هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دامبلدور چطور بلافاصله از اتفاقات افتاده در گودریک هالو باخبر شد ؟
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۵
#71

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
1- موضوع اینه که جادوگران با وسایل ماگلی اینور اونور سفر نمیکنند که مجبور باشند پول بدن. هری هم جادوگره پس مثل جادوگرها سفر میکنه. در مورد موندن هری پیش درسلی ها هم لازم میبینم این نکته رو تذکر بدم فقط یه مدت کوتاه نه حتما اون دو ماه یعنی یه روزم اونجا بمونه قضیه حله اونم بخاطر تداوم جادو هست. روز بعدش هر جا که بخواد میتونه بره و لازم میبینم این نکته رو هم بگم هری دیگه بزرگ شده بود و اونا هم نمیتونن بهش بگن چی کار کنه.

2- متوجه منظورتون نشدم اینایی که گفتین نکات مسلم کتاب بودش ربطی به بحث ما نداشت بحث ما هم در رابطه با این موضوع نبود هممون این قسمت رو قبولش داریم.

در مورد قدرت های دامبلدورم فکر میکنم خودم مثال فاکس رو آوردم شما یه بار میگید چرا مثال نمیارید یه بارم در مورد مثالی که زدم توضیح میدید!

در مورد فاکسم اول من نگفتم فاکس جریان رو دیده من میگم هیچ شاهدی نبوده. من میگم فاکس پرنده ایه که دامبلدور از طریق اون میتونسته بدون اینکه خودش اونجاست بفهمه کیا مردن و .... یعنی همون اطلاعاتی که یه آدم میتونسته براش تعریف کنه. همونجور که در کتاب پنجم ازش خواست بره نگهبانی بده پس اینجا هم مسئله فوق العاده پیچیده ای نیست!

3- باز هم متوجه منظورتون نمیشم چون قبلا در این مورد بحث شده منم در پست قبلیم گفتم که اون نشونه ای تعیین نکرده بود و همچنین هم گفتم قسمت اول پیشگویی داشت به حقیقت میپیوست. دقیقا حرفهای خودمو دوباره به خودم زدین منم نظری در این مورد ندارم. فقط لازم میبینم بگم که ولدمورت ایمان نداره به پیشگویی مجبوره بهش عمل کنه هموجور که هری مجبوره عمل کنه! در مورد علل اینکه دامبلدورم از ماجرا سردراورده قبلا بحث شده من این قسمت رو ادامه نمیدم چون نمیدونم قراره به کجا برسه و ضمنا از بحث اصلیمون فاصله گرفته.

4- متوجه نمیشم ... پاترونوس سریع تر از جغده این دیگه مشخصه ... شما هر جا که در کتاب حرف از پاترونوس اومده که میخواسته پیام ببره رو با جغد ها مقایسه کنید دیگه مشخصه که پاترونوس سریعتره .... (با توجه به تعریف کتاب: سریع تر و مطمئن تر) ضمنا این موضوع چیزی نیست که رولینگ بخواد در کتاباش بگه این قسمت ها معمولا به تخیل خود خواننده ها برمگیرده. بعد واقعا نمیفهمم منظورتون از این قسمت چیه وقتی محفلی ها یه عمره دارن اینجوری با هم ارتباط بر قرار میکنن حالا چرا این مورد انقدر اشکال براش باید به وجود بیاد؟ اگر قبلا مشکلی پیش نمیامده الانم نمیاد.

در مورد بازرسی شدن پاترونوس منم نگفتم بازرسی میشه برای اینکه بیشتر منظورمو بفهمین لطف کنین به فصل اسنیپ پیروز در کتاب ششم مراجعه کنید متوجه منظورم میشید. موقعی که تانکس میگه انتظار داشتم هاگرید پاترونوسمو دریافت کنه.

5- هیچی علامت چکش در بعد نبود به منزله شوخی کردنه!

