هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۵
#18

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
===ستاد هماهنگی کل===

هدویگ کماکان در حال مرور سند های قدیمی جواتان بود . یکی یکی آنها را مرور می کرد و هر از چند گاهی با پر خودش که به جوهر آغشته بود ، چیزی روی کاغد می نوشت .
لحظات به سرعت در سکوت سپری می شدند . تنها صدای کاغد ها و گهگاه هم صدای کشیده شدن پری روی کاغد ، گوش را نوازش می داد .

بالاخره این سکوت با آه بلندی که از نهاد هدویگ بلند شد ، پایان یافت و جای خود را به صدای زمزمه مانند جغد داد .
هدویگ :
- بلر سگ کش ... آرشی جفنگ ... هدی نوک طلا ... نیکی پلنگ ... طناف ... سدی خیلی بامرام ! ... هی روزگار ... چه دورانی بود .
حس تعلیق ... هدی نوک طلا در اعماق خاطراتش غوطه ور شده بود ...

---فلش بک---

باریکه نور از میان هواکش گاراژ بلر سگ کش ، خودش را به درون کشیده بود و با قدرت تمام ، خود را به صورت آرشام می کوبید .

چشمانش را باز کرد . اما آنها را دوباره به سرعت بست . نور خورشید که گویی برای این موقعیت لحظه شماری می کرد ، قدرت خود را به رخ می کشید .
اما این برتری دیری نپایید . آرشام چشمانش را به آرامی باز کرد و از جا بلند شد . خمیازه ای کشید و کش قوسی به بدنش داد . زنجیرش را که عضو جدا نشدنی وجودش بود ، از روی میز کنار تختش برداشت و به سمت محوطه اصلی گاراژ به راه افتاد .

جواتان حاضر در گاراژ به طور غیر عادی ای دور هم جمع شده بودند و در حال گفتگو بودند . این را می شد از جمعیت زیاد دور بلر سگ کش حدس زد .
آرشام به سرعتش افزود و به جمع جواتان پیوست .
آرشام : داشتیم ؟ ... خبری شده و داش آرشامتون بی خبره ؟ ... چی شده ؟
بلر : آرشی جون دوران جواتی به سر رسید ... کارمون تمومه .
آرشام : چه خبر شده ؟ ... دِ بگید دیگه ... دارم قاطی می کونما !
هدویگ : آرشی جون جماعت شاکین ... از جواتا شاکین ... تو مرام ما نیست که ملت ناراضی باشن و ما راضی ... دیگه دورانمون تموم شده ... هر کی می ره سراغ کار خودش .

آرشام مستقیام به چشمان هدویگ خیره شد و گفت :
- اما ... من نمی زارم ... من جواتی رو زنده نگه می دارم ... حالا می بینید ...
و لنگش رو جلوی صورتش گرفت و در حالی که صدای هق هقش شنیده می شد به سمت خلوت همیشگیش رفت تا به عاقبتش فکر کنه ...
هدویگ فقط نظاره گر بود و حسرت می خورد ...

---پایان فلش بک---

هدویگ دوباره آهی کشید و شروع به مرتب کردن اسناد کرد . به اندازه کافی قانع شده بود و تصمیم گرفته بود که از جواتان حمایت کند . و حالا هم منتظر دوستانش بود تا برای صحبت های اولیه پیش او بروند .
زمان چه دیر می گذشت ...


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۷ ۱۴:۰۲:۱۲
ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۷ ۱۴:۱۵:۴۳



Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۵
#17

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
ستاد هماهنگی تمام انجمن های ضد ساحره

نقل قول:
نوع سند:فوق محرمانه
شماره ی سند: 1127001
گفت و گوی میان آرشام و اناکین مونتاگ
ارشام:جریان اجاس چی شد؟تاسیس میشه یا نه؟
آناکین مونتاگ:قرار بود امروز،توسط بلر به ثبت برسه.نمیدونl چرا ثبت نشد!چرا کنفرانس نیومدی؟
آرشام:نشد.من برم و فیلم جواتا باید برقصند رو کارگردانی کنم.تا اتمام کار فیلمبرداری قطعا اجاس به ثبت میرسه.


