هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ جمعه ۱۲ مرداد ۱۳۹۷
#71
لرد سیاه نگاهی به مشتری انداخت.
- با هم کنار میایم! هرچی کَرَمِ تونه! اصلا رایگان ببرینش!

خریدار که از بردن شلنگ مفتی هیجان زده شده بود، نجینی با افکت را، مانند شلنگ حلقه کرد و با خود برد.

- همیشه می دونستیم پرنسس مون به دردبخورترین شماست! جلبک از شما با مصرف تره!

پس از اتمام سخن لرد سیاه، ساحراه ای سالخورده وارد مغازه شد.
- ببخشید ننه ! اینجا شیلنگ فروشی برادران بونزه؟
- نه اشتباه اومدین! یه شیلنگ داشتیم ک فروختیمش.
- ای بابا حالا من با این پا دردم کجا برم دنبال شیلنگ بگردم؟ گلای بیچاره م چی می شن؟
- ببخشید مادر! ما اینجا شیلنگ نداریم ولی یه رز جادویی داریم چند منظوره! حرف می زنه، بدون آب، خاک، نور خورشید با طراوت و شادابِ، شبا واست قصه م تعریف می کنه!

ساحره عینکش را به چشم زد.
- واقعا ننه؟! بیارش ببینمش!

لرد سیاه از پایین ترین قفسه مغازه رز را که چشمانش را به حالت قهر بسته بود، بیرون آورد.
- اینم از رز جادویی!

ساحره نگاه دقیقی به رز کرد.
- چه خوشگلِ ننه! می ذارمش سر جهازی نوه کوچیکم!
- پس پسندیدین؟
- آره ننه! می خرمش چقدر بدم بابتش؟
- رایگان ببرینش!

رز که تا آن موقع چشمانش را بسته بود، چشمانش را باز کرد.
- نه ارباب! ارباب من رز جادویی تونم! تنها رز جادویی تون! ارباب چطور تونستید؟
- ساکت رز! ما الان تو حال خودمون نیستیم! چی می گی؟! ما دخترمونو فروختیم!

ساحره گلدان جیبدار رز را برداشت و با خودش برد.

- بازم اینورا بیاین!


اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: فروشگاه زونکو
پیام زده شده در: ۰:۱۷ جمعه ۱۲ مرداد ۱۳۹۷
#72
خلاصه:

مرگخواران و لرد برای خریدن وسیله ای که لرد رو سرگرم کنه به فروشگاه زونکو می رن. تو فروشگاه یه بذر جادویی رو تو چاله ای می کارن. بذر سریع تبدیل به درخت می شه و رشد می کنه. مثل لوبیای سحر آمیز.
لرد هم دستور می ده ازش برن بالا.
خودش روی صندلی می شینه و دستور می ده مرگخوارا حملش کنن.
وسطای درخت به یه پرنده طلایی رنگ می رسن که لرد اعلام می کنه اونو به عنوان بادبزن می خواد!

..................

مرگخواران نیمه بیدار سخن لرد سیاه را نشنیدند.

- نشنیدید؟ گفتیم ما اون باد بزن متحرکو می خوایم! کراب؟!

کراب که حامل صندلی لرد بود، از زیر صندلی نگاهی به لرد سیاه انداخت.
- بله ارباب؟!
- برو مرغ رو واسه ما بیار!
- ولی ارباب توجه کنید؛من الان دارم صندلی تونو حمل می کنم. تازه ارباب ناخن هام همه شکستن؛تازه مانیکورشون کرده بودم!
- اصلا واسه ما مهم نیست که چه بلایی سرِ ناخن هات اومده، ولی از اونجایی که تو حامل صندلی ما هستی، سر جات بمون و تکون نخور.

لرد نگاهی به دیگر مرگخواران انداخت.
- لینی؟
- ارباب من خیلی ریز و کوچیک هستم فک...
- بهونه میاری واسه ما؟ گفتیم برو بیارش!

