خلاصه: «سوژه جدی»
ریموس لوپین طلسمی کشف کرده که به وسیله اون، با لمس هر شخصی می تونه شبیه اون بشه.
تصمیم می گیره از این طلسم برای نفوذ به ارتش سیاه استفاده کنه.
ریموس با لمس چند مرگخوار چندین بار تغییر شکل می ده، در حال حاضر به شکل فنریر در اومده و از طرف بلاتریکس وظیفه داشت که با کشتن زندانی ها، زندان رو خلوت کنه.
—————✦—————
سرمای هوا بر روی پوست سختش تازیانه می زد. جسد چند فرد بی گناه دیگر را هم به دست خاک سپرد و آرام دور شد. حس بدی داشت، فشار عجیبی روی قفسه ی سینه اش سنگینی می کرد. به دستان زخمت فنریر نگاه کرد.
- نه این من نیستم! من نمیتونم اینقدر بد ذات باشم...
بد ذات!
این کمترین مجازاتی بود که میتوانست برای گناهی که انجام داده بود از زبان خودش بشنود.
- هی تو! میبینم که زندان بدون هیچ اثری خلوت شده! تا بهتون مزه درد رو نفهمونم که آدم نمیشید.
سرش را بلند کرد. بلاتریکس دست به سینه جلوی او ایستاده بود. در نظر لوپین جلسه بلاتریکس و اربابش خیلی زود تمام شده بود. او فکر نمیکرد به این زودی دوباره بتواند بلاتریکس لسترنج را ببیند.
- اومدم بهت بگم نیمه شب جلسه داریم! جالبه ولی ارباب گفتند تو هم باید تو اون جلسه باشی.
لوپین در یک آن جا خورد. بدون هیج دردسری میتوانست در جلسه مرگخواران بزرگ حضور یابد. در نظرش نزدیک شدن به لرد سیاه آنقدر کار سختی هم نبوده است.
- حواست باشه مثل دفعه قبل دست گل به آب ندی. راستی اسم رمز رو که یادته؟
-اسم رمز؟
-میدونستم نمیشه بهت اعتماد کرد! هیبت یه گرگ رو داری ولی مغزت اندازه یه ماهی هم کار نمی کنه. یکم فکر کن شاید یادت بیاد چی بوده.
بلاتریکس پوزخند زنان رفت و لوپین را با اسم رمزی که در حافظه فنریر اصلی جا مانده بود، تنها گذاشت.