هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (پروتی.پاتیل)



پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
#81
سلام.
این تاپیک قابل استفاده هست هنوز؟اگر پست ها رو نقد میکنید میشه پست ۵۹ این رو نقد کنید؟
پیشاپیش ممنون.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۲۰:۳۳ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
#82
- کنت خبر جدید چی داری برامون؟

شبح کنت که در حال پس و پیش کردن جمله ها بود تا به بهترین روش ممکن خبر فاجعه آمیز رو به خلیفه بگه با صدای آمیخته به خشونت شبح پسر خلیفه که به خلیفه معروف بود به خودش اومد.

- صدای ما رو نشنیدی؟زمزمه های عجیبی به گوشمون رسیده چه اتفاقی افتاده؟

- خب سرورم باید بگم گروهی به اینجا اومدن که رفتارهای عجیب غریبی دارن... البته قربان اصلا خاطرتونو مکدر نکنید فردا بیرونشون می‌کنم.

شبح خلیفه که ذهنش معطوف به عجیب بودن رفتار مردمان تازه وارد شده بود پرسید:
چه رفتاری؟چطور اجازه دادی تا الآن در بیمارستان تحت حکومت ما بمانند؟به چه جرأتی؟

شبح کنت که سرش اومد آنچه که میترسید بیاید با ویبره ی ضعیفی در صداش گفت:
قربان تصدقتان منو عفو کنید این آدما انگار نه انگار شبح دیدن جوری رفتار می‌کند انگار سالها با شبح ها زندگی کردن... اما من ترتیبشونو میدم شما آرامشتونو حفظ کنید.

خلیفه تکیه اشو از پشتی تخت شکسته ای که تخت پادشاهی خودش میدونست گرفت و گفت:
مردمانی با شجاعتی شگرف؟جالب است بسیار جالب قبل از پا به فرار گذاشتنشان می‌خواهیم خود نیز آنها را ببینیم فردا به بیمارستان سرکشی خواهیم کرد.

کنت با تعجب به صورت خلیفه که لبخندی مرموز به لب داشت نگاه کرد و سعی کرد آخرین باری کقه او به بیمارستان سرکشی کرد رو به یاد بیاره ؛ بیست و پنج سال پیش آخرین بار بود.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶
#83
سلام خسته نباشید من قبلا عضو محفل بودم ولی خب چون تو سایت فعال نبودم دسترسی هامو از دست دادم.

1- هدف و انگیزه تون از عضویت در محفل ققنوس؟!
به نظر من دنیای رنگی خیلی قشنگ تر از سیاهیه و تاریکی و نا امیدی تنها هدف ولدمورته چون از تاریکی قدرت می‌گیره من می‌خوام تمام تلاشم رو بکنم تا نذارم به هدفش برسه تا دنیا همچنان رنگی و زیبا باقی بمونه....


2- سیاهی دل مرگخوارا رو با چه چیزی تمیز و پاکیزه میکنین؟

به نظرتون میشه آدمی رو که خودشو تسلیم تاریکی کرده به راحتی متقاعد کرد که راهش اشتباهه؟نمی دونم ولی شاید عشق تنها راه باشه همونطور که سوروس اسنیپ به خاطر عشقش به لرد پشت کرد.


3- چند مورد از فواید ریش پروفسور دامبلدور رو نام ببرید.

باعث ابهت میشه اصلا دامبلدوره و ریشش
اگر مثل من باشه و مدام اشیا پیرامون رو چپه کنه می‌تونه اگر لیوان آبی یا چیزی مشابه اونو چپه کرد سریع از ریشش به عنوان دستمال استفاده کنه و محل رو تمیز کنه
می‌تونه باهاش مدل های مختلف بافت رو یاد بگیره و هنرش افزایش پیدا کنه
دیگه ایده ای ندارم


4- خلاقیت سفیدتون رو به کار بندازین و سه تا لقب ناقابل برای ولدمورت اختراع کنین!

متوهم خود ترسناک پندار ٬ کله قحطی زده(به معنی کچل)

5- به نظرتون بهترین راه نابودی و از صحنه روزگار خارج کردن سیاهی و تاریکی چیه؟

اتحاد و از دست ندادن امید٬ ایمان و عشقمون به هدف ارزشمندی که داریم.


۶- با چه روشی ولدمورت رو به عشق دعوت میکنین؟
کار سختیه می خواهید آخه ولدمورت رو چه به عشق؟!

