هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۱ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
درسته به برادر دنيل، برادر شيدگر ققنوس فرمودند نفر بعدي مال لي رو ادامه بده ولي از آن جايي كه مال من ادامه ي نمايشنامه ي لي بود و دنيل واتسون مال منو ادامه داد منم ادامه ي اون رو مي نويسم!!!:
***********************
دنيل، لي و دامبلدور با چوبدستي هاي بيرون كشيده سر پيكر عظيم گراپ ايستاده بودن.
لي: خوب حالا بايد اينو ورداريم خيلي تابلوئه!!!
دامبلدور: آره... زير پاست... بايد ببنديمش: اينكارسروس(همون طنابيوس خودمون!!!)
گراپ با طناب بسته شد.
دنيل: خوب حالا فكر كنم اگه اين هوكي رو تحت طلسم فرمان قرار بديم مجبوره ورسش داره بذاره اون ور... چوبدستي كه دووم نمي ياره!!!
دامبلدور چشم غرّه اي رفت به اين مفهوم كه طلسم نا بخشودني؟ ولي از قيافه اش معلوم بود كه از نقشه خوشش آمده... گفت من موقتا كور و كر مي شم و نمي بينم اين كارو! سپس چشمها و گوشاشو بست.
لي: تحتيوس فرمانيوس(گوش به فرمان!!!)
هوكي كه با ذهن لي كنترل مي شد بلند شد و به طرف گراپ رفت. با دو دست او گرفت و پس از 5 دقيقه مثل وزنه بردار او را بلند كرد... دني فريادي از شادي سر داد ولي....
قرچ قرچ قروچ...(صداي شكستن استخوان هاي كمر هوكي!!)
لي: اي داد بي داد!!
سپس با ذهنش طلسم رو كنسل كرد... گراپ تالاپي به زمين افتاد.
دامبلدور: ولش كنين بعد شكنجه ي سالي خودش بهش مي رسه....
هرسه به هم نگاه كردن و با هم در رو باز كردن...
لي: د... پس كجا رفت اين!؟؟؟
صدايي از پشتشان طنين انداخت: هاهاها.... دوستان كوچك من! هنوز نمي دونين من...سالازار اسليترين... بنيان گذار جادوي سياه...بزرگ ترين جادوگر سياه زمان خودم و غيره!!! از اون مودي عقب تر نيستم؟ من با اين چشماي معموليم هم مي تونم پشت ديوار رو ببينم عزيزان!!! هاهاها... فكر كردن مي تونن گيرم بندازن....
دني:ممممننن.... مممن برم!!!
و آماده ي غيب شدن شد ولي ناگهان خشكش زد... سالي انگشتش رو به طرفش نشونه گرفته بود....
و صدايي از پشت سالي طنين انداخت: شايد از مودي عقب نباشي... ولي حتما از من عقب تري....
*****************************
حتما ادامه دارد... البته اگه به دست كارآگاه ققنوس پاك نشه!!! كه اميدوارم نمي شه!چون يه جورايي(البته نه فقط يه جورايي!) ادامه ي مطلب ليه ديگه نه؟


ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۹ ۱۶:۲۸:۴۱

به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۸ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۸۴

دنیل واتسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۵۹ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵
از فراسوی مرزهای پنهان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 162
آفلاین
دنی : میبینم که داری کلی حال می کنی هوکی جون
دنی همون موقع اون جا ظاهر شده بود .
دامبلدور : دن بیا کمک .....
دنی : استیو پفای . شب به خیر هوکی جون .
بعد رو به دامبلدور می کنه : طنابیوس پاره ایوس .
دامیلدور : ممنون ......... تو از کجا اومدی ؟؟؟؟؟؟؟
دنی : داستانش طولانیه (و دست لی رو می گیره و اونو از زمین بلند می کنه و یه مقدار هم معجون زخم بهش میده.)
لی : سالی کوش ؟؟؟؟؟؟؟
دامبلدور : رفته تو دفترش ............ یه حالی ازش بگیرم .
دنی : خب باید غافل گیرش کنیم ....... بقیه مرگخوارا کجان؟؟؟؟
لی : رفتن خوش گذرونی ......... فکر کردن کار ما تمومه.
دنی : یه امتیاز به نفع ما
دامبلدور : من به این هوکیه اعتماد ندارم ........ نمی تونیم این جا تنهاش بذاریم .
دنی : من یه طلسم جدید یاد گرفتم طلسم مهار .الخشکیوس والمهاریوس فی یه عالمه وقت .
لی : ایول ......... خب بریم دیگه .

