خلاصه:
لرد و مرگخوارا تصمیم میگیرن به یک تور ایرانگردی برن و در ابتدای سفر از آذربایجان و کردستان عبور میکنند و از یک پیرمرد لباس های محلی میخرن و سپس به تهران میرن و در اونجا به شهربازی میرن و لرد یک نفر رو میکشه و مرگخوارا تحت تعقیب اعلام میشن پس تصمیم میگیرن به یک لباس فروشی برن تا تغییر قیافه بدن و شناسایی نشن.
ـــــــــــــــــ
لرد میخواست نفر اول وارد شود ولی لودو با چهره ای خیس از عرق جلوی لرد را گرفت و گفت:
- اهم ارباب اگه جسارت نباشه بهتره من نفر اول برم و صحبت کنم، مطمئنم خیلی بهتر میشه
لرد:
-
باشه برو، ولی حواست باشه این ردا خوا.... ببخشید شلیطه خواری باعث نمیشه از مجازاتت کم بشه.
لودو که بار اولش بود قبل از لرد وارد جایی میشد با هیجان شدیدی اول نگاهی به مرگخوارا که با حسادت به او نگاه میکردند کرد:
و سپس با حالت
به لرد نگاهی کرد و آب دهانش را به سختی قورت داد و وارد مغازه شد.
مغازه بسیار بزرگ و شلوغ بود و انواع و اقسام لباس های زنانه و مردانه ، کت و شلوار ها، لباس های بچه گانه و همچنین دو عدد مرد بیش از حد مشنگ به عنوان فروشنده در آن یافت میشد.
لودو به آرامی وارد شد و شروع به خوش و بش کردن با فروشندگان کرد و در همین حین لرد و مرگخواران به آرامی وارد مغازه شدند.
لودو تقریبا کنترل اوضاع را بر عهده گرفته بود و همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرفت که ناگهان فروشنده ی دوم که تا الان ساکت بود جیغ خفنی زد که دیواره ی صوتی را شکاند! و با وحشت به تلویزیون موجود در مغازه اشاره کرد که ابتدا چهره ی مرلین ، سپس لرد و سپس بقیه ی مرگخواران را نشان داد و به عنوان قاتلین فراری از آنها یاد کرد، در نتیجه ی این حرکت تلویزیون لرد دوباره کبود شد و با سرعتی فوق العاده غیر عادی اول تلویزیون را منفجر کرد و سپس هر دو فروشنده را بیهوش کرد!
لودو:
- ارباب باز دوباره کشتیدشون؟
:vay:
لرد در کمال آرامش چوب دستی اش را بالا آورد و نوک آنرا فوت (!) کرد و سپس گفت:
- مردک تسترال جرئت داری از ما اشتباه بگیری؟ این گل بر سر ها اول چهره ی مرلین رو پیش از چهره ی زیبای ما نشان میدهند، درضمن ایندفعه فقط بیهوششان کردیم تا هم تنوعی شود برای خودمان و هم درس عبرتی باشند برای آیندگان.
مرگخواران سریع میخواستند شروع به پاچه خواری لرد کنند که لرد گفت:
- در حال حاضر وقت تنگ است! آن ردای مشنگی سیاه را بدید ما بپوشیم کار داریم.
لودو که سعی میکند جلوی خنده اش را بگیرد:
- اهم... ارباب جسارت نباشه ولی به اون میگن کت و شلوار!
لرد:
- حالا هرچی! بدش به من سریع بپوشم کار دارم.
در همین حین یکهو مرلین خودش رو از وسط جمعیت جلوی لودو میندازه و اجازه نمیده که لودو کت و شلوارو به لرد بده و سریع میگه:
- ارباب همین الان یه آیه ای نازل شد مبنی بر اینکه من باید این کت و شلوار رو بپوشم.
- یعنی میگی آیه ای واسه ی لباس ما نازل نشده؟ آخر تو چجور هیپوگریف پیامبری هستی؟ بدیم ببرنت ور دست لودو؟
- چرا ارباب اتفاقا شانس یاری کرد واسه لباس شما هم آیه نازل شد، و بلافاصله مرلین کت و شلوار زرد خال خالی ای را به سمت لرد آورد چرا که تمام کت و شلوار ها و سایر لباس های مغازه در کیف ها و چمدان های مرگخواران جا خوش کرده بود.
- اِ این چقدر شبیه به کراوات هاگریده! :hyp:
- آودا کداورا! این رو زدیم تا تعداد کشته شده ها رند بشه! مشکلیه؟
کل مرگخوارا با لباس های رنگارنگی که پوشیده بودن:
لرد به سر و وضع مرگخوارا نگاهی کرد و تصمیم گرفت در مواقع حساسی مثل این ! خودش کنترل اوضاع رو به دست بگیره.
در همین حین لودو این وضعیت را میدید ولی جرئت نداشت حرفی بزند. مرگخواری سرش را از قسمت آستین پیراهن آستین کوتاهش بیرون آورده بود ، سیوروس اسنیپ به طرز جالبی شلوارک برمودا و پیراهن مجلسی را باهم ست کرده بود! و در این بین فقط لرد و مرلین و لودو سر و وضع درستی داشتند! مرلین کت و شلوار سیاه و با ابهت را همراه پیراهنی سیاه پوشیده بود، چهره ی لرد در کت و شلوار زرد و خال خالی که سه سایز برایش بزرگتر بود بینهایت خنده دار و غیر قابل تشخیص شده بود و لودو هم موفق شده بود یک پیراهن رکابی و یک شلوار شیش جیب را از چمدان سیوروس کش برود .
لرد حالا که از وضعیت خفن رها شده بود کنترل را به دست لودو داد و گفت:
- خوب حالا کجا میخوایم بریم؟
لودو ابتدا کمی فکر کرد ولی چون مخش کاملا پس از این اتفاقات تعطیل شده بود یک عدد نقشه ی جغرافیایی ایران را از کوله پشتی اش بیرون آورد و پس از کمی کج و راست کردن نقشه گفت:
- میریم اصفهان، همون جایی که بهش میگن نصف جهان.
پس مرگخواران پیش از آنکه کسی از لخت شدن مغازه مطلع شود با تمام سرعت آپارات کردند.