چکیده:
مورفین گانت اشتباهی به شخص دیگری تبدیل شده! و داره تلاش میکنه تا دوباره خودش بشه و بتونه بعنوان وزیر جادو در سازمان ملل جادوگری در نیویورک سخنرانی کنه. کینگزلی شکلبولت هم بعنوان مامور مخصوص همراه وزیر، کمکش میکنه. البته هدف اصلی مورفین از رفتن به نیویورک، دیدار با گنگ های آمریکایی و تجارت مواد مخدر بوده.
از آنطرف در وزارت سحر و جادو ارنی مک میلان بعنوان جایگزین وزیر یعنی مورفین، در حال اختلاس بوده که یه جا پاش گیر میفته و میخواد بعد از اختلاس فرار کنه که رون ویزلی مانعش میشه ولی ارنی در نهایت فرار میکنه...
حال حاضر - نیویورک
یک سال بعد(پست قبلی در شهریور سال پیش زده شده. چه جالب که یک سال دیگر هم گذشت. با همه ماجراهاش...)
مورفین در حال تلاش مداومه تا معجونی درست کنه که به شکل قبلیش در بیاد منتها چون امتحان سمج رو با تقلب پاس کرده بلد نیست که معجون رو بشکل صحیح درست کنه و مدام سعی و خطا میکنه...
مورفین: _ هوی کینگزلی! من اگه بلد نیستم اقلا وزیر سحر و جادو هستم، تو که رییس اداره کارآگاهان بودی چرا بلد نیستی؟
کینگزلی: _ بابا من سنی ازم گذشته، شصت سال پیش امتحان سمج رو پاس کردم!
مورفین: _ حالا بیا این یکی رو بخور ببینیم حالا چه شکلی میشی!
کینگزلی: _ عجب بساطی داریم ما اینجا! بابا موش آزمایشگاهی که نیستیم هی هر چی درست میکنی به خورد ما میدی!

مورفین: میخوری یا بگم آنتونین بیاد؟

کینگزلی: بابا به اون جلاد چیکار داری! عجب بدبختی ای داریما، بده بخورم!
کینگزلی آب دهانش را قورت داد و قلپ قلپ معجون را خورد و در ده ثانیه از یک به قول آنتونین "کاکا سیاه" به یک "بچه خوشگل تبدیل شد"...
کینگزلی جدید:

کینگزلی با ترس و لرز رفت جلوی آینه و وقتی خودشو دید زبونش بند اومد!

مورفین:

بعد از چند دقیقه که مورفین بهش آب قند داد و زبونش باز شد، کینگزلی زد زیر گریه!!

مورفین در حالی که بینی کینگزلی را با دستمال کاغذی پاک میکرد، گفت:
_ بابا تو رییس اداره کارآگاهانی، خجالت بکش، نباید گریه کنی!
کینگزلی: _ خف بیمیر! این چه معجونی بود به خورد ما دادی؟ من از این یارو بدم میاد! از همه بدتر گوشواره هم داره!

مورفین: عیب نداره الان یه معجون دیگه درست میکنم بخوری شبیه همون کاکا سیاهی بشی که بودی! حالا بیا و خوبی کن!
کینگزلی: غلط کردی! عمرا دیگه معجونای تو رو نخورم، بابا من با وزیر سحر و جادوی آمریکایی ها قرار داشتم، اونم سیاهپوسته، الان من برم ببینه سفید پوستم فکر میکنه سر کارش گذاشتم اسکولش کردم! کلی با هم چت کرده بودیم و حال کرده بود که منم سیاهپوستم!
در این لحظه کینگزلی خیلی احساساتی شد و "شترق" محکم زد پشت کله مورفین، که یک صدایی مانند صدای طبل در اتاق پیچید!
دو ثانیه بعد در اتاق با صدای مهیبی منفجر شد و آنتونین دالاهوف اومد تو اتاق و پرید رو مورفین!!
کینگزلی:

مورفین: بابا آنتونین، اون تن لشتو از رو من بلند کن، له شدم!

آنتونین: ولی من یه صدای بلندی شبیه شلیک طلسم انفجاری شنیدم!
مورفین: بابا، کینگزلی بود، زد پشت کله من! صدای کله من بود!
آنتونین: یعنی الان هیچ سوء قصدی به جان وزیر سحر و جادو نشده؟
مورفین: نه بابا، بلند شو از رو من! من سالمم، البته اگه تو خفه م نکنی!
آنتونین که چوبدستیش دستش بود و با دقت همه جا رو نگاه میکرد آروم از روی مورفین بلند شد...
مورفین در حالی که زیر لب غر غر میکرد، گفت: _ من اگه بفهمم کی به این محافظا این شیوه محافظت از شخصیت هارو یاد داده، دست میندازم این دهن منه جر میدم!

آنتونین:

مورفین: خب مثل اینکه چاره ای نیست، من که همینجوری شبیه این یارو هاگرید موندم(

) هر چی هم معجون به خورد این کینگزلی مادر مرده دادم افاقه نکرد، آنتونین کار خودته، باید به جای من بری تو سازمان ملل سخنرانی کنی، فقط بیا هماهنگ کنیم ببینم چی میخوای بگی!
آنتونین: اوووم من میخوام بگم که همه مردها و البته زن ها باید در برخورد با بعضی از زن ها خیلی مراقب باشند!
مورفین: این که الان گفتی یعنی چه؟
آنتونین: اممممم... یعنی نه همه زن ها ولی بعضی از زن ها، خیلی فکر میکنن زرنگن و میخوان با شیوه هایی مثل مظلوم نمایی و تحریف واقعیت و زرنگ بازی روی بقیه مردم و اکثرا روی بقیه مردها سوار بشن!
مورفین: دیدی بیخودی بهت نمیگم چاخانوف؟ عمه من بود که ادعای عشق و عاشقی میکرد؟!
آنتونین: خب اون یه تجربه بود!
مورفین: یعنی الان عشق سابقه ت برگرده تو ردش میکنی؟
آنتونین: صد در صد!
مورفین: یعنی الان بگن مریض شده و مثلا باید یکی از اعضای بدنتو بهش بدی نمیدی؟
آنتونین: معلومه که نه! خواست خودش همین بود و طبق گفته خودش من فقط یه سنگ صبور بودم براش که انداختش دور...
مورفین: اووووم... حالا اون هیچی، مادرت چی؟
آنتونین: حتی و بخصوص در برخورد با زن های نزدیک باید مراقب باشیم!
مورفین: اوکی این دو تا هیچی، الان مثلا یه دختر خیلی خوشگل ببینی یعنی بدت میاد باهاش باشی؟
آنتونین: معلومه که خوشم میاد! ولی فقط بعنوان یه جنس مخالف و نیازهایی که آدم داره، همین. نه اینکه از همه زندگیم با خبر بشه یا مسائل خصوصی و چیزهایی که تو ذهنمه رو بهش بگم. بعدم من نگفتم همه زن ها، گفتم بعضی از اون ها... در هر صورت الان به مردها بیشتر میشه اطمینان کرد.
کینگزلی: امممم...الان شما دارید چی میگید؟ این چیز شرا چیه دارید بلغور میکنید؟ الان اینا چه ربطی به بحث های دیپلماتیک بین وزرای سحر و جادو داره؟!! ای خدا، از دست اینا منو بکش!!
مورفین: راست میگه ها! آنتونین، بی خرد! اونجا باید بحث سیاسی کنی نه اجتماعی!...