هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۰:۳۳ یکشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۸

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
جلسه اول

طبقه بندی موجودات جادویی

بچه ها همگی سر کلاس حاضر بودن و منتظر ورود معلم سر جاشون نشسته بودن. همهمه ای کلاس رو فرا گرفته بود و همگی درباره ی اولین جلسه امروز و استاد جدیدشون پروفسور گرابلی پلنک صحبت میکردن.

صدای پای گرابلی آروم آروم نزدیک تر شد و در کلاس رو بازکرد. جلو اومد و رو به روی بچه ها ایستاد.
- بچه ها سلام، من گرابلی پلنگ...نه یعنی چیزه پلنک هستم. این ترم قراره با هم باشیم. خب بهتره زودتر برم سراغ درس.

چوب جادوش رو به سمت تخته تکونی داد و یه سری چیز به این صورت روی تخته نوشت:

طبقه بندی موجودات جادویی

***** : جادوگر کش

**** : خطرناک

*** : کم خطر

** : بی خطر

* : ملال آور


ناگهان یک نفر از آخر کلاس پرسید:

-پروفسور ببخشید اینا چین؟

- الان میگم، خب تیتر درس اینا رو توضیح داده که وزارت سحر و جادو برای جداکردن سطح خطر موجودات، علائمی و سطوحی رو براشون در نظر گرفته. اولین و خطرناک ترین سطح، سطح جادوگر کش هست. جادوگر کشها حیواناتی هستند که به هیچ وجه قابل اهلی شدن نیستند و بسیار خطرناکند، در حدی که در صورت مواجهه با اون ممکنه به رحمت مرلین برید.

یکی از دخترا وسط کلاس به صورت جیغی کشید و بیهوش شد.

- بچه ها آب قند لطفا...خب ادامه میدیم. برای مثال اژدها، آکرومانتیولا و باسیلیسک ها در این گروه قرار دارن.
گروه دوم یا گروه خطرناک، گروهی هستند که برای جادوگران تازه کار یا حتی افرادی که کمی ناوارد هستد بسیار خطرناک باشند.اهلی کردن این موجودات توسط افراد فوق متخصص و بسیار دقیق و با تجربه امکان پذیره. حیواناتی مانند، شیردال، ابوالهول در این دسته اند. البته موجودات دیگه ای مانند تک شاخ ها و سانتور ها رو هم در این دسته قرار دادند و دلیل اون احترام و دقتیه که باید موقع ارتباط با اونا داشته باشیم. در واقع احترامشون رفته بالا.

دخترک دیگه به هوش اومده بود و از وقتی اسم تک شاخ اومده بود با حالت به گرابلی پلنک نگاه میکرد.

- و اما دسته سوم، این دسته هم برای افراد تازه کار خطرناکه اما توسط جادوگران کاردان هم قابل اهلی کردنن. در ضمن باید دقت کرد که به موجودات از این قبیل با اطلاع نزدیک شد. جانورانی مانند داکسی و برقک در این گروه هستند.
دسته چهارم یا دسته بی خطر گروهی هستند که خطری برای انسان ندارند و به احتی اهلی میشوند، مانند توپک و جن خاکی. این دسته خیلی نیاز به توضیح نداره. اگه سوالی هست بپرسید...سوالی نیست؟ خب میریم سراغ دسته آخر، یعنی ملال آورها اینها موجودات فوق العاده کم عقل و تقریبا خنگی هستند که هیچ کاری به کسی ندارن، مثل کرم فلوبر.

با آوردن اسم کرم فلوبر همگی شدند. ناگهان زنگ مدرسه به صدا در آمد.

- خب بچه ها به سلامت، موفق باشید. تکالیف رو پای تابلو نوشتم که میتونید بخونید.

تکالیف:
رول:

1- نوشتن یک رول در باره مواجه شدن خودتون با یک موجود جاودگر کش و وقایع پیرامون اون.(20 امتیاز)

غیر رول:(اینجا فقط به خلاقیت شما نمره داده میشه)
2- بنویسید چرا سانتور ها و تکشاخ ها در گروه خطرناک قرار دارند.(5 امتیاز)

3- طبقه بندی موجودات به چه منظور انجام گرفته؟(5 امتیاز)


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۸/۳/۳۱ ۱۰:۵۰:۱۷
ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱ ۰:۰۹:۴۱

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
کلاس مراقبت از موجودات جادویی در ترم هشتم تابستانی توسط پروفسور گرابلی پلنک تدریس خواهد شد !


