خلاصه:
خانه ریدل ها توسط ویزنگاموت تحریم شده.برق و گاز جادویی قطع, حساب های گرینگاتز مسدود, موسسه درخواست مرگخواری پلمپ شده.
ولی لرد سیاه و یارانش تصمیم دارن مقاومت کنن!
____________________________
لرد سیاه نگاه مشکوکانه ای به یارانش انداخت.
-اصلا این ویزن چطوری دستور تحریم ما رو صادر کرد؟پس ما شصت و پنج نماینده مونو برای چی فرستادیم اون تو؟وقتی داشتن دستور رو امضا میکردن شماها دقیقا کجا بودین؟
فلور دلاکور که یکی از نمایندگان بود و در میان جمع ایستاده بود از شدت وحشت کوچک و کوچک تر شد و دوان دوان در سوراخ موشی که روی دیوار بود پناه گرفت...ولی چند لحظه بعد بر سر زنان از سوراخ موش خارج شد.
-اربااااب...این میگه ما به مرگخوار جماعت پناه نمیدیم.اطلاعیه ویزنگاموتو نشونم داد.بعدم با تله موش دنبالم کرد.
موش مذکور جلوی چشم لرد سیاه و یارانش از سوراخ خارج شد و دو تخته را بصورت ضربدر روی ورودی لانه اش به دیوار نصب کرد.
لرد سری به نشانه تاسف تکان داد و به جدش نگاه کرد.سالازار دست و پایش را جمع کرد و سعی کرد تا حد امکان پیرتر و فرتوت تر به نظر برسد.ولی اثری از ترحم در چهره لرد دیده نشد.سالازار مجبور بود توضیحی ارائه کند.
-ارباب, عذر میخوام.من گوشام سنگینه.سمعک هامو فراموش کرده بودم ببرم.از این ایوان پرسیدم این چیه؟گفت چیز خوبیه.مخالفت نکن.
ایوان روزیه دستپاچه از میان جمع به جلو پرید!
-ارباب به ناخن انگشت شست مبارک قسم دروغ میگن.من اصلا نرفته بودم جلسه.استخون کتفمو فرستاده بودم.اونم الان برگشت و گفت چه شاهکاری کردن.شکستم و انداختمش دور. به جاش پروتز گذاشتم!
لرد نگاهی به مورفین انداخت و از نماینده هایی که فرستاده بود شرم کرد و کلا از پیدا کردن مقصر منصرف شد.
-کاریه که شده!الان باید مقاومت کنیم.گاز که نداریم.اون ایوان رو هل بدین جلو.قصد داریم با استفاده از استخوناش به عنوان هیزم, شومینه رو روشن کرده, اندکی گرم شویم.