هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۱۹:۵۷ یکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۳
#51
لرد ، عرق زده از خواب بیدار شد . لباس خواب بلند سفیدش از گردن تا سینه اش خیس بود . نمی توانست آن چیزی را که دیده بود را دسته کم بگیرد . او هرگز اجازه نمی داد که رولینگ " داستان شکوهمندش " را خراب کند .

- مررررررررررلینمان ؟ مورگانااااااااااایمان ؟

فریاد لرد ستون های عمارت ریدل را لرزاند . همه در مشرق عالم ، از خدم و حشم و ندیمان تا مغرب عالم ، از ارتشی و وزیر و رئیس جمهور از این فریاد بر تن و سر خود لرزیدند .
مورگانایش و مرلینش ، به حضور مبارک حضرت لرد تشریف فرما شدند .

- اربابا ! منجیا ! سرورا ! چه امری اتفاق افتاده چنین مارا محظوظ از دیدار مبارک کردید ؟

لحن چاپلوسانه جدید مرلین ، لحظه ای اعضای اتاق را در آمپاسی بس شدید گرفتار کرد .
لرد با چشمانی خیره ، از حدقه در آمده و خلاصه اینکه متعجب به مرلین نگاه کرد . ثانیه ای تمام گندکاری های رولینگ را که قرار بود بر سرش نازل شود ، فراموش کرد .

- لطف کردیم بهت احترام گذاشتیم ، پر رو شدی ؟
" اینکارسروس ! "
طنابی سیاه و خاردار [ آپشن خار رو خود لرد اضافه فرمودن ! ] دور بدن مرلین پیچیده شد . مرلین گویی روبیوس هاگرید او را چلانده بود ، به خود پیچید و ناگهان عملیات رها سازی از بند توسط لرد بر او انجام شد .
- باشد که درس عبرتی شده باشد برای دیگر چاپلوسین درگاه ما !
حالا مورگانا ... میخواهیم الساعه کتاب زیر چاپ جدید جی کی را برایمان بیاوری . از عالم بالا به ما وحی شده شده که توطئه ها برای خدشه دار کردن ابهتمان توسط دست های پشت ، زیر و روی پرده ها در جریانه .

مورگانا همچنان با چشم های درانده شده بخاطر مرلین ، از در خارج شد . سرعتش در هنگام خروج در حدی بود که با بسته شدن دوباره در ، ساتین هم که به هوا خواسته بود ، روی مبل میو میو کنان و براق شده ، فرود آمد .


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۵ شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۳
#52
سلام سرورم
امروزه آگوستوس راک وود برای چنین نقد هایی زیاد اینجا میاد .
بقیه چطور ؟


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۲ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
#53
سرورم ‏....‏ با سر و صورتی سیاه و شرمسار خدمت میاییم برای درخواست نقد.‏ متاسفانه وسیله مشنگی ما نمیتواند شما را بسوی پستمان هدایت کند ‏.‏ ‏
از شما می خواهیم که منت گذاشته خود به سراغ پست شماره ۹۹‏ سرزمین تاریکی رفته ‏...آن را بنگرید و نقد بفرمایید


ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۶ ۰:۰۹:۲۹
ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۶ ۰:۱۰:۳۷

آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: سرزمین سیاهی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳
#54
در همین وقایع الاتفاقیه بود که ناگهان آسمان تیره و تار شد . رعد و برق آسمان را در برگرفت و صیحه هایی از همه طرف شنیده شد . مرلین کمی حالت عادیش را باز یافت .
- آیه ای بس مهم در حال لود شدنه ! وای ... یعنی این پیوند مبارک و میمون باعث این اتفاق بید ؟ آه ای فرشته ی من ، آسمان نیز از این پیوند شادمان است .