6- در مورد پیتر که اونجا بوده یا نبوده منطق کتاب اینو میگه دلیلی نمیشه آورد که این موضوع رو رد کنه. اون فصلم اسنیپ پیروز بود احتمالا ، کتاب ششم

7- لیلی از طلسمی استفاده نکرده این طلسم یه جادوی باستانی که به طور ناخداگاه به وجود میاد و خوشبختانه نشان های این جادو چیزی نیست که از چشم کسانی مثل دامبلدور پنهان باشه. قطعا خودش میفهمه این جادویی نیست که یه پسر سال اولی بدون چوبدستی بتونه انجامش بده ... میتونه قضایا رو پیوند بده. دامبلدور کسیه که میدونه جادوهای باستانی چطور عمل میکنند.

8- اصولا وقتی که یه خونه از جا کنده شه بپره اونور همه میفهمن .. ضمنا در اتوبوسم راننده اتوبوس یا کمکش بود که گفت ماگلها چون که به اطرافشون بی توجه هستن متوجه ما نمیشن .. یعنی جادویی در اتوبوس به کار نرفته بوده ... پاترونوسم یه چیزیه شبیه این .. فوق فوقش میبینن دیگه ... ضمنا وقتی محفلی ها یه عمر از این جادو استفاده کردن و مشکلی پیش نیومده این دفعه هم نمیاد .

9- در مورد حرف هاگرید: اونم همونجا گفت نظر شخصیش اینه ولی خیلی ها میگن اینجوری نیست. و ضمنا یادت باشه ما داریم در مورد مخالفین دامبلدور حرف میزنیم نه موافقین. مسلمه که اون موقع هاگرید طرف دامبلدور بوده پس در نتیجه حرفاشم قبول داشته. در مورد البانیم نه اونا آدمای دامبلدور بودن و برای دامبلدور کار میکردن.به هر حل اینجا خودتون باید فرق بین خودی و غیر خودی رو تشخیص بدین. در کتاب پنجمم یادت باشه به هر حال کسانی هم بودند که حرف دامبلدور رو قبول داشتند ما داریم در مورد این موضوع حرف میزنیم که اون موقع این مسئله نبوده که همه بدونن یا در موردش چیزی نشنیده باشن. آمار که نمیگیریم کیا میدونستند کیا نمیدونستند.

اینجوریه خوب منم میتونم مثال شما رو راحت نقض کنم مثلا نه آمبریج باور داشته نه فاج نه سیموس فینیگان و تا آخر! یعنی به نظر تو اینا میدونستن همشون؟

در مورد اونی هم که گفتید نشونی بدید دقیق متوجه منظورتون نشدم جملمو بی زحمت نقل قول بزارید.

10- نکته جدیدی ندارم اضافه کنم.




Re: دامبلدور چطور بلافاصله از اتفاقات افتاده در گودریک هالو باخبر شد ؟
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۵
#70

درکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۶ یکشنبه ۳ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۱۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
از اون بالا کفتر که هیچ، کرکس هم نمیاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 299
آفلاین
بلیز:
1- در مورد نرفتن. اول اینکه هری هر چقدر هم بزرگ شه (حتی وقتی هم سن دامبلدور شه) فک نکنم تو انگلیس بدون پول جایی ببرنش و اونم که پول ماگلی نداشته داشته؟ دوما در مورد حق مسلم من درست منظور شما رو نمی فهمم حقشو خب حقشو هری خیلی حق های دیگه هم داشت که دورسلی ها بهش نمی دادن. در ضمن توجه کنید هری در هر سال فقط دو ماه خارج از هاگوارتز بوده و اون دو ماه هم بنابه خواست دامبلدور باید پیش دورسلی ها میموند. توجه کنین که بعد از برگشت لرد دامبلدور دقیقا روی این موضوع تاکید می کرد و با برگشت لرد هم بود که هری به فکر خونواده اش افتاد و ... . به نظر من نرفتن هری سر قبر پدر و مادرش عادیه.
2- ببینید من نمیگم پیشگویی چقدر صحت داره. چیزی که هم ما، هم دامبلدور، هم لرد کاملا به صحتش اطمینان داریم اینه که جیمز و لیلی سه بار مقابل لرد ایستادن و زنده موندن. من نمی تونم هیچ دلیلی پیدا کنم که حدس بزنم این بار حتما میمیرن. و اصلا من بحث زنده موندن هری رو مطرح نکردم بلکه گفتم دلایل زیادی برای امید به فرار پاترها بوده -> قابلیت های جیمز و لیلی و سابقشون (سه بار ایستادگی) به لطف کتاب سه می فهمیم که جیمز قصد داره تا پای جون مقابل لرد ایستادگی کنه تا لیلی برای فرار کردن با هری وقت داشته باشه(که اون هم به عمد این کارو نکرده). بنابراین هیچ دلیلی وجود نداره که جیمز می دونسته خواهد مرد بلکه جیمز می خواسته خودشو به کشتن بده و گرنه فرار کردن برای جیمز به راحتی آب خوردن بوده. و در مورد مخفی شدن هم همونه. جیمز و لیلی ممکنه نتونن لرد رو شکست بدن ولی می تونستن از دست لرد فرار کنن. برای این مخفی شدن که اولا هری کوچولو رو داشتن (مثلا به لطف کتابها می فهمیم که غیب و ظاهر شدن یا حتی استفاده از پودر فلو برای بچه ای به کوچکی هری می تونه خطرناک باشه.) و دوما مگه اونا تا کی می دونستن از دست لرد فرار کنن؟ بنابراین باید قایم میشدن تا بتونن در آسایش هری رو بزرگ کنن.
در ضمن شما میگید قدرت های دیگه دامبلدور. یه نگاه به عنوان تاپیک بندازین. فک کنم باید سعی کنیم اون قدرت ها رو کشف کنیم نه اینکه فقط به عنوان یه راه چاره ازشون استفاده کنیم. شما فاوکس رو مثال می زنن ولی میشه بگید دامبلدور چطور می تونه از طریق فاوکس متوجه ماجرا بشه؟ ممکنه فاوکس به عنوان یه پرنده باهوش متوجه منظور آدما بشه ولی خیلی عجیب به نظر میرسه که دامبلدور از حرفهای فاوکس سر در بیاره.
در مورد نرفتن دامبلدور هم من به همین خاطر فرضیه مرگ لیلی خارج از خونه رو مطرح کردم. چون حدس می زدم دامبلدور رفته ولی بعد از دیدن مرگ لیلی و زنده موندن هری به دنبال بقیه کارهاش رفته.
3- در مورد پیشگویی من اونو زیاد جدی نمی گیرم ولی اون هست. تاثیرشو روی روند ماجرا گذاشته بود. ولدمورت دنبال اون فرد برگزیده می گشت و دامبلدور اونو مخفی کرده بود. ولی توجه کن قسمت اول پیشگویی به حقیقت نپیوسته بود. تا زمانی که ولدمورت به پاترها حمله نکرده بود نشانه ای وجود نداشت که کسی درکش کنه و در ضمن برای اون نشونه لازم نبود ولدمورت حتما توسط هری سقوط کنه مثلا اگه لیلی لرد رو شکست داده بود (مثلا) همین که پدر هری توسط ولدمورت مرده بود نشونه ای بود که اونو از نویل جدا می کرد. بنابراین ما یا باید دنبال راهی باشیم که دامبلدور از اون طریق بتونه کل ماجرا رو بفهمه یا اینکه دامبلدور باید حدس میزده که لیلی یا جیمز لرد رو شکست دادن (به خاطر نشان سیاه دست اسنیپ) در ضمن لرد به پیشگویی ایمان داشت که راه افتاد دنبال پاترها.
