هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۳:۲۹ یکشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۰

سوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۵ پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۴:۱۰ شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 91
آفلاین
اعضای محفل با ترس به مرگخواران، که همچون ارتش وحشی به غذاها حمله کرده بودند نگاه کردند. لرد چای خود و دامبلدور را تا ته سر کشید و با دهان پر گفت: دامبول، اینقدر سوسول بازی در نیار، وگرنه همش خورده میشه.
دامبلدور چینی به دماغ خود انداخت و همان طور که با دستمال دور ریش خود را پاک مینمود گفت: چندسال بود بهشون غذا نداده بودی،تام؟
لرد حرف آلبوس را نشنیده گرفت و به خوردن ادامه داد. در این میان، اسکورپیوس به فکر نقشه شیطانی خویش بود.
صدای خوردن چنگال به پیشدستی ها تمامی آشپزخانه را فرا گرفته بود. خانم ویزلی چوب جادویش را جلویش گرفته بود و با آن سینی مملو از ساندویچ را به سوی میز هدایت میکرد.صورت مالی خیلی سرخ بود و هنوز عصبانی بنظر میرسید. لرد آخرین ساندویچ را نیز خورد و از جای خود بلند شد. یا بلند شدن لرد، همه مرگخواران نیز از جایشان بلند شدند. لرد نگاهی به سورورس کرد و گفت: سورورس، معجون زیبایی من رو حاضر کن. بارتی، یک مبل و چندتا بالش برای من آماده کن. ایوان، شامپوی رشد مو رو برام بیار.
مرگخواران همگی کمر خود را برای لرد خم نمودند و برای انجام دستورات لرد از آشپزخانه بیرون رفتند.لرد، بدون اینکه به دامبلدور نکاه کند رو به وی گفت: با این جک و جونورات هم بگو که مزاحم من نشن.امروز روز ریلکسیشنِ!

دامبلدور با چشمانی گشاد به لرد نگاه کرد.وی دستی به ریش خود کشید و بعد از خارج شدن لرد از آشپزخانه گفت: خب این کار خیلی هدف داره.میتونیم کلی در موردشون بفهمیم...ولی نباید بذاریم زیاد اینجا بمونن،چون اون وقت اونا هم از کارای ما سر در میارن!



Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
[spoiler=خلاصه سوژه]مرگخواران قرار است مدتی را درون خانه ی شماره ی 12 گریمولد در کنار محفلی ها بگذرانند. هر دو گروه از این کار بدشان می آید اما محفلی ها به خاطر حرف دامبلدور مبنی بر هدف داشتن از این کار سکوت میکنند. اسکورپیوس که از مخالفان شدیده و به هیچ وجه حاضر نیست اونجا بمونه دنبال نقشه ای میگرده و اونو روی کاغذ میکشه اما با وجود جیمز این کار عملی نیست چون اون همه چیو میبینه. بنابراین تصمیم میگیره قبل از هرکاری اتاقشو عوض کنه تا پیش جیمز نباشه.[/spoiler]

صبح روز بعد:

ملت مرگخوار و محفل به زور خودشان را روی میز بزرگ بیضی شکلی جا داده بودند و منتظر صبحانه بودند.

بلا دست هایش را به کمرش گرفت و با بدخلقی به نارسیسا گفت: هیچ وقت فکر نمیکردم مجبور شم دستپخت اون مالی بوقی رو بخورم.

نارسیسا که نظری برخلاف عقیده ی خواهرش داشت گفت: ولی من بدم نمیاد یکم غذاهای رنگارنگ و جورواجور بخورم.

بلا چشم غره ای به نارسیسا رفت اما هر دو ساکت شدند چون مالی همراه غذاهای شناور در هوا وارد آنجا شده بود. مالی با آرایش منظمی غذاها را روی میز چید و از اتاق رفت. لحظه ای بعد نوشیدنی ها را آورد و جینی نیز به دنبال او دسرها را آورد. اما دسرها را بر روی میز دیگری در گوشه ی اتاق گذاشت.