مورگانا نگاهی به آسمان تیره کرد . نگاهی به مرلین کرد و دوباره نگاهی به آسمان . [ البته زیر آن سقف ، چگونه آسمان معلوم بود مرلین در حالت عادی اش میداند ! ]

آسمان از هم شکافت . نوری بس سیاه تابیده شد و این آیه در شأن این پیوند نازل شد :
" و آنگاه که پیامبری ، عزم نکاح کند و همسری برای خود برگزیند ، دوشیزه مکرمه معظمه حاجیه خانم آیا عالم بالا وکیل است و اینا رو بیخیال ! اوشون .... میکنن که قبول نکن و رضایت نداشته باشند ! "

با اینکه ساعتی طول کشیده بود تا آسمان چنین و چنان شود ، در کسری از ثانیه خورشید به چشمان حضار تابید . با تابش ناگهانی نور خورشید ، رز های سیاه مورگانا که به نزدیکی گردن مرلین رسیده بودند و در شرف برآوردن آرزوی مورا بودند ، به روش لردانه پودر شده و به هوا رفتند . آخرین امید مورگانا برای خلاصی از دست مرلین ، اتمام مدت زمان اثر معجون بود .

در طی نازل شدن آیه بر مرلین و مورگانا که هر دو چشم به آسمان دوخته ، هکتور و بانز در حال کتک کاری ، فحش کاری و به اختصار دعوا بودند . بانز مو های هکتور را می کشید و هکتور هم قلپ قلپ معجون بی زبون به خورد بانز می داد .

در همین وقت بود که لرد وارد شد و با این صحنه رو به رو شد .
- سایلنسیو !


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: نوری در تاریکی
پیام زده شده در: ۰:۱۴ چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳
#55
تام از پشت درخت کنار آمد تا سالگو بتواند چهره اش را ببیند . صورت تام مارولو ریدل ، به جرئت زیباترین صورت بین جادوگران بود . سالگو از دیدن صورت این جوانک کنجکاو ، اخم هایش را در هم کشید . آخرین مار که داخل کیسه رفت ، درش را محکم بست و کناری گذاشت .
- برای چی اومدی ؟ اینجا کسی بهت خوش آمد نمیگه !

تام جرئت کرد و کمی به آتش و سالگو نزدیک شد .
- پی شخصی به نام سالگو اومدم . خیلی ها اونو بزرگ تر از حتی گریندل والد میدونن . هر چند من اینو قبول ندارم .اومدم تا بهم ثابت کنه که از اون بهتره .

تام بسیار زیرکانه سالگو را به مبارزه می طلبید . انتخاب کلماتش طوری بود که هم سالگو بودن این شخص را اثبات می کرد و هم قدرت واقعی او را نشان میداد .سالگو با اینکه رد خشم در نگاهش و صحبت های زیر لبی اش به زبان مارها قابل تشخیص بود ، اما سعی کرده بود لبخند بزند که با توجه به آن وضعیت اصلا جالب نبود .
- اون پسر بچه مدرسه رو میگی ؟ همونی که یه زندان به نام نورمنگارد برای مخالفاش درست کرده ؟
سالگو منتظر جواب تام نایستاد .
- اگه اون حتی اسم جادو های من رو شنیده باشه ، با دست خودم ، خودم رو چال میکنم . اون پسرک فکر کرده چهار تا کتاب بخونه همه چیزو یاد می گیره ؟ میتونه چیز هایی رو که سالگو از هر شخصی در هر نقطه ای از جهان که دانشی از جادوی سیاه داشته ، یاد گرفته رو درک کنه ؟

نسیم سردی از بین درختان می وزید و شاخه ها و برگ ها را تکان می داد . آتش بین سالگو که حالا کمی عصبانیتش در چهره اش نمایان بود و تام ریدل با آن چهره بی روحش قرار داشت . شعله های آتش بخاطر نسیم ، به سمت چپ متمایل شده بودند و زمین پوشیده از برگ های خیس زیر پایشان را روشن کرده بود .

تام سرش را کمی به سمت راست خم کرد.
- من از کجا بدونم تو همون سالگویی هستی که اینقدر ازش تعریف می کنی یا یه پیرمرد لاف زن ؟ هنوز تردیدی در قدرتمندی گریندل والد بر من وارد نشده !


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۳
#56
درود سرورم .

با نقد پسر و دخترمان به آینده تاریک ( البته روشن ... ولی ما مرگخواریم دیگه !!) خود امیدوار شدیم .

این رولی بود که در یکی از مراسم های امروز نوشتم ... دوست بسیارخوبی برام بود .