4- در این مورد هم به نظر من نباید فرض رو بر این بذاریم چون رولینگ معمولا جزئیات رو در کتابش میاره بنابراین اگه بخوایم فرض استفاده از پاترونوس رو بپذریم یا باید بگیم رولینگ اشتباه کرده یا طرز نوشتارشو تغییر داده. و در مورد حرکت سریع پاترونوس باز هم فک نکنم مانع از دیده شدنش بشه مگه یه جاروی پرنده سریع حرکت نمی کنه؟ و در ضمن دلیل استفاده محفل از پاترونوس اطمینان از به مقصد رسیدن و تحویل دادن پیام به شخص مورد نظره یعنی اینکه نمی تونه بازرسی بشه، اینکه از در و دیوار و غیره رد میشن و همچنین اینکه برای فرستادنش نیازی به قلم و پوست یا هرچیز دیگه ای نداری. لااقل اینا دلایلیه که از کتاب برداشت میشه چون هیچ جای کتاب نیومده که پاترونوس بر فرض سریع تر از جغده.
5- مورد شش شما: من گفته بودیم که در این مورد حق با شماست و شما در جواب نوشتید «نبود» میشه بپرسیم منظورتون چیه؟
6- مورد هفت شما: اگه فرض رو بر این بگیرم که فقط یه نفر از اعضای محفل اونجا بوده شما درست میگید ولی من هنوز هیچ دلیل قانع کننده ای بر رد اینکه پیتر اونجا بوده ندیدم.
تو پست قبلتون گفتید که پاترونوس همیشه به مقصد مورد نظر نمی رسه میشه بگید به استناد از کجای شش کتاب این حرفو زدید؟
7- مورد 8 شما: در مورد دلیل دومتون خوب این معلوم میشده ولی بازهم سوال اینه که آیا دامبلدور با فهمیدن اینکه لیلی بعد از جیمز مرده می تونه حدس که لیلی از چه طلسمی برای نجات هری استفاده کرده؟
ولی در مورد دلیل اولتون بار هم همونه اگه دامبلدور می دونسته لیلی از چه طلسمی استفاده کرده می تونسته اینو بفهمه وگرنه براحتی این اتفاقو به فرد برگزیده بودن هری ربط می دادن.
8- مورد 9 شما: باز هم همون مورد چهاره ولی ببینین اتوبوس شوالیه برای همین کار ساخته شده و احتمالا پر از انواع طلسمیه که وزارت خونه برای اینکار روش گذاشته و احتمالا یه طلسم داره که ماگل ها اونو نبینن ولی بنابه اطلاعاتی که کتاب به ما میده پاترونوس برای حفاظت فرد در برابر دیمنتور هاست و محفل ازش این استفاده رو می کنه. بنبراین یه پاترونوس رو نمی شه با اتوبوس شوالیه مقایسه کرد و در ضمن من که نمی تونم فرض کنم بشه یه جادو(پاترونوس) رو جادو کرد تا توسط ماگل ها دیده نشه. نکته بعد اینه که نباید بگیم احتمالا این طوره باید با استفاده از شواهدی که کتاب ها بهمون میدن فرضیه بسازیم.
9- مورد 10 شما: من بازم نتونستم جایی رو که گفته «جادوگری که قبلا مرده زندست.» رو پیدا کنم. اگه آدرس بدید ممنون میشم. هرجایی رو من نگاه کردم عباراتی مثل: <اونی که نباید نامش رو برد، برگشته> رو دیدم. در ضمن اگه این جوره که شما میگید و مردم باور کردن که ولدمورت مرده، پس حرف هگرید وقتی میاد دنبال هری چجوری توجیه میشه؟ (هگرید هم باید فکر می کرد اون مرده دیگه) همین طور افراد حاظر در محاکمه لسترنج ها و کراوچ که می دونستن لرد نمرده. یا مثلا وقتی آخر کتاب دو دامبلدور از ولدمورت در آلبانی حرف میزنه. اولا اون کسایی که این خبرو به دامبلدور رسوندن می دونن لرد زندست و اگه چیز این قدر عجیبو غیرقابل باوری بود به وزیر و مردم هم می گفتن ولی هیچ سر و صدایی بلند نشده چون زیاد عجیب نبوده(مردم می دونستن زنده است) حتی آقای ویزلی از زنده بودن لرد تعجب نمی کنه.
10- مورد 11 شما: ببین منظور من کاملا همین حرفیه که شما زدید. مک گانگال می خواد از درستی شایعه خبر پیدا کنه و شایعه اینه که قدرت ولدمورت فروشکست! و همون طور که گفتم من با توجه به همین موضوع نتیجه میگیرم که منظور از رفتن خود رفتن بوده. ولی به هر حال متن انگلیسی هم کمک می کنه اگه کسی متن انگلیسی رو داره رو کنه تا شاید بشه دقیق تر نظر داد.
در مورد ترجمه ویدا اسلامیه باید بگم که من اصلا به ترجمه های اسلامیه اعتماد نمی کنم چون ویدا اسلامیه تا حدی کتاب رو به نثر خودش می نویسه بنابراین نمی شه منظور رولینگ رو از ترجمه هاش برداشت کرد.
-----------
در مورد اون حرف هگرید حق با شما بود ولی متسفانه باید بگم که توضیحات رولینگ هم زیاد قابل اعتماد نیستن. مثلا هری در کتاب چهار موقع برگشت باید تسترال ها رو میدید ولی هیچ دلیل قانع کننده ای براش ارائه نشد و ظاهرا قرار بوده در کتاب ششم یه شخصیت جدید (اسمشم گفته شده بود ولی یادم نیست) نقش مهمی داشته باشه که اصلا وارد کتاب نشد.



