هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (آلبوس.دامبلدور.)



پاسخ به: پادگان ققنوس
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ یکشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴
#71
- استپ!

همه دست از کار کشیدند و به سوی منبع صدا برگشتند. وزیر جامعه جادوگری، آرسینوس جیگر، به همراه چند دیوانه ساز وارد کادر شد. آرسینوس نقاب جدیدش را کمی تکان داد تا بهتر روی صورتش بشیند، سپس با اعتماد به نفس کامل به سوی ملت سیاه و سفید و ماگل فریاد زد:
- ستاد اصلاح سازی وارد میشود.

قبل از آنکه ملت بتوانند ورود غیر منتظره ی او و دیوانه ساز هایش را هضم کنند، یکی از دمنتور ها به سمت فلورانسو رفت و پس یقه او را گرفت و از زمین بلند کرد و بدون توجه به فریاد های " منو بزار زمین " از کادر خارج شد. بلافاصله وزیر مردمی، دختر جوان و ماهیتابه به دستی را داخل پادگان انداخت و با کمک منوی مدیریت از آنجا خارج شد.

- داداش آلبوس!
- آریانا!
- داداش آلبوس!
- آریانا!
- داداش آلبوس!
- بسه!

خواهر و برادر به سمت منبع صدا برگشتند و به سوروس اسنیپ خیره شدند. مدیر فعلی مدرسه هاگوارتز در حال کندن موهای بلند و چرب خود بود که آلبوس به سرعت به سویش دوید و دستانش را گرفت.

- نکن سوروس! موهات باید خوب بمونه!
- ولم کن پیری! تو نزدیک میشی من نگران سلامتیم میشم! ده امتیاز از گریفیندور کم میشه.
- سوروس ما الان تو پادگانیم.
- پادگان مانع ایفای نقش من نمیشه پیرمرد.

در این لحظه که چیزی نمانده بود کل پادگان درگیر دعوای اسنیپ و دامبلدور بشوند، جغد زامبی در آسمان پادگان ظاهر شد. کم کم ارتفاع جغد کم شد و روی زمین فرود آمد که باران طلسم ها بر وی نازل شد. گلرت جلو دوید و فریاد زد:
- صبر کنین! صبر کنین! یه چیزی به پاش وصله!

با فریاد گلرت، سیاه و سفید ها چوبدستی هایشان را غلاف کردند. پرودفوت جلو دوید و برگه کاغذی را از پای جغد باز کرد و با صدای بلند شروع به خواندن آن برگه کرد.

نقل قول:


به نام حضرت زامبی


با سلام.
ما جماعت زامبی ها از ملت حاضر پادگان با احترام تقاضا داریم آلبوس دامبلدور را به ما تحویل دهند تا ما بتوانیم از طریق ایستگاه کینگزکراس وارد قاطر شده و بمیریم و دامبلدور هم در آنجا مستقر کنیم تا بتواند با نیمه ی ولدمورت گپ بزند. در صورت تحویل ندادن او، عواقب حمله به پادگان به عهده شما خواهد بود.

با تشکر

زامبیون.



با پایان نامه، همه به آلبوس دامبلدور چشم دوختند. نمیدانستند باید بزرگ ترین جادوگر سفید قرن را تحویل دهند و یا جنگی به مراتب بزرگ تر از جنگ هاگوارتز را تجربه کنند.


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۲:۵۲ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴
#72
- خب فرزندانم، در قدم اول ما باید بریم مقرمون ببینیم چه بلایی سره محفلمون اومده.
- پروفسور جسارتا مقر ما لندن بود الان ما نیویورکیم.
- همه جای دنیا سرای محفل است دخترم.
-

اورلا که با حرف دامبلدور قانع شده بود، عقب ایستاد و منتظر ماند. دامبلدور سر انگشتانش را به یکدیگر چسباند و چشمانش را بست تا فکر کند. محفلی ها همچنان در انتظار ایده ی او بودند. بعد از چند دقیقه که خبری از ایده نشد، هاگرید شنل آلبوس را کشید و گفت:
- پروفسور کیک بدم فکرتون باز شه؟
- نه روبیوس مسئله بزرگ تر از این حرفاست.

