هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹
تکالیف
درباره ی نحوه ی رام شدن سبک بال و اینکه توسط چه کسی رام شد ، حداقل شش خط توضیح دهید . (۱۸ امتیاز )


در سال 1835 ساحره ی پر قدرت سیاه که در کوهها ی آلپ زندگی میکرد، تصمیم گرفت که به عنوان یک انسان یعنی موجودی برتر تمامی موجودات کوهستانی را در اختیار خویش در آورد و با آنان شپاهی درست کند و به ماگل ها حمله ببرد و همه ی جهان را دراختیار خودش قرار دهد.( مث هیتلر)او پس از رام کردن حدود 10 گونه از موجودات مختلف به سراغ سبک بال ها رفت و پس از رام کردن آنها در اولین اقدام خویش بریا سورا شدن بر پشت او از سبک بال پایین افتاد و دار فانی را وداع کرد.

از سرعت سبک بال در چه جاها و در چه کارهایی استفاده میشود؟ (چهار مورد نام ببرید . ۱۲ امتیاز )

1. برای فرار کردن از مهلکه
2. برای گرداندن آسیاب بادی و تولید برق!با استفاده از باد ناشی از حرکتش.
3. خاموش کردن آتش با باد ناشی از حرکتش
4.برای ترسوندن ملت. با حرکتی با سرعت زیاد از بالای سرشان.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹
- عفو بفرمایید ارباب!
- ارباب ببخشیدش..
- بله ارباب.. غلط کرد...
لرد سیاه چانه اش را خاراند و گفت:
- باشه. نظرم عوض شد. در هر دو مورد. همین امشب همگی نامرئی میشین. و در نتیجه دیگه شبی در پیش نیس که آنتونین پیش من بخوابه.زود با صف بیاین جلو.

مرگخواران این پا آن پا کردند و مردد سر جایشان ایستادند. اگر طلسم لرد سیاه آنقدر خراب از آب در می آمد که دامبلدور هم نمیتوانست آنرا درست کند؟
- بلیز! این چه فکریه؟ خجالت بکش!

بلیز به خودش آمد و دید که همه ی مرگخواران به او خیره شدند. با وجود نا مرئی بودن لرد سیاه نگاه سرزنش آمیز او را حس میکرد. برای جمع کردن خرابکاریش پیش از دیگران جلو رفت.

میدان گریمولد- محفل ققنوس
- خب فرزندانم! به یاری و کمک پروردگار متعال توانستیم این سال..

این صدای دامبلدور بود که بالای میز بلند بالای ایستاده بود و برای اعضای اندک محفل سخنرانی میکرد.
- ... این سال پربار را با خوبی و خوشی به پایان برسانیم و زندگی جدیدی....اآآآآآآ

ناگهان صدای دامبلدور قطع شد. خس خس کنان به سینه اش چنگ زد و از روی میز پایین افتاد و در عرض چند ثانیه جان به جان آفرین تسلیم کرد.

ومرگخواران در راه تصرف محفل بودند. به امید دامبلدوری که آنها را به حالت عادی برگرداند. دامبلدوری که دیگر وجود نداشت.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹
اربابا من مسحور همین جذبه ی شمام!
مزاحم شدیم بگیم این پست بنده ی حقیر و صغیر خودتون رو نقد بفرمایید.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹
[spoiler=خلاصه]لوسیوس در بازی رول دایس 350 گالیون به لرد سیاه بدهکار میشه، اما همچین پولی نداره.در حین بازی گلرت وارد کافه میشه و به لرد توهین میکنه، لرد هم با جواب دندان شکنی در مورد رنک جادوگران سیاه وجهه ی خودشو حفظ میکنه. اما به لوسیوس دستور میده که با گوشت بدن گلرت براش آبگوشت درست کنه. لوسیوس بیرون کافه با بلا مواجه میشه و بلا به لوسیوس کمک میکنه و لوسیوس به لرد پیشنهاد میکنه که به جای اون ابگوشت حقوق سه ماهش ازش گرفته بشه. اما لرد به اون ماموریت میده که جسد گلرت رو بیاره تا مجسمه کنن. دوباره بلا به کمک لوسیوس میاد و بهش پیشنهاد میکنه که فقط گلرت رو خشک کنه. اما مشکل اینجاست که گلرت جادوگر قدرتمندیه و ممکنه لوسیوس رو بکشه.[/spoiler]

- به هر حال لوسیوس این تنها راهته.
لوسیوس از کوبیدن سرش به دیوار دست برداشت و به سمت در رفت.روی گلرت تمرکز کرد تا نزدیک او ظاهر شود اما گویی فراموش کرده بود که تمرکز باید روی یک مکان صورت بگیرد.
لوسیوس غیب شد و درون بدن گلرت و در دهانه ی روده ی باریکش ظاهر شد.او بدون تردید با اعتماد به نفسی که در آن وضعیت بغرنج هر کسی را مسحور میکرد چوبدستی اش را به سمت دیواره ی پر از پرز روده گرفت و فریاد زد:
- پتریفیکوس توتالوس!
او حرکت گلرت و افتادنش بر روی زمین را حس کرد. حالا باید راهی میافت تا از لوله ی گوارش گلرت بیرون بره و از حالت مینیاتوری در بیاد. اما نمیدانست که در راه یعنی مری و معده چه مشکلاتی در انتظار اوست. لوسیوس به سمت معده به راه افتاد. با نگاهی به دیواره آب دهانش را قورت داد. اسید غلیظ وقوی معده با فشار به درون معده ریخت.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: اگر هري بخواهد نقشه غارتگر را به يكي از بچه هايش بدهد به كدام یکی از بچه هایش می دهد؟
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹
مسلما میده به آلبوس سیوروس. از همون بچگی بینشون فرق میذاشت! من دختر دایی شون بودم. میدونم چی میگم! تبعیض قائل میشد!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: جادوی هری پاتر : صفحه کتاب یا پرده سینما ؟
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹
من با کتاب بیشتر میتونم ارتباط برقرار کنم. فیلم فقط یه خوبی داره. اونم اینه که با آهنگ و جلوه های ویژه جادو رو یه واقعیت محض نشون میده. اما کتاب وسیله ی مناسب تری برای هری پاتر هاست.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹
- ارباب جسارتا کجا میخواین ما رو آویزون کنین؟