7- اسم رمز ورود به دفتر پروفسور دامبلدور؟
جوراب های ریش بافته (جوراب دوست داره ریش هم زیاد داره ترکیب خوبیه خب!!!!)

دخترم!

از جواب هاتون مشخص که سپید اصیل هستین. در محفل همیشه به روی اعضای قدیمی بازه. شما هم فعالیت کافی دارین و هم سطح مطلوب برای ورود به محفل. خوش اومدین!

تایید شد.



ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۶ ۲۰:۵۵:۵۲
ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۶ ۲۰:۵۶:۵۳
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۷ ۱۰:۰۳:۲۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۷ ۱۰:۰۴:۰۷

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶
#84
مالی که فشارش چسبیده بود کف زمین یک دستشو به سرش گرفت و با دست دیگه اش سعی کرد وسیله ای برای گرفتن پیدا کنه تا مثل گلدون نازنین مادر بزرگش نقش زمین نشه ولی خب چیزی پیدا نشد و مالی از کادر حذف شد.
آرتور که به وضعیت چند دقیقه پیش همسرش دچار شده بود تردید رو کنار گذاشت و بین مالی یا کتی دوید سمت دیوانه ی متواری داستان...!

_آه راست میگی کتی؟مگه میشه؟من خودم دیروز با مالی نقطه اتو گذاشتم تو انبار فرد و جرج....

دست کتی رو که مجهز به انواع وسایل مرگبار بود گرفت و ادامه داد:
بیا عزیزم٬ توأم دختر من فرقی نداره که بیا داخل خونه ببینیم مالی چش شد؟ شاید لازم باشه برسونیمش بیمارستان....

_وای نه نیازی به بیمارستان نیست؛ من خودم در این جور چیزا مهارت دارم اصلا به خودت زحمت نده آرتور الآن معاینه اش می‌کنم.

آرتور که متوجه شد با دست خودش همسر نازنین و وفادارشو به مرگ دعوت کرده با صدایی که داشت می‌لرزید گفت:
چیییی؟نه نه کتی لازم نیست. الآن که فکر می‌کنم مالی تمام این کارا رو کرده تا من نازشو بخرم از اوایل ازدواجمون همین بود؛ هر وقت دعوامون می‌شد و اون مقصر بود خودشو به غش و ضعف می‌زد....

اما گوش کتی به این حرف ها نه بدهکار بود نه طلبکار٬ دست هاشو کوبید بهم و با ذوق غیر قابل وصفی رفت سمت مالی...
_وای نه آرتور من مطمئنم حالش خوب نیست؛ من باید درمانش کنم. آره اصلا شاید رسالت من تو زندگیم این بوده که الآن مادر چند ده بچه رو به زندگی برگردونم تا یه خانواده به این عظمت عزادار نشه....

قبل از هر اقدام آرتور کتی بالا سر مالی رسید و تنها کاری که آرتور تونست بکنه این بود که زیر لب بگه:
وای مالی مرلین رحم کنه بهمون...


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲ جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶
#85
قبل از هرگونه واکنش دفاعی از طرف شبح خبیث بخت برگشته یقه ی ردای او توسط مالی ویزلی کشیده شد و اون بنده خدای از همه جا بی خبر قریب به سه ساعت به عنوان نگه دارنده ی نخ کاموا استفاده شد.
در تمام این مدت که مالی مشغول کامواها بود آرتور سوال های عجیبی می پرسید که شبح بیچاره نه تنها جواب آنها را نمی‌دانست بلکه بیشتر به این فکر می افتاد که کاش مویی برای کشیدن داشت یا حتی اشکی برای ریختن...
بعد از اتمام کار مالی ویزلی شبح تمام شجره نامه ی خاندان او را از بر بود. آرتور با دعوت از شبح خبیث برای شب نشینی های مشابه او را تا در اتاق بدرقه کرد.
قبل از خروج شبح آرتور با لبخندی ویزلی مانند گفت:
اوه جناب فراموش کردم اسم شریفتون رو بپرسم شما امشب خیلی به ما لطف کردید و از دوستان عزیز ما خواهید بود شما رو چی باید صدا کنیم؟
شبح بدون حرفی اضافی در حالی که از اتاق خارج می‌شد گفت:
شبح خبیث کنت پنجم دورینکت...
آرتور که از اسم کاملا مشنگ مآبانه ی او خوشش اومده بود گفت:
چه اسم شیکی اگر اجازه بدید من شما رو شبح کنت صدا میکنم
شبح کنت پنجم دورینکت در حالی که با شانه هایی خمیده در راهرو پیش می رفت تنها سری تکان داد و با خود فکر کرد تا این روز مردمی به این شگفت انگیزی پا در این بیمارستان نگذاشتند.باید به سرورش درباره ی این جماعت میگفت؛ به شبح خلیفه که در این بیمارستان حکم فرمانی می‌کرد...