$$$$$$$$$$در پشت در دفتر دژ$$$$$$$$$$$$$$$
سالی : گراپ فکر کنم هوکی به اندازه کافی تمرین کرده باشه ...... برو کارشونو تموم کن .
گراپ : بله قربان ....... ولی جسداشونو چی کار کنم .
سالی : خب بندازشون جلوی لاشخورای پشت دژ .
لی : جسدای ما رو بندازه جلوی لاشخورا ...... می کشمت .
دنی : لی اروم باش ....... ما باید حساب شده عمل کنیم ..... اول باید سالی تنها بشه . برین یه گوشه ای قایم بشین .
قیییییییییییییییییییژ ( باز شدن در )
قییییییییییییییییییژ ( بسته شدن در )
لی : ایمپندیمنتا اینکار سروس .
گراپ به کله می افته رو زمین . دنی و لی اونو میرن تو یکی از کمدای راهرو قایم می کنن .
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
ادامه دارد ..................
عزيز دل برادر وقتي پست ميزني حتما نبايد خودتم بندازي وسط پست...همين طور نفر قبلي در صورت ادامه اينجور پست زدن پست ها پاک ميشه در ضمن نفر بعدي مال لي جردن رو ادامه بده...و همين طور به سوژه هاي قبلي نگاه کنيد ببينيد مضوع چي بوده پست هاي قبلي رو بخونيد و روي هوا پست نزنيد و باز هم در صورت مشاهده اينجور پست زدن که بدون اطلاع از ماجراهاي قبل باشه پست 100% پاک ميشه...هرکي مي خواد پست بزنه مال لي جردن رو ادامه بده(ققنوس!)



برادر دنيل شيدگر ققنوس درست ميگه ، خوندن پست هاي قبلي لازمه!سعي كنيد اگر ميخواهيد خودتون رو وارد داستان كنيد جذاب وارد كنيد!!!!(لي)


ویرایش شده توسط لی جردن در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۵ ۱۶:۴۰:۵۹

