مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم میرساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامهریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیتهای شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.
لرد : ارباب هم از خوشحالی مرگخوارش خوشحاله ! فقط برای این که ارباب به محیط های شاد عادت نداره و ممکنه خوشحالی رو دلش بزنه ، کروشیو بلاتریکس ! کروشیو ایوان ! آفرین ! من به همتون افتخار میکنم . مخصوصا خود تو آنتونین . کروشیو آنتونین !
در همین لحظه بلاتریکس گفت : آخ ! ارباب ممنون از کروشیو تون . به نظرم دیگه بریم کیک آنتونی جون رو بیاریم !
که بلاتریکس در حالی که تولدت مبارک میخواند وارد شد .
جیمز که ترسیده بود من و من کنان جواب داد :
- ببببخشید ، خاله بلا ! تتتقصیر من نبود ! عمو دامبل گفت که بیام افسون انفجاری روی کیک دایی آنتونی کار بذارم !
سپس برگشت و به جیمز گفت : خاله جون ، تو خودتو ناراحت نکن . آفرین بچه ی خوب ! حالا برو پیش عمو دامبل و بهش بگو کاری که میخواسته رو کردی ! منم اینجا یه کار خصوصی با کیک تدی جون دارم . . . !
- آ آ آ آ . . . آپچی ! باب مردیم انقدر اینجا گرد و خاک هست !
- انقدر سرفه نکن . یه خرده خس و خاشاکه دیگه ! اگه اعتراض داری خودت گردگیری کن .
لودو عطسه ی دیگری کرد و به روفوس چشم غره رفت .
هرچند ارباب و بلاتریکس کارای غیر فرهنگی میکردن
- خودشه ! من به افغانستان میرم و در بین کودکان جادوگر بدبخت افغانی فرهنگ رو رواج میدم !
خلاصه سوژه:
و فرهنگنامه رو میبره و طبق نامه باید فرهنگستان بسته شود.
سرو کله ی مکی پیدا میشود
ناگهان روفوس فکری به سرش میزند و میگوید:
-خب بچه ها از طناب بریم پایین . چطوره ؟
تازه باید نامه ای رو که تغییر دادیم به این دفتر مکی ببریم
وزیر مکی بلند میشود و ناگهان چشم مرگخواران به او میوفتد:
وزیر مکی بلند میشود و ناگهان چشم مرگخواران به او میوفتد:
-بلاتریکس . روفوس . لودو . روونا
ایگور کارکاروف در را باز کرد و گفت:
-بچه های مرگخوار بیاین جلو این معجون هارو بخورین تا دوباره چهره هاتون تغییر کنه ولی نمیدونم این مکی اینجا چه میکنه ؟
ناگهان طلسمی از چوبدستی ایگور خارج شد و مرگخواران فرهنگنامه را در دفتر مکی گذاشتند و مغز مکی را نیز شستشو دادن و اخبار را نیز به لرد کبیر دادند
ناگهان طلسمی از چوب دستی لودو خارج شد و مک گوناگل نقش بر زمین شد.
روونا دادی سر لودو زد و گفت:
-مگه دیوونه شدی !! چیکار کردی ؟! لودو با عصبانیت تمام گفت:
-منظورت چیه ؟ میخواستی جواب مک رو چی بدی ؟
اصلا جوابی داشتی ؟
ناگهان روونا داد خفنزی زد و گفت :
در حالی که همه میگشتند روونا داد خفنـــزی زد و گفت:
در حالی که همه میگشتند روونا داد خفنـــزی زد و گفت:
-یافتم!!
همه ی مرگخواران : چیو ؟
-نامه فرهنگستان ریدل و دیوان ریدل هاروو
ولی وقتی که نامه را پیدا کردند به چهره های عادی شان برگشتند و دیگر نمیتوانستند از اتاق بیرون روند
مای لرد ای ام ردی
بلا نگاهی به لودو انداخت،لودو دستی به سبیلش کشید و نگاهی به روونا کرد.روونا هم نگاهی به در اتاق برایان کرد و همان طور که دعا میکرد روفوس سر و صدای شک برانگیزی راه نندازد به مرد گفت:ببین پسرم تو برو دنبال کارت.وقتی پیداش شد میایم خبرت میکنیم.
قبل از اینکه مرد حرفی بزند صدای بنگ بلندی از داخل اتاق به گوش رسید!
مرد با تعجب گفت:چی بود؟صدا از اتاق برایان بود!
سه مرگخوار:
بعد از اینکه آن مرد شنل بردوش صدا را شنید و وارد اتاق شد و گفت:
روفوس که در شکل برایان در آمده بود و ترسی در بدن آن وارد شد بود گفت:
-هی بدبخت !! یه اهم چیزی باید بکنی که بفهمیم اومدی در ذمن(ظمن یا زمن) سه نفر بیرون وایستادن منتظر تو ببین چیکارت دارن.
روونا با دادی خفنز گفت:
-یافتم !!!!