هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   5 کاربر مهمان





Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲:۳۰ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۷

سپتیما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۳۵ جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۴:۲۳ چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۹
از جایی دور ،دور تر از همه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 79
آفلاین
نام : سپتیما
نام خانوادگی :ویکتور
سن :میانسال
تاریخ تولد:1936
جنس:زن
رنگ چشم:خرمایی ای (دارای عینک میباش)
مو:قهوه ای و نچندان بلند
ظاهر:قدی متوسط
کویدیچ:ورزش مورد علاقه ام
چوبدستی:13 اینچ طول و دارای پر ققنوس ،انعطاف پذیر از چوب درخت سرخدار
علاقه ها:علاقه ی زیادی به ریاضیات جادویی دارم ،از دیدن بازی کویدیچ لذت می برم
جارو:یک آذرخش دارم
توانایی ها:جادوگری توانمدم ،استعداد زیادی در ریاضیات جادوگری دارم
توضیحی کوتاه درباره ی من:
پدر من یک پروفسور مشنگ بود که در طی یک پروژه با مادرم و دنیای جادوگری آشنا می شود و این آشنایی باعث ازدواج و به دنیا آمدن من می شود. مادرم در زمانی که من سه سال داشتم در یکی از تحقیقاتی که(به قول پدرم برای جن های بانکدار )در مصر انجام می داد توسط ده رباینده ی جادوگر که او را محاصره کرده بودند گشته می شود ولی از ریاییده شدن جیز هایی که آنها می خواستند بدزدند جلوگیری می کند.
پدر من تمام سعی خودش را برای خوشی و راحتی من انجام داد و نقش هم پدر و هم مادر را برای من ایفا کرد وقتی به هاگوارتز رفتم ،در آنجا شروع به تحصیل در گروه راونکلاو کردم . شاگردی زرنگ در میان شاگردان هاگوارتز بودم .
در دوره ای که من در هاگوارتز تحصیل می کردم راونکلاو 5 دفعه بالاترین امتیاز را در آخر سال آورد . بعد از دوران تحصیلی به همراه بهترین دوستم که قرار بود با هم ازدواج کنیم در وزارت سحر وجادو در قسمت کار آگاهان مشغول به کار شدیم ولی در یک در گیری درست یک هفته مانده به تاریخ ازدواجمان کشته شد. بعد من از وزارت سحر و جادو استعفا دادم و در خانه نشستم دو ماه بعد دامبلدور از من خواست به هاگوارتز بیایم و معلم ریاضیات جادویی شوم به خاطر اصرار های پدرم و همین طور دعوت چندین باره ی دامبلدور و تشویق دوستانم و عشق من به ریاضیات جادویی این شغل را قبول کردم و به هاگوارتز بر گشتم .
پ.ن. بهترین شاگردی که داشتم هم هرماینی گرنجر بوده است.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
با تشکر پروفسور ویکتور

دوست عزیز در فرهنگنامه نوشته شده:
پروفسور سپتیما وکتور (یا ویکتور)
استاد درس ریاضیات جادویی در هاگوارتز. اسم اول پروفسور وکتور در طرح رولینگ برای نوشتن زندانی آزکابان آمده است؛ ولی این اسم چندان هم معتبر نیست چون اطلاعات دیگری هم در این لیست تا زمان انتشار کتاب تغییر کرده اند.
اگه این شخصیت همون شخصیت باید همین نام نوشته بشه تا تایید بشه چون شخصیتهای ساختگی تایید نمیشن.

ممنون برای راهنمایی من نمی دانستم به اسم واقعی این شخصیت در داستان اشاره شده.

تاييد شد!


