هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ جمعه ۱ دی ۱۳۹۱

بارنی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۵۴ جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۱
از لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 40
آفلاین
شخصيت ها: رون ويزلي - هرمايني گرنجر - فنرير گري بک(گرگينه و مرگخوار)
محيط: جنگل
اشيا: چادر - طناب - ظرف غذا يا آب سگي با نام Fido - بسته غذاي سگ(استخوان)
چهره ها: رون ويزلي= سرخورده و نگران / هرمايني گرنجر= عصباني / فنرير گري بک= موذيانه


رون:ميدوني به چي فكر ميكنم هرمايني؟
هرمايني:به چي؟
رون:به اين فكر ميكنم كه تو ميتوني نجاتمون بدي!
فنرير:خفه شيد وگرنه مجبور ميشم به جاي شام بخورمتون
رون:لعنتي
هرمايني:رون من چوبدستي ندارم كه بخوام كاري كنم اينو بفهم
رون :چقد خوبه هرمايني چه آرزو ها كه نداشتم ميدوني من هميشه تورودوست داشتم
هرمايني:واقعا؟
رون:آره
هرمايني:لعنتي بسه بزار فكر كنم
فنرير:بسه چي باهم پچ پچ ميكنيد؟
هرمايني:چيزي نيست دم آخري داريم صحبت ميكنيم با هم
بوم ...
فنرير تبديل به گرگينه ميشه
به سمت ران ميره و به محض اينكه ميخواد رون رو گاز بگيره رون جا خالي ميده و طناب پاره ميشه
رون سريع چوبدستي رو ور ميداره و با هرميون غيب ميشه
پايان...


خوب بود ، تایید شد !


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۱ ۱۹:۴۵:۲۸


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۱ جمعه ۱ دی ۱۳۹۱

الی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۵ یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۰:۲۹ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۱
از خارج از کشور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
هرمیون : این دفعه تریلانی در باره ی آینده بهتون چی گفت ؟
هری در حالی که با نگرانی به رون نگاه می کرد گفت : میدونی هرمیون ... شاید باورت نشه .... ولی ... میدونی تریلانی این دفعه پیشگویی کرد که تو در خطر وحشتناکی میافتی .
هرمیون : هری یعنی تو این چیزا رو باور میکنی ؟
رون : هرمیون مگه یادت رفته که تریلانی در مورد هری چه پیشگویی کرد و درست در اومد ؟
هرمیون به فکر فرو رفت و برای اینکه نگرانیه خودش رو پنهون کنه به هری و رون گفت : بهتره که من برم کتابخونه چون خیلی کار دارم .
هرمیون به سرعت به سمت کتابخونه رفت و در همین حین هم هری و رون داشتند به سمت دفتر تریلانی حرکت میکردند .
: تق تق تق
: بفرمایید داخل .... شما دو تا پسر جوان اینجا چیکار میکنید ؟
: پروفسور تریلانی ببخشید یه سوالی از شما داشتم ؟
: بگو پاتر...
: در مورد هرمیون گرنجر دوستم یه سوالی از شما داشتم
: بپرس
: میشه بگید که واقعا آیا جون اون در خطره یا نه ؟!
: میدونی پاتر من در این مورد چیز زیادی نمیدونم ... بهتره دیگه از اینجا بری چون سرم درد میکنه ... برو دیگه
هری و رون روی پاشنه ی پا چرخیدند و به سمت در حرکت کردند .
: بهتره حواست به درو برت باشه پاتر ...
این صدای کلفت نه مال تریلانی بود نه مال رون . هر دو برگشتند . تریلانی در خلصه ی عجیبی به سر برده بود .
: اگه اون دختر رو خیلی دوست داری امشب بر فراز آسمان میبینمت وگر نه اون هم یکی از ما میشه ... ها ها ها
رون با صدای گرفته و غم آلودی گفت : وای ... نه ... هری ... هرمیون


پستت ربطی به عکس داده شده نداشت ولی چون قشنگ نوشته بودی ، تایید میکنم .


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۱ ۱۹:۴۴:۱۹

I AM A MAGIC GIRL


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۱

الیور وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۲ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۲۴ چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۲
از هارگواتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
شخصیت ها: رون ویزلی - هرماینی گرنجر - فنریر گری بک(گرگینه و مرگخوار)
محیط: جنگل
اشیا: چادر - طناب - ظرف غذا یا آب سگی با نام Fido - بسته غذای سگ(استخوان)
چهره ها: رون ویزلی= سرخورده و نگران / هرماینی گرنجر= عصبانی / فنریر گری بک= موذیانه

هرمایونی:اوه رون به نظرت هری کجا رفته ما که همه جارو گشتیم
رون:همه جا جز جنگل ممنوعه
هرمایونی:ج...ج...جنگل ممنوعه؟
رون:اره پس چی؟
هرمایونی:ب...ب...اشه
رون:من نگرانم
هرمایونی:پس چی؟باید خوشحال باشیم؟
رون:خب؟
هرمایونی: خب راه بیوفت
رون:باشه

در جنگل

هرمایونی:رون نگاه کن ی چادر هری هم اونجاست؟
رون:وای با طناب بستنش باید زود بریم ازادش کنیم
هرمایونی:وایسا مگه نمی بینی ی سگ اونجاست
در همین لحظه کسی از چادر بیرون امد و به سگ گفت:افرین به تو فیدو اینم غذای امشبت اگ تا زمان اومدن لرد بزرگ خوب از این موجود کتیف مواظبت کنی بیشتر بهت غذا میدم
حالا که رون و هرمایونی فهمیده بودند اون مرد ی مرگخواره به فکر فرو رفتند تا برای نجات هری نقشه بکشند

تایید شد !


