هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۲:۴۶ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱
#88

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه تا پایان این پست:(اجبارا دوباره خلاصه شد)

لرد از مرگخوارای با سواد میخواد که زندگینامه شو بنویسن و هزار نسخه شو چاپ کنن و بدن بچه ی هاگوارتز حفظش کنن. مرگخوارا سعی میکنن این کارو انجام بدن ولی موفق نمیشن.تصمیم میگیرن از کسایی که لرد رو در گذشته میشناختن کمک بگیرن و درباره گذشته لرد تحقیق کنن.
در قدم اول به پرورشگاهی که لرد اونجا بزرگ شده میرن.مسئولای پرورشگاه برای مرگخوارا توضیح میدن که لرد چه بچه شرور و غیر قابل کنترلی بوده.گزینه بعدی بورگینه که لرد مدتی در مغازش کار کرده بود.مرگخوارا بورگین رو دستگیر میکنن و برای بازجویی و تحقیق به خانه ریدل میارن.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


خانه ریدل...جلسه فوق العاده مرگخواران:

روفوس فنجان چایی را که هوگو تعارف کرد برداشت و جرعه اس نوشید.
-بلا؟الان من نفهمیدم چی شد.ارباب همینجوری یهویی عاشق مک گونگال پیر خرفت شد؟مگه ممکنه؟

بلاتریکس لبخندی نه چندان معصومانه زد.
-خب معلومه که ممکن نیست...همتون سر کار بودین.لرد برای موضوع دیگه ای غمگین بودن.شماها منو از وسط ماموریت فرستادین اینجا.منم ازتون انتقام گرفتم!

صدای مورفین از زیر میز به گوش رسید.
-خب نژاشتی درشت و حشابی تحقیق کنیم که.الان زندگینامه مون ناقص میمونه.برگ مهمی از ژندگی ارباب مجهول موند.

بلاتریکس با چهره ای مصمم از جا بلند شد.با حالتی مغرورانه بطرف در خروجی رفت.
-شما رو نمیدونم.ولی من کارمو بلدم.بورگین رو دستگیر کردیم.الان اون پایینه.خودم شخصا ازش تحقیق میکنم.نمیذارم هیچ نکته نگفته ای در زندگی ارباب باقی بمونه.یکی قلم و کاغذ برداره و دنبالم بیاد.




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۰:۱۳ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱
#87

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
ایوان :بلا . ارباب الان تنهاس به تو نیاز داره برو پیشش

بلا : میدونم

ایوان : پس برو

بلا غیب شد و همه قومی خوشحال شدند

مرگخوارا

فروشنده ها

روح بورگین

ایوان :خب حالا میریم سراغ اسلاگهورن

کراب : باشه ولی حیف شد حرفای اون دونفر و از دس دادیم

روفوس : از دس ندادیم و تعریف می کنه که از هر نوشته یه کپی برداشته

ایوان : خب بریم پیش اسلاگهورن
خونه ی اسلاگهورن[/size

خونه خیلی سوت و کور بود روی در یه یادداشت بود
نقل قول:
با عرض سلام بنده به طور ناگهانی و به مدت 1 سال به سفر میرم


ایوان خب فعلا بر می گردیم خونه ی ریدل بعدش .....

کراب حرف اورا ادامه داد : کروشیو میشیم

[size=x-large]خانه ی ریدل


مرگخوارا که تازه برگشته بودند خونه رو به طرز عجیبی یافتند

همه جا ساکت بود ارباب آروم گریه میکرد
و موزیک آروم پخش میشد

بلا خودشو به اونا رسوند و یواش گفت : ارباب عاشق شده

کراب :عاشق کی

بلا زد تو سر خودش و گفت : اون عجوزه هه مگی

همون موقع در باز شد و ویریدیان واردشد

بلا : اینجا چه غلطی می کنی .

ویریدی : خا خانم ما بی تقصیریم برای تدریس عود اومدم اینجا

ولدمورت: بلا ایشون برای آموزش من اومدن

روفوس : ارباب واقعا عاشقه موسیقی آروم ساز عود خب بریم خواستگاری

بلا که خودشو مسئول ارباب میدونست گفت باید بریم تحقیقات

نیم ساعت بعد محلهی مگی اینا


بلا : خواهر این خانوم همسایتون رو میشناسین آدم خوبیه؟

زنه : بله زن خوبیه 5 شنبه ها رو مهمونی میگره مارو دعوت میکنه

بلا : بی ناموس که نیس؟

زنه : نه بابا

بلا میره خونه تا بگه اربابو آماده کنن که برن خواستگاری



پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۱
#86

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
بعد از چند دقیقه نت برداری از شر و ور های بورگین، صدای منفجر شدن و پرتاب شیشه ویترین، مرگخوار ها رو از ادامه صحبت باز داشت.
مورفین که با دستاش سرشو گرفته بود، داد زد.
-کیه؟

