هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۸۶

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
دیری دیری دیرینگ...دیری دیری دیرینگ...دینگ دینگ...دیش دیش دینگ....دیش دیش دینگ...دیری دیری دیرینگ...دیری دیری دیرینگ(آهنگ شروع برنامه)
در همان حال که آهنگ بسیار مخوف برنامه بر گوش بینندگان در سراسر جهان مینشیند،تصاویر مهمان های قبلی برنامه ،پیاده روی خود را بر صفحه ی مانیتور آغاز میکند:
سر بارون خون آلود در حال ویرایش کردن ریش های امپراتور تاریکی
جواتان در حال دعوا با قشر ضعیفه(ساحره ی سابق)
بیل ویزلی مشغول تعقیب چند حزبی برای فرود آوردن بیل بلاک بر سرشان
رولینگ(نقاش مصری قرن پنجم )در حال کشیدن آخرین تصویر سرژالیزا
کوییرل بدون عمامه
ماندانگاس فلچر مشغول دزدیدن لباس زیر لودو بگمن(از روی بند البته)
هری پاتر(پسری که زنده ماند،معروف به عله کپی رایت،دوست و همشهری البوس دامبلدور که کلاس های خصوصی رو زیر نظر شخص البوس گذرونده) بر روی تخته،اهداف سایت را در جهت حفظ کپی رایت مینویسد:من کپی رایت را رعایت نمیکنم.اما جادوگران رعایت میکند.امروزه همه اچ پی...ببخشید،تندیس میخوانند.

دیری دیری دیرینگ...دیری دیری دیرینگ...دینگ دینگ...دیش دیش دینگ....دیش دیش دینگ...دیری دیری دیرینگ...دیری دیری دیرینگ
پایان آهنگ

در میان مه و تاریکی جنگل،بر روی چند کنده ی درخت،جادوگران با رداهای مشکی خود نشسته و در سکوت،به دوربین مینگرند.ناگهان سیریوس بلک که تازگی ها موفق شده خودش را از پشت پرده بیرون بکشد؛به جلوی دوربین میپرد:
-با سلام خدمت شما بینندگان عزیز...امروز برای تنوع و نشان دادن فضای بسیار صمیمی که میان امت جادوگر وجود داره،برنامه را در جنگل ممنوعه برگزار کردیم تا علاوه بر کار رسانه ای...
آخ...اوخ...واخ...

-تا علاوه بر کار رسانه ای،سفر تفریحی هم داشته باشیم
قلچ قلوچ قلچ...

-من دیگه حرف نمیزنم،دوستان خودشون رو معرفی میکنند.
سیریوس از مقابل دوربین کنار رفته تا جمعیت نشسته بر کنده ها خودشان را معرفی کنند.اما اثری از انسان در آن محیط نیست و فقط بچه غولی در تصویر نمایان است
زیر نویس:«به گیرنده های خود دست نزنید.اشکال از فرستند های ما نیز نیست.دیدن این غول به ساحره ها و جادوگران زیر هجده سال توصیه نمیشود.»
-من گراوپ هست...من هرمی دوست داشت...من سرژ میکنم ادب...کالین کرد من آسلام...آسلام کرد خز رول پلینگ

سیریوس:مااااا...این جادوگرا کجا رفتند؟
گراوپ:گراوپ گرسنه بود.گراوپ جادوگر دوست داشت
سپس در حالیکه نقاط مختلف شکمش رو به سیریوس نشون میده،ادامه میده:
سرژ اینجا...ققنوس اینجا....فنگ اینجا....
فیش فیش فیش(صدای قرر دادن گراوپ)
-سرژ کجا؟

آخ....اوخ...واخ
سیریوس:این صدای چیه ؟از توی شکمت میاد؟
گراوپ:گراوپ البوس هم دوست داشت


[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۸۶

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 422
آفلاین
برنامه قبلی تموم می شه و برنامه جدید شروع می شه.

ادب امروزی

مجری : با سلام خدمت بینندگان عزیز. امروز در خدمت استاد تانکیان خواننده زبردست جادوگر هستیم و می خوایم در مورد اشعار نو بحث کنیم. استاد بفرمایید.
سرژ : سلام تو همتون.(روح حمید شاد و یادش گرامی، ایضا گیلدی یادش گرامی!) خب در ابتدا می خوام راجع به تاریخچه شعر نو بحث کنم. سه سال پیش که گیلدی شروع به شعر گفتن کرده بود من و دوستانم اومدیم یه شب شعر گذاشتیم و سعی کردیم با شکستن چهارچوب اشعار گیلدی سبک اونو منسوخ کنیم و خودمون یه سبک جدید به اسم شعر نو به علاقه مندان ادبیات ارائه کنیم.
در کنار این برنامه ها ما تصمیم داشتیم نماینده خودمونو برای ساختن سمبلی از شعر نو روی کار بیاریم و بدین ترتیب شد که ما شعر نو رو اختراع کردیم و چو چانگ که بسیار در زمینه دکلمه و فروش کتاب ها موثر بود به عنوان سمبل شعر نو معرفی کردیم و گذشت و گذشت تا رسید به وقتی که مضامین خارج از چهارچوب قوانین توسط عده ای منحرف وارد شعر نو شد.
از همون موقع من واقعا متوجه شدم که شعر نو هیچی نداره و ما باید گذشته رو زیر پامون له کنیم و دوباره یه سبک جدید از خودمون ابداع کنیم و تنها راه نجات ادبیات از این شعر نوی منحرف اینه که به هر روشی بترکونیمش. در نتیجه من با استخدام عده ای آدم فحاش!!! و گذاشتن کلاس های شعر نو گویی و نقد و نکوهش شعر نو، اونا رو به اجلاس "نحوه شعر نو گوی" فرستادم و فوقع ماوقع و وقتی خودم فیلم اون اجلاس رو دیدم فهمیدم که این کسایی که استخدام کرده بودم چه فحش های آبداری به شعرنوگوهای مبتذل داده بودن و بعد از اون عذاب وجدان گرفتم و تصمیم گرفتم از همشون عذرخواهی کنم ولی وقتی رفتم پیششون دیدم نه خیلی از دستم ناراحتن و منم کمی ناراحت شدم!
این بود تحلیل شعر و ادب امروزی.