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۲۸ ۲۳:۱۷:۰۴

برای عشق
برای گریفندور
تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱

آقای باودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۴ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸
از جایی که نمودار ناپذیر است
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
ممنون حتما چشم



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۰:۰۳ چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۱

آقای باودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۴ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸
از جایی که نمودار ناپذیر است
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
در جنگل...
هرمیون:همه اش تقصیر توئه
رون:چرا
-مگه نمی دونی نباید اسم ولدمورت رو بگی؟
-چرا؟
-چون مرگخوارا دنبال ما هستن
فنریر گری بک از چادر میاد بیرون:بیسکوت سگ دوست دارین؟
رون:نه ممنون.
هرمیون:حالا چیکار کنیم؟
-تنها امیدمون هریه...


تایید میکنم ولی وقتی وارد ایفای نقش شدید باید بیشتر تمرین نمایشنامه نویسی کنید .


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۲۳ ۱۴:۲۸:۲۷

آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱

کینگزلی شکلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۷ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۲
از شیراز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 227
آفلاین
با درود


باد سرد زمستان از طرف جنگل سیاه در موها رون و هرمیون می پیچید.

هرمیون:
- خوبی؟
فهمیدی چی شد؟
من که یکدفعه همه جا سیاه شد برام بعدشم که توی این بندا بودم!

رون:
- اره منم خوبم.
ولی فعلا مهمتر اون بیسکوئیت سگیه!!

هرمیون :
- چی؟
خدا وکیلی تو فعلا توی این موقعیت به بسکوئیت سگی فکر میکنی!
اصلا از کی تا حالا بسکوئیت سگی دوست داری؟!

رون با حالتی موذب ولی باز هم با ارزوی به چنگ اوردن یک بیسکوئیت سگی گفت :
- ام... چیزه... بعضی وقتی یواشکی میخوردم دیگه!

هاپ....هاپ....

- عزیزای من امدین...

فنریر با همان صورت موزیانه اش به سگ هایی که بیشتر به خرس شباهت داشتند و از جنگل سیاه بیرون امدند نگریست و ادامه داد:
- امروز دوتا شام داریم.
یکی دوتا بچه لوس ننر و یکی بیسکوئیت های سگی!!

رون با حالتی متعجب گفت :
- چی؟؟
یعنی این بسکوئیت ها مالسگهای این شکلیه؟؟

- انتظار دیگه ای داشتی عزیزم؟؟

- چی؟؟
انتظار ؟؟
صد البته، من فکر میکردم این بیسکوئیت های فوق خوش مزه مال چند تا سگ پا کوتاهه..

سگ های وحشی با حالتی عصبانی غر غر می کردند و به رون متمایل می شدند و نا گهان بر روی رون پردند!

رون که انتظار چنین حرکتی را نداشت، شگفت زده ایستاد و با ناباوری به بیسکوئیت های سگی ممتاز فروشگاه بینگ بنگ نگریست که از جیب اش می ریخت.
او نمیداسنت که به خاطر ازادی اش خوش حال باشد یا به خاطر از دست دادن بیسکوئیت هایش!

که ناگهان هرمیون سکوت را شکست و فریاد زد:
- بدو!!!!

رون و هرمیون با تمام قدرتشون دویدند و فنریر هنوز با تعجب و شگفتی به خاکی که از دویدن شام اش ایجاد شده بود می نگریست و با خود فکر میکرد که چی طو شد که ایطو شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


کات و پایان ماجرا


با سپاس
در پناه او


تایید شد !


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۲۱ ۲۳:۱۱:۱۰

ورودم به گريفيندور فقط يك دليل داره ؛
پـــــيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــروزي

only Gryff


ما شیفتگان خدمتیم، نه تنشگان قدرت


مدتی نیستم، امتحانات بدجوری وقتمو مشغول کرده.
از همه بچه ها عذر میخوام.

اما...
بر می گردم؛

پرشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور و
بهتـــــــــــــــــر از همیــــــــشـــــــه


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱

آقای باودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۴ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸
از جایی که نمودار ناپذیر است
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
پیس...پیس...پیس...
هان چی میگی؟
گیر افتادیم ؟
نه پس فکر کردی برنده شدیم؟
آره میتونیم غیب بشیم.
ولی با طناب بستنمون...حتما طناب طلسم ضد غیب شوندگی داره...
نه...همه مثل تو باهوش نیستن.
ولی اگه نتونیم اونوقت...
راه بهتری داری؟
پس این تنها راه نجاته...
با... باشه...