دامبلدور دستی به ریش های بلندش کشید و گفت: تام میدونی که ما عادت نداریم صبح این همه غذا بخوریم اما به خاطر شما این کارو انجام دادیم.

لرد مختصر پاسخ داد: شما لطف دارین.

و با حرکت دست دامبلدور همگی شروع به خوردن صبحانه شان کردند. لرد گلویش را صاف کرد و گفت:

- مرگخوارا هم اجازه دارن بخورن.

مرگخواران که با همان اجازه ی دامبلدور شروع به خوردن کرده بودند با شنیدن این حرف فقط کمی خجالت کشیدند!

جیمز سیخونکی به اسکورپیوس زد و گفت: ققنوس مارو دیدی؟

اسکور که تازه به یاد وظیفه اش که نگه داری از نجینی بود افتاده بود گفت: اوه نجینی کجاس؟

بارتی به او اطمینان خاطر داد: من به جای تو ازش مواظبت میکنم!

اسکور به نشانه ی قدردانی سری تکان داد و در گوش آستوریا گفت: من دوست ندارم تو اتاق جیمز باشم.

آستوریا با چشمانی گشاد شده گفت: چی؟ برای چی عزیزم؟

اسکورپیوس حالت بچگانه ای به خود گرفت و گفت: این که درخواست بزرگی نیس. منو به زور آوردین اینجا ، حالا فقط میخوام اتاقم عوض شه. چیز زیادیه؟

آستوریا با مهربانی گفت: درکت میکنم ولی آخه اتاق خالی دیگه ای نداریم.

اسکورپیوس نگاهی به همه ی افراد سر میز انداخت و نگاهش را بر روی یکی از آن ها زوم کرد و گفت: میتونم پیش فرد و جرج برم! آنتونین اون توئه ، خب جاشو با من عوض کنین!

آستوریا لبخندی زد و گفت: باشه ، جورش میکنم.

اسکور نیشخند شیطانی زد و به جیمز زل زد. جیمز هم با عصبانیت سرش را از روی او برگرداند.




Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۹

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
جیمز که با زل زدن به چشمان اسکورپیوس و مشاهده ی ترس او متوجه قضیه شده بود، به سرعت به سمت اسکورپیوس رفت، کنار گوش او خودش را بالا کشید تا هم قدش شود و در مقابل جمعیت سر درگم آهسته در گوش اسکورپیوس گفت:
- فکر نمیکنم بشه بیخیال شد ، بالاخره یکی باید مسئولیت این کارو به عهده بگیره. خودت که فک نمیکنم دوست داشته باشی... اما من از این خرابکاری ها زیاد میکنم... ولی یه کم برات خرج بر میداره.

اسکورپیوس در مقابل نگاه خیره ی همگان دستش را در جیب برد و بعد از چند ثانیه مشت شده بیرون آورد و در دست جیمز چیزی گذاشت. جیمز لبخندی زد و وسط جمع رفت تا اعتراف کند. همه ی دنیا یه طرف و ثروت خانواده ی مالفوی یه طرف!

چند ساعت بعد- اتاق جیمز
اسکور روی چمدانش نشسته بود و در تمام گوشه کناره های مغزش دنبال راه حل جدید میگشت. بارتی هم با ذوق کردن های گاه و بی گاهش از یویو بازی جیمز هیچ کمکی به او نمیکرد.
- فهمیدم!

بارتی و جیمز به سمت اسکور برگشتند. بارتی سریع متوجه موضوع شد و رویش را برگرداند اما جیمز بیش از این ها کنجکاو شده بود. آهسته به سمت اسکورپیوس رفت و به او خیره شد. اسکورپیوس اصلا متوجه جیمز نبود آن قدر به وجد آمده بود که گویی از این دنیا و آن اتاق جدا شده بود. کاغذی برداشت و نقشه اش را روی آن به صورت تصویری کشید تا مبادا یادش برود. همین که با حالتی پیروزمندانه کاغذ را تا کرد و چرخید، چشمش به پوزخند موزیانه ی جیمز افتاد. جیمز گفت:
- اون نقشه اجرا نمیشه. اگه اجرا بشه من لوت میدم. اگه اجرا نشه هم همینطور. البته در مورد حالت دوم میشه یه کارایی برات کرد....منتهی یه کم خرج بر میداره برات!