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
ايگور بر روي تخت پادشاهي مديريت هاگوارتز دراز كشيده و خوشه اي انگور در دستانش بود.چند برده سياه پوست بالا سرش او رو با برگ هاي بلندي باد ميزدن و چشمان ايگور از خستگي بر روي هم رفته بود.

تق!

ناگهان پرسي با دهن پرت ميشه وسط دفتر مديريت و صورتش پر خون ميشه.به سختي بلند ميشه و دندون هاش رو جمع ميكنه و درون جيبش ميريزه.

-اي..گ اي..وو...ر..ته!
-چي ميگي مرتيكه؟خوب اون خون ها رو تف كن بيرون بعد حرف بزن.

و پرسي بعد از ساعت ها فكر معناي حرف ايگور رو ميفهمه و خون رو به بيرون ميريزه و شروع به صحبت كردن ميكنه.

-ايوان از هاگوارتز رفت.بهم گفت كه بهت بگم كه كار مهمي براش پيش اومده و ديگم نميتونه به هاگوارتز برگرده!
-

-----------
وسط جنگل ممنوعه - كلاس مراقبت از موجودات جادويي:

ايگور با شتاب در كلاس رو باز ميكنه و به درون كلاس هجوم ميبره.هيچ اثري از هيچي نيست و حتي پنجره هاي كلاس هم كنده شده بود.ايگور با خشونت از كلاس خارج ميشه و به فكر فرو ميره.او نميتونس براي يه جلسه معلمي براي اين كلاس پيدا كنه و بهترين كار اين بود كه بي خيال اين يه جلسه بشه و كلا كلاس رو تعطيل كنه.
چوب دستيش رو از جورابش در آورد( )و اعلاميه اي بر روي در كلاس چسبوند.

با آرامش هميشگي به طرف دفتر مديريتش حركت كرد و به خود قول داد در موقعيت مناسبي حال ايوان رو حسابي بگيره!

--------------
كلاس بنا با دلايلي تعطيل شد و خب جلسه آخر اين كلاس تدريس نخواهد شد.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۷

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
نمرات جلسه سوم:


اسليترين: 26

مورگانا لي فاي: 27
بلاتريكس لسترنج: 26
رودلف لسترنج: عالي بود ولي حيف كه اصلا از زبان اول شخص ننوشته بودي: 25

ريونكلاو: 25

مري باود: 27
آلفد بلك: 23 + 2 امتياز به خاطر اينكه تقريبا به خوبي ماجراهاي پستهاي قبل رو به هم مربوط كرده بودي = 25
پروفسور سمپتيا ويكتور: ( سعي كن بيشتر طنز بنويسي ولي به نسبت تازه وارد بودنت خوب بود) : 24


گريفيندور: 17

پرسي ويزلي: 27 ( اصلا به خاطر پستت امتياز نگرفتي! فقط به خاطر اين نمره گرفتي كه دست مديريت هاگ رو، رو كردي! )
آبرفورث دامبلدور: 25 ( عمو جان سعي كن زياد از نام اواها استفاده نكني و كلمات رو زياد نكشــــــــي! بهتره كه يه نيمچه فضاسازي داشته باشي تا اينكه پستت از اين حالت باز در بياد و زيباتر جلوه كنه.)


هافلپاف: 28

آلبوس سوروس پاتر: 25
پيوز( عجب سبكي! بهت نمي يومد!!) : 29
سدريك ديگوري: 29 ( عالي بود! واقعا جاي پيشرفت داري)


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۸۷

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
- عمو آبر ممکنه جلوتر بیاید یه نوچه؟

آبر : اوه بله البته.

یعنی چه کارم داره؟ بی خیال کاری نمیتونه که تازشم من عموشم کلی احترام و اینا هست

آنیت : ممنونم عمو جان لطفا گوشتون رو هم جلو تر بیارین!

وووووووووی دیگه داره مشکوکیوس میشه
آبر : عمو جان کاری داری همینجوری بگو دیگه چه کاریه حالا من بیام گوشمو ندیک به یه مدیر بکنم؟

آنیت : عمو بهت گفتم بیا اینجا

اوه اوه انگار خیلی خشانتش بالاستا (گریه( تو ذهن خیلی خفنه ها))

- آها خوبه یه کم دیگه آآآآآآآآآآآآآآآآآآ آفرین خوب شد حالا ببین عمو آبر اگه بری آنتونینو مرده یا زنده واسه من بیاری اونوقت جاشو میدیم به شما!
ای ای ای بیبین این چغزل میخواد مارو بیپیچونه؟

آبر : خوب عمو جونم ادامه بده

آنیت که ییهو متوجه شده بود که همه بچه ها به طرز خیلی خفنزی تو کف اسپیچ اونو آبر هستن زود گفت : آره دیگه عمو جون داشتم میگفتم،عمه آریانا جمعه شب دعوتمون کرده به ناهار، آش پخته.