لینی با بال های آویزان سمت مرغ طلایی رفت. به هر حال حرف حرفِ لرد سیاه بود. مرغ در حال خوردن دانه های طلایی بود و اصلا حواسش به این نبود که لینی به سمت او می آید.

- سلام خانم مرغِ! چه پر و بالی داری! میای با هم بریم گردش؟

مرغ هیچ عکس العملی نشان نداد؛ اما لینی ادامه داد.
- اونجا رو می بینی؟ اونجا یه گل داریم حرف می زنه! می خوای ببینیش؟

مرغ نگاهی به لینی انداخت که داشت به او لبخند می زد، اما مرغ نفهم تر از این حرف ها بود؛ بنابراین خوردن دانه را ادامه داد.
لینی که دید از راه گفت و گو مذاکره به جایی نمی رسد، تصمیم گرفت از راه های خشن تری وارد عمل شود، بنابراین شروع به نیش زدن و کندن پرهای مرغ کرد.
- ای بی تربیت! چرا به حرفم گوش نمی کنی؟ همین الان به حسابت می رسم! فکر کردی کی هستی از دستور ارباب سر پیچی می کنی؟

مرغ نگاهی پوکر فیس وارانه به لینی انداخت و در یک چشم بهم زدن لینی را بلعید.

سمت لرد سیاه و مرگخواران

- یاران ما! آیا لینی رو می بینید؟ چی کار کرد؟ مرغ رو آورد؟
- ارباب! مرغِ لینی رو قورت داد!


ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۱۲ ۰:۲۵:۰۳

اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۷
#73
1. جانورتون چیه و چه شکلیه؟ (1 امتیاز)

شاهگوش بالغ فرق چندانی با شاهگوش نوزاد نداره. فقط شاهگوش بالغ جثه خیلی بزرگی داره و نارنجی رنگه و خال خال های سبزی رو بدنش داره. ته دمش دارای تیغ های کوچیکه و همینطور قادره به طرف افراد آتیش پرتاب کنه و فرق بزرگی که با نوزاد خوش داره این که، غذاش خودِ ساحره جذابِ نه خونِش!

2. با جانور جادوییتون مبارزه کنین! گزارشی از شرح وقایع رخ داده بین خودتون و جانورتون بدین. نتیجه‌ی مبارزه فراموش نشه! (5 امتیاز)

خب وقتی که ما با ننه شاهگوش در گیر شدیم، فهمیدیم که چوب بیسبالمونو تو خوابگاه گریف جا گذاشتیم، هیچی دیگ ملتفت شدیم که ع کتک زدن خبری نیس چون ننه شاهگوش، ده برابر ما بود.(ما اشتباهی به جا معجون بزرگ کن معجون کوچیک کن خورده بودیم) ننه شاهگوش به خاطر بچه ش خیلی عصبانی بود و همش آتیش ع دهنش بیرون می داد که چن جای بدنمون به خاطرش سوخت، بعد شروع کرد به کتک زدن ما، با تیغش چن جای بدنمونو هدف قرار داد؛ هیچی دیگه دیدیم خیلی ضایع س ما که سر آمد همه دعوا هاییم اینجوری کِنِف شیم.
خلاصه خواسیم یه خودی به خودمون نشون بدیم، با چوب دستیمون چن تا طلسم اجرا کردیم، چن جای بدنش کبود و زخمی شد. واسه مون جای تعجب بود که این چرا ما رو نمی خوره که بعدا فهمیدیم مارو ساحره جذاب تشخیص نداده. هیچی دیگه درگیری رو اون قدر ادامه دادیم که هردمون خسته شدیم. از اونجایی که ما زبون شاهگوشی بلدیم؛ با هم به این نتیجه رسیدیم آتش بس کنیم. همونقدر که ما کتک خوردیم اونم خورد.
نتیجه درگیری: 50-50

3. عکسی که در انتهای مبارزه از خودتون و جانورتون گرفته شده رو بکشین. (4 امتیاز)

ما(50)- ننه شاهگوش(50)


اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: مهد کودک دیاگون
پیام زده شده در: ۰:۱۶ سه شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۷
#74
- بچه اصلا تو چیزی بلدی؟
- نه!
- جای امثال تو مهد کودک نیست تو باید می رفتی دیوونه خونه سنت دیاگون که همین بغله!

