راونکلاو VS گریفندور دو مرد، دو نفر از سیاه ترین جادوگران تاریخ، بر روی کاناپه ای بزرگ روبروی شومینه ای خاموش نشسته بودند. لرد ولدمورت در کنار روح جدش، سالازار اسلیترین، نشسته بود و به درخواست او گوش می داد.
- تام! خواهش می کنم خواسته ی منو به انجام رسون. الان سالهاست که اسلیترین به جایی نرسیده و من دارم تو گور میلرزم. از نفوذت استفاده کن، الان کل جامعه ی جادوگری دست توئه... حتی مدیر هاگوارتزم مرگخوار توئه!
لرد ولدمورت بدون درنگ جواب داد:
- نگران نباش جد عزیزم. من دوباره گروهت رو زنده میکنم، اونا قدرتمندترین میشن! ولی چطور ممکنه توی گور بلرزی وقتی اینجا بغل من نشستی؟ مگه من میزارم؟ اصلا به چه اجازه ای داری تو گور می لرزی؟
چند روز بعد:صدای در تمرکز ایگور را به هم ریخت. بدون اینکه دست از کارش بردارد اجازه ورود داد. روفوس وارد اتاق شد و به سمت میز مدیر رفت. بدون اینکه حرفی بزند، آنقدر منتظر ماند تا بالاخره ایگور سرش را از روی کاغذ پوستی های روی میز برداشت و با پرخاشگری گفت:
- واسه چی عین برج زهر مار اینجا وایستادی؟ حواست باشه من مدیر هاگوارتزم ها! جامعه جادوگری-
ایگور با دیدن قیافه روفوس که بر خلاف همیشه کاملا جدی بنظر می رسید ساکت شد. روفوس شمرده شمرده و با لحنی جدی، که ایگور حدس میزد قبل از ورود به دفتر چند بار اینگونه حرف زدن را تمرین کرده، گفت:
- ارباب میخوان اسلیترین برنده ی کوییدیچ باشه. راونکلاو این بازیو میبره!
قبل از اینکه ایگور اعتراضی کند، روفوس اتاق را ترک کرد و ایگور را با دهان باز تنها گذاشت. ناگهان فکری به ذهن ایگور رسید، چشمانش برقی زد و پوزخند زنان گفت:
- داور!
روز مسابقه - رختکن گریفیندور: - بچه ها همگی آماده این؟ یادتون باشه که ما فقط برای برد نمیریم، بلکه برای تحقیر کردن راونکلاو میریم! اونا ضعیف ترین تیم این دوره هستن! هافلپاف هم که تو بحران مالیه، پس اگه این بازیو ببریم از تنها رقیبمون یعنی اسلیترین هم جلو میفتیم و قهرمان می شیم! :zogh:
بعد از اتمام نطق رون، کاپیتان تیم کوییدیچ گریفیندور، همه دست هایشان را به هم زدند و با خوش حالی به بیرون از رختکن قدم گذاشتند.
همان موقع - رختکن راونکلاو:اضطراب تلخی تمام وجود راونی ها را فرا گرفته بود. ویکتور کرام، کاپیتان تیم کوییدیچ راونکلاو، نگاهی به چهره ی نگران هم تیمی هایش انداخت. تصمیم داشت به آنها روحیه دهد اما با صدای گزارشگر منصرف شد و همراه بقیه از رختکن خارج گشت.
گرمای خورشید، بلافاصله آنان را در بر گرفت. هوا صاف و آفتابی بود و هر از گاهی نسیم خنکی می وزید. حلقه های طلایی دروازه در دو طرف ورزشگاه، با تابش نور خورشید درخشش خیره کننده ای پیدا می کردند. پایه های آن ها با چمن خوش رنگ و بوی زمین تلاقی پیدا می کرد و فضایی سرشار از شور و انرژی می ساخت.
تماشاگران حاضر در زمین، بیشتر ورزشگاه را به رنگ آبی درآورده بودند. اکثر اسلیترینی ها و هافلپافی ها نیز تیم راونکلاو را تشویق می کردند. تیم راونکلاو با دیدن اشتیاق تماشاگران به وجد آمد و روحیه گرفت. اما این خوشحالی زیاد طول نکشید؛ چرا که تمام شور و امید راونکلاوی ها با دیدن لبخندهای تمسخرآمیز بازیکنان تیم گریفندور از بین رفت.
