هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶
#51
لینی فریاد کشید . جیغ کشید . داد کشید . ولی کسی صدای لینی رو نشنید . مغازه دار هم قفس لینی رو داخل مغازه گذاشت .
- بی معرفتا ! .. ... عه این دو تا چقدر آشنان .

لینی نگاهی به دو شخص آشنا انداخت که کنار قفس جغدی سفید رنگ ایستاده بودند. پسرکی شکل شلغم با دمپایی های طرح باب اسفنجی و دخترکی با جعبه ی آتش زنه و تعدادی چوب کبریت . لینی عمیق تر نگاه کرد . دو نشان عقاب آبی رنگ روی لباس هر دو دوخته شده بود . پس هم گروهی بودند!
-هی ریونکلاوی ها!

توجه دخترک و پسرک به اون جلب شد .
-هی ریونکلاوی ها ! ما هم گروهیم! می شه در این قفس رو باز کنین؟

دخترک نگاهی به پسرک انداخت .
- ببینم شما ، حشره ها حرف می زنن؟

پسری که شما خطاب شده بود رو به دختر گفت :
- نمی دونم پاتریشیا ! من هوش ریونکلاوی ندارم ! فقط وقتی با باهوش ها می گردم باهوش به نظرم می یام.

دختری که پاتریشیا خطاب شده بود چشم هایش را گرداند و به قفس نزدیک تر شد .
-هوم . تو حرف می زنی؟

لینی از این حالت به این حالت و این حالت تغییر شکل داد ! این دوتا خنگ چطوری اومده بودن ریونکلاو ؟
- من لینی وارنرم . مادر سیریوسی ها!

پاتریشیا نگاهی به شما کرد .
- آزادش کنیم ؟

شما کمی فکر کرد و لب خند شیطانی ای زد.
- نه مجانی!
-
-


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶
#52
لرد چشم غره ای به رودولف رفت.
قهر کرده؟ لرد ماه پیش اپلیکیشن های بلاتریکس رو آپدیت کرده بود ! و یقینا اپی به نام قهر نبود!

( ما فقط جنرال ولدمورت(ستینگ) - بی من و تو (اپلیکیشن من و تو )- سیاه میل(ایمیل) - و نفرین ها(گالری) رو آپدیت کردیم ! قهر کردن نبود ها . نکنه جدیدا از دیاگون دانلود کرده باشه؟ )

کمی اون ورتر .
رودولف عرق سرازیر شده از پیشونی اش رو با ردای بلاتریکس مرحوم پاک کرد و سپس با آن را زیر بلغش کشید .
- رودولف با ردای بلا زیر بغلت رو پاک می کنی؟


رودولف نگاهی هراسان به لرد کرد. تا الان که غرق در افکارش بود ! مگه هطر رفع نشده بود؟
-امم چیزه ارباب ...
-بلا ؛ ما بهت دستور می دیم به رودولف کروشیو بزنی .
- ارباب.
- حرف نباشه رودولف. بلا، کروشیو!


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۰:۰۹ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶
#53
یک ساعت بعد:

-

سه ساعت بعد از یک ساعت:

-

یک سال بعد:
- ارباب چرا نیومد؟
- ما نمی دانی...یعنی می دانیم ! ولی می خواهیم خودش بیاید ! .
سینوس صداش کن.

(آرسینوس در حالی که داشت با لبه ی ردایش تاجش را پاک می کرد هکتور را صدا کرد.)
- تو دستشوییم ارباب!
- پس چرا نمی یای بیرون ؟
- گیر کردم ارباب!

لرد با این حالت نگاهی به مرگخواران انداخت .
- یکیتان برود درش بیاورد .


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۶
#54
یه کم اون ورتر سوژه مورفین روی صندلی نشسته و منتظر حرکت بعدی بود .
- کپتن مورفین گانت ، لطفا از بسته بودن کمربند های خود اطمینان حاصل فرمایید.

مورفین نگاهی به کمربند شلوارش انداخت . سپس سیگارش رو پشت گوشش گذاشت .
-شمربند من شه بشته .
- ok . لطفا تا شنیدن صدای بوق منتظر بمانید.

(در همین لحظه صداهای ناخوشایندی از نشیمنگاه مورفین به گوش می رسه .)


- دستگاه ی تصفیه ی هوای فضاپیما روشن شد . ماسک های اکسیژن در بالای سر شما قرار دارد.
- ولی شدای بوق شه شنیده شد...عه،عه،عه.

مورفین نگاهی به اطرافش انداخت.
- ایشا شلا ایشوری شد؟

مثل اینکه فضاپیما هم زمان با از بین رفتن تاثیر ------مورفین ازبین رفته بود .

این داستان ادامه دارد ....


ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۲۷ ۲۱:۵۱:۲۷

I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶
#55
ولی کراب در حال رژلب زدن بود.
- تسترالا! رژم پخش شد ببینین !ببینین ! ببینین!...