- هه هه هه هه هه هه هه

آنیت به سرعت سرشو بلند کرد تا ببینه صدا از کجا اومده.
کسری از ثانیه بیشتر طول نکشید که رنگ چهره آنیت از سفید به آبی تغییر کرد و به همین منوال به رنگ های بنفش،زرشکی،سبز لجنی!!

به به بــــــــــــه به ببین چه مدیریه،خوشگل،خوشتیپ،زود بازده!

و اما در آنسوی کلاس چه میگذشت.

آنتونین دالاهوف، جونیور ترین مدیری که سایت تا حالا به خودش دیده در آستانه ورد به کلاس بد.

- هممم آقای دالاهوف فکر نمیکنید باید در بزنید؟

آنتونین : اوه بله البته سلام

آنیت : من نگفتم سلام بدید،گفتم در بزنین.

آنتونین : چی؟ در؟ هه میدونی چیه میتونیم تواناییشو داریم مدیریم بدون در زدن وارد میشیم آنیت جون،حرفیه؟

دوباره روند تغییر رنگ آنیت شروع به اوج گرفتم کرد.
اینبار رنگ های ترکیبی از خردلی و قرمز،آبی و آلبالویی و ...

پس از چند ثانیه که رنگ آنیت دوباره روی رنگ سبز چمنی ثابت شد گفت : اهم اهم بچه ها بلند شین لطفا ایشون آقای دالاهوف هستن،از مدیران جدید.

آنتونین که به شدت کیفور شده بود تعظیم کوتاهی در برار دانش آموزان انجام داد.

به به ببین چقدر این آدم تواضع داره،ببین چقدر پسر گلیه آنیت بوقــــــــــــــــــــــی!!

در این میان ییهو ریتا اسکیتر از میان دانش آموزان بند شد و در حالی که قلم پرش را در دستش تاب میداد گفت : ببخشید آقای دالاهوف چرا هنگام ورودتون به پروفسور خندیدین؟

آنتونین پوزخند گفت : چون گفت عمه آریانا جمعه شب دعوتمون کرده ناهار،آش پخته.

ملت طرفدار آنتونین :

حذب آنیتیسم : هه هه هه هه هه (در حالت مسخره کردن)

بهتره برم آنیتو لو بدم،اینجوری میتونم بشم ناجی جون دالاهوف، هووووووم پسری که یک مدیر را نجات داد، عنوان خوبیه:devil:

آبرفورث همینطور که در دلش ایول ایول میکرد به سمت دالاهوف رفت و گفت : اااااااااای باقلوا،ای مدیر، ای وبمستر بزرگ من میخواستم یه چیزی در گوشتون عرض کنم.
هوووووووووم عمو آبر بیا جلو ببینم

پچ پچ پچ پچ پچ پـــــــــــچ پچ(افکت حرفیدن آبر با آنتونین)

- ئـــــــــــــه؟ نه باو ؟آره آنیت؟

آنیت : چی؟ من؟ چی شده؟

آنتونین : هیچی نشده دوشیزه گرامی،من با عمو آبر یه کم کار دارم

یووووووووووووووه الان میخواد بگه که دیگه دست راستش شدم:devil:
همینطور که تو این فکر بود پشت سر دالاهوف به بیرون کلاس رفت.


شــــــــتـــــــــــرق

در کلاس از جا کنده شد و عمو آبر پرت شد داخل کلاس.

دالاهوف : هوووم دوشیزه دامبلدور ایشون از قول شما یه حرفایی کذبی به من زدن و من صلاح دیدم که ادبشون کنم.

آنیت با لحنی آمیخته به دلسوزی و خشم و بد جنسی و یه عالمه از اینا... گفت : اوه ممنونم،عمو آبر پاشو ببینم...

عمو آبر که رویای دست راستی آنتونین را فراموش کرده بود از جایش بلند شد و به سمت قتلگاه رفت.


***************************************
پ.ن
توی پست تدریس اومده که ادامه پست آنیت رو بنویسیم و هر کس از قول ذهن یکی از اشخاص رول بنویسه.

در این صورت رول این تایپیک ادامه دار نمیتونه باشه،چرا که اگه اینجوری باشه همگی باید به تبعیت از مورگانا،فقط از قول شخصیت مورد نظر ایشون بنویسن.