بار دیگر دست اسکورپیوس در جیبش رفت. جیمز به یویوی جدیدی که با آن پول ها میتوانست بخرد فکر میکرد و اسکورپیوس به اینکه جیمز تا کی میخواهد از او باج بگیرد. شاید تا وقتی که هم اتاقی بودند و از حرکاتش با خبر بود؟ او باید به بهانه ای اتاقش را عوض میکرد.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۹

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
همون موقع سوروس هم تو فاصله ی دو قدمی لرد ظاهر شد.
-سرورم چرا نرفتین تو؟
-مگه کوری؟اینجا یه یازده داریم و یه سیزده،خبری از شماره ی دوازده نیست.
-اِ...ببخشید یادم رفته بود شما نمیتونین اینجارو ببینین،من میرم دامبلدور رو صدا کنم بیاد بیرون،تا شما ها بتونین خونه رو ببینین.

و به سمت خونه ی شماره ی دوازده راه افتاد.درست همون موقع،اسکورپیوسم ظاهر شد و با دیدن سوروس نیشگون ریزی از بارتی گرفت.
-پسره ی بوقی،مگه نگفتم نذار سوروس بیاد؟

بارتی که جای نیشگون اسکورپیوس رو میمالید،گفت:
- خب نمیتونستم دست و پاش رو ببندم که.

اسکورپیوس چشم غره ای به بارتی رفت و مشغول کشیدن یه نقشه ی دیگه شد،ولی با شنیدن صدای دامبی که از خونه اومده بود بیرون و مشغول سلام و علیک با لرد بود،به خودش اومد.
-حالا چرا دم در وایسادین؟بفرمایین داخل،خونه ی خودتونه!

لرد به مرگخواراش اشاره ای کرد و اونام بعد از لرد به سمت خونه ای که چند دقیقه ی پیش از وسط دو خونه ی شماره ی یازده و سیزده،سر در آورده بود،حرکت کردن. اعضای محفل،تو خونه،سر پله ها وایساده بودن و لبخند های مسخره ای به چهره داشتن؛مرگخوارا هم با دیدن اونا لبخند های زورکی زدن.

-خواهش میکنم راحت باشین،فکر کنین خونه ی خودتونه.

همین که لرد اومد به مرگخواراش دستور بده که راحت باشن،صدای داد و بیداد اسکورپیوس بلند شد.
-آی...آی پام...مامــــان پـام!

نارسیسام بدو بدو رفت پیش اسکورپیوس.
-الهی مامان بزرگ قربونت بره چی شد؟
-مامان بزرگ،آی...یه یویو که نخش باز بود،پیچید دور پام...آی!

یهو همه ی برگشتن سمته جیمز.
-جیمز؟
-نه عمو آلبوس،کار من نبود.
-پس کار کی بود؟اینجا کسی به جز تو یویو نداره.
-نه آلبوس،کار جیمز نیست،من یویو ی جیمز رو ازش گرفته بودم و تو کمدم قایم کرده بودمش؛هرکی آوردتش اینجا،با افسون جمع آوری این کارو کرده.
-خب پس اگه مالی درست بگه،با یه جادوی قبلی پیشین همه چیز معلوم میشه.

همون موقع، اسکورپیوس که میدونست اگه این کارو بکنن،میفهمن کار،کاره خودِ اسکورپیوس بوده،دست از گریه بر میداره و میگه:
-حالا میخواین این بار رو بیخیال شیم؟




Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ جمعه ۶ اسفند ۱۳۸۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آنتونین در حالیکه جزوه های مربوط به آپاراتش را مرور میکرد جواب داد:
-بله ارباب...بشدت آماده ایم.

لرد سیاه نجینی را دور گردنش گره زد.با دیدن انگشت بالا رفته لونا به او اجازه حرف زدن داد.لونا دستش را پایین برد.
-ارباب ببخشید...ما که محفلو ندیدیم.الان برای آپارات کردن کجا رو باید تو ذهنمون تصور کنیم؟!