[size=medium][color=3333FF]هر انسانی آنچه را که دوست دارد نابود می کند !
بگذا


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۶ چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
ادامه‌ي مطلب لي:
______________________________
لي و دامبلدور و سالازار ايستاده بودن كه يهو لي و دامبلدور چوبدستي هاشون رو مي كشن....
صداي فريادي به گوش رسيد: نههههههههه... ارباب سالي بايد زنده بمونه....
لي و دامبلدور با حيرت به هوكي كه به سمتشان چوبدستي گرفته بود نگاه كردند.
دامبلدور: جججج...جججن خووونننگي؟ و .... چچچچوب دستتتتي؟ تو ددد‍ژ‍ مرگ؟
سالي لبخندي حاكي از رضايت و افتخار زد.
هوكي نعره زد: آوادا... چي؟ چي بود؟... آوادا چي چي؟... ارباب ... چي بود؟!!
لي و دامبلدور كه با حيرت نگاه مي كردند... آن قدر خنديدند كه از چشمهايشان اشك سرازير شد!!!
سالي چشمانش را بست و با خشم و تاسّف سر تكان داد....
دامبلدور گفت: خوب... سالي مثل اينكه لي مي خواست بكشدت... كه اين جن مزاحم اومد... سكتوم سمپرا!!!!
هوكي با پشتش روي زمين افتاد... رنگ سرخ خون با رنگ سبز پوستش آميخت.... دامبلدور و لي باز به سوي سالي برگشتند....
لي: پتريفيكوس توتالوس!
دامبلدور: خوب... حالا ريش منو مي زني ديگه نه؟ نشونت مي دم... لي، ببندش به ديوار...
صداي فريادي هوا را شكافت: اكسپليارموس تو آل(Expelliarmous to all!!!) !!!!!
چوبدستي هاي لي و دامبلدور از دستشان در رفت و به دست هوكي افتاد...
دامبلدور: د... اين كه مرد!!!
سپس به گوشه‌ي اتاق نگاه كرد و يك ظرف شيشه اي روي زمين ديد. بر چسب روي آن را خواند:
"معجون زخم!!!"
او لي و دامبلدور را خشك كرد... رو به سالي كرد و گفت: آنتي پتريفيكوس توتالوس!!!
سپس گراپ آن دو را به ديوار بست....
سالي: هوكي... خودتو نشون بده... لي رو شكنجه كن... ببخشيد لي... كسي رو نداره روش تمرين كنه!!!!
هوكي: كروشيو!!!
لي نعره زد. در جايش تكان مي خورد و فرياد مي زد. هوكي نيز با لبخندي حاكي از لذّت وحشيانه اي نگاه مي كرد...
هوكي: طنابيوس پاره ايوس!!!
طنابهاي لي پاره شد و او روي زمين افتاد.
هوكي: آكسيو لي!!!
لي به سوي او پرتاب شد. هوكي جاخالي داد و لي با كلّه به ديوار خورد!!!!!
هوكي: آكسيو قوطي!
قوطي كوچكي به دستش رسيد.
هوكي: ميخيوس!!!!
5 عدد ميخ از درون قوطي به سمت لي پرتاب شد.
لي :نهههههههه...( و با گفتن اين جمله شروع به دويدن كرد.)
شلپ...(صداي برخورد 557 سي سي خون با زمين!!!!!)
هوكي: آنتي ميخيوس!!!!
ميخ ها كنده شدند و به سوي قوطي رفتند...
لي قادر به حركت نبود... چشمانش نيز نيمه باز بود...
در اين هنگام صدايي از پشت آمد و ...........
_________________________________________
ادامه دارد... لا ريب فيها!!!!


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


دبليو تي قهرمان
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ دوشنبه ۲ آبان ۱۳۸۴

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 501
آفلاین
سالازار غيرتي ميشه:به نوه ي من چي كار داري مرتيكه بي ناموس؟!
دامبلدور:من اين چيزا حاليم نيست همه ميدونن من زاخيم!
قاطي كنم مدير و وبمستر و ويليام ادوارد رو از هم تشخيص نمي دم.مي زنم همه رو شل و پل مي كنم!
رگ اسليتريني سالازار به جوش مياد تمام صورتش قرمز شده و خون جلوي چشاشو گرفته
"بزن بينم چيكار ميكني بچه سوسول؟!"

دامبلدور:اكسيو شيدگر كفتر!
شيدگر كفتر در حاليكه تو نوكش دو تا كرم داره وول ميزنه پنجره رو ميشكنه و با مغز وسط دژ پهن ميشه!

سالازار:پريوس ريختنيوس...
پرهاي كفتر ميريزه و كفتر به سرعت از جلوي دوربين ميره كنار..
صداي كفتر:اگه تو رو دوست دارم خيلي زياد منو ببخش دومبول!

كرام:سيريشيوس دوباريوس!
الساموروماسلاسرژ:ولكام تو ويك آپ تو سيستم آف ا داي!!!

Welcome to wake up to system of a die

دامبلدور:اكسيو لي جردن ببخشيد منظورم چيز بود....اما ديگه دير شده بود و لي از همون پنجره اي كه شيدگر كفتر اومده بود تو وارد شده بود....

سالازار:دبليو تي فرار كنيد!!!!!
خداييش دومبول كسي اين طرفا نيست مهره از اين بهتر نداشتي...

لي هنوز از كف زمين بلند نشده...

دامبلدور در حاليكه تو صورتش پشيموني موج ميزنه:اشتباه كردم به جون سالي يكي ديگه رو ميخاستم....بابا ديالوگارو درست بنويسيد ديگه!

لي:هووووووووي...هر كي اينجا دبليو تي رو مسخره كنه با چيزه با اسميگل طرفه!

همه به سمت اسميگل برميگردن.....