دامبلدور اینبار سر انگشت هایش را بر روی شقیقه هایش گذاشت و کمی شبیه به ایکیوسان ( درسته دیگه؟ :| ) شد. در آن هنگام که کسی امیدی به رهبر محفل نداشت دامبلدور دستی به ریش هایش کشید و با تفکر گفت:
- باید دنبال یه جادوگر سیاه دیگه باشیم.
- نه! تورو مرلین نه!

هری در پشت شیشه ی شناسه های بسته شده شروع به گریه و زاری کرد. آریانا ماهیتابه به دست به شیشه نزدیک شد و گوش هایش را به شیشه چسبان تا ناله های پسر برگزیده را کامل تر بشنود. اینبار هری پاتر با صدای بلند تری گفت:
- یه بار منو سره ولدمورت کشتی، اینبارم میخوای بکشی؟

تق!

آرسینوس جیگر که در آن بین، پشت شیشه درحال " کیش کیش کردن " ـه شناسه های بسته شده بود، پاتیل طلایی اش را محکم بر سر هری پاتر کوبید و او را کلا از لیست شخصیت های هری پاتری حذف کرد. سپس به آرامی از پشت شیشه خارج شد.

- یه سوال پروفسور؟ اون جادوگر سیاه جدید رو چطوری پیدا کنیم؟


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۲۹ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴
#73
نام: آلبوس دامبلدور

گروه: گریفیندور

نژاد: دورگه

سن: صد و پنجاه حدودا"


ویژگی ظاهری: چشمان آبی، بلند قد و لاغر اندام، اکثر اوقات شنلی به رنگ بنفش به تن میکند، ریش بلندی دارد و عینکی نیم دایره شکل بر چشم میگذارد. رنگ موهایش هم سفید است که در جوانی به رنگ طلایی بود.

معرفی:

آلبوس دامبلدور نزدیک به 40 سال مدیر مدرسه هاگوارتز بود؛ دوره ای که شامل هر دو تلاش ولده مورت برای تحت سلطه درآوردن دنیای جادوگری می شد. دامبلدور که با عنوان بزرگترین جادوگر زمان از او یاد می شد، نشان مرلین درجه یک داشت و عضو عالی کنفدراسیون بین المللی جادوگران و همچنین رئیس هیئت ویزنگاموت بود.

با اینکه در سال های آخر عمر به اندازه توانایی های جادویی اش، بخاطر غیر عادی بودن، بذله گویی و مهربانی تمام نشدنی شناخته شده بود از برخی از فکرها و اعمال دوران جوانی اش شرمنده بود. تجربه فریبنده بودن قدرت را سخت به دست آورد، و تمام عمر سعی کرد وسوسه های تاریک جامعه جادوگری را بفهمد و مهار کند.

دامبلدور بزرگترین فرزند (از بین سه فرزند) کندرا (یک ساحره مشنگ زاده) و پرسیوال دامبلدور (یک جادوگر) بود. وقتی آلبوس ده ساله بود و برادرش آبرفورث هشت ساله، تراژدی برخورد دنیای مشنگ ها و جادوگرها خانواده آنها را دستخوش مصیبت کرد و برای همیشه آن را تغییر داد. خواهر شش ساله آلبوس، آریانا، بوسیله سه پسر مشنگ که آنها را با انجام جادو ترسانده بود مورد ضرب و شتم قرار گرفت. آریانا زنده ماند، ولی آنچنان مجروح شد که رشد جادویی او برای همیشه آسیب دید. برادرش آبرفورث به هری گفت که او از بکار بردن جادو خودداری می کرد ولی نمی توانست آن را از وجودش خارج کند و این باعث دیوانگی او شد. جادویش بطرز غیر قابل کنترل و پیش بینی نشده ای منفجر می شد.