1127002 تاسیس و عضو گیری

1127003لیست جواتان و سابقه ی انها در جادوگران

1127004اسامی افرادی که ممکن است جاسوس باشند
...
..
.
1127011متن اعتراض های صورت گرفته در نحوه ی برخورد



نقل قول:
نوع سند:فوق محرمانه
شماره ی سند:1127012
گفت و گوی آرشام و س
آرشام:به ائتلاف بیا.رئیسش بلرویجه.قصد داریم حال ساحره های رو بگیریم
س:مخالفم به شدت.این چه ربطی به هری پاتر داره
آرشام:هیچ ربطی نداره.اداس هم ربطی نداشت.باید جلوی گروه های شبه ساحره رو میگرفتیم.
س:من اگر جای شما بودم، انرژیم رو، روی حمایت از عمو حاج میذاشتم.
...


هدویگ در زیر تابلوی بزرگی که تصویر عمو حاج را حمل میکرد،نشسته و در اسنادی که برایش آشنا بودند،گم شده بود.در مقابل چشمانش تابلوی دیگری قرار داشت . بر آن تصویر پسری با موهای پرکلاغی و چشمان سبز که از گوشه ی دهانش خون جاری بود،نمایان بود.در زیر تصویر با خط درشت نوشته بود:
عاقبت زن ذلیلی
نوک طلا(هدویگ) در حالیکه گفت و گوی ارشام و س را میخواند،به یاد آورد که چگونه جمعیت اقلیت با جنجال خویش،اجازه ی فعالیت اجاس را گرفتند .سکوت های مداومش را دربرابر توهین های صورت گرفته سخت در خاطر داشت.اینک وقتش فرا رسیده بود تا دوباره قدرت بگیرند.گزارش ها حاکی از تشکیل گروه های زیر زمینی ساحرات بود و اگر لحظه ای تردید به دل راه میدادند،بازنده ی نبرد بودند.آنها از تجربه ی گذشته درس گرفته و دیگر اشتباهات را تکرار نمیکردند.
1100 اش را از جیب شلوار خارج کرد و شماره ی آرشام را گرفت.
آرشام:سلام داش هدی.کجایی؟
هدویگ:ستاد هماهنگی کل هستم.تصمیم رو گرفتم.همراهیتون خواهم کرد
آرشام:گیو می فایو داش هدی.پیروزی قطعیست.
هدویگ:به نظرم برای ساعت 9 شب جلسه بذاریم خیلی خوبه.هماهنگی هاش با تو.مکانش هم انجمن حمایت از عمو حاج.اول از همه با بادراد تماس بگیر.





وزارتخانه ی سحر و جادو
نور خوشید برای نمایان شدن، از میان گرد و خاک موجود در اتاق لایی میکشید و خودش را به ریش های صورت فردی میرساند که در میان کتب مختلف غرق شده بود.
آن اتاق در سازمان اسرار وزارت سحر و جادو قرار داشت.بزرگترین شفادهندگان و علمای جادوگر ،شبانه روز تلاش میکردند تا با علم خویش به حل مشکلات جامعه ی جادوگری بپردازند.بادراد ریشو در همان اتاق نشسته و در کتاب-زن،مشکلی لا ینحل-غرق شده بود.این کتاب در زمان ورود اسلام به ایران و به زبان عربی نگارش یافته بود.
-قفله رول جادوگران.دست ماست کلید.اگر دست فردی دیگست، ثابت کنید راست میگید.....*
بادراد با شنیدن این صدا از جای برخاست و به سمت 6600 اش رفت
آرشام:الو
بادراد:السلام و علیکم علی الاخوانی المسلمین
آرشام:ماری جون حالت خوبه؟چی شد؟نقطه ضعف پیدا کردی؟
بادراد:ویل للزن ذلیلین
آرشام:مثل اینکه حالت خوب نیست.همین الان هدویگ زنگ زد.امشب راس ساعت 9 در ستاد مبارزاتی عمو حاج ،جلسه داریم.به هر فردی که توانستی زنگ بزن.
بادراد:سمعا و طاعتا
و گوشی را بر روی زمین پرتاب کرد.

