ااااااه حالمممممم بهم خورد
نارسیسا در حالی که دچار حالت تهوع شده بود چیزهای مورفین را به گوشه ای پرتاب کرد و با صدای بلند فریادی کشید که از چهار شیشه ی سالم خانه ریدل سه شیشه کاملا خورد شد
_ همیییین الااااان مورفین می ای این چیزای مزخرفتو جمع می کنی و از اینجا بیرون میبری..همین الان .
مورفین که سعی در بستن زیپ کاپشنش داشت ولی تا نیمه ی کار خوابش میبرد با صدای لرزانی گفت : نارشیشا حشاش نباژ بابا ، این چیژا خیلی هم بد نیش بارتی عمو اون چایی نبات منو بیار باژه؟ .بژار دراکو بژرگ ..خرووپفففففف (افکت خواب )
نارسیسا با عصبانیت چیز های مورفین را برداشت و از پنچره ی شکسته بیرون انداخت.تابی به موهایش داد و پیراهنش را صاف کرد و در حالی که از اتاق بیرون می رفت زیر لب غرید
_ همینه دیگه ،روز به این مهمی ، تعجب می کنم از این کار مای لرد که همچین مسئولیتی رو به مورفین واگذار کرده.البته به قول بلا هیچ کار ارباب بی حشاب نیست ..ای وای چرا این طوری شد
کمی انور تر انی مونی در حالی که سعی می کرد دور از چشم لرد چراغ دستگاه را در اش سبز رنگش بیاندازد تا اش نورانی شود به بلیز نگاه کرد که سیم دستگاه را در سراهی فرو می کرد :
_ می گم که بلیز یکمی فشارش بده خووب میره تو
بلیز _ نه بابا ؟ راست میگییی؟ چراا به فکر خودم نرسید؟
انی مونی که موفق شده بود لامپ را از جا در بیاورد نیشخندی زد و گفت : دیگه دیگه ما اینیم
دقایقی بعد بلیز که دچار افسردگی شده بود به انی مونی خیره شد که اش را هم می زد و لبخند پیروزمندانه ای برلب داشت و به ارامی گفت: مونی ..مونی
آنی مونی بی توجه به کارش ادامه داد ..
بلیز : مونننننی ..موننننی ...آ..نی ..انی موننننییی
_ چته؟خانه ریدل رو گذاشتی رو سرت ، با این وضع دستگاه گوارش ارباب خوب کار نمی کنه و نمی تونه اش خوشمزده منو حضم کنه..ساکت باش دیگه.
بلیز _ انی چیزه..چرا فرو نمی ره این ؟
آنی مونی به بلیز نگاهی عاقلانه کرد و گفت :برو کنار بذار ببینم
سپس در حالی که با دقت مشغول بررسی وضعیت سه راهی بود به ارامی زیر لب گفت :این که مشکلی نیست!! بلیز؟ یکمی چرخدده(!؟) هاش روغن کاری لازم داره، نمی خواستم کمکت کنم در این مورد چون این غذای اربابه ولی چه کنم که رفیقمی
سپس با وسواس مقداری از اش سبزرنگش را روی سه راهی مالید و گفت :امیدوارم دیگه یادبگیری خودت به کارای خودت برسی
بلیز:مرسی ،تو بهترینی وااای تو بهترینی انی مونی چرا تاحالا نفهمیده بودم
آنی مونی لبخندی زد و سیم را برداشت تا در سه راهی فرو کند که دچار سرگیجه شد.به نظر می رسید یک جادوگر سیاه قدرتمند و جذاب (رول بلاتریکسی!!) ضربه ی محکمی بر گردن وی نواخته باشد .
لرد با عصبانیت گفت :کروشیو انی داری چه غلطی می کنی؟
آنی مونی با افتخار جلو امد و گفت : ارباب دارم دستگاهتون رو درست می کنم
لرد با انزجار به قابلامه ی وی نگاه کرد و گفت :اوه با اش محبوب ارباب؟ کروشیو بر تو؟
در همان لحظه بارتی در حالی که دمپایی های رودولف را در دست گرفته بود و ردای لوسیوس را بهعنوان زیر انداز عروسک هایش در دست گرفته بود جیغ ویغ کنان وارد سالن شد
_ سلام بابایی بیا این تبدیل دستگاه ..به درد عروسک بازی نمی خوره..ببخشید من برم دیگه خاله نارسیسا اونجا نشسته باهام عروسک بازی کنه نباید منتظر بمونه فعلا بابای بابایی.
ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۲۲ ۲۳:۰۷:۴۸