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
آنیتا که خشکش زده بود ، با حیرت و ناراحتی گفت : چی ؟! نه ! این امکان نداره !

مری پوزخندی زد و گفت : حالا این جای خود داره پرفسور دامبلدور ! ولی به نظره من اون کرمایی که توی دستتونن گناه داشتن !

نا خود آگاه دستش را باز کرد و به تعدادی از کرم های فلوبر که به خاطره عصبانیت و فشردن دستش کاملا له شده بودند نگاه کرد و با بی توجهی گفت : ولی چطور ممکنه ؟! اونا حق نداشتن این کارو با من بکنن ! باید قبلش خبر میدادن !

مورگانا با شیطنت گفت : پرفسور ! ولی اینجا وایستادن که سودی نداره ! بهتر نیست برید دفتر مدیر مدرسه ؟!

عده ای از دانش آموزان زیر لب پچ پچ میکردند و تعدادی از دختر ها گوشه ای از کلاس ایستاده بودند و به حالت زننده ای نخودی میخندیدند و مقابلشان تعدادی از پسر های سال پنجمی ، کرم های فلوبری که روی زمین رها شده بودند را در شیشه های کوچکی که قبلا آورده بودند میریختند و زیر ردایشان پنهان میکردند !

آنیتا که از شدت خشم میلرزید ، با صدای نسبتا بلندی گفت : ارشد ها ! لطفاً کلاس رو توی مدتی که من نیستم اداره کنید ! فکر میکنم واقعا باید یه مذاکراتی داشته باشم با کارکاروف !! و کرم های فلوبر ِ بی جان را گوشه ای انداخت ، روی پاشنه ی پا چرخید و از کلاس خارج شد .

پرسی که گوشه ای با مونتگومری در حال ِ بحثی داغ بود ، گفت : خب ! با توجه به اختیاراتی که ارشد ها دارن ، به دانش آموز ها امتیاز میدیم ! همه کرم های فلوبری که توی این مدت پرورش دادن رو توی دستشون نگه دارند ! و در حالی که نیشخند میزد و دستانش را پشتش گره کرده بود ، شروع به حرکت در کلاس کرد !

به دسته ای از سال دومی های راونکلاو که پسر های سال پنجمی کرم هایشان را دزدیده بودند اشاره کرد و گفت : خب ؟! کرم های شما کو ؟!

دختر ها که صورتشان قرمز شده بود ، با خجالت سرشان را پایین انداختند ؛ پرسی لبخند سردی زد و گفت : اوه ! متاسفم دوشیزه لیلی لونا پاتر و دوشیزه لونا لاوگود ارشدهای محترم ِ راون ! میبینید که این دوستان کرم ندارند ... اممم ... 15 امتیاز از راونکلاو کسر میکنم !


سوی دیگر - دفتر مدیریت هاگوارتز

ایگور با خوشحالی مشغول شمارش ِ گالیون هایی بود که به عنوان ِ رشوه از گروه ها گرفته بود و آنها را روی میز پخش و پلا کرده بود .

- خوب ! تا اینجا ده هزار گالیون ، فقط برای گریفیندور ! فک میکنم بیشترین رشوه رو دادن ... هووم ... اگر قهرمان اعلامشون نکنم ممکنه برای ترم ِ بعد نتونم روی کمک های مالیشون حساب کنم ! موهاهاها !

آنیتا که به سرعت به آن سمت آمده بود ، بدون اینکه در بزند یا منتظر بماند درب دفتر را باز کرد و وارد شد .

- امم ، ایگور ...
- هووم ؟!

آنیتا خنده ای عصبی کرد و گفت : پس بگو که چرا بدون اطلاعیه قبلی بازرس میاد سر ِ کلاس ِ منو این حرفا ! خوبه ، پس گروهای دیگه زحمت کشیدن و کمک ِ مالی رسوندن به مدیر !


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲:۰۴ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۸۷

سپتیما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۳۵ جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۴:۲۳ چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۹
از جایی دور ،دور تر از همه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 79
آفلاین
آنتونین به کرم درون شیشه نگاه کرد . کرم همین طور در حال چاق شدن بود .او با خود گفت :این چرا همین طور در حال چاق شدن است چیزی هم که نمی خورد. بگذار از مری بپرسم.

ولی وقتی سرش را بالا آورد مری را نیافت (مری زیر میز پناه گرفته بود).به همین دلیل از پشت میز بلند شد و به طرف آنیتا رفت تا دلیل را از او بپرسد . ولی آنیتا در حالی که لبخند می زد به سمت عقب قدم بر می داشت و از او و میز دور می شد .