مجری: بله ممنون استاد.
بینندگان عزیز تا برنامه ای دیگر مرلین نگهدارتون.


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۴ ۲۳:۳۹:۰۱

باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۸۶

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
ميز گرد در مورد يك خبر فوري...
اطلاعات خبر گذاري جادوگرتي وي اينطور به گوش ما مي رساند كه دژخيم حذب با يك حركت ناجوانمردانه از يك كوييرل 100 هزار يونيت كوييرل ساخته و دژخيم حذب در اين عمليات ارتباط مستقيم داشته
و به همين علت امشب از يكي از استايد فن كوييرل شناسي دعوت به عمل آورديم كه جوابگوي اين حادثه تاسف بار باشه...
مجري:معرفي مي كنم جناب آقاي سرژ تانكيان كه عامل اصلي اين قضيه هستن..
سرژ:سلام!!
مجري:خوب ميشه براي ما از اين اتفاق شگفت آور بگيد!!
سرژ:من بي گناهم تقصير دستمال هاي اسكاور بود...
مجري:از پيامد هاي مخرب و مفيد اين جريان مي گيد...
سرژ:به نكته خوبي اشاره كرديد ما هم فكر مي كرديم كه تمام پيامد هاش مخرب هستن اما ديدم يك پيامد مفيد هم داره...
مجري:چه پيامدي پرفسور تانكيان؟!
سرژ:ما حساب كرديم ديديم سهم هر جادوگراني 4 كوييرل ميشه...و تصميم داريم يونيت هاي كوييرل به وجود آمده را سهميه بندي كنيم...
مجري:به چه صورت ؟!
سرژ:خوب كارت هوشمند يونيت كوييرل فرستاديم تك تك خونه هاي جادوگري...
مجري:خوب بله پرفسور بينز روي تماس تلفني ما هستن...
بينز:سلام خدمت مجري عزيز و جناب تانكيان بنده دوست ندارم اسمم فاش شه فقط مي گم يكي از مخالفان سر سخت حذب هستم...خواستم بگم اگر سهم هر جادوگراني 4 يونيت كوييرل باشه فقط به 25 هزار نفر مي رسه در حالي كه 26 هزار نفر جادوگر داريم؟!
به نظر من حذب بين اين 1600 نفر و اون 25 هزار نفر داره تبعيض قائل ميشه...ما مي خوايم به اين قضيه رسيدگي شه...
سرژ:خوب ققنوس سهميه بندي كرده و چون رياضيش بده نمي دونست 100 هزار تا رو چه جوري بين 26 هزار نفر تا تقسيم كنه تصميم گرفت از 1 خورده اي نفر فاكتور بگيره...
مجري:ققي خيلي منطقيه!!خوب اون 1600 نفر چيكار كنن...
سرژ:خوب اونا مي تونن 4 تا عروسك اهورا حذبا دستشون بگيرن كه مفيد تر از 4 تا يونيت هاي كوييرل هست...
مجري:خوب از پيامد هاي مخرب اين قضيه بگيد!!
سرژ:مهم ترين پيامد اين قضيه اينه كه كاربران عزيز 4 برابر گذشته در چهار چوب قوانين سايت فرو مي رن...
مجري:خوب ما يك گزارش از سهميه بندي كوييرل تهيه كرديم كه به همراه هم مي بينيم و بر مي گرديم ...

گزارشگر: ما در اين صحنه مردم رو قبل سهميه بندي مي بينيم كه عده اي با قابلامه اومدن كوييرل ببرن...مردم حاضر نيستن باور كنن كوييرل سهميه بندي شده و تظاهرات شديدي بر ضد حذب در خيابون راه افتاده...

ادامه ميز گرد...
مجري:خوب دوباره تماس تلفني داريم بعدش تماس ميريم سراغ گزارش...سلام بفرماييد
سينسترا:سلام ببخشيد من خواستم بگم كارت هوشمندم نيومده در خونه ..باي
سرژ:به كاربران عزيز توصيه مي كنيم انقدر براي سهميه بندي جوش نزنن من كه گفتم پپيامد مخرب زيادي داره اين قضيه...
استايد فن كوييرل شناسي به تازگي كشف كردن اين يونيت هاي به شدت پاچه ي جادوگران رو مي گيرند و اين قضيه تا راه بلاك شدن ادامه داره...در مورد گذارش هم كه هين قضيه صدق ميكنه انقدر سرو كله نزنيد...اصلا شايد شما جز اون 1600 نفر باشين كه بدون سهم موندين...