گراوپ روي اسميگل نشسته:
من اينو دوست داشت...گراوپي ويليام داشت دوست..:bigkiss:


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


نجاتشون بديد!
پیام زده شده در: ۱:۰۴ دوشنبه ۲ آبان ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
تق تق تق تق
يكي داره با سكه ميزنه به در شكنجه گاه!
سالازار:يعني كي ميتونه باشه اين وقت شب؟...بابا مردم علافنا!
كرام:سالي جون اينجا تاريكه دليل نميشه كه بيرون پب باشه!
سالازار:ااا...راست ميگي.حالا گراپ برو درو باز كن بينيم كيه.
گراپ:نه!
سالازار:چي رو نه؟
گراپ:اينجا داشت شيشه خورد!
سالازار: سوسول!
گراپ:من دمپايي خواست.
سالازار دمپايي خودشو در مياره ميده به گراپ!
قسمتي از چيني هاي ترك خورده حاصل از شكستن چو:ما تنها نيستيم!نيروهاي تورنادو براي كمك به ما ميان!
سالازار:ها ها ها ها دبليو تي؟...مگه اينجا بچه بازيه؟....حالا اچ سي او بود يه چيزي!
همون موقع صداي بلندي از طرف در به گوش ميرسه.
تــــــــــــــاپ تــــــــــــوپ تــــــــــــيپ
سالازار:گراپ!گــــــــــراپ!اون بالا چه خبره؟
گراپ:من دوست داشت دومبول.
ناگهان گراپ با دامبلدور در آستانه در ظاهر ميشن.
كرام:ماااااا ببينم سالي جون پس اين چرا زندس؟...پس چرا ريشاش درسته؟
سالازار:واالله منم نميدونم!تو فهميدي به منم بگو!من داره كم كم شكم به يقين تبديل ميشه كه دامبل به سي پنل دسترسي داره!
كرام:دامبل تو؟ريشات؟
دامبلدور:رفتم مغازه آرايشگري فاطي پاتر كاشتم!
ناگهان گراپ در يك حركت ناگهاني بر روي دامبلدور ميپرد و دنده هاي دامبلدور در حال خورد شدن هستند!
ملچ مولوچ ملچ ماچ موچ ماچ
دامبلدور:مرس.....گرا....جان.....حا....از روم بل....شو!
گراپ از روي دامبلدور بلند ميشه
گراپ:من هگريد خواست!
دامبلدور:چشم عزيزم!هاگرديم برات ميارم...بيا عمو....فعلا اين شوكولات رو بيگير تا بعد.
گراپ شوكولات رو ميگيره و با كاغذش سرگرم ميشه.
سالازار:حالا اينجا چي كار داري؟نكنه بازم حوص شكنجه زده به سرت؟
دامبلدور:نه اتفاقا اومدم به صورت مسالمت آميز با هم حرف بزنيم.دفعه قبل كه رحم نكردي.خيلي نامردي آخه با پنجه بوكس؟نامرد من با دست خالي بودم!
سالازار:من اين چيزا حاليم ني!
دامبلدور:حالا بهتره سريعتر اونارو آزاد كني تا محفل رو خبر نكردم!.....بهتره مثل پرونده انرژي هسته اي ايران نشه!چون اون موقع خودت ميدوني و من و اون نوه ي سگ مصبت ولدمورت!
.....


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۴۰ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 560
آفلاین
----------دوبس دوبس دوبس------------(پيام بازرگاني)
تست قلمچي بيار....درس حسابان بيار...قلمچي..حسابان..تست بيار
با قلمچي معلم به در باز شد كلاغ خانه بياور!درسهاي كيبورد طبقه بندي شده،ژانر:اكشن/كمدي/وحشتناك/هندي/بيناموسي...تست كتاب ميكرو كتاب هاي مجموعه طبقه بنديجديد كتاب مطابق.شيمي 3..گاج بخر...نخود بپر...بررسي تست هاي كنكور سراسري،آزاد و تربيت مرگخوار،موالف:مهندس كرام كريم باقري شوت ميزنه گل گل....آرد يك عدد...نخود دو ليتر...گوجه را تيكه تيكه كردي دل منوووو...كنسرت آرش با سيستم آو ا دون...دارون پريد بقل آرش ...سرژ بندري زد....جان و شيو وارد گفتگو شدن ملت هم بي جامه پارتي
---------دوبس دوبس شپلخ--------------(دل مشغولي هاي يك پشت كنكوري)