لرد سیاه فکری کرد.
-هوم...تو یکی که اصلا محفلو ندیدی...حالا اشکالی نداره.من آدرس محفلو دارم.شما باید گریمالد رو در نظر بگیرین.فعلا به اونجا آپارات میکنیم.اصلا ادب حکم میکنه که یه راست وسط محفل ظاهر نشیم.همه با هم...یک..دو...سه...

آخرین صحنه ای که لرد قبل از آپارات کردن دید صفحه پیشنهادات بلیز زابینی بود که با جدیت جلوی چشمان ایوان و آنتونین تکان میداد...


میدان گریمالد...


لرد که روی جدولی کنار خیابان نشسته بود با عصبانیت تکه کاغذ را از آستوریا گرفت.
-بدش به من ببینم...اینا ما رو مسخره کردن؟اینو خودش نوشت.خانه شماره 12...اینجا یه یازده داریم یه سیزده...و خبری از دوازده نیست.این یه شوخیه؟اینا جرات کردن لرد سیاه رو دست بندازن؟

روفوس با حسرت به ساندویچ نیم خورده ای که گوشه خیابان روی زمین افتاده بود نگاه کرد.
-ارباب...من دارم ضعف میکنم!


محفل ققنوس:

آلبوس دامبلدور که بهترین ردای صورتی رنگش را پوشیده بود کراوات آرتور ویزلی را به شکل پاپیون بزرگی بست.
-فکر میکنم همینجوری بسته بشه...اینا چرا نیومدن؟قول داده بود ساعت 9 اینجا باشن...عجیبه!




Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ جمعه ۶ اسفند ۱۳۸۹

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۴۲ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
همان موقع محفل ققنوس:

هر یک از محفلی ها با صدای بلندی اعتراض خود را بر سر دامبلدور میکوبیدند.

گودریک در حالی که چوبدستی اش را در هوا تکان میداد از اینکه باید با سالازار سر یک میز شام بخورند ناراضی بود و از آن طرف جیمز نارضایتی خود را از تقسیم کردن اتاقش اعلام میکرد و حتی تهدید کرده بود که اسکورپیوس را با یویوی خود نقش بر زمین میکند.

تا اینکه بلاخره دامبلدور با فریادی بلند طوری که ریش هایش در هوا به پرواز درآمد فریاد زد:

- این تصمیمی هست که من گرفتم و مطمئن باشین که هدفی توی کار من هست! اینقدر هم بیخودی صداتون رو بلند نکنید چون حرف، حرفه منه! زودباشین لباس مناسبی بپوشین که تا چند ساعت دیگه اونا اینجا هستن!


محفلی ها وقتی شنیدند که دامبلدور ازین کارش هدفی دارم ساکت شدند و از دستور آلبوس پیروی کردند.

خانه ی ریدل:


تمام مرگخواران چمدان هایشان را بسته بودند و منتظر لرد بودند تا همگی با هم به سمت محفل ققنوس آپارات کنند.

رز در حالی که زیاد از این وضعیت خوشحال نبود دهانش را کج کرد و گفت:
- اصلا خوشم نمیاد هوگو بخواد دوباره نصیحتم کنه که پیوستن به مرگخوارا کار اشتباهی بوده!

آستوریا با عصبانیت پاسخ داد: چرا تو و اسکورپیوس نمیفهمید؟ اونا هم توافق کردند که یه هفته تو صلح و آرامش با هم زندگی کنیم! با این کارتون لرد رو عصبانی میکنید!


همان موقع لرد در حالی که قلاده ی نجینی را در دست داشت و او را به زور از پله ها پایین میکشید رو به مرگخورانش گفت:

- نمیدونم چرا نجینی اینقدر عصبانیه! فکر کنم حسش خبردار شده که داره میره پیش ققنوس یه کم عصبی شده! اسکورپیوس! تو وظیفه داری نذاری نجینی بلایی سر ققنوس بیاره! خیله خب دیگه آماده این آپارات کنیم؟


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵ پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
سوژه ی جدید

-نه...نه...نه؛نه اسکورپ ما میریم.
-ولی سرورم-
-یه کلمه ی دیگه حرف بزنی...چنان کروشیویی بهت میزنم که در جا بترکی.