کروشیوی فرستاده شد.مرگخوار ها بلافاصله به هویت منفجر کننده پی بردند.
- گرفتم.بلا،تویی دیه؟

وقتی گردوخاک فرو نشست، بلا با صورتی قرمز از خشم وردهایی رو زمزمه کرد.بورگین با ضربه های چاقوی نامریی ای زخمی شد.از جای جای بورگین خون بیرون زد.طناب هایی به زخامت بدن مار ها بورگینو فرا گرفتند و بورگین بیهوش شد.
بلا کمی بلند تر زمزمه کرد:
-آودا کدورا.

بلا با دیدن آخرین نفس بورگین، نفس راحتی کشید وداد زد:
- یادداشت ها رو رد کنین بیاد.
مرگخوار ها با اکراه نوشته ها رو به بلاتریکس دادند.بلا خواندن اولین جمله نوشته ها رو آتیش زد.همراهش چند تا کروشیو به در و دیوار فرستاد.

بعد از ساکت شدن کردن بلا، جمعیت به سکوت فرو رفت.ایوان سکوتو شکست.
-با بلا به نتیجه ای نمیرسیم.باید یه فکری بکنیم.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۱
#85

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین

مرگخواران به مقصد مغازه بورگین آپارات کردند.

بوگین ناگهان از جا پرید ظهور چند نفر به صورت ناگهانی اونو متعجب کرده بود .

بورگین : چی شده چیزی میخواین. خانوم لسترنج امری داشتین

کراب : بله دسشویی کجاس

بلا :

روفوس : ام در مورد گذشته ی اربامون سوال داریم .

بورگین به افق خیره میشه و میگه : حالا نمیشه نگم

ریگول : میتونین سکوت کنین ولی جواب بلا رو خودتون بدین.

بورگین شروع به حرف زدن میکنه و ریگول نت بر میداره.

بورگین : اون 17 سالش بود که برای کار به اینجا اومد یه پسر جوون

بلا - بسیار خب یه سوال طوری استخدام شدن ؟

بورگین - من قبولش نمیکردم ولی اون التماسم کرد میگفت پول ندارم بدبختم

بلا : بعدش

بورگین : بازم راش ندادن .......

بلا حمله ور میشه که جلوشو میگیرن

بلا: کنس خسیس مگه جای تورو تنگ میکرد چرا غرور نو جوونو خرد میکنین ها

روفوس بلا رو از محل حادثه دور میکنه

بورگین ادامه داد: اونم رفت کارتون خواب شد منم بالاخره دلم سوخت قبولش کردم ولی کلی ازش
کار کشیم

کراب دستشو میگره جلو

بورگین :چیه؟

کراب : هیچی فک کرد بلا اینجاس الانه که حمله کنه.



پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۱
#84

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد از مرگخوارای با سواد میخواد که زندگینامه شو بنویسن و هزار نسخه شو چاپ کنن و بدن بچه ی هاگوارتز حفظش کنن. مرگخوارا سعی میکنن این کارو انجام بدن ولی موفق نمیشن.تصمیم میگیرن از کسایی که لرد رو در گذشته میشناختن کمک بگیرن و درباره گذشته لرد تحقیق کنن.
در قدم اول به پرورشگاهی که لرد اونجا بزرگ شده میرن.مسئولای پرورشگاه برای مرگخوارا توضیح میدن که لرد چه بچه شرور و غیر قابل کنترلی بوده.کراب پیشنهاد میده که در قدم بعدی برن سراغ مک گونگال.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روفوس که مشخص بود میان رفتن و نرفتن مردد است روی کنده درختی نشست.
الان ما، مرگخوارا راه بیفتیم بریم خونه مک گونگال و ازش درباره لرد تحقیق کنیم؟به نظرتون این نقشه یه نقصی نداره؟

کراب که همچنان از پیشنهاد خودش ذوق زده بود در حالیکه بالا و پایین میپرید جواب داد:
-نه...فوق العادس.خودم کلی روش فکر کردم.حرف نداره.

