لوسی ویزلی
vs
آلانیس شِپلیجغدی سفید با نامه ای در پنجه اش روی قالیچه ی آشپزخانه فرود آمد .
5 دقیقه صبر کرد ، از آن جایی که کسی به سمتش نیامد با هو هو ی بلندی اعلام حضور کرد.
- چی شده ؟ اومدم .
دقایقی بعد آلانیس با موهای آشفته ی خیس و حوله با چهره ی بی علاقه وارد شد . -چی کار داش... وای ! تو جغدی ؟ سلام من آلانیسم . مرسی از نامه ات . می تونی بری.
پس از رفتن جغد با خود فکر کرد : چرا همیشه وقتی من حمومم باید یا نامه بیاد یا گربه ها بیفتند تو آب یا کابینت ها عصبانی شوند و آشپزخانه را داغون کنند ؟ البته اخری زیاد مهم نیست من اصلا از آشپزخانه استفاه نمی کنم که ! تزئینی است !
وقتی از فکر و خیال در امد نامه را باز کرد:
دوشیزه شپلی عزیز
از شما دعوت می شود که در فردا عصر به خیابان دوشنبه بیایید تا آموزشگاه افسون ها و ورد ها ، معجون ها و طلسم ها را آگهی کنید،در صورت قبولی یک سال آموزش رایگان دریافت می کنید.
دلیل انتخاب شما چهره ی بشاش و گفتار مشتاقانه ی شما است.
با تشکر مدیریت آموزشگاه
وقتی به چهره ی کلافه و خیسش در آینه نگاه کرد گفت : الان کجای من بشاش و مشتاق است؟
عصر روز بعد
- میو میو می میوو میووو مومیی فششش
- نه ! نمی تونی بیای نودل، من تنها می رم ،
تو هم مثل همیشه با شکلات و پیتزا وسایل را داغون کن یعنی تو هم بازی های خلاقانه ات را انجام بده.
سپس دستی بر سر گربه هایش کشید و به سوی آینه رفت ، موهای قرمزش بافته شده بود و برای اولین بار پیراهن و کفش های آبی اش را پوشیده بود.
به سوی در رفت و بازش کرد.
نیم ساعت بعد
- اینجاست ؟!
البته اشتباه نکنید انجا یک کلبه ی درب و داغون نبود ، یک خونه ویلایی که از سقفش آب و گل می چکید هم نبود اما یک ساختمان بلند سفید با تزیینات چوبی خیلی تر و تمیز بود و این ساختمان آلانیس پسند نبود. او خانه هایی با رنگ های بنفش و آبی و صورتی و پرشور و هیجان را دوست داشت مثل خانه ی خودش.
- نباید ناامید بشیم شاید توش بهتر باشه .
توش هم آلانیس پسند نبود.
- کسی هم اینجا درس می خونه ؟ خیلی خسته کننده اس که !
سپس نگاهی به زمین سفید و در های شماره گذاری شده کرد . ناگهان مردی ...احتمالا مدیر آموزشگاه...از دری که رویش تابلوی مدیریت بود بیرون آمد و گفت : آه ، خوش امدید لطفا از اون طرف برید تا کمی در مورد کاری که می خواهیم بکنیم توضیح بدم.
پس از اشاره کردن به دری ادامه داد : خب ما قرار است یک آگهی ضبط کنیم و در بین برنامه های شبکه های مختلف پخش کنیم.
- کارتون بی فایده است ! مردم موقع آگهی کارهاشون را انجام می دهند.
- شما به این ها کاری نداشته باشید . برید توی اون اتاق . راستی اگر انصراف بدهید مجبور میشید به عنوان سرایدار و خنثی کن طلسم های شوم این جا کار کنید.
وقتی که با خود فکر می کرد چرا فقط چیز های جذب کننده را در نامه ذکر می کنند وارد اتاق شد زنی با صورت خشک و جدی گفت : چقدر دیر کردید ! مهم نیست . این را بگیرید و حفظ کنید .
روی برگه ای که داده بود نوشته بود :
آموزشگاه ما را امتحان کنید.
با آموزشی استاندارد شما را تبدیل به بهترین جادوگر ها می کنیم .
وقتی از کنار خیابان دوشنبه رد می شوید سری هم به ما بزنید!
وقتی آلانیس خواندن را تموم کرد خانم صورت جدی گفت : بعد هم نظر کلی خودت را می گی . حالا اون جا وایسا و بگو.
قبل از اینکه آلانیس فرصت اظهارنظر داشته باشد فیلم برداری شروع شد.
اومممم ، خب ، آموزشگاه ما را امتحان کنید.
با اموزشی استاندارد شما را تبدیل به بهترین جادوگر ها می کنیم .
وقتی از کنار خیابان دوشنبه رد می شوید سری هم به ما بزنید!
اینجا خیلی تر و تمیز و حوصله سر بر است اما بزرگتر ها از اینجا خوششان میاد چون خیلی جالب نیست . معلم هاش هم خیلی جدی اند ، اما به هر حال حتما ثبت نام کنید .
خانم صورت جدی با عصبانیت گفت : قرار است تبلیغ کنی نه اینکه کاری کنی بچه ها از اینجا بدشان بیاد. حرف هات هم خیلی زشت بود . دوباره امتحان کن.
-
آموزشگاه ما را امتحان کنید. با اموزشی استاندارد شما را تبدیل به بهترین جادوگر ها می کنیم . وقتی از کنار خیابان دوشنبه رد می شوید سری هم به ما بزنید! شاید کمی خسته کننده باشد و حوصله تان سر برود و مجبور بشید برای فرار از معلم های جدی خودتون را به مریضی بزنید اما راهرو های مخفی و سرایداری که هی غر بزند ندارد اما به هر حال ثبت نام کنید... مطمئنم این یکی خیلی جذب کننده است.
دو ساعت بعد
- .... اما به هر حال ثبت نام کنید .
- هیچ فرقی با دفعه ی پیش و پیشش نداشت . قرار است تبلیغ کنید نه اینکه کاری کنید همه از اینجا بدشان بیاد.
- دوباره امتحان کنم ؟
- نه ! نه ! برید ! فقط برید ! حتی نمی خوام برای خنثی کردن طلسم های شوم ریختتونو ببینم .
وقتی از راه آشنای خانه قدم می زد فکر کرد : چه قدر بی عقلن ! من که راستش را گفتم !