-------------------------------
*توضیحات خیلی پیشرفته! :این جمله، متن اهنگیست که بادراد آن را به عنوان زنگ گوشی اش انتخاب کرده.
پ.ن:هرگونه بی جنبه بازی،ارزشی بازی،جیغ زدن و ...ممنوع
با آرامش دعوا کنید


ویرایش شده توسط آرشام در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۷ ۱۶:۳۴:۰۵

[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۵
#16

سارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۳ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۴۹ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۵
از دره آلویک
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 29
آفلاین
سلام
بنده از طرف پرفسور کوییرل مسئول فعال کردن تاپیک های بی صاحب هستم و شامل این تاپیک هم میشه .

از این بعد هر هفته موضوع و طرحی جدید برای فعالیت این تاپیک ارائه میشه .


[quote]دلبستگی من به پرفسور کوییرل بیشتر از دلبستگی سرژ به ققنوس و بیشتر اØ


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۹ جمعه ۵ خرداد ۱۳۸۵
#15

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
والا ما که از این نوشته ها هیچی نفهمیدیم ( من دو نفرم) برای همین یه داستان از خودم شروع کردم

البته لازم به ذکر است من هر جا میرم پست میزن یا قفل میشه یا پاک میشه یا ملت ارزشی به آن مکان هجوم میارن برای همین گفتم بیام یه جای آسلامی پست بزن تا ملت ارزشی با اسلام هم اشنا بشن شاید به راه راست هدایت شدند

_______________________________________
حاجی و سالی (جناب نیش نیش با عرض پوزش) توی ستاد نشستن تا عضو گیری کنن( هنوز شروع نشده ارزشی شد )

حاجی : نور ممد متقاضی شماره ی 1415 رو بفرست تو

جاسم: متقاضی شماره ی 1415 بره تو

حاجی : ( اینا کین دیگه) جاسم تو چی میگی این وسط

نوممد: حاجی داره مشتری ها رو راه میندازه دیگه

حاجی روشو میکنه به متقاضی شماره ی 1415 و اازمیبینه که یه آدم بسیار خوشتیپ با ظاهری غیر آسلامی با یه آواتور خیلی قشنگ جولوش نشسته

حاجی: برادر شماره ی 1415 اسم شما چیه؟

گراوپی جیگر: اسمش آنی مونیه تازه عکس توی امضاش هم خیلی قشنگه

حاجی هی حرص میخوره هی استرس بهش وارد میشه هی تو خودش میریزه

برادر ارزشی شماره 1415 از حاجی میپرسه : حاجی من باید چیکار کنم الان؟

سالی: شما باید یه فرم پر کنی و ...

ولی سالی فرصت تموم کردن حرفش رو پیدا نمیکنه چون حاجی دیگه به مرحله ی آتشفشان رسیده حاجی که حسابی قات زده چوب دستی رو در میاره و با سرعت از دفتر کار میره بیرون بعد سه بار پشت سر هم صدای رعد آسای یگانه مرد آسلام به گوش میرسه : آسلامیوس به توان 3

حاجی بر میگرده تو یه دو تا آسلامیوس هم نصار و سالی و برادر ارزشی شماره 1415 میکنه

حاجی: خوب برادر شماره ی1415 اسم شما چیه

برادر ارزشی شماره ی 1415 : به اسم الریش ال مرلین و ال آسلام آلحاجی و الآواترو نیش نیش و با عرض سلام خدمت برادران نور ممد و جاسم و گراوپی این بنده ی حقیر و دوستار حاجی و خدمتگذار آسلام آناکین مونتاگ نام دارم

حاجی

در این زمان ارزشی جلسهی مصاحبه با برادر ارزشی شماره 1415 آغاز میگردد

حاجی : شما نظرتون راجب زز چی هستش

آناکین جیگر : مثبته

... بقیه مصاحبه به دلیل کاملا ارزشی و محرمانه قابل انتشار نیست

بعد از مصاحبه

حاجی: نور ممد بیا این برادر رو ببر با وظایفش آشنا کن

_________________

ماروولو جان اگه بیش از حد ارزشی شد پاکش کن بره


ویرایش شده توسط آناکین مونتاگ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۶ ۸:۱۱:۲۳


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۱۰:۲۰ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۸۵
#14