با سوت داور، بازی شروع شد. لی جردن بازی را گزارش می کرد:
- همون طور که گفتم گریفیندور شانس زیادی برای برد راونکلاو داره، در حقیقت راونکلاو اصلا شانسی در مقابل تیم قوی گریفیندور نـ - :pretty:
لی جردن با دیدن چشم غره ی ترسناک پروفسور مک گونگال، آب دهانش را قورت داد و گفت:
- البته که داره! راونکلاوی ها خیلی امید دارن، همیشه گفتن عشق قدرتمندترین سلاحه... اصلا بهتره اینجور بحثا که باعث تفرقه و اختلاف می شه رو اینجا نزنیم!
در بین هیاهوی تماشاچیان که از حرف های لی سر در نمی آوردند صدای سوت داور شنیده شد که یک پنالتی به نفع راونکلاوی ها گرفته بود.
- و حالا میبینیم که در اقدامی عجیب و ناجوانمـ... عجیب و گیج کننده ... عجیب و اشتباه ... باشه اصن خطای دید داور!
لی بالاخره کلمه ای را پیدا کرد تا از نگاه های مک گونگال در امان بماند.
-راونکلاو سومین گلش رو هم به ثمر میرسونه. نتیجه ی بازی 80-30 به نفع گریفیندوره! نگاه کنین چه مثلت هجومی زیبایی تشکیل دادن، بانو ویولت بودلر به گرنجر پاس میده، گرنجر به تانکس، تانکس دوباره به بودلر و همینطور این چرخه هی تکرار میشه. اینقدر سرعت انتقال سرخگون زیاده که راونیا هم موندن کدوم سمت برن و بله! کاملا واضح بود که گل میشه. نه نه صبر کنین! داور خطا گرفته، ولی چرا؟ :vay:
همهمه در ورزشگاه بالا گرفت. داور ادعا داشت که علت خطا، برخورد مدافع گریفیندور با مهاجم راونکلاو بوده است.
- مک لاگن میبینیم که با عصبانیت داره با داور دعوا میکنه، البته که اعتراضش بجاست. مهاجم راونکلاو بی دقتی کرده اما داور گوشش بدهکار نیست. مثل اینکه داور تو تشخیص رنگ قرمز از آبی مشکل داره! به هر حال سرخگون دست مکدونالد میفته که داره به سرعت به سمت دروازه میره، اما خودخواهی میکنه و سرخگون میفته دست گریفیندور و بازم یه حمله ی دیگه و گل برای گریفیندور!
گریفندوری ها بحث با داور را بی نتیجه می دیدند. صدای گزارشگر به شکل آزار دهنده ای در گوششان می پیچید :
- مدافع گریفیندور بعد از یه برخورد شدید با مدافع راون به زمین سقوط میکنه اما داور اونو به فیلم بازی کردن و گول زدن داور متهم میکنه و خطا به نفع راونکلاو گرفته می شه. یه بازدارنده به سرعت به سمت فلور دلاکور جستجوگر راونکلاو میره اما دلاکور ... اصلا چیزیو که میبینم باورم نمیشه! فلور از چوبدستی استفاده کرد! اما داور ادعا میکنه که چیزی ندیده و همون بازدارنده میخوره تو دماغ رون ویزلی. یه گل دیگه برای راونکلاو!
اینبار لی سعی کرد کمی هم گروهی هایش را شاد کند. به همین دلیل بر روی بازی راونکلاو متمرکز شد و شروع کرد:
- چانگ در حالی که می خواد پاس بده به مکدونالد برخورد میکنه و هردو در حالیکه دارن به هم غر میزنن به دور شدن سرخگون و گل شدنش توسط تانکس نگاه می کنن... بروکل هرست چماقشو بالا برده تا بازدارنده ای رو از راکوود که میخواد گل بزنه دور کنه اما چماقش ناشیانه به راکوود برخورد می کنه. سرخگون پرتاب میشه و در دستان دروازه بان یعنی رون ویزلی قرار میگیره... مک دونالد بعد از یه تلاش ناموفق برای رسوندن سرخگون به چانگ از جاروش آویزون می شه ولی بروکل هرست به دادش می رسه.
لی جردن با خنده ای گزارشش را ادامه داد:
- اینطور که به نظر میاد صورت همه ی تماشاگرای حاضر در ورزشگاه سرخ شده، راونکلاوی ها از بازی افتضاح تیمشون خجالت میکشن، هافلپافی ها و اسلیترینی ها حرص میخورن که چرا راونکلاو هرچی جون میکنه بازم نمی تونه گل بزنه و گریفندوری ها هم از داوری ناعادلانه و شدت عصبانیت آتیش گرفتن!
لی نگاهی به مک گونگال انداخت که از تعجب دهانش باز مانده بود و نمی توانست با حرف های حق لی مخالفتی کند.
