نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر
نسخه موبایل
بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!سرخط خبرها
بلیز زابینی نوشته:
اگر دقت کنید بعد از فصل چشم مار در کتاب پنجم دامبلدور آزمایش کوچکی رو انجام داد که نتیجه گرفت " طبیعتا طبیعتا اما ذاتا جدا" به نظر من دامبلدور همونجا فهمید که نجینی هورکراسه. چون آزمایشی رو در اون باره انجام داد که میتونید در همون فصلی که هری به دفتر دامبلدور رفت خودتون مطالعه کنید...
ولي اينجا دنياي رولينگه!بايد مثل اون فكر كنيم وگرنه به جوابي نميرسيم.تازه تو دنياي وقعي هم ميگيم:...از ته دل(قلب )دوست دارم...قلبم رو شكستي...وقتي عاشق ميشي قلبت تندتند ميزنه(چه حس شيريني!).درسته كه همه رو مغز دستور ميده ولي اين يه عقيده ي خيلي باستاني كه ميگه: ((طرف با قلبش عاشق شده)).شنيدي بگن:مغزم فتوا داده... عاشقت شدم؟؟اين رو همين جوري در نظر بگيريد تا بعد.
(اگه ولدي تيكه روح هاش رو حس نميكرد پس چطور هري رو به وزارتخونه كشوند؟؟؟)پس ولدي فقط به افكار هري دسترسي داشته و نه احساسات.چون از نظر رولينگ اين دوتا از هم جدايند. ok ؟؟؟جمع بندي:
*... روح چيز جامدي نيست که يک جا محبوس بشه مثلا تو روده هري محبوس بشه! روح يه چيزيه{كه} موجوديت نداره، وقتي وارد بدن بشه به همه جا ميره و تنها پاسخ منطقي اينه که اون روح با روح هري مخلوط شده.
) ،و در هواي اتاق رها كرده ايم،(اگه قبول داريد ادامه بدم:)*همونجور که روح داخل قاب آويز به افکار رون نفوذ پيدا کرده اون يکي روحم ميتونه...شما در{اينجا} به قدرت تسخير توجه کن بعد اونو با روحي که در بدن هريه مقايسه کن که هفده سال فرصت اين کار رو داشته
*...يه ذره روحي که داخلشه ميتونه به سرعت تو افراد ديگه وارد و خارج بشه اگه خيلي به اون چيز نزديک شده باشن...منظورم نزديکي از نظر احساسيه.
*...به عنوان مثال وقتي هري بخواد به جيني محبت کنه با مغزش فکر ميکنه چطوري بهش محبت کنه همينجوري با سر نميره جلو! يادتون باشه قلب نميتونه فکر کنه اين مغزه که فکر ميکنه.
.مغز انسان بهش دستور ميده كي رو دوست بداره و چطور ...واحساس دوست داشتن اصلا توسط فعاليت هاي زيست_ شيمي در مغز صورت ميگيره.ولي اينجا دنياي رولينگه!بايد مثل اون فكر كنيم وگرنه به جوابي نميرسيم.تازه تو دنياي وقعي هم ميگيم:...از ته دل(قلب )دوست دارم...قلبم رو شكستي
...وقتي عاشق ميشي قلبت تندتند ميزنه(چه حس شيريني!).درسته كه همه رو مغز دستور ميده ولي اين يه عقيده ي خيلي باستاني كه ميگه: ((طرف با قلبش عاشق شده
)).شنيدي بگن:مغزم فتوا داده... عاشقت شدم؟؟
اين رو همين جوري در نظر بگيريد تا بعد.*مورد اينکه ولدمورت از بلاتريکس استفاده کرد{كمك گرفت}، بازم شما سخت در اشتباهيد چون دامبلدور به هري گفته که ولدمورت انقدر روحش ناقصه و انقدر غرق جادوي سياه شده که بقيه تيکه هاي بدنشو{روحشو} حس نميکنه!
*بليز:اون قسمت از روح ولدمورت که در بدن نجيني هست کم بي تاثير نبوده. وگرنه اگر روح ولدمورت نبود نجيني هم مثل بقيه مارها يک مار عادي ميشد ... پس مطمئن باشيد روح ولدمورت برافکار نجيني تاثير ميذاره.
هري پاتر:صد البته اون تکه از روح اثراتي روي هري ميزاشت {ميگذاشت=>ميذاشت}...همه کتاب روي همينه که بزرگترين نيروي هري عشقشه؛ و عشق هري نسبت به دوستاش نسبت به پدر و مادرش اونقدر قويه که هورکراکس روش اثر نزاره{نذاره}.
*من:ولدمورت از عشق بيزار بود به همين دليل نمي تونست روي "احساسات" هري تاثير بذاره{اين املا درسته
اما در مورد ازمايش دامبي چيزي نفهميدم.پسري که نه چيزي از خوبي و بدي ميدونه ...نه خوب و بد رو ميتونه از هم تشخيص بده ... چنين روح فاسدي در بدنش نفوذ کرده .. چه توضيحي وجود داره که چنين روحي نتونسته باشه روي کودکي تاثير بذاره که هنوز نميتونه درست فکر کنه؟ چه برسه به اين که نيروي عشقيم داشته باشه که هنوز توش به وجود نيومده!
ودر نهايت: 
شدم.من ديگه جوابي به اين سوال به ذهنم نميرسه...ولي اگه اين تاپيك پيشرفتي داشت منو با خبر كنين.(اميدوارم بعد از خوندن پستم اينجوري نكنين: :proctor:)