گتافيكس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۲۷ دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۶
از گال
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
حقيقتا من از پست اين دو ناظر ريوني چيزي نفهميدم
______________________________________
اما حالا ادامه داستان
_________________________________________
ققي داره يك عكس ساحره ميذاره
اما اين عكس ساحره خيلي غير آسلاميه
اما در كمال تعجب هاجي اسراري نميكنه كه برش دارن و پس از نگاهي گذارا به عكس كه حود نيم ساعت طول كشي و پس لز اشاره به ققي گفت برو دستگاهو بيار ميخواين بريم اداس
ققي:جناب نميخواين پولشو بدبن
هاجي:
هاجي رو به خدمتكارا ميكنه كلمات رمزي ردو بدل ميشه
و بعد از چند دقيقه صداي شكستن شيشه مياد
صحنه ديگه ميره رو هاجي
هياجي برميگرده به يه خدمتكاراش ميگه:
خوب به يكي از خدمتكارا بگين دستگا را بياره گتا وارد يمشه ميره طرف دستگاه در حالي كه شماره عضويتش 2222333445566678899000000 بوده در حالي دستگاه را ميورده چون دستگاه سنگين بوده از دستش ميفته و ثانيه بعد شپلخ دستگاه تاثسر ميزاره روش و شماره عضويتش ميشه 1
و ابن كار باعث جو گرفتنش ميشه
_يعني ديگه نميخواد به حرف اين هاجي گوش بدم اون شماره عضويتش 13 و 1 (به علت حال نداشتن شكلك نميزنم)
_هوي هاجي خودت بيا اين دستگاه را جمع كن
هيجي عصباني وارد ميشه اما تا ميبينه او شماره 100 رقمي به يك تبديل شده سر جا ميخكوب ميشه و دهنش به قاعده دو تا نو بربري باز ميمونه
هاجي با درماندگي ميره بلند كنه كه اونم از دستش ميفته دستگاه عمل ميكنه و چند ثانيه بعد هاجي كار بر شماره 0 ميشه
ملت دهنشون از تعجب باز ميمونه
گتا با هزار زحمت دستگاه را بر ميداره و ميره همه در صفهاي منظم قسد رفتن به اداسو دارن و اما از تكه پري كه رو ميز بود و شيشه شكسته ميشد حدس زد كه ققي از پنجره به بيرون پرتاب شده
اينست جذبه حاجي
دم در اداس
هاجي زنگو ميزنه انيتا كه تازه شوهر دار شده(به تاپيك ماجراهاي دومبل مراجعه كنيد)وارد ميشه
_اها ي كاربر ارزشي شماره1223455666
داره با كاربر ارزشي شماره 0 حرف ميزني
_بذار دمه كوزه ابشو بخور(خنده شيطاني)
انتيا با يه نفرين اداسيون همه اعضاي ستادو جمع ميكنه ميندازه اونور
هاجي:حالا بعد حاله اين ققي را ميگيريم فعلا بايد نقشه شماره دو را اجرا كنيم گتا برو بينم چي كار ميكنه
پسرك ميره از در پشتي وارد ميشه البته درو با پيچ گوشتي باز ميكنه
پشت يكي از كاناپه ها مخفي ميشه
كه ناگهان دلو رودش ميپيچه و در اينجاست كه ميغهمه اگا تا دو ثانميه ديگه به دستشويي نرسه دمارش در مياد
و اگر كوچكترين تكوني هم بخوره اداسي ها ميفهمن
_________
گلاب به رويان اين قسمت را بخوانند
_________
دل پيچي راحت كردنش كاره ساده اي نبود به قول يك حديث در آسلام
الارارو راحتو في لدفع للاسحالو مشكلول فل دفع
_____________________________________
حالا همه بخوانند از ترجمه ايه ي بلا هم معذوريم
به همون علت كه در ايه گفتم راحت شدن از اين دلپيچه كار بسي سخت و دشوار بود و كوچكترين فشار اونو از پاي در مياورد
ناگهان صدايي از پشت سر گفت
شما؟
.................................................