ویرایش شده توسط پروفسور ويكتور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۲ ۲:۳۱:۴۴
ویرایش شده توسط پروفسور ويكتور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۲ ۲:۳۸:۴۵
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۲ ۱۲:۵۶:۴۲
ویرایش شده توسط پروفسور ويكتور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۳ ۰:۳۷:۵۵
ویرایش شده توسط پروفسور ويكتور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۳ ۰:۴۱:۲۵
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۳ ۱۲:۱۵:۱۴

تصویر کوچک شده

[i][size=small][color=FFFF00]If you wish for something long enough, it will definitely


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۷

آنجلینا جانسونold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۶ یکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۴۵ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۱
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
نام : آنجلینا جانسون
گروه : گریفندور
من قدم بلنده. پوستم تیره است و موهام مشکیه. البته اکثرا موهامو می بافم.
من خصوصا مهربونم ولی اون وقتا که تو هاگوارتز کاپیتان کوییدیچ بودم از دست بازیکنا کفری می شدم که البته حقم داشتم. ولی کلا اعصابم آرومه.
چوبدستیم از جنس چوب درخت انار و موی تک شاخه. جارومم جدیدترین مدل آذرخشه.
من عاشقه کوییدیچم و درس ورد های جادویی هم خیلی دوست دارم.
من دورگه ام. با جرج ویزلی ازدواج کردم و یه دختر به اسم رکسانا دارم. تو تیم کوییدیچ انگلستان هم به عنوان مهاجم بازی می کنم. سپر مدافعم هم شکل اسبه. دیگه سوالی ندارید؟

تایید شد!


ویرایش شده توسط آنجلینا جانسون. در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۸ ۱۷:۱۲:۱۷
ویرایش شده توسط آنجلینا جانسون. در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۸ ۱۷:۱۴:۲۹
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۹ ۱۸:۲۲:۴۵

"دایره زندگی مربعی است که سه ضلع دارد ، عشق و


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۰ پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۷

مگان جونز old9


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۴۴ شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 15
آفلاین
اسمم اگنس تانکسه و عضو گروه هافلپافم . مادرم میگفت اصل و نسب داریم در واقع من دختر عموی پسردایی عمه بزرگه ی تانکس هستم.
چوب دستی من 29 سانتی متری دارای مغز پر سیمرغ به رنگ آبی و ساخته شده از چوب درخت جادویی کنار چشمه ی آب حیاته . خودمم نمی دونم یه همچین چیزی رو از کجا پیدا کردن .
من تغییر شکل دهنده و سپر مدافعم........... به شکل خرمگسه. نخندین ...ااه. زیاد رومانتیک نیست ولی خیلی بدرد بخوره.
عاشق کوییدیچ و کرکری خوندن برا ی بچه پرروها هستم . خوب دیگه کافییه . زیاد حرف زدم . فعلا.

این شخصیت تو کتاب بود؟ من تو لیست فقط در مورد اگنس یه سری اطلاعات میبینم. میشه لطفا بگی در کدوم کتاب بوده؟ ممنون


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۹ ۱۸:۱۱:۲۴


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۷

اوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۲۵ سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 161
آفلاین
نام:اوری

گروه:اسلیترین

ویژگی های ظاهری و اخلاقی:شنل بلند و قیافه رنگ پریده و لاغر و کوچک اندام و کله ی بزرگ اخلاق وحشی و عصبانی و دشمن هری پاتر

چوب:ریسه ی قلب اژدها

چیز های دیگر:طرفدار لرد سیاه و آدم کش و باعث کشته شدن صدها نفر و جای زخم بزرگی و عمیقی در پشت گردنش

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۹ ۱۷:۴۲:۴۰

شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۲۲ پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۷

ایلین پرایم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۰ شنبه ۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۴۶ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴
از دامنه های آلپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
نام: مهاراجه ایلین پرایم-ILIEN Prime

گروه:اسلایترین
اصل نسب: پسر مهاراجه ایلین اول
کاردار وزارت در دربار احمد پاشا

شغل:اداره ی املاک پدری و جادوگر دربار احمد پاشا

چوب جادو:افرا؛ به ضخامت 10 سانتی متر با پر مرغ
کاربرد بیشتر فیزیکی
ظاهر: در تصویر مشخص است
(البته من قدم 178 و لاغر؛ این عکس دسمال کش احمد پاشاس که من قرض گرفتم)