نظر شما دربارش چیه ؟


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۳
#57
آگوستوس اصولا از مامورین هر چی بیمارستان و تیمارستان و بامارستان و اینا بدش می آمد .
- خفه بمیرید . پترفیکوس توتالوس !

مامورین چی چیستان در جا خشکشان زد و با سر روی زمین افتادند . صدای " تقی " در سکوت بین دو طرف شنیده شد . بی شک چیزی در بدنشان شکست .راک وود گردنش را به طرفین تکان داد و صدای مهره های گردنش ، همه را از فکر اینکه چه چیزی در بدن مامورین شکسته در آورد .

راک وود انگشت اشاره اش را روی گوشش گذاش
ت . ارتباطی با لرد بالا [!] برقرار شد :

- ده دو ! هشت سه ! سرورم صدا میاد ؟ ... جسارته ها ... ولی این دوتا آخه از این بازی چی �رشون میشه ؟ اگه به من و کرنلیوس اجازه بدین ... ما بازی می کنیم .. آخه قبلا ما جلو هم بازی کردیم . آخرشم بازی "پات " شد .

کرنلیوس همانطور که روی صندلی نشسته بود ، کمی به جلو خم شد .‏ لیوان ‏-لیمونادش را ‏
کنارش
‏
گذاشت ‏
و ‏
به ‏
دونفری 
که‏
بادش ‏
میزدند ‏
دستور ‏
توقف ‏
داد.
-با اینکه هنوز قبول نکردم که اصلا بازی کنم ، اما اگر قبول کنی از تو بهترم آگوستوس ، حاضرم بازی
کنم .

راک وود همانطور که حواسش به صحبت با لرد بود ، دستی برای آگریپا تکان داد .‏ کرنلیوس ‏
دوباره ‏
روی ‏
صندلی ‏
اش ‏
ولو ‏
شد ‏
در ‏
باد ‏
این ‏
پیروزی ‏
بدون ‏
زحمت ‏
دراز ‏
کشید.

لرد همانطور که روی صندلی اش نشسته بود . گویی می توانستند او را ببیند , نگاهی عاقل اندر صفیحه به حضرت سنگ و چوب و سپس به کرنلیوس کرد .
- مانعی ندارد . ولی ... ولی اگر ببازید . سر و کارتون با
دختر عزیزمان است .

لرد ‏
دستی ‏
پدرانه ‏
بر ‏
روی ‏
سر ‏
دختر ‏
نازنینش ‏
کشید ‏
و ‏
طوری ‏
که ‏
راک ‏
وود ‏
نفهمد،‏ حرفی ‏
به ‏
دخترش ‏
زد.
نجینی نیز از پشت این ارتباط فش فشی تهدید آمیز کرد . راک وود آب دهانش را قورت داد .
دو رقیب سابق ، هم تیمی الان و رقبای آینده پا به میدان شطرنج گذاشتند . وینسنت کراب و وینکی را کنار زدند . راک وود
بلافاصله جای وزیر را گرفت . صفحه ‏
شطرنج ‏
با ‏
مهره ‏
های ‏
غول ‏
آسا ‏
پوشیده ‏
شده ‏
بود ‏
.‏ راک ‏
وود ‏
کنار ‏
آگریپا ‏
رفت ‏
و ‏
طوری ‏
که
گیلبرت ‏
و ‏
دیگران ‏
نشوند،‏ سر ‏
بازی ‏
سیسیلی ‏
توافق ‏
کردند.

کرنلیوس که به سمت فیل رفته بود , به ‏
طرف ‏
راکوود ‏
برگشت ‏
تا ‏
نکته ‏
ای ‏
بگوید ‏
که ‏
..
- به چه اجازه ای وزیر رو گرفتی ؟




ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۲ ۱۹:۰۶:۳۵
ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۲ ۱۹:۰۸:۰۸
ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۲ ۲۲:۴۴:۳۶
ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۲ ۲۲:۴۶:۱۳

آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳
#58
سرورم ... درود بر شرفتون وشرف بر درودتون !

با حیایی آمیخته به شرم ، در خواست نقد این پسر گلم و دختر گلم رو دارم !

باشد که مورد پسند حضرت لرد باشند .