ولی..کسی به کراب محل نداد. حتی نگاش هم نکرد.
- بی معرفتا !

قلب کراب شکست ؛بلاتریکس صدای شکستن قلب کراب را شنید و از شدت خنده و بی محلی قهقه زد . پس کراب نیز به جزایر قناری آپارات کرد.
- عه ، رفت که!
- زودباشید یارانمون! ما هنوز منتظر مو می باشیم .

مرگخواران آب دهانشان را قورت دادند چه کسی حاضر به کندن موهای بلاتریکس می شد ؟
پس از مقادیری پوکری آرسینوس را به جلو صنحه اسکورت کردند.
- ارباب آرسی داوطلبه !
- داوطلبه ؟
- بلی ارباب ، می خواد موهای بلا رو بکنه !

همان لحظه ( آرسینوس و بلاتریکس در پشت لحظه )



همان لحظه ( آرسینوس و بلاتریکس ، روی صحنه)

آرسینوس:
بلاتریکس:


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: پايين شهر
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۶
#56
آرسینوس سری به نشانه ی مخالفت تکان داد . موجود ناپدید شده و با تاریکی شب در آمیخته بود . هکتور با نگرانی به اطراف نگاه کرد . سپس توجه اش را دوباره معطوف کلبه کرد که به رغم نور دلپذیر و احساس آرامشی که از خود ساطع می کرد بوی زننده ای می داد . آرسینوس دستمال قرمزی از جیب ردایش در آورد و به هکتور داد و گفت :
-سعی کن به داخل کلبه نگاه نکنی.

که البته این حرف فقط هکتور را کنجکاو تر کرد و همان طور که به طرف کلبه حرکت می کردند به سمت پنجره رفت و سرک کشید . که آرزو کرد کاش این کار را نکرده بود! کلبه پر از جسد بود . آن ها موقع مردن حتما بدون فضایی برای حرکت شانه به شانه ایستاده بودند . اصلا نمی شد گفت چه چیزی باعث مرگ آن ها شده . برخی از اجساد پوسیده بود. نگاه هکتور به چشمخانه های خالی و خیره و دندان هایی آشکار در جایی که روزگاری گونه ها قرار داشتند. اجساد پارچه های ژنده ای به تن داشتند ، باقی مانده ی پیراهن ها و ردا ها ... در غیر این صورت امکان نداشت که بتوان تشخیص داد مرد بوده اند یا زن . به نظر هکتور هولناک ترین چیز این بود که همه ی آن جسد ها هنوز سرپا بودند . مرگ لابد مثل گردبادی با آن ها برخورد کرده بود و همه ی آن ها قرار بود تا ابد آن جا باقی بمانند ....


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۶
#57
با درود .
می شه اینو نقد کنین ؟ سعی کردم جدی بنویسم ، آخه سبک جدیه و شکایت هم داشتم که چرا به کسایی که تو تاپیک های جدی طنز می نویسن گیر نمی دن ؟

نقل قول:
لرد چی شد؟!
اسنیپ تو اتاق داشت به لرد گزارش می داد...و با ورود بلاتریکس لرد ناپدید شد!

آه ، مرلینی شما رو فراموش کردم!

نقل قول:
این شرو بدبختی رو از کجا آوردین؟ این از اصطلاحات مورد علاقه یکی از مرگخوارای قدیمی بود.


عه، چه تفاهم رمز آلودی !


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: سرزمین سیاهی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۶
#58
سوژه (جدی)

در میان آب های سیاه رنگ اقیانوس و انعکاس رعب آور قلعه ی سیاه رنگ آزکابان در حالی که بوی مرگ همه جارا پر کرده بود ؛ قایق سیاه رنگ و کوچکی با سرعت یکنواختی در حال حرکت بود و دیوانه ساز ها در حالی که دور هم جمع شده بودند بی توجه به اتفاقات اطرافشان و فرار دسته جمعی زندانیانی که قبلا مرگخوار بودند در پهنه ی آسمان اوج گرفته و جنان می لرزیدند که امکان نداشت بتوانی بگویی از ترس است یا سرما .

اندکی آن طرف تر قایق سیاه رنگ:

بلاتریکس لسترنج در حالی که تکه پارچه ای را روی زخم های گونه اش می کشید ، بقیه را با صدای زمزمه واری تشویق به پارو زدن می کرد گفت :
- عالیه بچه ها . ارباب به ما افتخار می کنند . محکم تر پارو بزنید ، محکم تر .