بلاتریکس با چوب دستیش ضربه ای به سر کراب زد و باعث شد دست از جست و خیز بردارد.
-ببینین...زندگی ارباب اونقدرا هم محدود نبوده.ارباب مدتی در مغازه بورگین کار کرده.بعد به سفرهای خطرناکی رفته.اساتید زیادی در هاگوارتز داشته که اتفاقا خیلی هم دوسش داشتن.من فکر میکنم اونا میتونن اطلاعات بدرد بخورتری بهمون بدن.مثلا...اسلاگهورن!ضمنا...مرگخوارایی که سالهاست در کنار لرد هستن هم میتونن کمک کنن.اونا هم شاید چیزایی درباره گذشته لرد بدونن.ولی حالا که از اول شروع کردیم بهتره همینجوری ادامه بدیم.

روفوس که به طرز عجیبی متفکر به نظر میرسید(عجیب، چون روفوس کلا فکر نمیکرد!) با خوشحالی از جایش بلند شد.نقشه کوچه ناکترن را باز کرد.
-عالیه..اول میریم سراغ بورگین.باید بفهمیم ارباب چه رفتار و عادتهایی داشته.چطوری استخدام شده.برخوردش با مشتریها چطور بوده.کی میومده، کی میرفته..چقدر حقوق میگرفته.


مرگخواران به مقصد مغازه بورگین آپارات کردند.




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۱
#83

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
بلاتریکس چوبدستیشو تکون میدیه و اتا قو تاریک میکنه به طوری که مث اتاق باز جویی ساواک میشه

بعد میگه شما با ارباب ما به خوبی رفتا ر میکردین درسته

زنه - نه

بلا - کروشیو آفتریکو بتالوسیکی ما نبورکی

زنه-

روفوس - این چه وردی بود

بلا - کروشیوی وحشی آتشین ارباب بهم یاد داده

بعد به زنه میگه خب ازت میپرسم سرگرمی ارباب چی بود

زنه- به یه پرونده اشاره میکنه
بلا به پرونده نگاه میکنه و مشغول برسی میشه
چشم روفوس به به عکس میخوره
تصویر کوچک شده


زیرش نوشته

نام - تام . م. ریدل

جرم- فحاشی تشویش اذهان عمومی مزاحمت نوامیس مردم ارتباط نامشروع



بلا- به به ماشالا تازه ارباب خودشون میگفتن تو 9سالگی گولد کوئیست زدن

کراب- تازه نوشته ایشون کانون اصلاح تربیت رفته

بلا کروشـــــــــــــــیو دروغ نگو
1ساعت بعد
بلا- خب بنویسین ارباب کودک ممتازی بودن که مدال بهترین یتیمو بردن تازه ایشون تو پرورشگاه در ناز و نعمت بودن و تمیز ترین بچه بودت اهم اهم

زنه - دروغه اون کشورو باز کنین
بلا درو باز میکنه

کراب-ووووووووووووووووووووییییییییییییی

بلا -این بوگندو چیه

زنه - جوراب ریدل

بلا- نظرم عوض شد به به

زنه تازشم دندوناشو مسواک نمیزد به نظر من اون بدترین.................

کروشیو

لینی - راستی ارباب وقتی به دنیا اومدن چطور بودن

زنه - زشت و اخمو و کثیف و قتی به دنیا اومد رو دسام بالا آورد تازشم.................

آوداکداورا

بلا- این از این حالا میرسیم به دوران تحصیل خب پیش کیا باید بریم

روفوس - 3 نفرن که اربابو در دوران تحصیل میشناسن دامبل ریشو مرتل گریان مگی گربه

بلا - دامبل که هیچی مرتیکه ی مشنگ شیفته مرتلم که گند زادس

کراب - پس پیش به سوی خونه مگی

لینی- شنیدم کیک خوب میپزه

کراب- تعازه خورش آلو هم خوب میپزه

بلا




ویرایش شده توسط پروفسور.ویریدیان در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۴ ۲۳:۲۸:۰۹


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۱
#82

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
بلاتریکس به سرعت کاغذهای مورد نظر رو از دستای کراب و لودو و ریگولوس جمع میکنه و آتیش میزنه! لودو با چشم های بیرون زده از تعجب به بلا نگاه میکنه و میگه: چیکار کردی!؟ چرا اسناد رو میسوزونی؟ اعصاب مصاب نداری ها!
بلا کروشیویی به سمت لودو میفرسته و میگه: مگه اینکه از روی جنازه من رد بشین که این چرندیات رو توی زندگینامه ارباب بنویسین!