پيام بازرگاني تموم ميشه و صحنه شكنجه گاه مياد،همه با حالت گنگ به صحنه نگاه ميكنند.كرام با قيافه اي كه داد ميزنه هيچي نفهميده دهنش بازه و آب دهنش جاريه.
كرام:اين چي بود؟
الساروماسلسرژ:تقصير خودتونه..ما سه تارو به هم وصل كردين تفكراتمون قاتي شد
چو از بس قات زده بود دوباره ميافته زمين ميشكنه.
گراپ هم قات زده بود ميافته زمين ،زمين ميشكنه

سالازار:بكشش راحت كن
كرام:نه.من روحيم لطيفه!
سالازار:متلاشيوس عطفيوس!
الساروماسلسرژ از درون متلاشي شده و لاشه هاي تيكه تيكه شده شان همه جا پخش ميشود...
گراپي از روي زمين بلند ميشه:استاد..استاد..اين چه ورد بود؟
سالازار بادي به قبقب مي اندازد:اين ورد نقطه عطف تابع افسون متلاشيوس بود...كه وقتي وارد بدن طرف ميشه بعد از مشتق گيري و بدست آوردن نقاط عطفش از همان نقطه شروع به تجزيه ميكنه....اين تجزيه ها بر اساس نظريه گذار با مخلفات شكم كيس مورد نظر....
گراپ:اقا..اقا..خيلي تند ميگين..جزوه بايد تميز نوشته بشه..!!
سالازار:شكم ....كيس....مورد...نظر... وارد.... واكنش شده و انفجار اتمي بوجود.....نوشتين؟...
گراپ:اره اقا..
سالزار:اتمي بوجود مياره....كه..
-دوباره تو كلاس درس جادوي سياه راه انداختي نيش نيش؟
اين صدا در شكنجه گاه ميپيچد.و بعد همه جا تاريك ميشود....و بعد روشن...دو هيكل عظيم ظاهر شده.هر دو با رداي سياه.يكي ايستاده و يكي خم شده و دستانش را دور پاهايش ميپيچد
شخص وايساده يه پس گردني ميزنه به اوني كه خم شده(يارو با مخ ميخوره زمين):باز تو زود تر از من حرف زدي اداي منو در آوردي ويدر؟
كرام:امپراطور؟من...تو...كي؟
امپراطور:ولدي هم در راهه...تو ترافيك گير كرده....
سالازار:به..ميبينم كه برگشتي..(افعال معكوس:صد سال بر نميگشتي)
امپراطور شمشيرش را در مياورد و دوباره پنهان ميكند:من بازگشتم فقط با يه شرط....من را ناظر امپراطوري كنيد!
كرام:صبر كن ببينم....حقيقتيوس!
امپراطور:نههههههههه
ادامه اين «نههه» را ويليام ادوارد با صدايي نازك تر ميدهد
ويليام:نههههه ....اسميگل...لو رفتيم..وايسا...
اسميگل:من ويدرم!اسميگل كيه؟
كرام كه حوصلش سر رفته بود:حققيقتيوس!
اما ويدر هيچ تغييري نكرد...
ويدر:من ميگم واقعا ويدرم!شما چرا بورتون نميشه؟

___________
كاملا اين پست تحت تاثيرات كنكور بوده است.اگر بدي در اين پست ديديد به قول مرلين:اخطيار دارين...بدي از خودتان بيد!



Re: و كريم بي باك وارد ميشود!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 901
آفلاین
كرام:خب همونطور كه ميدوني سالازار جان من تازه فارغ التحصيل شدم و درست نيستش كه دامبلو من شكنجه بدم!!دور از انصافه..اون كار شماست!!! ولي بنده يه سري تسويه حساب دارم كه بايد انجام بدم!!!!!!!

صفحه سياه ميشه!!!
-----------------
مكان :دژ مرگ
زمان:نامعلوم

در اتاق شكنجه افراد زير به ديوار بسته شدن
السامور
روماسلا
سرژ
چو چانگ
سام وايز

كرام وارد شكنجه گاه ميشه و به طرف سرژ و روماسلا و السامور ميره

كرام:خب...پس شما بوديد كه عقده از مديريت داشتيد!!!از سالازار درخواست كردم كه شكنجه شماها رو به من بسپارن..اول از شما سه نفر شروع ميكنم!!!...بذار ببينم!!!!..آها از ورد خودت ولي پيشرفتشو استفاده ميكنم...