مجري:خوب وقت برنامه ما تموم شد با تشكر از اين گندي كه به سايت زدين خدافظ


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۱۰ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۸۶

فنگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۴ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۰
از ساختمان مركزي حذب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 147
آفلاین
بلههههه با شما دوستان خوب و عزيزمون هستيم با يكي ديگه از برنامه هاي (از شهر چه خبر).ما امروز به كنار يكي از آسمانخراشهاي اين شهر اومديم كه شايعه شده حذب تروريستي و خونخوار ليبرات دموكرات جادوگرياليستي توي اون مشغول عملياتهاي غيرانساني و غير بهداشتي البته در چارچوب قوانين سايت هستش.همونطور كه خودتون توي كادر ميبينيد عده ي كثيري از جادوگران كه پنج الي شيش نفري ميشن توي اين تظاهرات شكوهمند و مردمي شركت كردند كه البته شايعه شده قراره نهار هم بدن...پس ملت هميشه بيدار و حاضر در صحنه ي نهار جادوگر بشتابيد و در اين حركت مردمي شركت كنيد.لازم به ذكره كه براي كودكان زير هشت سال فقط با حضور پدر و مادرشون غذا ميديم و افراد بالاي شصت سال هم ميتونن دو تا غذا بگيرن.
با هم جلو ميريم تا با يكي از جادوگران هميشه حاضر در صحنه صحبت كنيم.

گزارشگر:سلام دوست عزيز.
دوست عزيز:سلام آقا كي پخش ميشه؟
گزارشگر:دوست عزيز برنامه زندس ما اينجا اومديم تا با شما در مورد اين حركت مردمي صحبت كنيم.هدف شما از شركت در اين حركت ملي و خودجوش چي بوده؟
دوست عزيز:والا به ما گفتن ناهار ميدن ما هم به خاطر....(جيييييييييييززززز.صدا قطع ميشه و صدايي كه هيچ مطابقتي با تكون خوردن لبهاي دوست عزيز نداره جاي اونو ميگيره)ما به خاطر ازادي, به خاطر رفاه حال مردم جادوگر به خاطر اينكه بتونيم مشت محكمي بر دهان حذبيهاي خونخوار بزنيم امروز اينجا جمع شديم تا با هم فرياد مرگ بر حذب رو فرياد بزنيم.
گزارشگر:آفرين من خوشحالم كه هنوز افرادي وجود دارن كه خون خالص جادوگري توي رگهاشون جاريه....اون گوشه من يه حركاتي ميبينم بهتره جلو بريم تا ببينيم قضيه از چه قراره.به نظر ميرسه يكي از هسته هاي مركزي حذب دستگير شده.
در اونسمت چند نفر در حاليكه يه گوني رو دستاشون حمل ميكنن از داخل درب آسمانخراش به سمت بيرون ميارن:بگو مرگ بر حذب....مرگ بر حذب...بگو مرگ بر بوق....مرگ بر بوق....بگو موز اعلا گوسفند زنده....موز اعلا گوسفند زنده....
گوني رو روي زمين پرتاب ميكنن و از توش كريچر ميافته بيرون.
كريچر:چرا زورتون به من ميرسه؟من هرگونه وابستگي خودم رو به هرگونه گروه حذب گروهك توده جناح و غيره انكار ميكنم.من فقط سرايدار اين برجم اينجا هم حذب ندارم
يكي از وسط جمع داد ميزنه:تو فقط بگو حذب خوبه يا بد؟
كريچر يه كم فكر ميكنه:خب به نظر من...
يكي ديگه از وسط جمع داد ميزنه:چي؟گفتي خوب؟اون يه منافقه بزنينش.
ملت با چوب ميدون به طرف كريچر و شروع ميكنن به زدنش.

صفحه فيد ميشه و در حاليكه آرم ((خبر فوري)) در پايين صفحه نمايان ميشه يه گزارشگر روي صفحه ي تلويزيون مياد:بله هم اكنون نظر شما رو به اخبار و تصاويري كه هم اكنون به دست ما رسيد جلب ميكنم.
طبق اظهار نظر واحد خبري ما در نواحي جزاير قناري گفته شده اعضاي تحت تعقيب حذب مخوف ليبرات دموكرات جادوگرياليستي در حاليكه فحشهاي ركيك از قبيل:به تو چه,شيطون بلا,بدجنس و خودت خري كه كاملا از چارچوب قوانين سايت خارجه رو به زبون مياورند در كنار سواحل اونورا در حال گرفتن حمام آفتاب هستند همچنين لازم به ذكر است طي سانحه اي چندين عدد از ريشهاي سرژ در حال ريزش است كه به شدت اعضاي فعلي حذب را نگران نموده و آنها قصد دارند بعد از رسيدگي به ريشهاي سرژ اگر فرصتي باقي مانده بود سري هم به محل استقرارشان در يكي از آسمانخراشهاي شهر بزنند.
من و دوستانم در واحد مركزي در شهر چه خبر شما را به ديدن ادامه ي خبرهاي حاكم بر شهر دعوت مينمايد...


ویرایش شده توسط فنگ در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۴ ۱:۱۸:۳۰

روزی از من پرسید : بزرگترین آرزویت چیست ؟
گفتم : تحقق یافتن آرزوی تو ….
اما افسوس …. هرگز ندانستم آرزوی او جدایی از من بود !


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ پنجشنبه ۱ آذر ۱۳۸۶

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
فيلم مستند:
عجوبه ها بازگشتند!
در بدو ورود آنها جنجالي عظيم سر گرفت كه علت اصلي آن موضوعي بس فلسفي و پيچيده بود،به اين صورت:

در يكي از كوچه هاي هاگزميد چهار حذبي به پرسي برخورد ميكنن!