ویرایش شده توسط گتافيكس در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۹ ۱۱:۰۶:۳۷
ویرایش شده توسط گتافيكس در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۹ ۱۱:۲۳:۳۲

تصویر کوچک شده

هافلپاف هرم نبض زندگي ماست در شرجي عشق و اشتياق


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۸۵
#13

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
حاجي بلند ميشه و ميره روي صندليش ميشينه.چهرش تغييري ميكنه، دستي به موهاش ميكشه و ميگه: جاسم...نورممد...اينو بردارين از پنجره بندازين بيرون!
ققي كه تعجب كرده بود: هاجي...شوخي جالبي بود.
حاجي:هه...تو فكر كردي من اينقده احمقم كه بزارم شماها هم سطح من بشين؟
ققي:خب، چرا كه نه!...نه يعني چيزه...بلانسبت شما...شوما سروري...تاج سري...
هاجي:بسه...فقط در صورتي ميتوني از اين دستگاه استفاده كني كه شماره عضويت سه رقمي رو براي خودت بزاري!
ققي:آخه هاجي...من كه شمارم سه رقمي هست.
كاربر ارزشي شماره 95542345876:چي ميگي تو؟ خيلي هم خوبه. هاجي من موافقم!

هاجي دستي به چونش ميكشه و درحالي كه داشته تفكر ميكرده، فكر هم ميكرده!

دانگ از جلوي دوربين رد ميشه و پلاكاردي رو كه روش "اينست هاجي...انجام دو كار در يك زمان" نوشته شده، رو جلوي دوربين ميگيره!

ققي:ا...هاجي...اين عكس ساحره نيست!
هاجي:حالا مهم نيست...برو يه عكس ديگه بزار سرجاش. ولي بايد ساحره باشه ها!
ققي يه عكس از توي جيبش در ميياره، اون رو جلو ميياره تا به دستگاه بچسبونه ولي عكس از دستش ميوفته!
ققي خم ميشه تا عكس رو برداره:
-آخ!!!
حاجي:چي؟كو؟كجا؟حميد اومده؟
ققي:نه باب...فكر كنم اومده حميد!
برادر ارزشي شماره 46548754534 : من از كرده خود پشيمونم

دانگ از جلوي دوربين رد ميشه!

هاجي:اه...پس كو پلاكاردت؟
دانگ:پيامهامون تموم شده!

_______________________________________________________
پستي فوق ارزشي براي تكميل ارزشي بازي آوريل!


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۸۵
#12

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
ققي : خب بیارینش......
از کنج تصویر دستگاهی مکعب شکل که به راحتی میتونه 10 تا ققنوس رو در خودش جا بده آروم آروم توسط جاسم و نورممد وارد صحنه میشه....دستگاه عجیبی با سیمهای منگوله ای فراوان به رنگهای سفید و قرمز و آبی و مشکی همه مناسب برای کچلها!! و تعدادی دکمه بعلاوه یه عکس بالای صفحه دیجیتالی.
حاجی با اشتیاق فراوان عکس رو نگاه میکنه و درحالیکه نمیتونه از تولید آب دهان اضافه جلوگیری کنه جلوی دستگاه میره.
حاجی : خوب این دقیقا چیه؟
ققی : این رمز موفقیته منه!! تنها راه مطمئن برای زدن پوز بعضیها!!
حاجی : خب دقیقا چیکار میکنه؟
ققی : این دستگاه میتونه شماره عضویت مارو عوض کنه!!
حاجی برای اولین بار دست از دید زدن عکس برداشته و با علامت سوالهای فراوان به ققی نگاه میکنه.
- : خب چه فایده ای داره؟
ققی : خب مشخصه!! ما میتونیم شماره عضویتمون رو به یک و دو و ..... تغییر بدیم و اینجوری قدرت مطلق میشیم!!
حاجی : من هنوز ربطش رو نفهمیدم!!
ققی : بابا الان همه تورو تحویل میگیرن، چرا؟ چون عضو شماره 13 یی. وقتی ما هم شماره عضویتاموندو رقمی بشه، دیگه کسی جرات نداره رو حرف ما حرفی بزنه و اون وقت....!!
حاجی : آها آفرین برادر آفرین.....ولی یه سوال دیگه...عکس این خواهر زیبا چهره اینجا چیکار میکنه؟
ققی : اینو میگین؟ سه تا استفاده داره....هم برای جلب توجه استفاده میشه.....هم میفرستیم رو سایتها و آبروی ساحره ها رو میبریم!!
حاجی : خب مورد سوم؟
ققی : مورد سوم.....فکر کنم نداره....ولی نه وایسا.....واسه اینکه دور هم باشیم!!
حاجی : آفرین برادر واقعا باید به تو آفرین گفت...منو باش....آفرین چیه باید بهت نشان افتخار داد....این کارها از هر کسی برنمیاد...
ققی از شدت خوشحالی تمام پرهاش به قرمز تغییر پیدا میکنه و تعظیم خفنی میکنه و حاجی از فرصت استفاده کرده عکس خواهر بوقی رو میذاره تو جیبش.
ققی : چاکریم عمو!!
حاجی : باش تا عوضت کنم!!
_________________________________________________
پستی ارزشی که تنها یه هدف داشت....سرکار گذاشتن شما دوستان بیکار به مدت 5 دقیقه و شایدم کمی کمتر!!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۱۳:۱۶ سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۸۵
#11