این صدای رز ویزلی بود که با سرزندگی تمام به گوش رسید. لرد سیاه با تعجب برگشت و در حالی که چشمانش میدرخشید گفت:
- چطور مگه ویزلی؟
- هیچی همین طوری.

اما گونه های گلگونش چیزی را نشان میداد.لرد سیاه توجهش را از رز به تخت کبری و نجینی داد و با گفتن وردی سانت سانت آنجا را بررسی کرد و با این کار موجب شد که کبری بعد از ساعتی چند از خواب بپرد و با فس فسی خشم آمیز و پرسش گر خواستار دیدار همسر عزیزش شد. و زمانی که لرد سیاه به نجینی اشاره کرد آرام گرفت. لرد به سمت بالکن رفت تا با طنابی جادویی رز و آنتونین را از آنجا آویزان کند.

بعد از ده دقیقه

- هوووووووووو !!! من یه پرنده ام.... من یه پرنده ام....

رز دستانش را در عرض بدن باز کرده بود و قهقهه میزد. او همیشه از بچگی آرزوی پرواز و معلق بودن در هوا را در سر می پروراند.

رز:
آنتونین:
لرد:

رز:
آنتونین:
لرد:

پس از چندین دقیقه شنیدن جیغ و فریاد های گوش خراش آنتونین و آواز ها و قهقهه های رز دیه برای لرد اعصاب نمانده بود. هر دو را بالا آورد و گفت:
- خوبه دیگه. فقط دیگه تکرار نشه. رز .. در مورد تو هم باید بگم اگه تکرار شه به جای آویزون کردن میفرستمت زیر زمین که دیگه خوش خوشانت نشه.
- آخ جون ارباب !زیر زمین؟ یعنی اونجا میشه سوسکا رو له کرد و با موشا دوست شد؟
لرد سیاه:

5-6 کیلومتر آن طرف تر اسکورپیوس و ویکتور


- آخه ما چرا همین طوری راه افتادیم؟مگه ما میدونیم کار کی بوده؟ دارم یخ میزنم.

باد سردی میوزید و اسکورپیوس و ویکتور در مقابل آن می لرزیدند و در مورد اینکه چه کسی ممکن است قصد دزدیدن نجینی را داشته باشد صحبت میکردند.
- آخه هیچ کسی به نجینی... چرا! یه نفر هست!
- کی؟
.
.
.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: اگه کلاه گروه بندی رو سرتون بگذارن تو کدوم گروه می افتید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۹
یا میرفتم ریون یا اسلیترین. گریف نمیرفتم چون گاهی خیلی ترسو ام. کلا هم آدم تنبلی محسوب میشم.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: مشنگ ها از جادوگرها بدشون میاد یا بی تفاوت اند؟
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۹
بستگی داره کتاب های رولینگ رو خونده باشن یا نه. اگه نه که مسلما بدشون میاد. اما خب بد نیست آدم یه جادوگر دم دستش داشته باشه...نه؟



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۹
- خب آنتونین.. تو با سابقه تری...
- نه رز عزیز تو شکیبا تری..
- نه بابا..شکسته نفسی میکنی... تو که صبر عیوب داری..
لرد سیاه بین رز و آنتونین ایستاده بود و نگاهش را از یکی از آنها به دیگری می انداخت. بالاخره حوصله اش سر رفت و گفت:
- خب بسه دیگه...
- نه تو..
- گفتم بسه...
- نه دیگه..
- خفه شین!
خشم لرد و لحن او در حین ادای این کلمات به سرعت رز و آنتونین را ساکت کرد.
- هر کدومتون سه تا کروشیو میخورین. بعدا میدمتون دست بلا. فعلا شما..
رویش را برگرداند و به ویکتور و اسکورپیوس اشاره کرد و ادامه داد:
- و هم چنین شما با من میاین تا بریم اتاق کبری و نجینی. بریم.

چندین مایل دورتر- دفتر دامبلدور- هاگوارتز

دامبلدور با بی حوصلگی به آه کشیدن های فاوکس خیره شده بود و به این فکر میکرد که چگونه آن ققنوس ماده را شیفته ی فاوکس کند. گفت:
- فاوکس.. میگم تو واقعا عاشق اون ققنوسی؟
فاوکس با حالتی رویایی و با چشمانی معصوم و مبهوت به سمت دامبلدور برگشت و چهچهه ای عاشقانه سر داد. دامبلدور فکری کرد و گفت :
- پس منتظر باش.
و به سمت ققنوس جهید. ققنوس پرید و به سرعت اوج گرفت. دامبلدور با افسون جمع آوری جارویی در دسترس آورد و سوار شد و پروازی سریع به سمت ققنوس را آغاز کرد.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!










هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.