آنتونین یک نگاه به کلاس کرد (بچه هایی که در حال از سرو کول هم بالا رفتن برای به دست آوردن ذره بین بودند(البته به جز ریونی ها، آن ها هم با تعجب در حال نگاه کردن به اتفاق در حال صورت گرفتن پشت سر آنتونین بودند.))و یک نگاه هم یه آنیتا کرد .بعد گفت :"این جا چه خبره این جا کلاسه یا..."آنتونین بقیه ی حرفش را نگفت زیرا صدای پاقی از پشت سرش باعث شد بر گردد.

در شیشه ای که کرم درش بود با صدای پاقی باز شده بود.و کرم همین طور حجیم تر و بزرگتر می شد.چشمای آنتونین گرد شد ولی وقتی برگشت خبری از آنیتا و از بچه های ریون نبود.آنتونین مانده بود باید چه می کرد و با خود فکر کرد: حالا چه کار کنم؟ من هم باید فرار کنم؟! نه نباید کلاس را ترک کنم . این اولین کلاسی است که بعد از مدیر شدنم درش وارد شدم و نباید این طوری ازش خارج بشوم.( دوباره به طرف کرم برگشت) این که اندازه ی نجینی شده . اه خدای من حالا چی ؟ای کاش ارباب این جا بود.

آنتونین چوبدستی اش را در آورد و به طرف کرم گرفت و ورد کوچیک کننده را گفت. ولی کرم به جای این که کوچک شود با صدای زیادی منفجر شد همه ی سر تا پای افرادی که خارج از کلاس ،و یا پنهان نشده بودند را مواد و درون کرم آلوده می کند (موادی اعم از کودی که مری به کرم داده حالا بقیه اش را توصیف نمی کنم...)

آنیت به کلاس بر گشت و بینی اش را گرفت و بلند گفت :"اه همه جای کلاس به بوق گشیده شده."

آنتونین بلافاصله گفت:"و این وضعیتی که در مدت زمانی که شما در این کلاس تدرس می کردید اتفاق افتاده."و با خودش گفت :حیف که ارباب گفته نباید باهات کاری داشته باشم؛ صبر کن ببینم من یک قرار خوب دارم می توانم از آن استفاده کنم...

آنیت سریع از میان جمعیتی که پنهان شده بودند مری را پیدا کرد و گفت :"باود ببین این چه وضعیتی که با استفاده از مواد نادرست برای تغذیه ی کرم فلوبر بر سر کلاس و افراد درش آوردی ،تو باعث شدی که به تدریسم توهین کنند؛50 امتیاز از راونکلا برای اشتباه بزرگ باود کم می شود."


همه ی بچه ها :

ریونی ها:

بچه های ریون می خواستند از مری دفاع کنند که آنتونین قبل از آن ها و با نیت دیگری، با حالت جدیی که هیچ احساسی درش نیست گفت :"دوشیزه دامبلدور."

صدای آنتونین باعث نگرانی همه شد. آنیتا به طرف او بر گشت و جواب داد:"بله"

آنتونین ادامه داد:"من باید کلاس را ترک کنم ؛من به این جا آمده بودم تا گزارشی از کلاس شما به رییس بدهم و فکر می کنم همین قدر که در کلاستان بودم کافی است.به زودی می بینمتان ."و در مقابل چهره ی مات و مبهوت آنیتا از در کلاس خارج شد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
سدریک دیگوری هم ادامه ی داستان را ننوشته بود برای همین از متن فرد قبلش ادامه دادم.


ویرایش شده توسط پروفسور سپتیما ويكتور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۴:۲۰:۰۶
ویرایش شده توسط پروفسور سپتیما ويكتور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۴:۲۸:۴۱
ویرایش شده توسط پروفسور سپتیما ويكتور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۴:۳۱:۰۴
ویرایش شده توسط پروفسور سپتیما ويكتور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۴:۳۲:۱۹

تصویر کوچک شده

[i][size=small][color=FFFF00]If you wish for something long enough, it will definitely


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۵ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷

سدریک ديگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۷ جمعه ۲۴ آبان ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۰۸ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
ادامه ي همين جلسه رو بايد بنويسيد. قضيه اينه كه حالا كه آنتونين مدير شده، آنيتا منافع خودش رو در خطر ميبينه و ميخواد با سو استفاده از بچه ها آنتونين رو از سر راه برداره...

نكته اينجاست كه بايد يه مقدار از متن رو از ديد اول شخص بنويسيد و اين اول شخص بايد فردي به غير از آنيت باشه.