گتافيكس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۲۷ دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۶
از گال
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
ققي_اين شما و اين هم موشك من لايتر بايل تايتل
در باز ميشه يه چيز كه روش پرده انداختن مياد تو
همه:
ققي:پرده را برداريد
صداي شيپور مياد پرده برداشته ميشه و
.................شپلخ ........................
كلاهك موشك ميفته
جمعيت:
ققي فرار كنيد الان منفجر ميشه
همه د در رو
ثانيه هايي بعد
........................ بمب........................
و ساختمان مومب و در راه هوا سومب
حاجي جلو ققي واساده و ميگه:اي ....(به علت فحش دادن معذوريم) :poser:
ققي:نميدونم چرا اينجوري شد حساب همه چي بود .. حتما پيچش سفت نبوده اره-شماها چرا اينجوري نگاه ميكنيد-برا يه اشتباه جزيي كه نميخوايند...
بقيه: :chomagh: :chomagh: :chomagh: :chomagh:
البته كريچر هم به صورت مرموزي اونجا بود و داشت ميزد تو سر ققي
ققي خوب من يه اختراع ديگه دارم مجاني بهتون ميدم فقط نزنيد
حاجي:تو دودمانه منو به باد دادي
ققي :اين نظرتونو جلب ميكنه موشكافاي منه البته اشكال جزييش لينه كه با همين موشكا كار ميكنه...نه اگه ديگه مشكلي داشت منو كباي كنين بخورين
همه:اميدواريم مشكل داشته باشه :
ydrool:
ققي:(كف ميزنه)هي بيارينش
.................................................


تصویر کوچک شده

هافلپاف هرم نبض زندگي ماست در شرجي عشق و اشتياق


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۰:۳۴ سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۸۵
#10

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
صدای شیپور و طبل تو کوچه می یاد...
رونان در حالی که یه مهمل در پشت دارد در کوچه ی شلوغ لندن تلق تولوق تلق تو لوق میاد 20 نفر در حالی که چوب دستی هاشون در دستشونه دو طرف رونان حرکت می کنن و سعی می کنن به طور تابلوانه ای از مهمل روی رونان حفاظت کنن...
حاجی:نیش نیشی جیگر یه نگاه بنداز ببین این صداها واسه چی بید جــیگر؟!!
سالی تا سرش رو از پنجره بیرون می بره موشک هایی با سرعت از جلوی پنجره رد می شن و سالی هیچی نمی بینه...
سالی:مثل اینکه نمایش دارن بر گذار می کنن...اینا خیلی خفن پرواز می کنن...
حاجی:برو اون ور ببینم...حتما برای جنگ اومدن برو اون خمپاره 360 منو بیار...
سالی:اه خز خمپاره 360 که تاریخش گذشته...لوس ننر
حاجی:خوب لوس و ننر چه ربطی داشت؟!!
سالی:اخه الان با خمپاره 360 ساحره ها بازی می کنن ساحره ها هم لوس و ننر بیدن
حاجی: ...گل گفتیا...برو اون تانک ذوالفقار منو بیار
سالی:اه خز تانک ذوالفقار که الان ساحره ها باهاش جارو برقی می کشن...لوس ننر...آخه ساحره ها لوس و ننر بیدن
حاجی:ایول گل گفتی...برو اون اون آر پی جی 60 منو بیار
سالی:اه خز با آر پی جی 360 که الان ساحره چاه دستشویی رو باز می کنن!!...لو.
حاجی:اه خفه شو دیگه چقدر ساحره به همه چی ور می رن پس من با چی حال این دشمنا رو بگیرم؟!!
سالی:اون دیگه مشکل تو بید...
در همون لحظه مهمل پشت پنجره می رسه...
حاجی:سالی سنگر بیگیر رسیدن....
سالی:حاجی آبرومو بردی پاشو اینا که خطری ندارن...
حاجی و سالی در حال بحثن که ققی با سرعت پنجره رو می شکنه و با شتاب با نوک وارد سوارخ سالی می شه(سوراخ مار)
سالی:آخ ققی جون مادرت بیا بیرون سوراخ رو گشاد کردی این حاجی شبا بیکار میشه دست می کنه توش...
ققی:آخه سوارخ رو تو خونه می سازن باید بیرون بسازی
سالی:آخه راه نداره من هرجا سوراخ می زنم دمش پونه سبز می شه...
ققی:حالا بیخیال من برای همکاری اومدم...