ریگولوس با پوزخند میگه:خب لازم باشه رد میشیم...
اما به محض دریافت اولین کروشیو اظهار ندامت و طلب بخشش میکنه و اعلام میکنه که همه اش تقصیر روفوس بوده و اون مجبورش کرده این حرف رو بزنه!
روفوس بعد از اینکه سرش رو از دست ریگولوس میکوبونه به دیوار و بعد از اینکه کروشیوی بلا رو دریافت میکنه خودش رو جمع و جور میکنه و میگه: خیلی خب وقتو نباید هدر داد. بشینین این سندها رو بخونین ببینین چه چیز بدرد بخوری توش پیدا میشه. اگه هم چیز نا مربوطی بود پاکشون کنین بره، وگرنه احتمالا بلا خودتون رو از صفحه روزگار پاک میکنه!

بلا با سر تایید میکنه و بعد میگه: پاک نکنین، بسوزونین که کلا اثری ازشون باقی نمونه. تا وقتی هم که شماها دارین با این ورق پاره ها سر و کله میزنین من میخوام از این زنه مصاحبه بگیرم. شاید چیزای بدرد بخوری برای تعریف کردن داشته باشه.
زن صاحب پرورشگاه که هنوز تحت تاثیر طلسم فرمانه بی تفاوت یه گوشه دیوار وایساده و حرکت خاصی نمیکنه. روفوس سرشون رو تکون میده و میگه: بلا راست میگی، اینطوری جلو میفتیم. منم کمکش میکنم. زودباشین مشغول خوندن بشین ببینم!

بلا به زن دستور میده که روی صندلی بشینه و بعد دوتا صندلی اضافه برای خودش و روفوس ظاهر میکنه و میگه: خیلی خب، میخوام از گذشته ارباب...یا همون تام ریدل کبیر...یا اون طوری که تو میشناختیش، تام ریدل بدونم. چی داری از قدیم ها بهمون بگی؟
زن با چشم های خیره به سقف شروع به تعریف کردن میکنه: تام ریدل همیشه بچه دردسر بازی بود، چندباری میز تحریر آقای مافت رو به آتیش کشید چون معتقد بود که آقای مافت دندون مصنوعی هاش رو اونجا مخفی میکنه!! همیشه اهل کتک کاری بود. هر وقت دعوایی پیش میومد میدونستیم باید کار خودش باشه. حتی مواقعی که موقع دعوا اون توی اتاق در بسته اش بود هم بر طبق عادت میرفتیم از اتاق میاوردیمش بیرون و تنبیهش میکردیم!!!

بلا: کروشیو موجود نفهم ایکبیری! روفوس من فکر نمیکنم اگه مصاحبه به همین صورت پیش بره بتونم خودم رو تا اخر مصاحبه نگه دارم که این زنه رو به هفتاد قسمت تقسیم نکنم!! یه فکری بکن تا کاری دست خودمون ندادم!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۱
#81

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
زن فکری کرد و گفت:
- تام ریدل؟همون کسی که یه پیرمرد بردتش؟صبر کنین،شما کی هستین؟این جا چی کار دارین؟

ریگولس - مهم نیس مافقط میخوایم در مورد اون اطلاعاتی به دس بیاریم

زن - ولی ما نمیتونیم همینطوری......

حرف زن با بارش کروشیو های بلا قطع شد

بلا - تحت فرمان

زن - چی آهان بله بفرمایید تو

10 دقیقه بعد تو دفتر

زنه یه طونکن گنده از تو پرونده ها میکشه بیرون

بلا - این پرونده ی مالوده . چقدر گندس

زن - بازم هس و چن تا پوشه رو میاره

روفوس ام بله این قرمزا چیه

زن- این خطاهاشه

همه به پرونده ی تام .م. ریدل خیره میشن
خلاف های زیادی انجام داده بود کشیدن گیس دخترا اعمال بی ناموسی فحش و فصیحت

ملت مرگخوار

بلا - قربون ارباب برم پسر کوچولوی شیطون

بعد به زن میگه شما که اذیتش نکردین

زن - چرا تنبیهش کردیم

ریگولس - چطوری؟

زن - فلکش میکردیم

بعد از تو پرونده ها یه عکس بیرون میاره

ملت مرگخوار به این عکس
خیره میشن
بلا زنو کروشیو بارون میکنه

بلا- کودک آذارای نفهم دیوونه ها من پست تورو میکنم کرگدن

نیم ساعت بعد

بلا زنه رو از پاش تو هوا آویزون کرده و پوستشو میکنه
از اون طرف ملت مرگخوار دارن از پرونده ها یادداشت برمیدارن

کراب- هه ارباب شب ادراری داشته

ریگول - تازه نوشته ارباب وقتی بچه بوده بهش میگفتن تان ان چهره

لودو - تازه ارباب همیشه به عنوان جریمه توالتارو میشسته



ویرایش شده توسط پروفسور.ویریدیان در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۴ ۱۵:۳۷:۴۴


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۱
#80

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین

بلا گفت:
- من برای این که ثابت کنم دروغ میگید، میام.شما هم برای همراهی من میاین.

