در مکانی کاملا ماگلی در دستشویی در ایستگاه مترو.
هری درون توالتی در مترو در حال شستن دستش بود که ناگهان صدایی از پشت سرش شنید.
_آخ کمرم....دیگه خسته شدم....الان داغونت می کنم....می کشمت.....
هری چوبش را کشید تا فرد را بزند اما به محض اینکه برگشت هیچ کس رو پشت سرش ندید.
هری:
هری از که چرا هیچ کس را پیدا نکرده است بسیار عصبانی بود و از اینکه هیچکس هم او را ندیده بود بسیار خوشنود به نظر می رسید.ناگهان صدا بار دیگر به گوش رسید:
_هوی پسره عینکی از جلوی رام برو کنار .......غول گنده برو کنار مگه با تو نیستم.
هری به اطرافش نگاه کرد اما هیچکس را ندید.ناگهان صدا بار دیگر گفت:
_هوی.....با تو هستم...پایین رو نگاه کن....
ناگهان هری با صحنه بسیار بدی رو به رو شد.یک سوسک درست در جلوی پای او بود.هری خواست با پا سوسک را له کند که سوسک از زیر پایش فرار کرد و به سمت دیگر توالت رفت.هری که کمی ترسیده بود نفس نفس زنان به دیوار کاشی کاری شده توالت تکیه زد.کاشی ها کمی سرد بود و باعث میشد هری کمی به جلو رانده شود.ناگهان سوسک با حالت اعتراض آمیزی گفت:
_مگه حقوق حیوانات رو نمی دونی داشتی روی من پا میزاشتی از قصد.می دونی جرمت چیه.....
هری نگاهی به سوسک کرد و گفت:
یا مرلین کبیر..... یا من احمق شدم یا سوسک زبان هم شدم....
سوسک در حالی که به هری خیره شده بود گفت:
_هی پسر من می تونم خیلی بهت کمک کنم.....بیا منم با خودت ببر....
هری نگاهی به سوسک کرد گفت:
_من تو رو با خودم ببرم عمرا...
سوسک نگاهی به هری کرد و گفت:
_ببین من بعضی از خواص گیاهان رو خوب بلدم.....توی امتحان هم می تونم برات تقلبی بگیرم....می تونم شکل محیط شم و کسی منو نبینه.....
هری:
سوسک:
هری با لحنی کاملا تعجب کرده گفت:
_یعنی تو .....تو .....می تونی..
سوسک با حالتی مغرورانه گفت:
_بله که می تونم....فکر کردی.
هری که به سوسک شک کرده بود گفت:
_خب الان خودتت رو شکل محیط کن....شکل محیط.
سوسک که انگار اصلا نمی توانست باور کند که کسی از او چنین در خواستی کرده است گفت:
_الان که نمی تونم چون حوصلش رو ندارم و جاش هم درست نیست باید تمرکز بگیرم اینطوری که نمیشه.
هری حالتی مرموزانه به خود گرفت و گفت:
_یا این کار رو انجام میدی یا خودت میدونی.
سوسک پا به فرار گذاشت شش پا که خودش داشت ،شش پای دیگر هم قرض کرد و شروع به فرار کرد هری که بسیار جو گیر شده بود مانند فیلم های اکشن ماتریکس به هوا پرید و چوبش را بیرون کشید اما قبل از اینکه مسافت زیادی رو طی کند و بتواند سوسک را بزند بشدت با دیوار برخورد کرد.
ناگهان هری از خواب بیدار شد و عینکش رو را بر چشم زد و به اطراف خوب نگاه کرد.او از روی تخت به زمین خورده بود و از خواب پریده بود.او بار دیگر به تخت خود بازگشت و به آسودگی به خواب رفت.
اریک عزیز اگر نگاهی به دو پست قبل می انداختی و کمی دقت می کردی متوجه می شدی که این تاپیک ادامه دار است و در ضمن ، فکر نمی کنم جریان هری و سوسک به محفل ارتباطی داشته باشد. برای جلوگیری از عدم کسر امتیاز لطفا بار دیگر تلاش کن ، منتها این بار با دقت بیشتر.اعضا از پست قبل ادامه بدن.
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۳:۵۸:۳۳