اسكي:سلام پرسي نظرت در مورد حذب چيه؟
پرسي: حذب خره!
سرژ:من كمي دلخور شدم
سيريوس: يعني چي اين توهين كرد به ما
پرسي: من با شما كاري نداشتم ميگم حذب خره!به شما چه آخه!
اسكي: داره فحش خار مادر ميده كوييرل بلاكش كن
سرژ: ببين ققي تو هنوز تو دوران قديم هستي...الان ديگه كوييرل مدير نيست! ميگن بيل ويزلي مدير شده
ققي: چي؟ مگه قرار نبود بووبو مدير بشه؟
سيروس: بابا شما خيلي شوتين! قضيه مدير شدن بووبو كه واسه آيندست!راستي سرژ تو هنوز هم داري زور ميزني ناظر بشي؟
سرژ:آره مك گونگال بهم قول داد اما حاجي چون عله با سامان رفيق بود با من قهر كرد!
ققي:جدي؟ پس بريم نحوه برخورد حال سارا بلك رو بگيريم!
پرسي: بابا حواستون كجاست؟ دارم ميگم حذب خره خيلي خره! كره خره اصلا!
سرژ: خب چي كار كنيم؟
پرسي: اي بابا! مگه شما نميگيد توهين كردم به شما؟
اسكي: راستي يادم اومد! بچه ها اين به ما توهين كرده
سرژ: ببين پرسي جان! وقتي تو به تاپيك حذب توهين ميكني يعني به مملكت توهين كردي چون تاپيك حذب رو ما ساختيم ما هم آدم هاي اين مملكتيم و مملكت رو هم ما ميسازيم و جهان رو هم مملكت ها

ميسازن ويعني تو اصلا به خدا توهين كردي اي منافق بي‌دين كافر!
سيريس: يكي اينو بگيره
ققي: من گرفتمش
پرسي: ولم كن بي شعور
سيريش: گفتم سرژو بگير نه پرسي رو
اسكي: ببين الان پرسي بهت گفت بي شعور!
پرسي: نه من منظورم تاپيك ققنوس بود
ققي: نه ببين تو وقتي به من ميگي بي شعور يعني به تاپيك ققي گفتي بي شعور
سرژ: ققي تو كه تاپيك نيستي
سيريش:مسئله خيلي فسلفي شده، الان ماهيت وجودي ققنوس رفته زير سوال...
سرژ: اين يعني فحش خار مادر؟
پرسي: اه! من اصلا فحش خار مادر هم بدم به تاپيك ميدم به كسي هم ربطي نداره..اصلا همتون تاپيك هستين!
ققنوس: من دچار بحران هويت شدم!
سيريش: ما اصلا براي چي آفريده شديم؟
سرژ: نميدانيم!
اسكي: آه زندگي چقدر پوچ است!

بعد چهار حذبي در حالي كه نوشيدني كره‌اي در دستشان بود با حالت افسرده دور ميشوند و آواز«ما تاپيك هستيم، ما تاپيك نيستيم» را ميخواندند!



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۳۷ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۶

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
گزارشگر جوان که بسیار احساس باحالی می کنه میکروفون به دست رو به روی دوربین وسط کوچه دیاگون ایستاده و در حالی که رداش رو داره مرتب می کنه و با عوامل پشت دوربین خوش و بش می کنه برای اینکه نهایت بانمکیش رو نشون بده شروع به صحبت می کنه:
- خب دیگه شروع می کنیم. یک...دو...سه!
سپس لبخندی مصنوعی و احمقانه تحویل ملت میده :
- سلام کوچولوهای نازم. سلام به شما بچه جادوگرایی که قلبتون تاپ تاپ میزنه تا اون نامه موعود رو بگیرین. چیه؟ چرا ناراحتین؟ امسال واستون نامه نیومده؟ خب عزیزم، باید صبر کنی. زمانش که برسه میبینی که نامه رو مثل بقیه دریافت می کنی.
سلام به شمایی که امسال نامه رو گرفتی. حتما" خیلی خوشحال شدی نه؟ مامانی و بابایی کلی بهت افتخار کردن. حالا هم روزشماری می کنی تا کلاسها شروع بشه.
بچه ها ما امروز اومدیم کوچه دیاگون. میخوایم با دوستان کوچولویی مثل خودتون مصاحبه کنیم و نظر اونا رو بپرسیم. بریم سراغ اولیشون.
پسرک مجری میکروفونش رو جلوی دهن یه دختری که 10-11 ساله به نظر میاد میگیره و میگه:
- سلام دختر گلم. حتما" اومدی خرید مدرسه رو انجام بدی،نه؟
- اوهوم
- چن سالته کوچولو؟
- کوچولو خودتی مردک!من سال پنجم هستم و امسال هم مبصر شدم!
- ماشالا چه خوب موندی!
پسرک به روی خودش نمیاره و برای اطمینان خاطر میره سراغ یه پسر بچه که انگشتش رو تا آرنج کرده توی دماغش!
- سلام آقا کوچولو. اسمت چیه؟
- والده لرد تام ریدل مورت
- چه اسمت قشنگه. چن سالته شما؟
- نمی دونم!
- مدرسه میری؟
- نع!
- پس امروز نیومدی خرید مدرسه کنی؟
- نع! واسه معجون جدیدم یه کم داکسی لازم داشتم، ننه ام رفته از ناکترن بخره.
-
مجری این دفه ریسک نمیکنه. یک خونواده جادوگر به ظاهر متشخص میبینه و یه راست میره سراغ دختر گریان اونها.
- سلام. اسمت چیه دخترم؟
- میرتل گریان
- حالا چرا گریان؟ چی میخواستی مامان و بابا برات نخریدن؟-
-هیچی!
- خب دیگه واسه چی گریه می کنی؟
- من نمی خوام برام هاگوارت!
- آخه چرا؟
- اونجا پسر داره! هیولا داره! موجودات وحشتناک داره.
- اینا که ترس نداره. مدرسه قانون داره.
- هنوز از همه بدترش رو نگفتم.