كرام چوبدستيشو طرف هر سه نفر ميگيره و ميگه:جرواجريوس...ماكسيمم!!!!
السامور و سرژ و روماسلا از وسط جر ميخورن !!
كرام:سريشيوس!!
همشون بهم ميچسبن!!!!به صورت شش ضلعي!!!
كرام:خب....الساموروماسلاسرژ عزيز!!!!....بيشتر شبيه اكرومانتيولا شدي!!ولي جاي هشت چشم... شش چشم داري!!!....همينطور به ديوار ميبنديمت !!! و شكنجت ميديم!!!
خوشبختانه اينجا نه ميتوني غيب شي و نه خودتو آزاد كني..اينجا نمودار ناپذيره و سالازار راز دارمونه!!!...ميبيني؟!!!..راه فرار نداري!!!

كرام ميره سراغ چو چانگ:سلام چو!!!..فكركردي نفهميدم هوق خودتي!!!منو ميخواستي حذف كاربر كني؟مني كه غيرقابل حذف كاربرم!!!من با خودم هفتا شناسه دارم كه همشون وبمسترن!!!!همشون نقش هوركراكسو برام دارن!!!
بذار ببينم!!!..........
كرام چوبدستيشو ور ميداره و ميگه:چينيوس شكستنيوس!!
چو ميفته زمين ميشكنه!!
كرام:چيني بنديوس!!
چو رو بند ميزن!!!!به هم وصلش ميكنن!!

كرام:ميرسيم به سام وايز عزيزم!!!سامي چون ميخواستي وبمستر بشي؟ باشه از نظر من مشكلي نيست!!!
كرام يه كنترل از جيسش مياره بيرون..روش يه دكمه هست نوشته وبمستر!!!
كرام:روش بزن!!!
سام وايز ميزنه روش!!!
يهو دكمه هه تغيير شكل ميده به حذف شناسه!!
سام وايز غيب ميشه


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: و كريم بي باك وارد ميشود!
پیام زده شده در: ۲:۴۲ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
سالی یکم دست رو نامه میکشه ..

ملت توجه ... کرام یه دقیقه بیا اینجا اینو بخون

کرام دولا میشه نامه رو بخونه سالازار یه چیزیی یواشکی در گوشش نجوا میکنه

کرام :
سالازار :

-=-=-=-=-=-
کرام : ملت من .... این نامه جعلیه و در اصل اسم من اینجا نوشته شده ... برین سر خونه زندگیتون .. همه میرن و شکنجه گاه خالی میشه میمونن سالی و کرام و دامبلدور

سالازار :دامبلدور میدونی اسم اینجا چیه ؟
دامبلی: خوب دژ مرگ دیگه
کرام :نه اون یکی اسمش چیه ؟
دامبلی : شکنجه گاه
سالازار : شکنجه گاه کیا ؟
دامبلی : شکنجه گاهه گاه جادوگرای گرای ؟؟؟ سفید !

سالی و کرام باهم یه ورد خفن فریاد زدن : گراوپیوس ظاهریوس بگیرشیوس ببندشیوس !!!

دامبلدور
گرواپ دامبلی رو گرفت گذاشت روی اون صندلی که قبلا جانی جورکینز خدابیامرز روش نشسته بود .....

کرام رفت از توی قفسه یه کتاب قطور با جلد چرمی برداشت کتاب از دستش لغزید و به زمین افتاد هیچکس دیگر نگاه نمیکرد کرام خم شد و آنر جست! در همین هنگام دید چیزی با خط ریزی پشت کتاب نوشته شده است با همان خطی که دستور العملی رو که بطری پپسی رو برایش گرفته بود نوشته شده بود ... پشت کتاب نوشته بود این کتاب متعلق است به ... ممد برقی و شرکا

کرام از روی فهرست ورق زد ...
سالازار : صفحه 4369 رو باز کن پیداش میکنی
کرام : تو از کجا میدونی ؟؟
سالازار : مگه کاربرد های صندلی ممد برقی رو نمیخوای ؟؟
کرام : چرا
سالازار : خوب همون صفحه است