همه سرهاشون رو برگردوندن و از پنجره کلاس به بیرون نگاه کردن . آنتونین دالاهوف در حالی که یک گالن پیام امروز تو دستشه به سمت کلاس مراقبت میاد .

آنیت : چشماش رو میبندید ، دستاشو میگیرید ، کرم ها رو خالی می کنید روش !

همه سرهاشون رو تکون میدن .

آنیت : پس چیکار می کنید ؟
دانش آموزا : چشماشو میگیریم ، کرم ها رو می بندیم ، دستامونو خالی می کنیم روش !
آنیت: جااااااان؟

یکی میزنه تو سر خودش و میگه:
-دوباره میگم ... چشم هاشو می بندید ، دستاشو میگیرید ، کرم ها رو خالی می کنید رو سرش ! فهمیدید ؟

ملت: نه !

تق تق تق

این دفعه آنیت دو تا میزنه تو سرش .
-واااااااای ... آنتونین اومد !

به چهره مضطرب آنیتا خیره شده بودم و به دنبال راه حلی گشتم . من باید چهره مفلوک و ماتم زده ی آنیتا رو از این وضع در میاوردم . که ناگهان ذهنم جرقه ای زد !

جررق!

آنیتا با سر در گمی گفت:
-صدای چی بود؟
مورگانا لی فای: صدای جرقه زدن ذهن سدریک بود !

تق تق تق

آنیت دوباره با نگرانی به در خیره میشه و میگه :
-کسی فکری نداره ؟

در همون لحظه سدریک جلو میاد و رو به آنیت به آرومی میگه :
-کرم های فلوبر رو بدید به من ! می خوام تغییر شکلشون بدم کلی دندون تیز در بیارن !
-چطوری؟
-با سختکوشی ! من یک هافلی ام !

مری از انتهای کلاس فریاد میزنه:
-منم با هوشم میتونم همچین کاری رو بکنم ! من دختر دختر دختر دختر راونا راونکلاو هستم !!!

سدریک با غرور سرشو بلند می کنه و به آنیتا میگه :
-ولی من اول گفتم ! پس من این کارو می کنم !
مری: نخیرم ... فقط مــــــــــــــــــــن !
-نـــــــــــــــــــــــــــه !
-ادای منو در میاری ؟
-چه ادایی ؟
-تو هم حرفت رو کشیدی !
-مُد شده !

تق تق تق

صدای آنتونین از پشت در به گوش میرسه :
-کسی نیست ؟

همه دانش آموزها با هم : نه !

صدای پوزخند زدن آنتونین به وضوح شنیده میشه که از کلاس دور میشه . آنیت رو دیدم که سرش گیج رفت ، غش کرد و آخرین جمله ای که ازش شنیده شد این بود:
-کلاس درس که نیست ... مجمع دیوانگانه !!!


من همون خوشتیپه ام ...


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
- مری ...آهای مری ! چرا خوابت برده ؟ یه ربه داری خروپف می کنی !

مری نگاه وحشت زده اش را به لیلی لونا و بعد ، از لیلی به ساعت مچی اش انداخت ، نیم ساعت بیشتر به پایان کلاس نمانده بود. دو *خواب وحشتناک دیده بود و آخرین چیزی که از بیداری به یاد می آورد ، چهره ی آنیت بود که چیزهایی در مورد جذب آنتونین به او گفته بود .

- میگم مری تو چطور تونستی کرمهات رو به این چاقی در بیاری ؟

مری صدای آنتونین را که یک بار اما در خواب این جمله را به او گفته بود ، کاملا به یاد داشت .

- نه پروفسور ، به مرلین من هیچ کاره خاصی نکردم ... اییی دست بهم نزن ...
- دهه ، مری من الان به حساب اومدم مخت رو بزنم ها ، طبیعی بازی کن :grin:
- آها ، پروفسور می شه یه ربع دیگه بیاین مخه منو بزنین ؟! من الان کمی کار دارم
- ای به جـــــــــــــــــــان !

مری سرش را پایین انداخت .

- چی ؟ یه شیشه آرسنیک ؟ این اینجا چی می کنه ؟!

مری غافل از اینکه در گوشه ی دیگر کلاس آسپ در نابود کردن آنتونین رقیبش است و دارد دانش آموز شماره یک ، دانش آموز شماره دو و ... و دانش آموز شماره ششم را می شوراند تا بر علیه آنتونین دست به حمله ای تروریستی بزنند ، مقداری معجون آرسنیک را بوسیله سرنگ بالا کشید و سپس به سراغ کرم فلوبر رفت .