و بدیهی است که همراهان وی - که سه نفر بودند ( ایگور کارکاروف / آرسینوس جیگر / آلکتو کرو) - محکم تر پارو می زدند . البته آلکتو پارو نمی زد و در حالی که زخم دست راستش را فشار می داد آرام ناله می کرد . در حقیقت دستش جراحت های وحشتناکی برداشته بود ، پوست کف دستش پاره شده ، ماهیچه ها و اندکی از استخوان دستش معلوم بود . و پوست دستش ورقه ورقه آویزان شده بود . انکار او گوشت مهمانی یکشنبه باشد و کسی به آن ناخنک زده باشد . پس ناله می کرد ولی نق نمی زد . اگر قرار باشد کسی نق بزند ایگور بود . زیرا هنوز خون از جراحت های سینه اش سرازیر بود و سمت چپ صورتش به کلی از ریخت افتاده بود - پوست روی گونه اش کنار رفته بود و دندان هایش همراه با تکه های لثه اش نمایان بود- آرسینوس سالم ترین فرد گروه بود . نیمه برهنه بود و به جز شلوار پاره و مندرسش چیزی به تن نداشت . با اینکه پر سر و صدا و سنگین نفس می کشید ، ولی به جز زخم های سطحی کمرش زخم دیگه ای برنداشته بود در واقع چهره اش به نوعی متعجب بود . گویی اصلا نمی داند چگونه سر و کارش به این جا کشیده شده ؛ ولی به رغم چهره های رنگ پریده ، آه و ناله و عرق سرد نشسته بر چهره شان در چشمان هیچ کدام اثری از وحشت یا استیصال دیده نمی شد. و در حالی که با نیرویی خستگی ناپذیر به سوی افق پارو می زدند ، زیر لب نام ( لرد ولدمورت ) را زمزمه می کردند. برای لرد ، برای سیاهی، برای ارتش سیاه، شر و بدبختی ....


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۶
#59
- منظورت چیه ؟

آراگوگ نگاهی به مرگخواران انداخت .
- کی این سوالائو پرسید؟

کسی از جایش تکان نخورد . حتی دهن باز نکرد .
- ما ما .
- کی داره ادای گاو در می یاره ؟

مرگخواران نگاه هایی به یکدیگر انداختند .
- نکنه ...بانز؟
- اوهوم .
- خب ، تو ...
- عنکبوت !
- بانز تویی؟
- نه به مرلین . ما فقط..
- عنکبوت !

نگاه های مرگخواران به سمت صدا برگشت. مثل اینکه لرد احیا شده بود .
- ارباب .

لرد نگاهی به بلاتریکس انداخت و نگاهی به عنکبوت . سپس جیغی صورتی کشید .
- جججییغغغغ .عنکبوت !بکشینش.
- ای به چشم .

لینی چوبدستی ای با ابعاد مولکولی از ردای مولکولی ریزش درآورد . او برای اربابش هرکاری می کرد . او دل پری داشت به خصوص از آراگوگ . به خصوص از روز هایی که آراگوگ می خواست به عنوان پیش غذا سروش کند .....



I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: مجموعه ورزشی غول های غارنشین
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۶
#60
خب مشخصه خیلی از آدم ها بدشانسن . بد جوری هم بدشانسن . ولی بعضیام هستن که با ضجه موره می نالند : باسه من نه شانسی وجود داره نه زندگی! من بدبختم !. ولی اگه قرار باشه کسی تو بد شانسی از آبرفوث جلو بزنه که دیگه آبر فوث خصوصیت اخلاقی نخواهد داشت که! کجامون بزاریم این سرمربی رو ؟ هی ،دامبلدور چرا دمپایی پرت می کنی؟ خب برادرت بد شانسه ! وقتی زدین سر آریانا رو زیر آب کردین باید بهش فکر می کردین . این به اون در ! لازم هم نیست دنبال دمپاییت بیای . ویزلی ۸۹۴۵۳۳۳۲۱۴۵۷ بردش محفل .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خلاصه از اون جایی که شانس معمولا در خونه ی آدم های بد شانس رو نمی زنه امکان یک در میلیون وجود داشت که آبرفوث سالم به خونه برسه . یعنی اگه سالم به خونه می رسید که اسمش تو گینس به عنوان : بدشانس ترین مرد ۲۰۱۷ ثبت نمی شد که !
اصلا انقدر بد شانس بود از بچگی. گریفندوری بدبخت از گینس هم شانس نیاورد . روبه روی اسمش دقیقا خطرناک ترین زلزله ی ۲۰۱۷ ثبت شد اصلا باعث شد بچه ها وسط بازی برن تو گسل ! عیبی هم یختی بابا ! ما فاجعه ی زلزله وار زیاد داشتیم ! اصلا یه بار هم خودمون زلزله زده بودیم که تیم حریف برد . من می گم آرینا رو هم گسل قورت داد به مرلین .
بعد هم چه انتظاری از تیمی که اسپانسرش گرینگوتزه دارین ؟.
خنده هم نداره . تا دلتونم بخواد. زلزله تیمتون رو ببره تو گسل !
والا به مرلین . چه دلیلی داره آدم بیاد بشینه بدبختی های برادر پروفسور مملکت رو بخونه ؟ خب بدبخت ،بدبخته که می ره قطعات جغد بخره می افته تو گسل ! . والا به مرلین .


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me









هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.