- اونجا میگن دامبلدور داره!
گزارشکر میرتل رو پرت می کنه اونور دوربین و خودش شروع به صحبت می کنه:
- خب کوچولوها! امیدوارم از این برنامه یاد گرفته باشین که مدرسه همچین جای فوق العاده ای هم نیست و اگه هیچ وقت هم واستون نامه نیومد باید تازه خوشحال باشین و شکرگزار مرلین کبیر! تا برنامه بعد....!


تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۴ سه شنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۶

گراوپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۶ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۳۳ جمعه ۲ فروردین ۱۳۹۲
از جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 112
آفلاین
در اتاق کوچکی با صدای ناخوشیاندی باز میشه و دو نفر خودشونو به داخل اونجا میکشن ، مرد اول که دارای ریش بسیار بلندیه دست توی جیبش میکنه و یه کیسه در میاره و به طرف مرد دوم میگیره:ببین جو ... با رو شدن حقایق مبنی بر بودن من(با شندین این کلمه مرد دوم به صورت محسوسی میلرزه) دیگه هیچ جادوگری جرات نمیکنه پا توی محفل بذاره این گالیونا رو بگیر و برو توی برنامت این شایعه بودن منو تکذیب کن آ قربون پسر.
_البوس جون من حرفی ندارم اما خوب اگه این چیزا رو پشت دوربین بگم مرگخوارا راحتم نمیذارن
_نگران اون نباش فکر اونم کردم سارا و ریموس رو به عنوان محافظ برات میذارم تا آبا از آسیاب بیفته
_در این صورت مشکلی ندارم

بیرون از استادیو ضبط جادوگر تی وی

گراوپ ، پرسی و رودلف در گوشه ای خودشونو پنهان کردن و کشیک میدن.
پرسی:گراوپ .. گراوپ اوناهاش خودشو برو یه ایمپریو بزن روش و نوشته ای رو که ارباب نوشته بده دستش بره بخونه.
گراوپ:این چلغوز که ایمپریو نخواست ... گراوپ فقط زهر چشم گرفت
رودلف:صبر کنید ببینم اون دو تای دیگه کین همراهش ریموس و سارا اونز نیستن.؟
گراوپ:اگه کل محفل با این چلغوز بود برای گراوپ مهم نبود .. دستور ارباب باید اجرا شد.

گراوپ با گامهای بلند به طوری که هر کدومش زمین رو به لرزه درمیاره به طرف سه محفلی حرکت میکنه ، غول درست مقابل اون سه تا قرار میگیره.
گراوپ:به دستور ارباب سیاه توی چلغوز باید این متن رو جلوی دوربین خواند .. وگرنه گراوپ عصبانی شد...
گزارشگر:برو بوقی منو از چی میترسونی سارا اونز و ریموس لوپین محافظای منن برو بوقتو بساب تا ندادم بوقت کنن
گراوپ(با فریاد): یا این رو خوند یا هر چی دید از چشم خود دید ...
با فریاد گراوپی سارا اونز و ریموس دو پا داشتن دو پای دیگم قرض میکنن و پا به فرار میذارن این وسط گزارشگر میمونه که از زور ترس خودشو خیس میکنه و در حالی که خودشو تنها در برابر یک غول میبینه به التماس میفته:ببخشید غلط کردم گولم زدن هر چی بگید براتون میخونم ...

5 دقیقه قبل از اجرای برنامه خونه البوس اینا

در حالی که تمام مردای جادوگر با فاصله 5 متری دامبل نشستن همگی منتظر آغاز برنامه هستن.
دامبل:هیسسس شروع شد .. انیتا یه کم بلندش کن..
تلویزون گزارشگر رو نشون میده که کلی عرق کرده و ترسیده :با سلام خدمت تمام دوستان جادوگر و ساحره های عزیز ... به اخباری که هم اکنون به دست ما رسید گوش فرا دهید ... البوس دامبلدور که چندی قبل متهم به ی با گریندل والد و پسری که زنده ماند شده بود امروز صبح در دادگاه شماره 10 ازکابان به گناه خود اعتراف کرد و همه چیز را به گردن گرفت..
البوس:
_همچین وی اظهار داشت به تمام جادوگران عضو محفل ققنوس نیز نظر داشته است(مو بر تن تمام مردهای حاظر در خانه دومبل سیخ شد)لرد سیاه فرمانروای بی چون و چرای جامعه جادوگری نیز پس از شنیدن این خبر گفت:من از قبل میدانستم که دامبلدور ذهن منحرفی دارد چرا که اهل قزوین است و برای تمامی ...
در همین هنگام صدای پاق بلندی به گوش رسید و سارا اونز و ریموس درست رو بروی البوس ظاهر شدن.
سارا:البوس یک گله از مرگخوارا اومدن این گزارشگره رو دزدین تعداشون خیلی زیاد بود با اینکه منو ریموس شش هفتاشونو کشتیم اما بازم نتونستیم مقاومت کنیم
البوس:ای خاک بر اون سر من با این اعضایی که دور خودم جمع کردم ای خاک بر اون سرم
_________________________
من در شرایط بسیار بدی این پست رو نوشتم و وقت ویرایش کردنش رو هم ندارم غلطهاشو نادیده بگیرید