- آخیـــــش ، تموم شد . ولی وای نکنه مثه خواب ، این باعث مرگ آنتونین نشه و نکنه مثه اون یکی خوابه بچه ها در حال اذیت کردن آنتونین باشن ؟! چی کنم اگه این طور بود یعنی شد ؟ وای خدای من ...

مری حرفایش را با خود به پایان برد و در حالی که عرق از سر و رویش می بارید به سمت آنتونین رهسپار شد .

دانش آموز شماره یک: این چرا هیچیش نمیشه؟
دانش آموز شماره دو: چون کرم فلوبرها دندونش نمیگیرن که دردش بیاد.
دانش آموز شماره سه: کرم فلوبر که اصلا دندون نمی‌گیره.
دانش آموز شماره چهار: کرم فلوبر اصلا دندون نداره.
دانش آموز شماره پنج: آره ... فلوبر اصلا دندون نداره. آنیت ما رو گذاشته سر کار.
دانش آموز شماره شش: موافقم ... اون ما رو به مسخره گرفته. بریم حالشو بگیریم.

- نه ...نه ! بچه ها اشتباه می کنین ! جیــــــــــ

مری به صورت ژانگولرانه با چند پرش جفت پای به موقع ، جلوی آنیتا فرود(؟) آمد .

- بچه ها ... جان خودم ...نه حالا جونه خودتون آنیت قصد مسخره کردنمون رو نداره ... اینا دندون دارن ولی خیلی ریزن ... می تونین با ذره بین های توی اون فقفسه ها ببینینشون !

هوووووووووووووووووووووووو ( افکت حمله و گرد و خاک دانش آموزان بی فرهنگ سه گروه هاگوارتز به جز ریون به سمت قفسه های ذره بین )
پیتیکو...پیتیکو(؟)( افکت رهسپار شدن دانش آموزان دارای تمدن 4500 ساله ریون به سمت قفسه های ذره بین )

-20 امتیاز به ریونکلاو ...ان پیش پرداخته 70 امتیاز !!!
مری که صدای آنیتا به دلیل دور شدن از او و رفتن به طرف آنتونین ، لحظه به لحظه برایش کمرنگ تر می شد ،به کرم درون شیشه نگاهی انداخت ، کرم دوبرابر شده بود ...

بالاخره به میزه آنتونین رسید ، شیشه را روی میز او گذاشت تا برایش نگاهی به کرم بیاندازد ... از صمیم قلب امید داشت که همه چیز مانند خواب نباشد ...و بتواند 50 امتیاز دیگر را نیز برای ریون بگیرد .

مری آرام آرام چند قدم عقب رفت و آنتونین که مشکوک شده بود سرش را به کرم نزدیک کرد...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

* پست پیوز بدون در نظر گرفتن پست آسپ و گویا پست آسپ هم بدون در نظر گرفتن پست مری بود ... در نتیجه نمی شد این رو ادامه داد ... منم تصمیم گرفتم به گونه ای اون دو پست رو به پست مری مربوط کنم .


ویرایش شده توسط آلفرد بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۵ ۲۳:۴۶:۱۳


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
ادامه ي همين جلسه رو بايد بنويسيد. قضيه اينه كه حالا كه آنتونين مدير شده، آنيتا منافع خودش رو در خطر ميبينه و ميخواد با سو استفاده از بچه ها آنتونين رو از سر راه برداره...

آنیتا در حالی که از دور به آنتونین نگاه میکرد گفت : « کرم های فلوبر یک لایه حاوی کلسیم زیر پوستشون دارن که اگر ماده شیمیایی واردش بشه باعث منفجر شدن پوست اونها میشه ! »
سپس چشمکی به دانش آموزانش زد و به سمت آنتونین برگشت !

آنتونین با همان لبخند همیشگی جلو آمد و گفت : « سلام آنیت ! از کی تا حالا بچه داری هم جزء وظایف مدیران شده ؟ » و به دانش آموزان اشاره کرد ! تیزی کنایه اش با لبخند روی لبش تناسب نداشت !

آنیت لبخندی زد و گفت : « یک مدیر خوب باید به تازه واردا درس جادوگری بده آنتونین ! نه درس کنایه زدن ! »
و نگاهی به دانش آموزان کرد ...