حاجی:همکاری با کی؟!!

ققی:هی نور ممد اون مهمل رو بیار تو...اه بچه دست نزن...بیارش...
مهمل رو می ذارن رو میز...ققی پرده مهمل رو کنار می زنه...

ققی:و اکنون شرکت کفی لاینز تقدیم می نماید....


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
#9

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
نون و پنیر و بربری! عمو حاج جیگر خوش آمدی!

در اول در دوم می‌دهد برتی‌بات پلو! ساحره عاداستو وردار و برو!

خواهر ارزشی هیا کن! جادوگران رو رها کن!

حاجی...یه نفر می خواد شما رو ببینه میگه از طرف داران آسلام است. و یک سری سئوال های شرعی از برادر حاجی دارن بگم بیان تو؟

عمو حاج: بگو بیاد تو این برادر.

سلام بر مرد آسلام بر نهضت عمو حاج این زنبور آسلام.

سلام بر تو ای جاودانه ساز آسلام میدهم به تو خون از رگ های خود. تا آبیاری کنی با خون آسلام همیشه پیروز. سلام بر برنامه ی آسلامی همکنون در کنارتم من ای بردار با هم میگم یک صدا جادوی سیاه حق مسلم ماست.حاجی: خوب بسه بردار اینقدر شعار ارزشی نده.... خوب کاری از دست من بر میاد؟

لوسیوس: بله پسر آسلام....

خدای آسلام به من تک پسری داد....که نیاز از دنیا چیزی برای او کم نذاشتم از گیم بوی گرفته سرور اختصای با 5000گیگ فضا با صد تا سیم سرور ....مادری داشت کم مسئولیت که قصد داشت من را زز کنه پسر من که دراکو نام دارد را کرد این مادر دور از آسلام..... این پسر هوایی شده رفته وزیر شده و با شما دشمنی گشته...کاش آواداکوارا می خورد توی این شکم زن(نارسیسا) که این بچه را پس نمی انداخت.....یه لوس نونوری شده بیا نبین....حالا که در مقابل دارکنس که شما این مرد شجاع آسلام هستید ایستاده؟ این سئوال شرعی من است که در این مورد ضد آسلامی آسلام چه دستوری میدهد؟



نکته دیگه این است که بنده یه حذب یا کانون دارم به اسم هودارن امپراطوری کبیر تاریکی که تاپیک این حذب از آنجای که روی سرور مجازی خودم است کسی نمیتونه بیاد پست ارزشی بزنه واسه همین یک بیانیه آماده کرده این حذب که تا کنون بالغ بر 1 نفر که خودم باشم به اون پیوشته آماده است یک صدا شود و فریاد زند: ای دختر آتیش پاره بپا دوست پسرت از دستت در نره.


برای خواندن ودیدن این بیانیه اینجا کلیک کنید ! با تشکر هوداران امپراطور


ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۷ ۱۸:۳۵:۱۲

جادوگران







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.