Re: دامبلدور چطور بلافاصله از اتفاقات افتاده در گودریک هالو باخبر شد ؟
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
#69

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
1- هر چند که گودریک هالو هم با دامبلدور فاصله داره هم با هری ولی از اونجایی که بحث داستان روی هریه مسلمه که منظورم هریه اگر چه فکر میکنم این دو موضوع به هم نزدیکن و در این مورد یه جورایی با هم مرتبطن. منظورم در هر حال فاصله ای بوده که هاگرید باید طی میکرده تا اون شب به دامبلدور برسه و همچنین فاصله ای که هری الان از اون محل داره فکر کنم دوتاش تقریبا یه جور بشه بستگی داره داریم روی کدومشون بحث میکنیم.

در مورد اینکه هری نرفته گودریک هالو در هر حال به نظر من دلیلتون قانع کننده نیست. شاید اون اوایل درسلی ها نمیذاشتن ولی هری بزرگ شده بود دیگه بچه نبود که درسلی ها بهش بگن چی کار کنه بخصوص اینکه توجه داشته باشید رفتن به سر قبر پدر مادر هری هم حق مسلمه هریه یعنی چیزی نیست که به ای نراحتی ازش صرف نظر کنه اگر جای نزدیکی بود حتما خودش میرفت که البته میگید موافقید با حرفم برای همین بهتره این بحث دیگه تموم شه.

2- در مورد فرضیه اولتون باید بگم که دامبلدور اون زمان نمیدونست پیش گویی چقدر صحت داره. میتونست پیشگویی نباشه اینو خود دامبلدورم گفته. الان با توجه به زخم هری این موضوع مشخصه ولی اون موقع هم آیا همه میدونستند که با توجه به پیشگویی هری صددرصد زنده میمونه؟ اصلا اون موقع میشد معنی پیشگویی از نشانه رو درک کرد؟ (توجه داشته باشید دامبلدور فقط اون موقع از طریق جاسوساش فهمیده که ولدمورت دونبال هری هست تا این احتمال رو از بین ببره نمیدونسته که این پیشگویی میتونه تا چقدر به واقعیت نزدیک باشه... )

در مورد جیمزم بله خیلی جادوگر قابلی بودش ولی دلیل نمیشه که بتونه در برابر ولدمورت ایستادگی کنه. اگر این امکان رو میداد دیگه مخفی شدن لازم نبود. اونا برای این مخفی شدن چون که میدونستند اگر ولدمورت پیداشون کنه هیچ شانسی ندارن. در کتاب سوم به لطف دیوانه سازها فهمیدیم که جیمز گفته ((خودشه، بچه رو بردار برو من سرگرمش میکنم)) حتی از این جمله کوتاهم میشه فهمید جیمز هیچ امیدی به زندگی نداشته همون موقعشم. پس فکر نکنم دامبلدورم انقدر خوشبینانه قضاوت کنه.