پاتریشیا که از بچه خنگ و کودن چیزی نصیبش نشده بود، زیر لب یک فحش فرانسوی داد و رفت تا دنبال یک بچه چیز فهم بگردد.
از آن طرف آلکتو با پسری دست و پنجه نرم می کرد که از اول ساکت سر جایش نشسته بود.

- خب ببین بچه اگه یه نفر بت زور گفت باس یه چوب بیسبال مث مال ما برداری، بکوبی به صورتش؛ اینطوری.

سپس چوب بیسبال را در صورت کودک دیگر کوبید. کودک شتک شده و جان به جان آفرین تسلیم نمود.

- فهمیدی چجوری بچه؟
- آره فقط یه سوال؟
- بپرس جوابتو می دیم بچه!
- مگه گاوی می گی ما؟

آلکتو ابتدا سرخ شد، سپس بنفش شد، حتی بعضی از شاهدان عینی معتقد هستند، قهوه ای هم شد! اما بر خلاف همیشه خونسردی خود را حفظ کرد.
- بچه می گیما تو فیلم دوس داری؟
- آره چطور؟
- می خوایم ببریم فیلم conjuring یکو ببینی، مو هات بریز... عه چیزه کلی بخندی!
- عه فیلم خنده داره؟
- آره! (به همین خیال باش! )

آلکتو دست کودک را گرفت و رفت تا از یکی از مربی ها بپرسد، سالن سینما مهد کودک کجاست.


اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ دوشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۷
#75
١- الان شما معجون راستگويي خوردين و به هر سوالى جواب مى دين. من ازتون مى پرسم چه حرفى دارين بم بزنين و شما چى مى گين؟ (٦نمره)

رز زلر نگاهی به آلکتو انداخت و گفت:" بدترین کارهایی که تو عمرت انجام دادی چیا بوده؟"

ما هیچ کارِ بدی نکردیم!

(استاد درس معجون شناسی متوجه می شود که به آلکتو معجون نخورانده؛ سپس با حرکت چوب دستی مقدار زیادی معجون به خورد او می دهد)

دوران طفولیتمون یه خواهر داشتیم که ع ما کوچیک تر بود، یه دفعه ناپدید شد ما سر شو زیر آب کردیم. گفتیم سگ محله خوردتش پیرهن خونیشو به ننه بابامون نشون دادیم.

دوباره دوران طفولیتمون چش یه بچه هه رو در آوردیم تهدیدش کردیم اگ به ننه باباش بگه اونیکی چشششو هم در میاریم.

سال اولی بودیم یه اکیپ درس کردیم واس خف گیری ملتو اذیت می کردیم سر به سر استادا می ذاشتیم. یکی ع استادا آبله اژدهایی گرفت مرد. ما تو غذاش تاپاله اژدها ریختیم!

یه بار برای اولین بار یه ع یه پسره خوشمون اومد رفتیم بش گفتیم اونم بهمون گفت:" دختره لاتِ بی شخصیت" ما هم زدیمش شتک شد. الان ع دوازده سالگیش تو سنت مانگوئه، هنو خوب نشده، هیچ کاری نمی تونه بکنه چون فلج مغزیه، فقط یه جا کز کرده دقت می کنه!

ریچارد هریس و آلن ریکمنم ما کشتیم گردن پیری و سرطان انداختیم خیلیم حالشون خوب بود!

پالی چپمنم ما تو دریاچه هل دادیم. (آخه خیلی رو مخ بود ) اصنم افسردگی نداشت و نمی خواس بمیره!

پروفسور زلر:

٢- ارشميدوس يا اي كيو سان؟ چرا؟(٢نمره)

اکیو سان!