لینی اخم میکنه و میگه:
- اگه قراره همه مون بریم، پس چرا داوطلب خواستیم؟

بلا نیشخندی میزنه و مبگه:
- مگه من گفتم؟

همه اون جا ظاهر میشن و بلا با قددم هایی سنگین به طرف در میره.بدون این که به خودش زحمت باز کردن درو بده،چوبدستیشو میگیره و داد میزنه:
- اینسندی...

روفوس جلوشو میگیره و میگه:
- زن دیوونه، مگه مرض داری خو؟این کارو کن.
با این حرف دستگیررو میچرخونه و وارد پرورشگاه میشه.خانمی زیبا و با وقار از اونا میپرسه:
- کاری داشتین؟
- بله.ما میخواستیم صاحب این پرورشگاهو...

بلاتریکس یقه زنو میچسبه و داد میزنه:
- هی تو، یا زودتر میگی رییست کجاست یا بچه تو میفرستم همین پرورشگاه بزرگ شه.یالا.کروشیو.کروشیو.

زن میگه:
- م...م...من مسئول ایییین پرورش..گاهــــــم.
آماندا گیج میگه:
- اما تو کتاب هری پاتر که چاغ و زشت بودی.یعنی شخصیتت به اون جور آدما میخورد.

زن به زور لبخندی میزنه و میگه:
- نظر لطفتونه.رژیم گرفتم.شما هم بهتره رفتارتونو درس کنی خانوم.من نمیدونم شما چه جوری شعبده بازی و این کارا میکنی ولی بدون که من از این سوسول بازی ها خوشم نمیاد.

وینسنت کراب بی توجه به دعواها و داد ها گفت:
- خانم ما میخوایم در مورد تام ریدل بدونیم که در همین پرورشگاه بزرگ شده.

زن فکری کرد و گفت:
- تام ریدل؟همون کسی که یه پیرمرد بردتش؟صبر کنین،شما کی هستین؟این جا چی کار دارین؟


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۵:۲۰ جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۱
#79

ماری مک دونالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۰ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۳:۴۳ سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۶
از اینجا تا آسمون... کرایه ش چقدره؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
ماری در حالی‌ که پوزخند میزنه رو به هوگو میکنه.

- کسایی‌ که ارباب رو میشناختن؟ خوب بذار بگم... دامبلدور و مرگخواران یعنی‌ خود ما! خودمون که هیچی‌، میخواین برین از دامبلدور راجع به گذشته ارباب بپرسین؟

روفوس در حالی‌ که سعی‌ میکنه محتوای جمجمشو دوباره مرتب کنه و سر جاش بذاره وارد بحث می‌شه.

- چیزیی‌ که دامبلدور می‌دونه بیشتر مربوط به دوران تحصیل ارباب می‌شه، فعلا دوران کودکی رو باید بنویسیم...

لودو حرف روفوس رو قطع میکنه و با حالت هوشمندانه یی میگه:

- یعنی‌ پرورشگاه!

- منم همینو می‌خواستم بگم!

بلا در حالی‌ که سعی‌ میکنه چوبدستی رو این بار تو حلق لودو فرو کنه میگه:

-مای لرد هیچ وقت تو پرورشگاه بزرگ نشده ! اون در خانه اصیل و باستانی گانت ها...

ریگولوس بی‌ توجه به بلا حرفشو قطع می‌کنه و رو به بقیه میکنه.

- خوب پس یه قدم جلو رفتیم، چند نفرمون باید برن همون پرورشگاهی که ارباب بزرگ شده و اطلاعات بگیرن، ممکنه هنوز کسی‌ باشه که ارباب رو بشناسه، باید شانسمون رو امتحان کنیم! کی‌ داوطلب می‌شه بره؟

مرگخواران:


ویرایش شده توسط ماری مکدونالد در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۲۳ ۵:۳۵:۱۵
ویرایش شده توسط ماری مکدونالد در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۲۳ ۵:۴۳:۳۰







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.