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۳:۳۱ چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۳
#86
سلام .
ببخشید من مدت زیادی وارد سایت نشده بودم برای همین دسترسی هام به ایفای نقش و تالار گریفیندور گرفته شده.گویا دوباره باید معرفی شخصیت کنم درسته؟
______________________

اسم: پروتی پتیل

گروه: گریفیندور

توضیحات: دختری با ظاهری شرقی که خواهر دوقلوش در گروه ریونکلاست. از هم کلاسی ها و هم سنی های هری و دوستانشه.
در کتاب توضیحات زیادی در موردش گفته نشده ولی میشه به عضویتش در گروه الف دال ( ارتش دامبلدور) اشاره کرد.
...........................................................
ببخشید توضیح بیشتری به نظرم نمی رسید امیدوارم کافی بوده باشه و دسترسی هام رو بهم برگردونه.ممنونم


معرفی شخصیت جدیدتون رو لا به لای معرفی قبلیتون وارد کردم.
تایید شد.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۹ ۱۷:۱۶:۰۴

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۲
#87
من واقعا از خوندن پستای جیمز سیریوس پاتر لذت میبرم.خیلی خوب مینویسه.پس رای من:
جیمز سیریوس پاتر


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۲
#88
منم به بانو آمبریج رای میدم.
با نظر بقیه کاملا موافقم خیلی زحمت میکشه مخصوصا من چند وقت نبودم و حالا سایت از خیلی لحاظ بهتر شده.واقعا شایسته ی این عنوانه.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۲
#89
سلام.
ببخشید من خیلی وقته رول ننوشتم برای همین اگه میشه این پست منو نقد کنید.فکر کنم خیلی اشکال داشته باشه...
خیلی ممنون میشم پروفسور.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: **همانند يك سفيد اصيل بنويسيد**
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۲
#90
آخرین اشعه های آفتاب درحال غروب، راهروهای قلعه رو روشن میکرد.سکوت در هاگوارتز موج میزد.ساکنین قلعه شاید قرص سکوت خورده بودند و مهمانان تابلو ها نیز روضه ی سکوت گرفته بودند.

صدای پایی که در شک رفتن یا نرفتن بود قانون سکوت قلعه و ذهن پروتی رو میشکست و صدای ترس و تردیدو در تصمیم پروتی کم میکرد.

کنار پنجره وایستاد و چند لحظه به دریاچه که آیینه ی آسمان شده بود نگاه کرد و با خودش گفت:رفتن ینی ثابت کردن گریفندوری بودن و اعلام جنگ با اون سر تا پا صورتی پوشه خپل و نرفتن....

کمی مکث کرد خودشم نمیدونست نرفتن دقیقا نشون دهنده ی چه چیزاییه.

دوباره به دریاچه نگاه کرد ولی به جای رقص آب، لحظه هایی که در هاگوارتز گذرونده بود رو جلوی چشمش دید، از همون لحظه ای که کلاه قدیمیه بنیان گذاران شجاعت رو در ذهن و روحش دیده بود تا حالا که نمیدونست به خاطر آرمان های دامبلدور بجنگه یا نه؛ کلمه ی شجاعت هر لحظه در افکارش پر رنگ تر میشد و هویت خودشو بیشتر نشون میداد.

نگاه مصمم پروتی به غروب نشون میداد که فهمیده نرفتن ینی انکار شجاعتی که اون کلاه خاک خورده در وجودش دیده.

بالاخره سکوت قلعه رو به تصمیم شکست،پروتی با صدایی که اطمینانشو نشون میداد گفت:درسته هدف دامبلدور ارزششو داره،حتی ارزش اخراج شدن از هاگوارتز رو هم داره.

به تاریکی ای که قلعه رو در آغوش خودش گرفته بود نگاه کرد وگفت:منم برای نابودیت کمک میکنم.

باز هم صدای پاش در راهرو پیچید ولی اینبار برای حضور داشتن در اتاق ضروریات ولی بدون ترس.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.