کرام یکم صفحه رو مطالعه میکنه و میگه یافتم (تریپ ارشمیدوس )

کرام : یافتم یافتم

سالازار : خوب چیکار کنیم

کرام : اول از همه یکمی اصلاح لازم داره

سالازار : این اگه اصلاح بشو بود که دستش نمشکست

کرام : نه بابا ریشاشو میگم
سالازار: هاااااااااااااا راست وگویی ها عینهو ریشا مرلین میمونه

کرام در حالی که یه تیغ انازه شمشیر برداشته بود به سمت دامبلی رفت ..
کرام : که حالا کری بی باک وارد میشود هاااا
کریم بی باکی نشونت بدم

همینکه کرام میاد تیغ بزنه ققنوس از لای ریشا دومبول میافته بیرون
قوقی (بروزن بوقی) : سلام بچه ها خوبین ؟

سالازار : کرام شما راحت باش قوقی با من .. رو به قوقی : حالا دیگه یکیو میفرستی رو سر من ...... بهت میگم

سالازار : قوقیوس پریوس لختیوس !! همه پرهای قوقی ریخت
سالازار : حالا کجاشو دیدی من هنوز گشنمه
آتیشیوس جاودانه ایوس منتها مدت دار !!
سالی قوقی رو گرفت و .................

-=-=-=-=-

سالازار باشیکم بادکرده روی زمین افتاده بود و به صورت صفا و سوف دامبل میخندید و میگفت
کاشکی سرژ اینجا بود .... کرام جون وبمستری خوش میگذره ؟
کرام : قابل شمارو نداره
سالازار : ما جسارت نمیکنیم.. شما استاد مایین