تایید نشد ! یه مقدار پست های قبلی و بعدی که تایید شدن رو بخونید که کمی بهتر بنویسید . دیالوگ ها و فضا سازیتون مشخص باشه .


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۲۱ ۲۳:۱۰:۳۴

آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱

آلیشیا اسپینتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۰:۳۶ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۱
از پیش عشقم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 16
آفلاین
هرمیون: رون... رون...صدامو میشنوی؟

- چی میگی؟

- حالت خوبه رون؟

- توقع داری حالم چجوری باشه؟ یه گرگینه گروگانمون گرفته، بهتر از این ممکن نیست...

- خوب منم حالم خرابه تو میگی چیکار کنیم؟

- چیکار قراره کنیم؟ خوب فرار می کنیم دیگه...

- آخه چطوری؟

- من چه بدونم همیشه تو باهوش گروهی خوب یه فکری بکن دیگه. بعد از گذشت چند دقیقه هرمیون گفت: رون من یه بطری کوچک شیشه ای تو جیبم دارم، توش معجون تغییر شکله، هروقت گرگه خوابش برد میزنمش زمین و میشکنمش تا باهاش طناب رو ببریم.

رون گفت: فکر خیلی خوبیه، پس باید منتظر باشیم...


تایید شد !


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۸/۲۶ ۰:۱۱:۴۴

زندگی شاید آن جشنی که انتظارش را داشتی نبود، ولی حالا که به آن دعوت شده ای تا می توانی زیبا برقص



city of lovers


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱

جرج ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۰۷ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۳:۰۶ سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳
از تهران بزرگ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
هری و رون و هرمیون نشسته بودن سر میز گریفندور تو سراسری بزرگ :
( صدای انفجار )
دو پسر مو سفید در حالی که مبارزه می کردن از سر میز رد شدن .
پسر مو سفیدی که قرمز پوشیده بود گفت : اشتباه نکن ورجیل برادر گلم تو دو راه بیش تر نداری . یکی که قبول کنی باختی و مثل بچه ادم بمیری ! ها ! یک راه دیگه هم هست که من بمیرم دیگه بقیر این دو راه که راهی نیست ها اه یک راه سوم وجود داره که هیچ کدوم نجنگیم ها غیر این سه راه که راهی نیست ها ! اه یک راهم وجود داره راه برزیل اته ابادان که همیشه راه فرار ...... .
ورجیل : خفه شو دانته !
هری : اقا شما دانته دیول می کرای هستی ؟
دانته : نه من داود ام داود زی ..... دانته سرش به نجات دنیا با کلود ، ایچیگو کوروساکی گرم بود قرار شد این پلان من بازی کنم !
هرمیون ، رون ، هری : :pashmak:


تایید شد !


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۸/۲۲ ۲۳:۲۴:۱۲


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۱ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱

رونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۴ پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۰:۴۱ شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
شخصیت ها: رون ویزلی - هرماینی گرنجر - فنریر گری بک(گرگینه و مرگخوار)
محیط: جنگل
اشیا: چادر - طناب - ظرف غذا یا آب سگی با نام Fido - بسته غذای سگ(استخوان)
چهره ها: رون ویزلی= سرخورده و نگران / هرماینی گرنجر= عصبانی / فنریر گری بک= موذیانه

شاخه هاي درختان در باد تكان ميخوردند و تصويري از ترس را نشان ميدادند. هرميون خود را تكاني داد و زير لب با صدايي خسته گفت:رون؟بيداري؟
ارزشي ايجاد شد و بدنبالش صدايي ظعيف:بيدارم كردي
هرميون سرش را صاف كرد و با لحن تلخي ادامه داد:واي چقدر سرده.همش تقصير توئه كه ما الن اينجايين.
صداي زوزه اي به گوش رسيد و مردي پشمالو جلوي انها ظاهر شد.يك گرگينه.

رون خودشد را تكان داد و زير لب گفت:هرميون ساكت.فنريز اينجاست.
هرميون همچنان به متهم كردن رون ادامه داد و از چهره اش ميشد فهميد كه عصباني است.
چشمان فرو رفته گري بك بر روي هرميون قفل شد و خنده اي هولناك سر داد.نگراني رون بشتر شد.چه ميشد اگر او بلايي سر هرميون مي امد.اگر گري بك به او حمله ميكرد و گازش ميگرفت...
اما بر خلاف انتظار رون چشمان گري بك از موهاي هرميون بر روي سياهي بين درختان ماند.سپس خنده اي ديگر سر داد و شروع بدرست كردن اتشي كرد.
بسته را از كنار ظرف غذاي سگي بر داشت و شروع به خوردن كرد و همچنان به اعماق جنگل خيره ماند.


تایید شد !


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۷/۳۰ ۱۶:۳۲:۵۵







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.