وقتی پدر آنها پرسیوال به جرم حمله به پسرهایی که آریانا را مجروح کرده بودند به آزکابان رفت، کندرا تصمیم گرفت وضعیت دخترش را به صورت یک راز نگه دارد و خانواده اش را از خاک سرتپه به گودریکز هالو نقل مکان داد. آلبوس، و بعدا آبرفورث به هاگوارتز رفتند ولی آریانا با نیروی جادویی آموزش ندیده و کنترل نشده اش در اختفا باقی ماند.

آلبوس در هاگوارتز دانش آموز ممتاز شد. در سال 1899 بعد از تمام شدن هاگوارتز، با الفیاس داج قصد سفر به دور دنیای جادوگری را داشت که آریانا به طور تصادفی مادرشان کندرا را کشت. بجای مسافرت به دور دنیا و شروع یک شغل خوب، آلبوش با بی میلی به مراقبت از آریانا پرداخت. در همان تابستان با گلرت گریندل والد جوان آشنا شد و مجذوب گلرت و ایده های او، از جمله تجسم برتری جادوگرها و جستجوی سه یادگار مرگ شد و در حین جذب شدن به طرف گلرت و بحث درباره رساندن جادوگران به «منافع مهمتر» از آریانا غافل ماند. بالاخره برادرش آبرفورث درباره آریانا با آن دو جروبحث کرد، نبردی درگرفت، و آریانا کشته شد. گلرت فرار کرد و دامبلدور بطور کامل دریافت که معشوقش قادر به چه کارهایی ست و ایده های او آنها را به کجا خواهد کشاند. آلبوس در تمام عمر عمیقا از نقشی که در کشته شدن خواهرش داشت پشیمان بود.

به جای غلبه بر دنیا، از سیاست دوری کرد و روی تحقیق، کشف دوازده کاربرد خون اژدها، و اکتشاف در علم شیمی همراه با نیکلاس فلامل متمرکز شد. در دهه 1930 استاد هاگوارتز شد و به تدریس تغییر شکل پرداخت. در سال 1938 تام ریدل به هاگوارتز راه یافت. در حالیکه بقیه اساتید تحت تاثیر استعداد او قرار گرفته بودند، دامبلدور کم کم از شیفتگی تام به قدرت و ظلم به دیگران نگران شد. وقتی اروپا در استبداد و جنگ فرو رفت تام ریدل جذب همان ایده برتری جادوگران شد. نامش را به لرد ولده مورت تغییر داد و شروع به جمع آوری اسباب قدرت و جستجوی راه های فرار از مرگ کرد. دامبلدور بعد از شکست تماشایی دوست سابقش گریندل والد در سال 1945، به تنها جادوگری که ولده مورت از او می ترسید تبدیل شد.

وقتی در دهه 1970 لرد ولده مورت و مرگ خوارانش تحت سلطه درآوردن وحشیانه جامعه جادوگری را آغاز کردند و وزارت سحر و جادو نتوانست با آنها مقابله کند، دامبلدور (که حالا مدیر هاگوارتز بود) محفل ققنوس را تأسیس کرد تا برای بدست آوردن حقوق مشنگ ها و مشنگ زاده ها مبارزه کند. محفل دچار تلفات فاحشی شد، ولی وقتی قدرت ولده مورت بوسیله فداکاری غریزی لی لی پاتر برای پسر خردسالش هری («پسری که زنده ماند») از بین رفت، محفل پیروز شد. دامبلدور هری یتیم را برای نگهداری به خاله مشنگش سپرد و یک دوره ده ساله صلح شروع شد.