فلش بک
هوا به شدت سرد بود؛حتی کلاغ ها به جای قارقار،قات قات میکردند.(افکت صدای غاز!)
همه با آرامش در سالن اصلی خانه ی ریدل نشسته بودند.عده ای خیره به آتش قرمز شومینه نگاه و عده ای دیگر مثل بلاتریکس فقط برای وقت گذرانی همسر خود را کروشیو میکردند؛که جغدی به شیشه ی پنجره برخورد کرد و همه سه متر پریدند هوا! جغد بیچاره از سرما در حال پکیدن بود.
-ده بار گفتم به این جغد ها یاد بدین از کجا بیان تو.
-بلا جان شما اگه زبون اینارو بلدی،چوب به دست شو دیگه.

بلا چشم غره ای نثار آنتونین کرد و به سمت پنجره رفت و نامه رو از پای جغد بخت برگشته باز کرد.
-برای لرده.از طرف دامبی.

پایان فلش بک

اتاق خواب دراکو و آستوریا
- یعنی شما ها واقعا میخواین برین!؟
-اسکور تو مشکلی داری؟
-نه مامان ولی مگه میشه ما با اونا صلح کنیم؟
-اسکورپیوس ما چه بخوایم چه نخوایم،باید بریم.
-بله میدونم تصمیم لرده ولی-

لرد سیاه که همون لحظه وارد اتاق شده بود،حرف او را قطع کرد.
-اسکورپیوس تو با این تصمیم مشکلی داری؟
-سر...سرورم شما اینجایین؟
-مگه نمیبینی؟
-سرورم چرا باید بریم خونه ی گریمولد؟
-اسکورپیوس،دامبل تقاضای صلح کرده و من و تموم مرگخوارامم برای یه هفته اونجا دعوتیم.پس همه باید بریم.

لرد دیگر به من و من های اسکورپیوس گوش نداد و از اتاق خارج شد؛ولی لحظه ای بعد برگشت.
-راستی،اومدم اینو بگم؛تو مدتی که اونجاییم،قراره تو و بارتی تو اتاق جیمز بخوابین.نمیخوام هیچ مشکلی درست شه.مفهومه؟
-بله...بله سرورم.
-امیدوارم همینطور باشه.

و از اتاق خارج شد.
-اسکور امیدوارم مشکلی درست نشه.چون اون وقت لرد منو مقصر میدونه.
-نه آستوریا.اسکور اونقدر بزرگ شده که بدونه نباید مشکلی درست کنه.

اسکورپیوس لحظه ای به فکر فرو رفت و زیر لبی گفت:
-نه...امکان نداره من بزارم با هم صلح کنیم.
-چیزی گفتی؟
-ها؟نه...چیزی نگفتم.


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۲۸ ۱۷:۵۲:۲۰



Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- خب زود باش رز نشستی اطلاع رسانی میکنی که دستت باز شد بیا دست ما رو باز کن.

رز سعی کرد آنتونین منبع این صدای تهدید آمیز را پیدا کند. اما هر چی پیش میرفت به دبوار برخورد میگرد و می افتاد.
بنگ....بنگ... بنگ....

-نمیتونم آنتونین اینجا تاریکه منم دارم هی میخورم به یه چیزی.

- خب روشن کن اینجا رو ! مثلا تو ساحره ای نه؟

رز با دستپاچگی چوبدستی اش را روشن کرد و شروع به باز کردن
دست مرگخوار ها. وقتی دست آخرین مرگخوار را باز کرد صدایی شبیه صدای طوفان از بیرون شنیدند و در پی آن صدای شکستن در کلبه. اسکورپیوس سریع از انبار بیرون دوید که ببینه چه خبره و با صحنه ای رو به رو شد که او را وادار کرد دوباره به درون انبار جست بزنه و بقیه رو خبر کنه.

