در همین حین ارکو، که در کیف بنفش شده گوگو تمام این مدت پنهان شده بود، سراسیمه از درون کیف بیرون پرید.
- کو؟ کجاست؟ کی حمله کرده؟
افراد حاضر در جمع با تعجب نگاهی به ارکو که سعی داشت جوراب گوگو را از دهانش بیرون بیاورد،انداختند.
جیسون ناباورانه به ارکو خیره شد.
- ارکو تو تموم این مدت این تو بودی؟
اصلا تو ابنجا چیکار می کنی و چرا تو کیف گوگو بودی؟
- چون خودم کاندیدا بودم نخواستم با اومدنم جنجال راه بندازم.
ارکو به هر طرف نگاه کرد اما هیچ عکاس و خبر نگاری ندید.
- وا چرا کسی نیست از من عکس بگیره؟ مگه قرار نبود بارون خون راه بندازیم؟ این چه وضعشه؟
تراورز با خونسردی گفت.
- منو دابشمون هاگرید، تصمیم گرفتیم بدون خون وخونریزی یه تظاهرات اعلم کنیم بلکه خجالت بکشن با دست خودشون وزارت رو تحویل بدن.
به نظر میآمد ارکو کمی ناامید شده بود.
- اما این از نظر از نظر فیزیکی ممکن نیست تو کیف به این کوچیکی جا بشه ها!
گوگو بنفش با افتخار سینه فراخ کرد.
- کیف خودمه سه گالیون خریدمش، حالا بیاین بگین گوگو بنجل خره!
- تکون نخور گوگو تو نماد پیروزی مونی!
اما که از دست تکان خوردن های گوگو خسته شدبود، نگاهی به سر تا پای ارکو انداخت.
- خیلی نحیفی به درد مجسمه شدن نمی خوری اما شاید بشه...
سپس از میان خرت و پرت های لباس خرگوش بنفش را بیرون دراورد.
- اگه اینو بپوشی می تونیم بچه هایی که از اینجا رد می شن رو گول بزنیم؛ پدر مادر هام به اصرار بچه هاشون میان و ببینن چه خبره، بعدش کلی پول به جیب... ببخشید بعنی کلی کمک مردمی و حمایت به دست میاریم.
اما ارکو چندان موافق این عقیده به نظر نمی آمد.
- من می تونم اینجا نقش بادیگارد و محافظ رو ایفا کنم، چاقو های ارکو هیچ وقت خطا نرفته!
- تو گوگولی تر از این حرفایی که چاقو دستت بگیری، این بهترین کاره واسه تو، تازه اکه کسی حمله کرد اینهمه سلاح داریم تازه هاگریدم داریم!
اما، به هاگرید اشاره کرد که داشت دو کیک را باهم یک جا قورت می داد؟
ارکو، گویا قانع نشده بود.
- من برم این اطراف رو سرک بکشم ببینم کسی هست یا نه!
سپس پاورچین پاورچین از آنجا دور شد.
اما، اما باهوش تر از این حرف ها بود؛ با جستی پرید و لباس خرگوش را تن ارکو بی نوا کرد.
ساعتی بعدکلی کودک از سر و کول ارکو آویزان بودند و اما با خوشحالی داشت اسکناس هایش را می شمرد!