نمایشنا


و كريم بي باك وارد ميشود!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
ايول!
بيشتريا ميدونن كه من از آوردن اوضاع سايت به داخل نمايشنامه خيلي خوشم مياد!
پس منم بازي!
--------------------------------------------------------------------------
**سالي در پشت پنجره سايت در حال نگاه كردن بيرون**
ميكشم ميشكم آن كه كرام من كشت!
سالي:هوووومك!اينا همه دشمنن!نكنه يه موقع اعتصاب كنن من بيچاره شم!....گراپ گراپ!
گراپ:من هستم!
سالي:برو اينارو متفرق كن دارن زيادي شلوغ ميكنن.
گراپ:اوكي!
گراپ در سايت رو باز ميكنه و با غرشي بلند همه رو لال ميكنه!
دخترا و زنا با ديدن گراپ جيغ ميكشن و مردا خجالت!
گراپ:چي شد من؟(چيه؟چرا منو اين شكلي نگاه ميكنين؟!)
سالي از پشت پنجره داشت اون صحنه رو نگاه ميكرد و با ديدن اورت گراپ! با دستش ميزنه به پيشونيش.
سالي:آبروي چندين سالمون رفت!
و به دم در سايت ميره و گراپ رو مياره تو!
سالي:خنگ خدا پس چرا زيرشلواريتو تنت نكردي؟
گراپ:ميخواستم تو سايت راخت باشم!
سالي:بشين اينجا من خودم ميرم!
سالي به سمت در سايت ميره و در رو باز ميكنه.
در لحظه اي كه سالازار در رو باز ميكنه تمام شعارها متوقف ميشه و جو ساكت ميشه.
!!!!!!!!!!
حدود چندين هزار نفر آدم در پشت در به صف ايستاده اند و در رديف اول كرام و سرژ و السامور و راموسلا و .....ايستاده اند.
سالي:اينجا چه خبره؟چي مرگتونه شماها؟
السامور:ما اومدين تا كرام رو به مسند اصليش يعني وب مستري سايت برگردونيم!يا خودت استعفاء ميدي يا.....هوووم!يا چي؟....آها يا خودت استعفاء ميدي!
روماسلا يه دونه ميزنه پس كله السامور.
روماسلا:يا خودت استعفاء ميدي يا بركنارت ميكنيم!
سالي:ها ها ها ها!جوك ميگين؟...من استعفاء بدم كه كرام بياد جاي من بشينه؟هرگز....من 800 ميليون ساله استعفاء بدم كه يه دانش آموز تازه فارغ التحصيل شده بشه وب مستر؟خنده داره!
ناگهان الي احساس خنكي در ناحيه پشت گردن ميكند كه هر لحظه به پايين تنش نزديكتر ميشود.
همه نگاه ها به سمت بالاي سر سالي برميگرده.
ققنوس با چهره اي خندان و خجول آنها را نگاه ميكند!
ققنوس:ببخشيد ديگه!ما كه مثل شماها دست شويي نداريم!همين جا خودمونو راخت ميكنيم!
همه هنوز داشتن به ققنوس نگاه ميكردن كه جانوري پرواز كنان به سمت آنها مي آيد!
پچ پچ ها شروع ميشه!
:يعني اون چيه؟
:فكر كنم بوغلمونه!
:نه من فكر ميكنم طاووس باشه!
آن پرنده بر روي دست سالازار مينشيند.
سرژ:اونجارو!يه ققنوس ديگه!
سالي يك نامه از پاي ققنوس جديد باز ميكنه و ققنوس ميره ميشينه بقل دست ققنوس قبلي خودمون!
سالي:خب مثل اينكه يك نامه از عله اومده!
همه:هووووووووووووووو!
سالي:خب من براتون ميخونم تا بفمين كه وب مستر مطلق جادوگران منم!
اهم اهم
**بسم المحاسنة المرلينة الكبيرة**
اينجانب عزيز دل همه!خداي رول پليينگ!خداي نوشته ها جهان!همه كاره ي جادوگران **كريم بي باك**(همون باك بيكه!) رو به عنوان وب مستر جديد سايت منتصب ميكنم!
امضا@@
**عله**
لحظه اي سكوت همه جا را فرا ميگيرد!
و ثانيه اي بعد صحنه رو گرد و خاك ميگيره و فقط در اون بين دست و پاها كمي تا قسمتي از گرد و خاكها به بيرون مي آيند و معلوم ميشوند!(تو مايه هاي دعواهاي كاريكاتوري و كارتوني!)
در آن بين كه همه دارن دعوا ميكنن و بزن بزنه در بالاي سيم برق تو كفتر.......ببخشيد ققنوس در حال راز و نياز هستند!
ققنوس خودمون:ببخشيد ميتونم اسم شما رو بپرسم؟
ققنوس دختر!:من؟
(اين قسمت توسط اداره سانسورات جادو سانسور گرديد!)
خلاصه: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۴

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
مسافت متوسط! 45 دقيقه و 46 تانيه و 47 صدم ثانيه

هوركراكس سالي وارد ميشود!

مهمان اول ....با شباهت بيش از اندازه به جاسم!: اااا....نگا كن چقدر شبيه گيلديه!
مهمان دوم...كپي نورممد!: نه بابا عين كرامه! نيگاش كن!

در همين حال نصفه كرام وارد ميشه!
-آهاي بيوفا ديگه دوستم نداري!

سالي برميگرده...نورممد دو متر ميپره هوا كلش ميخوره به پنجره سايت!
قيافه سالي شبيه اهالي زيراكيوس شده...صورتش شبيه بوق شده...زير بغلشم يه منو داره...

-ا نگاه كن سالي ميخواد غذا سفارش بده!
-نه بابا...اون منوكسيد كربنه! نميبيني مگه!

شخصي معلوم الحال با نام اختصاري هوق! :اي بزنم بكشمت...خاك بر چوكت بشه الهي! اون منو مديريته!

سالازار انگشتشو كه 5 تا ناخون داره مياره جلو...يه دكمه رو ميزنه....كرام غيب ميشه!

قيافه سالي ميشه عين اولش!

سالي پاميشه كه بره...پنجره رو ميبينه! دو تا قيافه عين بوق زل زدن تو صورتش!

-اي كوفت...حذف كاربر!
-
-حذف كاربر! دِ ميگم حذف كاربر! حذ...

-ميكشم ميكشم هرآنكه كرام را كشت!

------------------------
هوق كيست؟
زيراكيوس كجاست؟
سالي را كه خواهد كشت؟


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.