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۲ ۲۲:۳۲:۰۸

آستكبار + رفيق بازي + قوانين مغيير ِ من درآوردي = كادر مديريت جادوگرن


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
پرده ها پاره میشن و سیستم دکور روی سر جمعی از افراد فرود میاد و به ناگه ما میبینیم که دو تا صندلی از این اتفاق بی دلیل جان سالم به در بردن!!باز هم دست بر قضا، به ناگه، یه مجری دخول میکنه و میشینه روی صندلی! صندلی میفته روی زمین ، مجری سرگرم جمع کردن سیستم اجزای بدنش از زمین میشه که باز هم دست بر قضا ، به ناگه، یک بشر با موهای طلایی که بسی ناشناسه وارد صحنه میشه!
مجری خود را جمع و جور کرده ، با تف تره ای از موهای سرش را بر پیشانیش می نهد!
-اهم اهم...سلام! آقا ما امروز یه مهمون داریم!
رو به بشر میکنه! بشر از صحنه خارج یشه و میره!
مجری: آهان! نداریم..یعنی..چیزه..چیز نیست! یعنی قراره امروز به منزل یکی از نویسندگان بریم و ازش راه کار های نوشتن رو یاد بگیریم! ما از یه جوان رعنا که اشق این نویسنده هستش (دو ساله از تهران!!) دعوت کردیم تا بره خونه ی ایشون چتر بشه!
با هم تماشا میکنیم!(مجری چشمکی میزند!دست بر قضا!!)

صحنه تاریک میشه و جلوی در خونه ی یه نفر روشن میشه که پسری شبیه به باباش، جلوی دره!
در میزنه..تق تق!وارد میشه،با هیجان تمام! به طرف زنی میره که روی زمین دراز کشیده و دستش یه خودکاره و همین طوری داره با چشمای بسته و خواب آلود یه چیزایی مینویسه!
میپره جلو: اوه..باور نمیکنم!باور نمیکنم!بابامم باور نمیکنه!
زن خواب آۀود: کی هستی تو؟!چی؟!
پسر: جی کی رولینگ!این تو هستی!
زن در حالی که اصلا به کاغذ نگاه نمیکنه ،همچنان مینویسه: ها..من؟!آره خب منم!
پسر: جی کی!!!شما..تو...من کتاباتون رو خوندم!
دست به کیفش میبره و یه کتاب ازش میاره بیرون!
پسر: اینو شما نوشتید! معرکه بودش!.."هری و سوسک توی دستشویی!" خیلی هنری بودش..مخصوصا اون تکه که دیالوگ جهانی هری بودش:" من..من....زخم..."واااای استاد!میشه به منم یاد بدید که چه طوری بنویسم؟!
جی کی رولینگ همچنان بدون توجه به کاغذ داره مینویسه و میگه: ببینم اینو من نوشتم؟!
پسر: آره! اسم شما روشه!
جی کی رولینگ: خب پس من نوشتمش!راست میگه!
پسرک از توی کیفش کتابی با قطر دوره ی صد جلدی دایره المعارف میاره بیرون :در ضمن من این کتاب 1000000 داستان با هری در یک ساعت رو هم دارم!
جی کی رولینگ که همچنان در حال خط خطی کردن و نوشتنه میگه:اینم من نوشتم؟!خوبه!خوبه!
پسر:جی کی رولینگ!اوه..به منم یاد بده..استاد!
رولینگ دراز میکشه و کاغذ رو میذاره جلوش و به هوا نگاه میکنه و میگه:اوکی!ببین توی داستان سه تا چیز خیلی مهم هستش که نباید بهشون اهمیت بدی!چون اهمیتشون در حد بوقه!اولیش: شروع داستانه! دومیش: وسط داستانه! و مهم ترین قسمتی که باید بهش توجه کنی که برات مهم نباشه"پایان داستانه!" تو باید داستان رو جایی تموم بکنی که دلت میخواد!هر جا دوست داشتی..هرجا خسته شدی ، یه نقطه بذار بگو پایان! و حالا روش نوشتن: ببین تو یه کاغذ میذاری زیر دستت ، یه خودکار میگیری میذاری روی کاغذ و شروع به کشیدن و نوشتن میکنی...خودش مینویسه! این روش بدون استثنا در همه حالات و کارها انجام پذیره و تو میتونی بنویسی! بذار یه نمونه بهت نشون بدم!
(رولینگ دستشو از دور گردنش میاره از دور انگشت پاش رد میکنه و روی کاغذ میذاره ...چشماشو میبنده و شروع به خط خطی و نوشتن میکنه!بعد به ناگه دست از نوشتن برمیداره !)
رولینگ: بیا!این یه داستان!آخرشو نگاه..یه جا تمومش کردم که دوست دارم...ملت حال کنن!
پسر:استاد منم میخوام بنویسم!
رولینگ: کاری نداره!تو صبح که از خواب بیدار میشی توی خواب حتی...میتونی بنویسی!امتحان کنیم..الآن مثلا صبحه!اولین کاری که میکنی چیه!؟
پسر: خب...اممم..مم..میرم دستشویی!
رولینگ: خب!حله! ببین تو حتی میتونی توی اون جا هم بنویسی..میشینی همین و خود به خود قلمت رو میذاری و شروع میکنی به خلق کردن!خلق میکنی،خلق میکنی،خلق میکنی....خسته میشی!از دستشویی میای بیرون،تو یه داستان خوب داری...حالا برای مراحل بعدی روزمره هم همین کاری میکنی!
پسر: استاد این داستانی رو که نوشتین به من تقدیم میکنید؟جون مادرتون!!
رولینگ: بیا تقدیم به تو!
پسر: ها زیاد تقدیم کنید!پس منم میتونم بنویسم!حرفتون به جوان هایی که طرفدارتون هستن چیه؟!
رولینگ: بنویسید!همانا مانند من خواهید شد!
و میخوابه روی زمین، در حالی که دستش همچنان روی کاغذ میچرخه!