ب) من گفتم شما باید قدرت های دیگه دامبلدور رو قبول داشته باشید. شما میگید دامبلدور باید میرفته در صورتی که با توجه به نقل قول کتاب اول این موضوع کاملا مشخصه که دامبلدور به اون محل نرفته. در نتیجه شما باید دونبال دلایلی بگردید که چرا نرفته نه اینکه چرا رفته! اونم من گفتم میتونسته تاثیر داشته باشه. ولی برای دامبلدور راه های دیگه ای هم هست تا از ماجرا سر در بیاره مثل فاکس و.... اون چیزی که مشخصه دامبلدور اونجا نبوده.

3- همونجور هم که خود دامبلدور در کتاب ششم به هری گفت شما هم خیلی زیاد روی پیشگویی حساب باز کردید. هیچ کس اون موقع نمیدونسته پیشگویی چقدر میتونسته صحت داشته باشه. اما حداقل قسمت اول پیشگویی داشته به حقیقت میپیوسته. یعنی ولدمورت از بین هری و نویل (هری رو انتخاب کرده بوده البته هنوز نشونه نداشته روی صورتش) نه نویل رو و اگر قرار بوده پیشگویی حقیقت پیدا کنه در مورد هری حقیقت پیدا میکرده. منتها اون موقع هنوز کسی به پیشگویی ایمان کامل نداشته و خیلی از جنبه های پیشگویی رو نشده بود.

4-اول اینکه پاترونوس سریع حرکت میکنه. اگر اینجوری بود که شما میگفتید که هیچ وقت محفلی ها از پاترونوس استفاده نمیکردن. ضمنا اون شب این همه بارش شهاب سنگ و ادمهای عجیب غریب و جغد و اینا بوده یه پاترونوس که اشکالی نداشته. تاکید کتابم روی همین بوده که همه از خود بیخود شدن. پس حتی این مثالتونم در اون روز میتونه نقض بشه. نکته دیگه ای هم هست که در ادامه میگم.

5- دقت کنید در اینجا مسئله دونستن این که دامبلدور کجا بوده مهم نیست. موضوع اینه که میدونیم حداقل هر جا بوده در گودریک هالو نبوده.

6- نبود

7- الف) منم همین نظر رو دارم.
ب) در این مورد منظورم اون یه نفر بود که بارون اشاره میکرد هر چند که احتمالا اعضای محفلم میتونه برای مدتی کنترل کنه ولی طبیعیه که خبر دیر یا زود پخش میشه. بحث ما هم روی یک زمان محدود برای پنهان کردن هری تمرکز داشته نه بیشتر. (اشاره به پست بارون)

8- هوم مهمترین قسمتش خود کوییرل بوده. دامبلدور دیده که ولدمورت درون کوییرله و به همین دلیل کوییرلم نمیتونه به هری دست بزنه چون دستش میسوزه. این یه دلیل.

دلیل دوم از روی شواهد موجود به راحتی میشه فهمید که اول لیلی کشته شده یا جیمز. فکر میکنم فقط همین دو موضوع در اون زمان مبهم بودن که بعدها کشف شدند. البته موضوع دوم بعد یک دو روز مشخص شده.

9- اون روز اخبار خیلی برنامه داشته و همش داشته از شگفتی ها حرف میزده ولی مثلا وقتی اتوبوس شوالیه میتونه بدون جلب توجه در خیابونا ویراژ بده و حتی وقتی خونه ای از این ور به اون ور میپره هیچکس تعجب نمیکنه لابد پاترونوسم میتونه یه جوری حرکت کنه تا کسی متوجه نشه یا تا بیاد به خودش بجنبه دیگه نتونه پیدا کنه. یادت باشه در کتاب هری پاتر همیشه سعی شده ماگل ها رو بی توجه به اطراف خود نشون بدن.

10- ببین به خواسته وزیر سحر و جادو این خبر پخش شده که دامبلدور و هری میخوان بگن یکی از جادوگران تبهکار که قبلا مرده زندست و حالا هم برگشته.

وقتی که مردم این حرف رو باور میکنند و هری رو دیوانه خطاب میکنند یعنی این موضوع رو قبول دارند یادت باشه همین حرف که میگه ولدمورت زندست رو هم همیشه دامبلدور میزده و وقتی همه با دامبلدور مخالفت کنن یعنی حرفشو قبول ندارن. اگر حرف دامبلدور رو قبول میکردن که ولدمورت زندست حتما برگشتشم قبول میکردن. اتفاقا به نظر من اگر قسمت اول حرف دامبلدور رو قبول داشتن باور کردن قسمت بعدیش خیلی ساده تر از قسمت اولش بود چون مشخصه اگر یکی زنده باشه میتونه برگرده.