در کمال بدشانسی برای تقریباً همه مردم، ولده مورت زنده ماند و بعدها دوباره قدرت کافی برای تحقق بخشیدن به جاه طلبی های شیطانی اش را به دست آورد. دامبلدور فهمید که همه امید دنیای جادوگری در دست های پسر یازده ساله ای بنام هری پاتر قرار دارد که به تازگی تحصیلاتش در هاگوارتز را شروع کرده است. چون قبل از به دنیا آمدن هری پیشگویی شده بود که او تنها کسی ست که «قدرت از بین بردن لرد سیاه» را دارد. این بار دامبلدور یک همکار دور از ذهن داشت: مرگ خوار سابق و استاد درس معجون ها، سیوروس اسنیپ.

هری از همان اول سرسپرده دامبلدور بود؛ ولی دامبلدور با این رابطه مشکلات بیشتری داشت. بجای یک سرباز آماده فداکاری، یک بچه مورد بی مهری قرار گرفته، با محبت و باجرأت داشت که باید هم دارای اعتماد بنفس و هم از جان گذشته می شد تا غیر ممکن را ممکن سازد. در اولین کریسمس هری در هاگوارتز، دامبلدور شنل نامرئی پدر هری که یک شیء نادر با قدرت غیر عادی بود را به او داد و بعد عقب ایستاد و منتظر شد تا ببیند با آن چه می کند. این روش تدریس غیرعادی و قدیمی در مورد هری بسیار موثر بود، ولی باعث شد دامبلدور مرتکب «اشتباه یک پیرمرد» شود و گفتن تمام جزئیات و عواقب پیشگویی تریلانی را به بعد موکول کند.

دامبلدور اشتباه دیگری هم مرتکب شد که این بار مرگبار بود. در مدتی که هری یاد می گرفت به دوستانش، نیرویش و غریزه اش اطمینان کند، دامبلدور شکار جان پیچ های تام ریدل را آغاز کرد و فهمید که هنوز هم از خطر وسوسه یادگاران مرگ در امان نیست. او ابر چوبدستی را (که در جنگ با گریندل والد از او گرفته بود) در اختیار داشت، هری شنل نامرئی افسانه ای را داشت، و روی انگشتر پاورل (جان پیچ تام ریدل) سنگ زندگی مجدد بود که به او اجازه می داد پدر و مادرش و خواهرش را دوباره ببیند. او انگشتر را در دست راستش کرد و دچار نفرین تام ریدل شد. اسنیپ بعد از مهار کردن آسیب، به دامبلدور گفت که نمی تواند به طور دائم از پخش شدن آسیب جلوگیری کند و نفرین به مرور قوی تر می شود. دامبلدور تقریبا یکسال وقت داشت تا قبل از مرگش به اوضاع سر و سامان بدهد.

سیوروس اسنیپ به قولی که سالها پیش به دامبلدور داده بود عمل کرده بود و در حین محافظت از زندگی هری، اعتبارش نزد ولده مورت را هم حفظ کرده بود. و حالا در این موقعیت، دامبلدور با بیرحمی اسنیپ را مجبور کرد که یک قول دیگر به او بدهد—که اگر لازم شد، برای حفظ موقعیتش نزد ولده مورت و خلاص کردن دراکو مالفوی جوان از این تجربه، دامبلدور را بکشد. اسنیپ با اینکه به وضوح از انجام اینکار نفرت داشت قبول کرد.

دامبلدور در آخرین سال عمرش به هری نشان داد که چطور به شکار جان پیچ ها برود و سرنخ هایی از یادگاران مرگ را برای هری و دوستانش به جا گذاشت تا خودشان راهشان را پیدا کنند. او هری را آنقدر خوب می شناخت که می دانست – برخلاف خودش – برای مدت طولانی وسوسه یادگاران مرگ نمی شود. دامبلدور در ژوئن 1997 توسط سیوروس اسنیپ کشته شد و جسد او در یک آرامگاه سپید در محوطه هاگوارتز به خاک سپرده شد.

شناسه قبلی

اوه... پشمک؟! پشمک؟! خودتی؟!

خوش نیامدی خب! الان انتظار خوش آمد گویی داشتی؟!

تایید شد!


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.