرستادی؟
بریم تو زندگی ویزو سرک بکشیم؟
عجب!
یک پنچ امتیازی دیگه بده ببینیم.
ولی وای برتو هکولی اگر دوباره بفرستی بریم سراغ رینگ مگس ها!


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: مغازه اليواندر
پیام زده شده در: ۸:۵۶ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۹
#47
ویزو ویز ویز کنان خود را به گوشه رینگ کشاند
دیگر نفسش بالا نمی آمد.
اضطراب و استرس مسابقه و برد و باخت و زنده ماندن یکطرف،و قلب اژدها و وضعیت انتونین از طرف دیگر مغز مگسیش را به جنجالی درد آور و جنون انگیز کشانده بود.
درافکارش غرق بود که ناگهان با صدای گزارش گر و چیزی که شنید به خودآمد و با چشمانی گشاد شده به سکوی گزارشگر خیره شد.

- بله همونطور که مشاهده شد مگس ویزو نام حریف اول خود را شکست داد و اکنون رینگ برای مبارزه دوم آماده است.
حریف این دوره برای ویزوکسی نیست بجزـــــــــ
بله درسته اون کسی نیست بجز شپش اعظم نیتیک!
اندام ورزشکاریه نیتیک از دور مبارز میطلبه.
منتظر بمونیم و ببینیم این بار مگسک میخواد چطوری خودشو از مهلکه نجات بده.

ویزو در آنی با تمام وجود چرخش دنیا رو به دور خودش حس کرد.
قلبش انگار که از تپیدن ایستاده بود و مغزش فرمانی برای صدور نداشت.
ثانیه ها طولانی تر از ساعت های یک شب پر از دلتنگی شده بودند و عقربه ساعت ها از چرخش باز ایستاده و نظارگر تلاطم زندگیه ویزو بودند.

با سوت داور خون در رگ های ویزو به سردی گروید.
اما ناگهان انگار که ندایی از اعماق نا امیدی در سرش فریاد زد، آنتونین منتظر توست برخیز مرلین با توست.



ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱ ۹:۲۰:۳۰

نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: ستاد انتخاباتی زاخاریاس اسمیت
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۹
#48
مدارکی هست مستند برآن که پیش از تایید صلاحیت ها بنده این حرف ها را بار ها زده ام.
جناب اسمیت!
تهمت نزنید. این امر به دور از اخلاق است.


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: ستاد انتخاباتی زاخاریاس اسمیت
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۹
#49
زاخار محفلی را چه به وزارت!
سرحرفم خواهم ماند اگر زاخار وزیر شود بی شک قیامی به منظورکودتا را رهبری خواهم کرد.


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: ستاد انتخاباتی حسن مصطفی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۹
#50
از خیابانی در حال گذریم که به هر سو بنگرم دری به ستادی رویت میشود.
نه که گذارمان افتاد، نه!
جناب حسن مصطفی ملقب به آقای خنده.
در صلاحیت شما برای وزارت هیچ شکی نیست حقا که از شما استحقاق مند تر فقط جناب مرلین به علل درجه رفیع پیامبریشان و چند علل محرمانه دیگر است.
ولی گفتنیست، آقای خنده، شما بدون پست وزارت وزیر گردان هستید یعنی وزیری بی اجازی شما بیخود میکند آب نوش جان کند.
پس این پٌست و القاب پست تر از آن است که شما را تعریف کند.
جناب آقای خنده که دست هایتان را هیچ گاه نتوانستیم ببوسیم چون پشت پرده ب..............بوووووووووق!
امید که با همکاری شما دوره جدیدی از وزارت را شاهد باشیم.





ویرایش: در انتظار بلیت قطار جزایر بالاک به علل نگه نداشتن زبان سرخ در دهان سری سبز مایل به خاکستری.


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.