-و حالا مهاجمای گریفیندور سبک تاکا تیکی خودشون رو به نمایش میذارن. مهاجما و مدافعای راونکلاو جلوی سه تا حلقه جمع شدن تا اونا رو متوقف کنن اما موفق نمیشن و بازم گل! راونکلاو 60 به 100 هنوز عقبه و باید دنبال گریفیندور بدوه! اوه اوه اونورو نگاه کنین، هردو جستجوگر به سرعت دارن به یه طرف میرن، انگار گوی زرینو دیدن. اووه خدایا!
لی با چشمانی گرد شده از جایش بلند شد و تا جایی که توانست خود را جلو کشید تا ببیند چیزی که دیده واقعیت داشته یا نه! فلور که دیده بود نمی تواند از جستجو گر گریفندور، آرسینوس جیگر، جلو بزند، پشت جاروی او را گرفته بود.
لی سرجایش برگشت و فریاد زد:
- داور نگاش کن! اون جاروی آرسینوس جیگر رو گرفته. داور داور، دروازه رو ول کن، جستجوگرارو بچسب! :vay:
آرسینوس سرش برگرداند و سعی کرد دستان فلور را از جارویش جدا کند که چیزی متوقفش کرد. فلور موهایش را باز کرده بود و با پلک زدن های مداوم چنان عشوه می آمد که آرسینوس گوی ذرین را فراموش کرد؛ متوقف شد و گفت:
- ای جــــــــــــــانم!
فلور به آرسینوس چشمکی زد و از او دور شد تا دوباره به دنبال گوی ذرین بگردد.
فریاد های لی که اینبار به خود زنی رو آورده بود همچنان ادامه داشت:
- پروفسور به جون خودم این داوره عینکیه و عینکشو جا گذاشته! خطا خطا! هی وای من بازم خطا به نفع راونکلاو.
فریاد های اعتراض آمیز گریفندوری ها ورزشگاه را پر کرده بود. با اینکه بازی 140-90 به نفع گریفندور بود ولی با این داوری ناعادلانه، ممکن بود نتیجه بازی عوض شود.
لی با صدایی وحشت زده فریاد زد:
- خدای من! بازدارنده ها رو ببینین!
دو بازدارنده که توسط مدافعین گریفندور به سمت دروازه بان راونکلاو، ویکتور کرام فرستاده شده بودند ناگهان تغییر جهت دادند و به سمت بانو ویولت رفتند. بانو ویولت از سر راهشان کنار رفت اما باز دارنده ها دوباره به سمتش بازگشتند. گویا قصد تعقیب او را داشتند.
اینبار صدای مک گونگال بود که از میان غوغای تماشاچیان شنیده شد:
- آقای مدیر این چه وضعیه؟!
برای مک گونگال مهم نبود که این اتفاق چگونه افتاد. خوشبختانه کسی اهمیت نمی داد که جن های خانگی ایگور، چه دستوراتی از اربابشان میگیرند. ایگور به حرف مک گونگال اعتنایی نکرد.
صدای بغض کرده لی تماشاچیان را به بازی برگرداند:
- مک دونالد به تانکس تنه میزنه و توپو با خطا ازش می گیره. یعنی... بدون خطا. اون سرخگونو به راحتی گل می کنه چون دروازه بان گریفندور کوچیکترین توجهی به بازی نداره و مثل بقیه اعضای تیم با نگاهی نگران مسیر پرواز بانو ویولت رو دنبال می کنه که ماهرانه از برخورد بازدارنده ها جاخالی میده. اووه. امکان نداره... دارم درست میبینم؟! گوی ذرین داره...
لی نتوانست ادامه دهد. گوی ذرین با سرعت خیلی کمی به سمت فلور حرکت می کرد. فلور خوش حال و بهت زده از این اتفاق دستش را دراز کرد تا گوی ذرین را بگیرد که ناگهان آرسینوس که تمام مدت با نگاه به فلور از بازی غافل شده بود سر رسید و زود تر از فلور که جا خورده بود گوی ذرین را گرفت.
- ایـــــــــــــــــــــــــول! بازی تموم شد!! داور نمی تونه اعتراضی کنه. گریفندور برد! ما بردیــــــــــــــــــم!
فریاد شادی قرمز پوشان به هوا بلند شد و صدای غرولندها، و بعضا گریه ی طرفداران راونکلاو را در خود گم کرد.
ساعاتی بعد - باز هم رو به روی شومینه خاموش:سالازار کنار لرد، بر روی کاناپه نشسته بود اما اینبار لرد بود که از او درخواست می کرد:
- جد عزیزم، دنیا دو روزه. دفعه بعدی هم هست. خواهش می کنم گریه نکن!
و اینگونه بود که پست ما به سر رسید، اسلیترین به همراه راونکلاو به جام نرسید!!