- خب بچه ها. بدبخت شدیم. خود لرد اومده به کار رسیدگی کنه و تیکه بزرگه ما گوشمونه.مگه این که همین الان بریم اون محفلی ها که حواسشون به روفوس جمع ه رو طلسم کنیم.البته حواستون باشه که دیگه کسی نمونه.1...2....3!

مرگخوار ها با یک جست از انبار بیرون پریدند و بدون نشانه گیری طلسم ها رو شلیک کردند.طلسم ها به در ودیوار برخوردند کمانه کردند و همه ی محفلی ها رو بیهوش کردند.اما حیف که حدود 6 تا طلسم مختلف درست به شکم روفوس برخورد کردند و او را انسان کردند البته انسانی بیهوش با شاخک و پاهای پرز دار. خشم لرد در اثر کشف خیانت مانند بمبی ترکید و مرگخوار ها رو شرمسار کرد.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹

اوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۲۵ سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 161
آفلاین
محفلی ها دیدند که مرگخواران نگاهشان به روفوس جلب شده بود، ولی چون خشکشون زده بود نمیتونستن به مرگ خوارا حمله کنن و ناگهان هری از پشت دیوار بیرون پرید(به صورت ) و داد زد من هنوز مانده ام و طلسم همه را باطل کرد و مرگخواران که به صورت به روفوس خیره شده بود از پشت به مرگخواران حمله کردند و تمام آنها را گرفتند به جزء روفوس که داشت به پدر سوخته ... پدر سوخته اش ادامه میداد...


نیم ساعت بعد

-حالا همه رو توی انبار گذاشتیم با این روفوس چی کار کنیم؟

این صدای هری بود که با ناراحتی به گوش میرسید و در همین موقع رون با شادی گفت:

- با ذره بین بسوزونیمش

-

-

بعد تصمیم میگیرند که یک کتاب بیاورند تا بتونین روفوس را به انسان تبدیل کنند

چند دقیقه بعد

- آها پیداش کردم!!

این صدای رون بود که تقریبا به فریاد نزدیک بود ، در همین زمان هری با تعجب به سوی رون بر میگرده و نگاهی به کتاب میندازد بعد دو نفره رویشان را به روفوس بر میگردانند ...

در انبار

-هیهیهیهیه!!!!

-هوممم؟؟!

هاااییوویممم!!!!

- آخی بالاخره بند دستم باز شده

- هومممممم!!!!!


ویرایش شده توسط اوری در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۴ ۲۲:۰۴:۰۳
ویرایش شده توسط اوری در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۴ ۲۲:۰۵:۵۷

شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ یکشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۹

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
رز گفت:
- _ خب بچه ها آماده شید که قلع و قمعشون کنیم! ما ازچند نظر برتری داریم.. اول اینکه ما زیر سایه ی لرد سیاهیم و اونا ارباب روندارن تازه دامبی هم مرده....دو اینکه اونا دو سومشون تازه واردن ما یک سومون....تازه ما نقشه داریم اونا غافل گیر میشن...پس بزنین بریم!

محفلی ها همه دور روفوس جمع شده بودند و سعی میکردن کاری کنن که به حالت اولش برگرده. اما کار ساز نبود. در همین حین مرگخوار ها وارد شدند. انها پاورچین پاورچین به محفلی ها رسیدند و سعی به طرح یک نقشه کردند.
- به نظر من هرکدوم ما 4 نفرو انتخاب کنیم با خودمون ببریم. همه هم زمان طناب پیچشون میکنیم. وقتی گفتم سه. اون سوسکه هم نفر پنجم آنتونین. نمیدونم به کار بیاد یا نه اما بد نیست با خودمون ببریمش.
این ها سخنان اسکورپیوس بود . همه با نقشه موافقت کردند.هر کدوم از مرگخوار ها رفتن یک طرف انگشت اسکورپیوس به نشانه ی سه بالا رفت و همه ی مرگخوارا طلسم پتریفیکوس توتالوس رو به سمت قربانیان فرستادن.اما داد انتونین هوا رفت سوسک با شتاب از زیر در رد و شد و رفت.دهان همه از تعجب بار مانده بود. همه صدای زیر پدر سوخته گفتن سوسک را شنیده بودند.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!











شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.