بنده سالها جانشین پدر بودم و به موجب فراخوان دامبلدور از هندوستان پاشودم اومدم اینجا که با لرد بجنگیم!
اما چون کشتیمون تو راه غرق شد,
شخصا شنا کنون حرکت کرده تا به وضیفه ی اخلاقی خودم عمل کنم! اما از دل غافل تا رسیدم دیگه جنگ پیروز شده بود
من که خانواده ام رو در کشتی از دست دادم و (راستش اونجا هم کسی منو نمی خواست) مجبور شدم که یه جایی بمونم.
زندگی من سراسر غم و حسرت و تباهیه! می تونم یه چیزی بخورم حالم جا بیاد؟
ممنون :pint:
من در جوانی مملو از شور نشاط بودم! پدرم همه کاره ی جادوگران در کمپانی هند شرقی بود. بعد از مرگ پدر من بزرگترین حامی خود را از دست دادم!
و کم کم ملت دست به شورش زدند! من که صلابت پدر رو نداشتم طی یک کودتا نیمی از قلمرو خودم رو از دست دادم.
و این بود آغاز تباهی من!


من چنين شخصيتي رو نميبينم در ليست. آيا منظورتون همون ايلين پرنس هست؟ فعلا تاييد نشد.


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۷ ۱۱:۵۷:۰۷


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۷

بانوی خاکستریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱:۲۹ سه شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۷
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
نام:بانوی خاکستری
گروه:ریونکلا
اصل نسب:دختر راونا ریونکلا
شغل:شبح برج ریونکلا
چوب جادو:طبق قوانین وزارتخونه ارواح چوب ندارند
ظاهر:قد بلند با ظاهر شفاف-معمولا غم زده-روح

مادرم همیشه بهم سرکوفت می زد که آی کیوم مثل خودش نشده و باعث ننگ فامیلم.وقتی بچه بودم مجبور شد به کلاه گروه بندی رشوه بده که منو توی ریونکلا بندازه.رفت بیدل نقال رو دید و بهش پول داد تا شعر اول سال کلاه رو براش بگه اونم به جاش اجازه داد برم ریونکلا.
از اون به بعد همیشه بهم خصوصی درس می داد یا سوال های امتحان رو برام کش میرفت.
خوب منم به غرورم بر می خورد درسته که آی کیوم کمه ولی کلی استعداد کشف نشده دارم.خلاصه همیشه از مادرم متنفر بودم.
آها یادم رفت بگم که قیافم به مادرم رفته!بارون هم به همین خاطر از همون اول ازم خوشش میومد.البته من اولش زیاد حواسم بهش نبود تا اینکه وقتی تاج مادرم رو دزدیدم, فهمیدم که این خائن رو فرستاده آلبانی دنبالم.
بارون منو توی یک کافه پیدا کرد, خیلی غیرتی شده بود.تبر صاحب کافه رو برداشت و ...

من هنوز مشکل آی کیوم حل نشده ولی دیگه مادرم نیست که سرم غر بزنه و بچه ها هم چون روحم و یکم ترسناک, زیاد ازم سوالهای سخت نمی پرسن.


ناظر محترم این شناسه قبلی منه,لطفا ببندین.


خوب بود دوست من! تاييد شديد.


ویرایش شده توسط the grey lady در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۵ ۱۴:۲۱:۰۷
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۷ ۱۱:۵۶:۲۳

One often meets his destiny on the road he takes to avoid it


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۷



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۴ جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
نام : بارناباس کاف