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳
#59
این جماعت جریده با خط و رد وحشی نگاهشان ، لباس و هیکل فرد مظنون را اسکن کردند . هکتور از بین حمعیت فریاد زد :
- این که پاکه بابا ! این شیژ نمیزنه . چیز میزنه !

ناگهان از میان لباس فرد مورد نظر ، کیلو کیلو پنیر ریخت .
- وای بر من . آبروم رفت . بیچاره شدم . بی خانمان شدم .

مرگخواران با فرمت به ایشون نگاه کردند .
پنیر چه ربطی به بی آبرویی و اینا داره ؟
مرگخواران همانجا نشستند ودر مدیتیشنشان فرو رفتند تا این بحث عظیم را درک و حل کنند .

راک وود در کوچه ناکترن قدم میزد . این کوچه ای بود که او احساس راحتی در آن میکرد . در انتهای کوچه پله ای بود که پیکره تیره شخصی زیر آن بنظر می آمد . راک وود چوبش را در آورد

- لوموس

نور باعث شد شخص زیر پلکان تکانی بخورد .

- همونژا وایشا غلیبه ! جلوتر نیا . من مشلحم !

راک وود از خوشحالی بدین شکل در آمد .

- عزیز دلم . خوبی ؟ چیزی نیاز داری برات بیارم ؟ یه دقیقه میای بیرون ، میخوام اگه بشه یه چیزی ازت بگیرم .

پیکره شخص تکانی خورد . زمانی که از زیر پله بیرون آمد ، راک وود با دیدن قیافه اش سه قدم به عقب برداشت .
طبیعتا این قیافه ترس هم داشت . اما بخاطر ماموریتش و وفاداری اش به ارباب ، سرجایش ایستاد .

- ام ... دوست عزیز . من یه کم شیژ میخوام . البته برای خودم نه . برای یکی از دوستام . البته اگه بشناسیش . مورفین گانت !

سیگار از لب معتاد عزیز افتاد .
- مولفین گانت ؟ مرد افشانه ای دنیای اعتیاد ؟ دوشت توئه ؟ جان من یه امژا اژش برام بگیر . بیا این تمام شیژام . همش برا تو . مرگ من !

این برادر بیمار گرامی ، به دست و پای راک وود افتاده بود و تمام ردای نویش را کثیف کرده بود .
آگ از روی ناچاری چوبش را بالا برد :

- مورس موردره !


ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۰ ۱۲:۴۹:۵۴
ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۰ ۱۲:۵۳:۳۶

آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳
#60
راک وود چارقد بختیاری را از سرش کند .

- اه ... حالم بد شد دیگه . منم شلوار گردی میخوام ! اصلالت و سیاه بودنم رو حفظ میکنه . مورا ؟ یکی به منم میدی ؟

جماعت مرگخوار به این نوجوان تازه مرگخوار شده نگاه میکردند .
اصالت ؟ سیاهی ؟ مرگخواری ؟

در هر حال ، مورگانا شلوار کردی ای نیز به راک وود داد
- اینم شلوار کردی شما . دیگه کسی چیزی نمیخواد ؟

ملت غیور پرور مرگخوار سری به نشانه ی نفی تکان دادند . از بین جمعیت شخصی دستش را بلند کرد .

- ام دوستان ؟ الان ما اینارو برداشتیم . طبیعتا مجانی نیستن که . کی قراره پولشو بده ؟

تفکری عمیق بدین شکل مرگ خواران را فرا گرفت . عده ای همانجا محتویات جیبهایشان را خالی کردند ، عده ای دیگر سوت زنان از صحنه خارج و در افق محو شدند و عده ای دیگر مانند لرد ، راک وود ، مورگانا ، هکتور و امثالهم که کمی عقل در سرشان بود رو به فروشنده کردند . راک وود بلافاصله چوبش را کشید

- آبلیوی ایت !

چمشمان مرد کاکووو گو حالت رویایی گرفت و همانطور ایستاده خوابش برد .
پس گردنی محکمی پس سر راک خوابید
-این چه غلطی بود تو کردی ؟ بزنیم از وسط نصفت کنیم تا درس عبرتی باشی برای آیندگان ؟



آخرين فرصت ماست ....








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.