چون سوژه قدیمیه تمومش میکنم دیگه!
----------------------------------------------------------
اتاق دامبلدور:عرق از سر و روی تد جاری شده و مونده باید چی کار کنه. نه تونسته محترمانه موی دامبلدورو کش بره و نه تونسته بهش بفهمونه که مرگخوارا اونجان.
- چجوری بگم تا بفهمین پرووووف؟ :vay:
دامبلدور عینکشو صاف میکنه و میگه: فرزندم یک ربعه فقط داری خودزنی میکنی. خب اگه مشکلی هست بگو چرا اینقدر در خفیه حرف میزنی؟
تد با بغض جواب میده: خب حتما دلیل دارم!
دامبلدور رو صندلیش جا به جا میشه و میگه: برو به جواب برس وقتی به نتیجه رسیدی میتونی با من در میونش بذاری.
تد بهت زده و شگفت زده و انگشت به دهن و کلی حرکات دیگه همچنان مونده چی کار کنه. از طرفی هی دقایق دارن جاشونو به هم میدن و این یعنی نزدیک شدن به مرگ جیمز!
سمت مرگخوارا:- کیه اینقد وز وز میکنه؟
مرگخوارا با تعجب به همدیگه نگاه میکنن و در کمال شگفتی میبینن که دهن هیچ کدومشون تکون نمیخوره پس صدا از اونا نیست.
روفوس اشاره ای به جیب لودو میکنه و میگه: فک کنم از اون تو میاد!
لودو یکی میزنه تو سر روفوس و میگه: جیب که حرف نمیزنه ابله!
بلا دستشو دراز میکنه و یه راست تو جیب لودو میبره و چوبدستی اونو بیاره. منبع صدا همونجاس که داره میگه:
- عمه تون وز وز میکنه! صدای زیبای لرد رو تشخیص نمیدین؟ برگردین مقر! ماموریت تموم شد، برگردین!
مرگخوارا در لحظات اول شنیدن این حرف:
مرگخوارا بعد از هضم کردن ماجرای پیش اومده:
این وسط فقط بلا با خشم یقه تک تک مرگخوارارو به ترتیب میگیره و میپرسه: چرا ارباب به من نگفت؟ چرا با چوبدستی لودو ارتباط برقرار کرد؟ چرا؟ چرا؟
افکار لودو میگن: چون چوبدستیامون جا به جا شده! :fishing:
مقر مرگخوارا:- ارباب شما اون مورو از کجا آوردین؟
لرد بعد از توضیح دادن اینکه در گذشته ها برا اطمینان چند تار موی دامبلو کنده بوده از سوروس میخواد که معجونو آماده کنه تا بتونه به چیزی که میخواست برسه.
مدتی بعد لرد معجونو خورده و به شکل مورد نظر در اومده. سوروس میگه: ارباب درست مثل دامبلدور فقط به رنگ سیاه! اممم و البته نمیدونم چرا ریشتون رفته رو سرتون.
و آینه رو جلوی لرد میگیره و چهره ی جدیدش نمایان میشه:
محفل:بالاخره تدی تصمیم گرفته ماجرارو به دامبلدور لو بده و گفته که مرگخوارا گریختن. حالا هم همراه دامبلدور به راهروی مذکور میرسن. جیمز تلو تلو خوران رو به تدی میاد و میگه: عه تدی کجا غیبت زد یهو؟
تدی در اتاقی که مرگخوارا توش پنهان شده بودنو باز میکنه و میپرسه: پس اونا کجان؟
- کیا؟
- مرگخوارا!
- شوخی میکنی؟ اونا اینجا چی کار میکنن؟
دامبلدور دستی به شونه های تدی میکشه و میگه: خوب میشی فرزندم.
و به اتاق خودش بر میگرده!!!
×پایان سوژه×