سن : حدود 50 سال

شغل : سردبیر پیام امروز

گروه : اسلیترین

چوبدستی : 29 سانتیمتر از چوب درخت خاس با موی تک شاخ

توضیح کوتاه : بارناباس کاف از حدود 30 سال پیش در روزنامه ی پیام امروز مشغول به کار شد و شوق و علاقه و استعداد فراوانش در این کار باعث شد تا در سومین سال کاریش در این روزنامه ، به مقام سردبیری برسد . غیر از این ها او سخنور خیلی خوبی است و در مجامع کوچک و بزرگ به کمک این استعدادش توانسته خیلی ها را به خود جذب کند . او هنوز هم که هنوزه بهترین سردبیر روزنامه ی پیام امروز است و در آن روزنامه کار می کند .
بارناباس کاف در زمان تحصیل در مدرسه ی علوم و فنون هاگوارتز ، مهاجم این تیم بوده است و به بهترین نحو بازی می کرده است . پس از فارغ التحصیلی از تیم های زیادی به او پیشنهاد شد تا در سمت مهاجم در آن تیم بازی کند ، اما او بدلیل علاقه ی شدیدیش به روزنامه نگاری ، با تلاش فراوان به استخدام پیام امروز در آمد .


خوب بود! تاييد شديد. مشاور شما در ايفاي نقش، ايوان روزيه هستند!


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۷ ۱۱:۵۵:۵۶


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۸:۵۰ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۷

پروفسور وريديان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۹ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۳۱ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷
از دره ی جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 15
آفلاین
نام:پرفسور(اسمیت)وریدیان
سن:1956 سال
متولد در:51/4/7
علا قه مندی ها:جنگ,طلسمات,ساخت معجون های پیچیده
مشخصات:قد بلند.دارای وزنی متوسط.موها و ریش و سبیلم سفید است.طول ریش 48 سانتی متر.مردمک و چشم من مادرزادی سفید بوده اما کور نیستم و همیشه یک پیپ چوبی خیلی قدیمی که از اجداد ما به ارث رسیده را پک می زنم.
سرگرمی:تنها سرگرمی من احضار موجودات در دنیای جادوگران سپید است,موجوداتی مثل اجنه ی سپید,ارواح سپید,گرگ های سپید و...
چوب جادو:چوب من,قدمتی تقریبا هم اندازه ی سنم دارد,چون من از 9 سالگی در حال آموختن جادو بوده ام و هر طلسم و وردی که به چوب محتاج باشه رو اجرا کردم...هرچی که به ذهنتون برسه...حتی طلسم های نابخشودنی(بین خودمون بماند)
خب روکش چوب من از پوست درخت گردوی وحشی و محتویات داخل آن از پوست نهنگ 2000 ساله و اشک غول سه سر و زبان سیمرغ پدر...
جاروی پپرنده:چوب من از این نمیدونم نیمبوس های 2000 این سوسول بازی ها نیست,بلکه یک جاروی استسنایی است که توسط هم فکری های 4 جادوگری که دانشگاه هگوارتز رو ساختند,تایید شده و اولین بار خودم یک جاروی دیگه داشتم تا این که آن چهار جادوگربزرگ به دلیل این که من با 2 تا از انها دوست بودم,جارویی را که من ساخته بودم رو با قدرت خودشون تکمیل کردند وبه من برگرداندند...این هم از چوب!!!
نوضیحات:یک رازی هست که من باید بگم!اون هم اینکه در واقع شاید شنیده باشید که اگر قدرتتون کم باشد و از یک جادوی قدرتمند استفاده کنید,ممکن است به شما آسیب برساند و یا حتی شما را به کام مرگ نهد...من هم وقتی 13 ساله بودم قصد کردم تا نیروی خورشید و ماه رو در اختیار بگیرم...به همین دلیل مجبور بودم از طلسم اعظم استفاده کنم...اون موقع کسی نبود تا به من بگوید که این کار را نکنم به همین دلیل باعث مرگ من شد,من برای این کار باید چیزی حدود 49 طلسم و افسون را حفظ می کردم که حدودا چند ماهی به طول می انجامید.
سپس در یک روز کاملا آفتابی دست چپم را به سوی خورشید بلند کردم و اولین,دومین,سومین...طلسم ها را به ترتیب خاوندم .بهد خورشید در دست چپم قرار گرفت و در آن دست راستم را بلند کردم و طلسمات مخصوص را خواندم...ماه هم در دست راستم قرار گرفت!!!درد زیادی را تحمل میکردم ...در مرحله ی آخر باید هر دو دست را روی هم می گذاشتم و به می فشردم.تا قدرت خورشید و ماه با هم آمیخته شود و همراه با طلسم مخصوص به من القاءشود...تا دستانم را روی هم گذاشتم,دیگر بدنم طاقت نیاورد و به مترها آنور تر پرتاب شدم و بدنم تکه تکه شد!!!روح من در اختیار خودم بود,پس با یک طلسم مخصوص خانواده ی وریدیال ها و با فرمان برداری به مدت 10 سال برای اجنه توانستم که به بدنم بازگردم.البته نیمی روح,نیمی انسان...اما این دوگانگی جنبه ی مفیدی هم داشت!!!به من عمره بسیار طولانی می بخشید...حدود چند هزار سال...
خب این هم راز من بود!!!