تاریک!

صحنه
مجری:جوانها..بنویسید!منم دارم مینویسم!فعلا تا برنامه ی بعدی...

پست از این چرت تر دیده شده بود!؟
اقتباسی بود موضوع کلی از یه جایی که نمیدونم کجاست! یعنی در اصل سوژه از خودم نیست کاملا!


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۶

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 422
آفلاین
سیاه سفید

با اجرای : ریگولوس و سیریوس بلک.

تیتراژ فیلم گودزیلا در هاگزمید پخش می شه و جو خوف و وحشت همین اول به تماشاگرا القا می کنه!

سیریوس : سلام.
ریگولوس : سلام.
سیریوس و ریگولوس با نگاه های سرد و بی احساس به دوربین نگاه می کنن!

سیریوس : پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!!!

یه صدای جیغ سند تو آل می شه و کل کشور یهو میره هوا!

سیریوس و ریگولوس :‌
ریگولوس : خب مرسی داداش برای شروع شوخی جالبی بود. توضیح برنامه رو بدم یا می دی؟
سیریوس : بده
ریگول!: نه تو بده!
سیریش :‌ نه راه نداره!
ریگول!: من داداش بزرگترتم می گم بده!
سیریش: واقعا که! تو از این پیشنهادای بی شرمانه به من بدی از بقیه چه انتظاری می شه داشت؟

لحظاتی هر دو با خشم به هم نگاه می کنن و بعد در هاله ای از گرد و خاک که دورشو ستاره های رنگ و وارنگ گرفته محو می شن!

صفحه سیاه می شه و یه نفر با کت شلوار که یه دسته کاغذ دستشه و یه مدادم روی گوششه میاد جلو تصویر:
- خب من خودم براتون می گم این برنامه برا چیه!
تو این برنامه ما طلسمهای سفید و سیاهی که ضد همن رو بررسی می کنیم و برای این امر هم از سیریوس متخصص طلسمهای سفید و ریگولوس متخصص جادوی سیاه استفاده می کنیم!

تا برنامه ی بعد خدانگهدار!

صفحه روشن می شه و سیریوس و ریگولوس که زیر چشم هر کدومشون یه بادمجونه در حالی که دست در گردن همدیگه انداختن، لبخند ملیحی رو به دوربین می زنن!

تصویر سیاه می شه و دیگه روشن نمی شه....


باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲:۰۰ جمعه ۲۰ مهر ۱۳۸۶

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 414
آفلاین
دينگ ددنگ ..داداد دنگ ..دينگ داددانگ... (آرم خبر 21)
اهم(معادل ضد بلاك سلام) بر جادوگران و ساحران زيباروي ايراني! اميدوارم طاعات و عبادات شما مقبول در گاه حق قرار گرفته باشه!!!

امروز آقاي وزير در مراسم آغاز سال تحصيلي مدارس عالي جادوگري و ساحري در مدرسه ي باستاني هاگوارتز_قديمي ترين مدرسه جادوگري در كشور_ اعلام كرد:
-امروزه ملت ما به دستاوردهاي بسيار عظيمي در علم جادوگري رسيده:چوب برتر ، چرخه ي توليد ققنوس در مقياس صنعتي براي ساخت چوبدست و ...وغيره ...همگي نشاني از توانايي ما دارد واينكه ما ميتوانيم..مي توانيم كه از خودمون دفاع كنيم در برابر مشنگها و يا دولت هاي ديگه! و امروز شما جوانان را ميبينم كه به روي من لبخند زده ايد و اميدوارم به جاهي خيلي بلندي دستتون برسه كه نشه بهشون رسيد!!
الان ملت مقتدر ما حرف آخر را ميزند كه اين خيلي خوبه.بريد اين مملكت رو بسازيد...ها بريد ديگه!


در پايان اين مراسم وزير به نفرات برتر سايت جادوگران در ترم پيش جوايزي اهدا كرد. و منت گذاشته و به يك سوال از حاضران جواب داد:
سوال : شما از كجا مطمئنيد كه ولدمورت دوباره بر نميگرده؟؟
جواب وزير:...ببخشيد شما قيافتون خيلي برام آشناست...آره شما خيلي شبيه آبدارچي وزارتيد...بايد برادر دو قلوش باشيد، مگه نه؟خب در اون مورد مطمئنم چون الياس بهم گفته!