بعضی از آنها با تعجب به آنتنوین نگاه میکردند و بعضی سرشان به کار خودشان بود. من هم داشتم به کرم فلوبر خودم نگاه میکردم ! یک نگاه به غذا ها و دارو هایی که اطرافم بود کردم و سعی کردم خودم را با خواندن شیشه های آنها سرگرم کنم. در همین بین بود که ناگهان نوشته یکی از شیشه ها توجهم را جلب کرد :

« آرسنیک ! »

با تعجب به شیشه سم آرسنیک نگاه کردم. آن شیشه آنجا چکار میکرد ؟ آرسنیک چه ربطی به کرم فلوبر داشت ؟ کم کم بعضی حرف های آنیت در سرم طنین انداز میشد :

نقل قول:
_ حالا يه مدير جديد هم اضافه شده! موقعيت من به خطر افتاده... من بايد به سي پنل اصلي دست پيدا كنم، وگرنه ارباب منو ميكشن... اوه خداي من! اگه انتونين سي پنلو براي ارباب ببره چي؟؟ اون يه خواهر داره!!!!!


چه ارتباطی بین مدیر ، کرم فلوبر و آنتونین بود ... این چه چیزی بود که باعث میشد اینقدر توجه مرا جلب کند ؟

دعوا لفظی آنتونین و آنیتا همچنان ادامه داشت و حالا تقریبا همه بچه های کلاس با دقت به انها نگاه میکردند.

نقل قول:
_ من بايد قوي باشم... من بايد قوي باشم!... بايد به فكر نابودي آنتونين باشم!!!


با وحشت سرم به بالا پرتاب شد و چشمانم روی صورت آنتونین که حالا پوزخند میزد و به با کنایه هایش آنیت را میکوبید ثابت شد

نقل قول:
_ بچه ها، امروز به عنوان تكليف ميخوايم با اين كرماي چاق و چله يه كسيو به سزاي اعمالش برسونيم!!!!


بله ... خودش بود ...

ارتباط کرم های فلوبر و آنتونین در همین بود ... ارتباط مدیریت با دعوای لفظی آنها همین بود ... و ارتباط آرسنیک با کرم های فلوبر ... آرسنیک ... ؟ راستی راز آرسنیک چه بود ؟

جمله ای از انیتا انگار منتظر بود تا من این فکر را بکنم و سریعا خودش را به من نشان بدهد :

نقل قول:
« کرم های فلوبر یک لایه حاوی کلسیم زیر پوستشون دارن که اگر ماده شیمیایی واردش بشه باعث منفجر شدن پوست اونها میشه ! »


خودش بود ! این یک جنگ بود ! یک جنگ که خیلی هوشمندانه توسط آنیتا برنامه ریزی شده بود ! اما وظیفه من چه بود ؟ باید به او کمک میکردم ؟ من که همیشه به فکر منافع خودم بودم ! من که یک قدم به جلوی خودم را بر سقوط هزاران نفر ترجیح میدادم ! سعی کردم دقیقتر فکر کنم : حمایت از آنیت به معنی داشتن پشتیبانی مدیریت ایفای نقش بود ! و پشتیبانی یک عضو راونکلاوی ! و حمایت از انتونین ؟ بی طرفی چطور ...

اما نه ... تصمیم من این بود ...

سرنگی برداشتم و سریع از شیشه آرسنیک پر کردم. آرام در پوست کرم فلوبر مقابلم فرو کردم ! کرم حرکت سریعی نشان داد اما با فشار دست من متوقف شد ! سرنگ را باز هم فشار دادم تا از پوست کرم رد شد و سد آهکی مانندی را شکافت !

بلافاصله تمام محتویات سرنگ را تزریق کردم و آن را بیرون کشیدم ، سپس بلند شدم ، کرم را برداشتم و به سمت آنتونین رفتم که حالا لبخند از صورتش محو شده بود و با عصبانیت داشت به دعوای لفظی ادامه میداد.

با تمام مظلومیتی که داشت کرم را روی میز مقابل آنتونین گذاشتم و کمی شنل او را کشیدم !

انتونین برگشت و نگاه کرد : « بله دوشیزه باود ؟ »

سپس نگاهی به کرم کرد و گفت : « این رو شما پرورش دادید ؟»

آرام آرام عقب عقب رفتم تا به قدر کافی از کرم دو بشوم. آنتونین که تعجب کرده بود مشکوک شد و سرش را جلو برد تا کرم را بررسی کند و درست در همین لحظه ، تمام پوست کرم متلاشی شد و ذرات خون و گوشت و آرسنیک حاوی آن در صورت و چشم و دهان آنتونین پاشید ...

آنیتا نیشخند زد و کل کلاس با بلند ترین صدای ممکن خندید ، آنتونین هم در حالی که چشمانش را گرفته بود و ناسزا میگفت از آنجا دور شد ...


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.