حقيقتا من از پست اين دو ناظر ريوني چيزي نفهميدم
______________________________________
اما حالا ادامه داستان
_________________________________________
ققي داره يك عكس ساحره ميذاره
اما اين عكس ساحره خيلي غير آسلاميه
اما در كمال تعجب هاجي اسراري نميكنه كه برش دارن و پس از نگاهي گذارا به عكس كه حود نيم ساعت طول كشي و پس لز اشاره به ققي گفت برو دستگاهو بيار ميخواين بريم اداس
ققي:جناب نميخواين پولشو بدبن
هاجي:
هاجي رو به خدمتكارا ميكنه كلمات رمزي ردو بدل ميشه
و بعد از چند دقيقه صداي شكستن شيشه مياد
صحنه ديگه ميره رو هاجي
هياجي برميگرده به يه خدمتكاراش ميگه:
خوب به يكي از خدمتكارا بگين دستگا را بياره گتا وارد يمشه ميره طرف دستگاه در حالي كه شماره عضويتش 2222333445566678899000000 بوده در حالي دستگاه را ميورده چون دستگاه سنگين بوده از دستش ميفته و ثانيه بعد شپلخ دستگاه تاثسر ميزاره روش و شماره عضويتش ميشه 1
و ابن كار باعث جو گرفتنش ميشه
_يعني ديگه نميخواد به حرف اين هاجي گوش بدم اون شماره عضويتش 13 و 1 (به علت حال نداشتن شكلك نميزنم)
_هوي هاجي خودت بيا اين دستگاه را جمع كن
هيجي عصباني وارد ميشه اما تا ميبينه او شماره 100 رقمي به يك تبديل شده سر جا ميخكوب ميشه و دهنش به قاعده دو تا نو بربري باز ميمونه
هاجي با درماندگي ميره بلند كنه كه اونم از دستش ميفته دستگاه عمل ميكنه و چند ثانيه بعد هاجي كار بر شماره 0 ميشه
ملت دهنشون از تعجب باز ميمونه
گتا با هزار زحمت دستگاه را بر ميداره و ميره همه در صفهاي منظم قسد رفتن به اداسو دارن و اما از تكه پري كه رو ميز بود و شيشه شكسته ميشد حدس زد كه ققي از پنجره به بيرون پرتاب شده
اينست جذبه حاجي
دم در اداس
هاجي زنگو ميزنه انيتا كه تازه شوهر دار شده(به تاپيك ماجراهاي دومبل مراجعه كنيد)وارد ميشه
_اها ي كاربر ارزشي شماره1223455666
داره با كاربر ارزشي شماره 0 حرف ميزني
_بذار دمه كوزه ابشو بخور(خنده شيطاني)
انتيا با يه نفرين اداسيون همه اعضاي ستادو جمع ميكنه ميندازه اونور
هاجي:حالا بعد حاله اين ققي را ميگيريم فعلا بايد نقشه شماره دو را اجرا كنيم گتا برو بينم چي كار ميكنه
پسرك ميره از در پشتي وارد ميشه البته درو با پيچ گوشتي باز ميكنه
پشت يكي از كاناپه ها مخفي ميشه
كه ناگهان دلو رودش ميپيچه و در اينجاست كه ميغهمه اگا تا دو ثانميه ديگه به دستشويي نرسه دمارش در مياد
و اگر كوچكترين تكوني هم بخوره اداسي ها ميفهمن
_________
گلاب به رويان اين قسمت را بخوانند
_________
دل پيچي راحت كردنش كاره ساده اي نبود به قول يك حديث در آسلام
الارارو راحتو في لدفع للاسحالو مشكلول فل دفع
_____________________________________
حالا همه بخوانند از ترجمه ايه ي بلا هم معذوريم
به همون علت كه در ايه گفتم راحت شدن از اين دلپيچه كار بسي سخت و دشوار بود و كوچكترين فشار اونو از پاي در مياورد
ناگهان صدايي از پشت سر گفت
شما؟
.................................................