اين سخنراني در تالار فينياس نايجلوس واقع در كتابخانه ي مركزي هاگوارتز انجام شد.در بيرون از تالار محل سخنراني متاسفانه عده اي انگشت شمار كه گويي چمدان چمدان گاليون از آستكبار جهاني گرفته بودند، با طرح شعارهايي خواستار استيضاح وزير جادو شدند:

وزير بي لياقت استعفاء استعفاء / وزير بي لياقت استعفاء استعفاء
چوب، گراوپ ،كريوي /ديگر اثر ندارد (3بار ،هربار سريعتر)
پينوشه پينوشه اينجا شيلي نميشه /آبرفورث آبرفورث اينجا زندان نميشه

خبر گذاري هاي خارجي با جو سازي اين عده ي انگشت شمار را بالغ بر 500نفر شماردند و اعلام كردند:اين عده درنهايت با گارد امنيتي وزارت جادو به دوئل پرداختند كه منجر به زخمي شدن چند منافق شد. گفته ميشود ماموران ضربت دپارتمان اسرار با پرتاب تاپاله ي فلفل و اشك آور معترضين رو متفرق كردند.

بعضي شاهدان عيني ميگويند كه افرادي خارج از مدرسه ي هاگوارتز و به طور ساماندهي شده و با پورتكي به جلوي درب محل سخنراني آمده و به سمت معترضين طلسم روانه كرده اند.كه از طرف رئيس جديد هاگوارتز ،حجت الاسلام كوئيرل، رد شد.
اين معترضان انگشت شمار با يك بوق(ورزشگاهي ) سوالاتي در مورد زنداني شدن چند دانش آموز مانند جيني ويزلي و دين توماس و لونا لاوگود طرح ميكردند و نسبت به اخراج بعضي اساتيدشان مانند پروفسور تريلاني و پروفسور مك گونگال اعتراضي بيهوده داشتند. اين عده ي خيلي انگشت شمار همچنين به جداشدن سلف سرسرا و جداسازي جنسيتي در هاگوارتز معترض بودند:

-چطور عده اي متجاوز، به وزارتخانه حمله ميكنند و شما بعد از بازداشت اين عده ،بعد از دوهفته دستگيري آنها را با گل و شيريني ورداي مجلسي به همراه محصولات كامل شوخي هاي ويزلي به خانه هايشان ميفرستي ؟؟تا در آنجا به ما توهين كنند؟

-شما كه در مدرسه ي دورمشتراگ اظهار آزادي ميكنيد پس چرا استن شانپايك هنوز زنداني ميباشد؟؟چرا لونا بدون تفهيم اتهام و بدون محاكمه در زندان است؟

-آقاي وزير ! اساتيد برجسته ي ما به بهانه ي توهين به مقدسات ملت جادوگر(ربطي به مقدسات مرگبار نداره) به آزكابان فرستاده ميشوند...آقاي آبرفورث! شما جزو مقدسات ما نيستيد(ملت:)

اين در حالي است كه دو تن از خبر نگاران ما (آقايان حسيني باي و رنجبران) اصلا اين عده را مشاهده نكرده اند!
به هر حال عده اي ،فيلم هايي از افرادي دارند كه سعي در باز كردن چند در بسته با اعمال مشنگي دارند.و همچنين شعارهايي هم در پس زمينه به گوش ميرسد كه به عقيده ي كارشناسان جعلي است. در اين فيلم ها آن عده اي كه با پورتكي به محل رسيده بودند اسم فردي را به زبان مياورند كه باعث برانگيخته شدن احساسات معترضين شد.با هم اين فيلم جعلي را ببينيم:
با هم اين فيلم جعلي را ببينيم:
(يه عده چوب به دست وارد كادر ميشن و شروع به هتاكي به ايگور كاركاروف ميكنن....
حالا يه سري ملت اين طرفن ...يه سري اون طرفن جلو هم صف كشيدن و دوربين درست در وسط دو جمعيت قرار داره و روي يه جاي بلند تر مثل پله.)
اين ور- فشفه ي بي حيا / اسم ايگور رو نيار (4بار هربار سريعتر)
اون ور- مرگ بر مرگخوار/ مرگ بر منافق
اين ور- سهميه/ سهميه/ سهميه/ سهميه/ سهميه...
اون ور-مرگ بر كاركاروف / مرگ بر مرگخوارا....درود بر آبرفورث/درود بر آبر فورث
اين ور- چوب به دست مزدور/مدرسه رو رها كن...فشفشه ي بي حيا /اسم ايگور رو نيار
اون ور- .......................
شترق ..تترق ...چوق ...بنگ ....تترختتتتتتتتتتتتتت. در اين لحظه اوون وري ها چيزي نميگن و با چوبشون به سمت معترضين هدف ميرن!بعد از چند لحظه زد و خورد سپر مدافع و....

اهم اهم(مجري اخبار:) با عرض پوزش به خاطر قطع فيلم...اهم به خبري كه هم اكنون به دستم رسيد توجه كنيد:
در پايان سخنراني وزير، دانش آموزان از حضور رئيس جمهور در مدرسه ي دورمشترانگ كمال تشكر را كردند و از وي بابت سخنراني هوشيارانه در آن مدرسه قدرداني كردند!!!!

----------------------
اين ها هيچكدام به سخنراني دوشنبه 16 مهر در دانشگاه تهران ربطي ندارند.


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۰ ۲:۰۷:۴۵
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۱ ۱:۴۷:۰۵

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.