ادامه ي همين جلسه رو بايد بنويسيد. قضيه اينه كه حالا كه آنتونين مدير شده، آنيتا منافع خودش رو در خطر ميبينه و ميخواد با سو استفاده از بچه ها آنتونين رو از سر راه برداره...
نكته اينجاست كه بايد يه مقدار از متن رو از ديد اول شخص بنويسيد و اين اول شخص بايد فردي به غير از آنيت باشه.همه سرهاشون رو برگردوندن و از پنجره کلاس به بیرون نگاه کردن . آنتونین دالاهوف در حالی که یک گالن پیام امروز تو دستشه به سمت کلاس مراقبت میاد .
آنیت : چشماش رو میبندید ، دستاشو میگیرید ، کرم ها رو خالی می کنید روش !
همه سرهاشون رو تکون میدن .
آنیت : پس چیکار می کنید ؟
دانش آموزا : چشماشو میگیریم ، کرم ها رو می بندیم ، دستامونو خالی می کنیم روش !
آنیت: جااااااان؟
یکی میزنه تو سر خودش و میگه:
-دوباره میگم ... چشم هاشو می بندید ، دستاشو میگیرید ، کرم ها رو خالی می کنید رو سرش ! فهمیدید ؟
ملت: نه !
تق تق تقاین دفعه آنیت دو تا میزنه تو سرش .
-واااااااای ... آنتونین اومد !
به چهره مضطرب آنیتا خیره شده بودم و به دنبال راه حلی گشتم . من باید چهره مفلوک و ماتم زده ی آنیتا رو از این وضع در میاوردم . که ناگهان ذهنم جرقه ای زد !
جررق!آنیتا با سر در گمی گفت:
-صدای چی بود؟
مورگانا لی فای: صدای جرقه زدن ذهن سدریک بود !
تق تق تقآنیت دوباره با نگرانی به در خیره میشه و میگه :
-کسی فکری نداره ؟
در همون لحظه سدریک جلو میاد و رو به آنیت به آرومی میگه :
-کرم های فلوبر رو بدید به من ! می خوام تغییر شکلشون بدم کلی دندون تیز در بیارن !
-چطوری؟
-با سختکوشی ! من یک هافلی ام !
مری از انتهای کلاس فریاد میزنه:
-منم با هوشم میتونم همچین کاری رو بکنم ! من دختر دختر دختر دختر راونا راونکلاو هستم !!!
سدریک با غرور سرشو بلند می کنه و به آنیتا میگه :
-ولی من اول گفتم ! پس من این کارو می کنم !
مری: نخیرم ... فقط مــــــــــــــــــــن !
-نـــــــــــــــــــــــــــه !
-ادای منو در میاری ؟
-چه ادایی ؟
-تو هم حرفت رو کشیدی !
-مُد شده !
تق تق تقصدای آنتونین از پشت در به گوش میرسه :
-کسی نیست ؟
همه دانش آموزها با هم : نه !
صدای پوزخند زدن آنتونین به وضوح شنیده میشه که از کلاس دور میشه . آنیت رو دیدم که سرش گیج رفت ، غش کرد و آخرین جمله ای که ازش شنیده شد این بود:
-کلاس درس که نیست ... مجمع دیوانگانه !!!