یکی ع دلایلش چون کچله!
یکی دیگه ع دلایلش اینه که، هزار تا قانون نیاورده که تو درس فیزیک مشنگی بدبختمون کنه.
یکی دیگشم چون، باحال تره وقتی می خواد فک کنه دوتا انگشتاشو می ذاره رو شقیقه ش تا تمرکز کنه!
یکی دیگه چون، انیمه س ما انیمه ها رو دوس داریم مخصوصا ع اون قدیمی ها!
آخریشم چون، دوران طفولیتمون باش هزار تا خاطره داریم!

٣-چه بلايى سر اون بيچاره اى كه از رز سوال كرد، اومد؟ (٢نمره)
ما نمی دونی...
صب کن ببینیم! عه... ما هم می گیم این پروفسور زلر با چوب بیسبال ما چیکار داره؟
بگو گرفته می خواد دخل اون دانش آموز بذبختو بیاره.
مطمئنیم کار پرفسور زلره که اون بدبخت الان تو درمانگاه مادام پامفری بیهوشه بهوش نمیاد. پرفسور با چوب بیسبال ما حسابشو رسیده بدجور شتکش کرده!


اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: انـجــمـن اســـــلاگ
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷
#76
ما همیشه طرفدار تنبیه بدنی تربیت و تعلیم دانش آموزا بودیم و هستیم.
به نام چوب بیسبال های از غلاف درآمده!
بازرسی انجام شد!

زنده باد نام هاگوارتز!

پ ن: بازم تشریف آوردیم، خان داداشمونم کار داشتن نیومدن!


درود به تو آلکتوی جوان ... آینده‌ی بسیار روشنی در پس بینش عمیقت می‌بینم! قدر خودتو بدون.

+4


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۳۱ ۰:۰۳:۲۱

اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: ماجراهای مرموز مدرسه هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷
#77
- خب عرضم به حضورتون که باس، صد قطعه عکس سه در چهار، کپی شناسنامه، البت نباس المثنی باشه، مهارت در تنبیه بدنی و داشتن سلاح گرم یا سرد، اجالتا سه گالیون هم پیش پرداختشه، هر ماهم سه دستگاه نیمبوس 2018 قرعه کشی می کنن! تازه یه چی بین خودمون باشه ساندیسم می دن!
- به نظرت اول برم ثبت نام کنم یا بعد از کامل شدن ماه برم؟
- اگ نظر ما رو می خواین همین الان فرصتو ع دست ندین، برین. چون ساندیس خورا زیادن الان یه غلغله ایه. ما هم پارتی داشتیم. البت جا شما که محفوظه پیش مدیر!

فنریر آب در دستش را بر زمین گذاشت و رفت. آلکتو هم همراه اعضای جوخه بازرسی داخل کلاس شد.
- که اختشاش می کنین واس ما؟ فک کردین اینجا بووووقه؟ حالیتون می کنیم!

آلکتو کنار صندلی یکی از دانشا موزان رفت و چوب بیسبالش را تکان داد.
- هی یو! واستا ببینیم! به قیافه ت میاد اختشاش گر باشی!

دانش آموز بیچاره که دست و پایش را گم کرده بود تته پته کنان گفت:
- کی ... من... من روحمم خبر نداشت! اصلا اختشاشو با کدوم "خ" می نویسن؟
- ننه من غریبم بازی درنیار بینیم! به نام مدیریت هاگوارتز، به نام اون ساندیسایی که خوردیم، به نام چوب بیسبالمون،تو بازداشتی!
- من... هیچ...
- رو حرف سر بازرسم که حرف می زنی! تو محکوم به زندانی شدن تو سیاهچالِ تاریک و نمور مدرسه با اعمال شاقه ایی!
- چی؟

تا دانش آموز بیچاره خواست حرف دیگری بزند، دو دیوانه ساز دستان او را گرفتند و او را به سیاهچال بردند.
- خب کس دیگه، حرفی نداره؟
دانش آموزا:
- پس ادامه می دیم!


ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۷ ۲۲:۵۱:۰۵
ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۷ ۲۲:۵۳:۳۷
ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۸ ۱۱:۰۸:۲۱

اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷
#78
نيو سوژه:


- بانوي من؟ پرنسسِ ارباب؟تشريف فرما نمي شين؟
- غذاتون سرد شدا؟! همون غذايي که هميشه دوست داشتين؟
- لطفا بياين اگه نيان ارباب مياد بعد همه ما مي ميــــــــريم!
- حداقل يه ندايي بدين بفهميمم زنده اين!

فلش بک- يک ساعت پيش دهکده هاگزميد


هواي دهکده بهاري بود. اهالي دهکده مشغول کار و بار خود بودند و حواسشان اصلا جمع اين نبود که شنل پوش مرموزي وارد فروشگاه وسايل جادويي ورانسکي مي شود
شنل پوش وارد مغازه شد و بدون زدن حرفي به کنار يکي از قفسه ها رفت، بسته اي سبز رنگ را برداشت و به سمت پيشخان رفت.
- اين چندِ؟
- سلامت کجا رفته عمو؟
- خب سلام! سريع بگو چندِ برم يه عالمه کار دارم.
- مطمئني اينو مي خواي؟ اسباب بازيِ جالبيِ ولي عوارض جانبي هم داره ها!
- تو کاريت نباشه. چنده؟
- سي گاليون!

شنل پوش سي گاليون روي پيشخان انداخت، بسته را برداشت و رفت.

*************************************************************


رودولف لسترنج در دکه دربانی خانه ریدل ها نشسته بود و چرت ظهرگاهی اش را می کرد. ناگهان صدای در او را از جا پراند.

- کی؟کو؟ ساحره کو؟

سرش را بلند کرد و به جای ساحره پستچی را دید.
- ای بابا! اگه بذارن یه چرت بخوابم! چیه؟ چه خبره؟

پستچی با کلافگی گفت:
- یه بسته دارید! اینجا خانه ریدلِ دیگه؟
_ آره بسته رو بذار و برو وگرنه خط خطیت می کنم! خوابمو پروندی!

پستچی بدون حرف سوار جاردیش شد و رفت. رودولف بسته را نگاه کرد.

نقل قول:
نشانی فرستنده: دهکده هاگزمید
نشانی گیرنده: دهکده لیتل هنگلتون_ خانه ریدل_ اتاق نجینی_ برسد به دست به دم نجینی


- واسه پرنسسِ اربابِ! باید بدمش بهشون. ولی چی م تونه باشه؟

کنجکاوی و جاه طلبی، از صفات بارز مرگخواران بود و رودولف از این قائده مستثنا نبود.
چندین بار سعی کرد بسته را باز کند، طلسم های مختلفی را امتحان کرد ولی بسته باز نشد.
- فکر کنم وقتشه دیگه بدمش به پرنسس.

رودولف پله ها را طی کرد تا به اتاق پرنسس نجینی رسید.

تق تق

- فسه؟
- ببخشین پرنسس! ولی من زبون شما رو بلد نیستم! می بخشین؟ وقت کردین به اربابم بگی ببخشن!
- فسی فسوف؟
- دوباره نفهمیدم! جسارتا یه بسته اومده بود. واسه شما بود. می ذارمش پشت درتون.
رودولف بسته را پشت در گذاشت. چند لحظه بعد نجینی بسته را برداشت و با خود به اتاقش برد.

پایان فلش بک

مرگخواران هنوز مشغول کوفتن درِ نجینی بودند.
- پرنسس درو باز کنید؛ خواهشا!
- اینجوری نمی شه نظرتون چیه درو بشکونیم؟
- موافقم باهات رودولف!


اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷
#79
لینی با شنیدن سخن لرد سیاه بال بال زد و وقتی خواست رو ی شانه های او بشیند، با فس فس های نجینی مبنی بر مخالفت با او را شنید، لیکن در جای خود باقی ماند.
- ارباب! چطور دلتون میاد از حشرات برای تزئینات استفاده کنید؟
- لینی یه لحظه بیا اینجا.