خيلي عالي بود پرفسور! تاييد شديد!مشاور شما در ايفاي نقش، ايوان روزيه هستند.


ویرایش شده توسط ساحر اعظم در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۴ ۸:۵۳:۳۸
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۷ ۱۱:۵۵:۲۹

بر سنگ مزارم بنويسيد:
در زندگي بارها بالهايم را گشودم تا همچون پرنده اي


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۷

عمــــه مارج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۲۲ شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵
از زیر شنل لردسیاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 141
آفلاین
نام: عمه مارج

گروه: اسلايترين (درسته يه شخصيت ماگليه ولي چون به شدت از هري پاتر بدش مياد پس فكر كردم بايد اسلايترين باشه)

چوب جادو: تركه آلبالو با تار دل اژدها (سعي كردم يه چيزي سر هم كنم براش)

توضيحات: خواهر ورنون است و هري را از اول عمرش مجبور كرده بودند كه او را "عمه" صدا كند.
خانه اش در همسايگي كلنل فابستر و در يك باغ بزرگ در دهكده است و در آنجا سگهايي از نژاد بولداگ پرورش ميدهد.
دادلي را خيلي دوست دارد و به راحتي برايش پول خرج ميكند درعوض چشم ديدن هري را ندارد و هميشه او و والدينش را تحقير كرده و به آنها توهين ميكند.
در يكي از شبهاي كريسمس براي دادلي يك آدم آهني كامپيوتر آورد و براي هري يك جعبه بسكويت مخصوص سگها!
قبل از ورود هري به هاگوارتز هري غفلتا پايش را روي پنجه ي ريپر سگ محبوب عمه مارج گذاشت. او نيز به داخل باغ دويد و از يكي از درختها بالا رفت و سگ به دنبالش. عمه مارج تا نيمه شب از آوردن سگ به داخل خانه خودداري كرد.
در تابستان قبل از شروع سال سوم هاگوارتز توسط هري مثل بادكنك باد شد اما توسط مامورين سحر و جادو به حالت اوليه برگشت و حافظه اش اصلاح شد.


بسيار عالي! خوش اومديد عمه مارج!!


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۳ ۱۷:۵۵:۲۰

موندنی شو!


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۷

اوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۲۵ سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 161
آفلاین
نام:اوری

گروه:اسلیترین

ویژگی های ظاهری و اخلاقی:شنل بلند و قیافه رنگ پریده

چوب:ریسه ی قلب اژدها

چیز های دیگر:طرفدار لرد سیاه


ببين، درسته كه توي كتاب توضيح زيادي در مورد اين شخصيت داده نشده، اما از تخيلت استفاده كن. مثلا شكل و شمايلش چجوريه، ممكنه اوري يك رد زخم عميق روي صورتش باشه، شايد يك فرد به شدت عصبيه و تاحالا ممكنه ده ها مشنگو كشته باشه!! هوم؟ تخيل يعني اين! منتظر يه معرفي شخصيت قشنگ هستم! تاييد نشد فعلا.


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۳ ۱۷:۲۸:۵۷

شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.