یلاتریکس یکی از بال های لینی را گرفته بود و او را کشان کشان به گوشه از تالار اصلی خانه ریدل ها می برد.
- لینی چرا داری نقشه اربابو خراب می کنی؟
- کدوم نقشه؟
- تو این فکرم آخه چجوری تو ریونی شدی؟ ارباب می خوان هر طور که شده ما اینجا بمونیم و نذاریم یه مو از خانه ریدل ها کم شه! فهمیدی؟
- خب از اول می گفتی دیگه! فهمیدم.
- فقط رفتیم کنار اونا هیپوگریف دیدی ندیدی! جوری نشون بده که تابلو نشه.

لینی و بلاتریکس به پیش جمع برگشتند. لینی سعی کرد خود را مشتاق نشان دهد.
- من خیلی دوست دارم جزو کلکسیون حشرات خشک شده شما بشم!
- اینجا موزه آثار طبیعی نیست، ولی ببینم چی کار می شه کرد باید با مشاورم... عه کو مشاورم؟

فنریر درحالی که داشت جنازه خونینی را در پشت ساعت زینتی پنهان می کرد، لبخندی زد و خون کنار دهانش را پاک کرد.
- عه... این مشاور شما بود! یکم زیادی پیر شده بود با سر رفت تو دیوار! به روح آرسینوس من کاریش نداشتم... اصلا من مشاور بشم؟ بلدما! یه بار معاون یه جن... اون که آرسینوس بود! ولی می تونم مشاور شم!

مامور آهی کشید.
- چه می شود کرد! از این به بعد مشاورم تویی، تا اطلاع ثانوی. وقت ندارم یکی دیگه پیدا... عه! کجا می بری اونا رو؟ بیارشون پایین! آقای ریدل شما هم یه کمکی بکنین دیگه!


ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۷ ۱۷:۱۸:۲۵

اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۷
#80
1. برام از روی ابرا پیشگویی کنین که قراره چه چیزی ازشون بباره و چرا؟ مثالش مثل تحلیلی که من کردم تو درسنامه. به طبع هرچی خلاقانه تر بهتر. (8 نمره)

همونطور که قبلا به پروفسور تورپین عرض کرده بودیم، ما چیزی...

سخن آلکتو با پرت شدن دمپایی صورتی گلداری بر ملاجش، قطع شد!
کدوم بی تربیتی بود؟ اگ جرئت داری بیا تا حالتو بگیریم!

داشتیم می گفتیم!
این ابرا که گردالی گردالین، شبیه پشمکن، ع اونور یه گردالیِ دیگه به گوشه شون وصله، به اون گردالیِ هم دو تا بیضی وصله، رو سر گردالی دوم یه چی شکل پشمک وصله، چهارتا خطم از گردالی اولی وصله. با یه نگاه موشکافانه می تونیم بفهمیم ابره شکل گوسفنده!

اما از آسمون قراره گاو بباره! همیشه قرار نیس که اون چیزی که انتظار داریم رخ بده!


2. چرا لایتینا لنز دوربین رو پرت کرده بود تو حلق جادوآموز مذکور؟ چرا وسایل دیگه نه؟ (2 نمره)


کاملا واضحه چرا! چون اون موقع پروفسور داشت یه آهنگ متال خفن گوش می کرد و خفن هد بنگ می زد. اصلا حواسش به این نبود داره چی پرت می کنه؛ احتمالا اگ حواسش بود هدفون گوشی و هرچی که می شه باش آهنگ گوش کرد می فرستاد. و همینطور جادو آموز بدبخت جادوگرا رو دست کم گرفته بود و داشت استفاده ع روش های مشنگی رو ترویج می داد، هرچند پروفسور هم دستِ کمی ع جادو آموز نداره!


ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۶ ۱۹:۱۴:۴۳
ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۶ ۱۹:۱۵:۲۵

اگر بار گران بودیم رفتیم!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.