. ضمنا بحث من سر کلمه فرو شکست نیست سر کلمه "رفتن" هست. شاید مک گونگال در جایی بگه قدرتش فرو نشست ولی در جایی هم گفته "رفته" و منم دارم روی این کلمه بحث میکنم که به معنی مردنه.

11- اینجا شما بد متوجه مفهوم "واقعا" شدید. منظور مکگونگال واضحه ... یعنی اینکه آیا این شایعاتی که از صبح تو خیابون پخش شده صحت داره یا نه ... مسلما مک گونگال اونجا نشسته که در مورد روش های برگشتن ولدمورت صحبت کنه چون این اصلا موضوع اضطراری نیست بعدا هم میشه در موردش حرف زد اونم در جا و مکانی بهتر بلکه میخواسته از درستی حرفی مطمئن شه که سر زبون ها بوده چنانچه در کتابم دقیقا به این موضوع اشاره شده.

مسئله اینه که شما دارید دیالوگ های اولین فصل کتاب اول رو با نوشته های کتاب پنجم ششم مقایسه میکنید که این موضوع کاملا غلطه. اون موقع اطلاعات دامبلدور و مک گونگال خیلی محدود تر بوده و شما نباید دامبلدور اون زمان رو در شرایط فعلی قرار بدید بعد در موردش قضاوت کنید.

در مورد ترجمه کلمه دوم هر چند که در ترجمه ویدا اسلامیه طور دیگه ای ترجمه شده که کاملا صحت اون گفته رو نشون میده ولی کلا به نظر من از معنی جمله دامبلدور میشد فهمید که منظور دامبلدور در اصل چی بوده ( دریکی از پستام این مورد رو توضیح دادم) به هر حال لطفا هر کی کتاب انگلسی رو داره بیاد بگه معنی درستش چیه این موضوع حل شه.

در مورد موضوع جدیدی هم که گفتید فقط بگم امکانش زیر صفره چون در یکی از پرسش ها از رولینگ پرسیده شده بوده که چرا هری با این که مرگ پدر و مادرشو دیده بوده از همون اول نمیتونسته تسترال ها رو ببینه ؟ رولینگم گفته اون موقع هری توی گهوارش خوابیده بوده صحنه رو اصلا ندیده.

کاری به مسئله بالا ندارم و این که احیانا این موضوع عجیبه ولی چون هری تو خونه بوده (خود رولینگ گفته) لیلی هم تو خونه بوده. و دلیل دوم این که فکر کنم هاگریدم در کتاب اول گفت هری رو از خونه خراب شده خارج کرده.

موفق باشید.




Re: دامبلدور چطور بلافاصله از اتفاقات افتاده در گودریک هالو باخبر شد ؟
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
#68

درکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۶ یکشنبه ۳ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۱۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
از اون بالا کفتر که هیچ، کرکس هم نمیاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 299
آفلاین
و باز هم سلام
-------------------
یه سلام دیگه خدمت بلیز جان: (ببینم کسی یه مترجم خوب سراغ نداره؟ آخه ظاهرا نه من می فهمم بلیز چی می گه نه اون می فهمه من چی میگم! {شکلک بغض})
1- در این مورد یه دو گانگی تو حرفاتون وجود داره که فک کنم اتفاقی اشتباه شده. تو پست قیبلیتون (قبل از اینی که دارم بهش جواب میدم) گفتید که دره گودریک با محل اقامت دامبلدور و بقیه فاصله داره ولی تو این پستتون (همینی که دارم بهش جواب میدم) به نظر میرسه منظورتون اینه که دره گودریک با محل زندگی هری فاصله داره. خب در این مورد موافقم که با جاده پرایوت خیلی فاصله داره. چون به هر حال با وجود موتور سیریوس و بقیه جادوها یه روز طول کشید تا هری رو به جاده پرایوت ببرن.
ولی نرفتن هری دلیل نمیشه. اون فقط دو ماه از سال خارج از مدرسه بوده و اون دو سال هم پیش دورسلی ها بوده. انتظار ندارم دورسلی ها هری رو ببرن سر قبر پدر مادرش. ولی بازم میگم منم موافقم که فاصله جاده پرایوت با دره گودریک زیاده.
2- تصور من این نیست که دامبلدور بی خبر تو خونه اش نشسته است. ظاهرا این یکی از اون جاهایی هست که کاملا منظور منو بر عکس گرفتید. شما تو فرضیه تون دو تا حدس برای مطلع شدن دامبلدور از اوضاع دادید. الف) صدای انفجارها که از هر طریقی به گوش دامبلدور رسیده. (مثلا یه نفر به دامبلدور گفته که صدای انفجار شنیده) در این مورد به نظر من دامبلدور اصلا حدس نمی زنه که همه مردن چون جیمز و لیلی همه نیستن. راهنمایی می کنم. تو پیش گویی اومده که فرد برگزیده پسر کسانیه که سه بار جلو ولدمورت ایستادن. بنابراین دامبلدور باید حداقل احتمال فرار جیمز و خونواده اش یا فراری دادن خونواده اش رو بده. در ضمن می دونیم جیمز جادوگر قابلی بوده. هم اینکه سه بار مقابل لرد ایستاده و هم اینکه مثلا دامبلدور تو کتاب سه با تشبیه کردن هری به پدرش از اون تقدیر می کنه. فرضیه ب) شما گفتید دامبلدور با توجه به علامت شوم دست اسنیپ متوجه شده. همون طور که قبلا هم گفتم علامت شوم دست اسنیپ سقوط لردسیاه رو نشون میده بنابراین عکس العمل منطقی اینه که دامبلدور پاشه بره جیمز رو به عنوان قهرمان ملی اعلام کنه یا لااقل بره ببینه جیمز چقدر صدمه دیده چون هیچ کس احتمال نمی داده ولدمورت به وسیله هری یک ساله سقوط کنه و هر کسی با دیدن محو شدن علامت شوم و دونستن اینکه لرد رفته سراغ پاترها به این نتیجه می رسه که جیمز اونو شکست داده.
3- ولی من نمی تونم دلیل این یاس رو بفهمم. دامبلدور نمی دونسته هری فرد برگزیده است یا نویل. بنابراین به نظر من حتی اگه دامبلدور فک می کرده هری مرده یاسی وجود نداشته. ولی بازم باید رجوع کنیم به مورد قبل چون به نظر من دامبلدور نباید حدس می زده که پاترها مردن باید حدس می زده که پاترها لرد رو شکست دادن. (منظورم هری نیست. منظورم لیلی و جیمزن)
4- جواب اینم به همون مورد 2 مربوط که تا روشن نشه نمی تونیم راجع به باقی ماجرا نظر بدیم. هر چند به نظر من اگه اون شب از پاترونوس استفاده میشد تو اخبار ماگل ها ذکر میشد. به خصوص پاترونوس هگرید چون احتمالا یه اژدهای صد فوتی یا یه اکرومانتولیاست {چشمک}
5- خب منم نمی دونم دامبل کجاست اگه کسی می دونه به من و بلیز هم بگه.
6- خب در این مورد احتمالا حق با شماست. ولی این حرفتون یه چیز دیگه رو یاد من انداخت که بعدا میگم!
7- خب راستش من می ترسم بازم منظورتو درست نگرفته باشم. ولی:
الف) به نظر من دامبلدور این شایعه رو پخش نکرده ولی سعیی هم در جلوگیری از پخشش نکرده -> همون موضوع حق دارن جشن بگیرن و ...
ب) ولی من با این حرفتون مخالفم که «اگه دامبلدور نخواد شایعه پخش نمیشه» ولی خب فک کنم بحث در این مورد رو بذاریم برای بعد بهتره.
پ) به خاطر همون دلیلی که گفتید این شایعه خیلی سریع پخش شده و حرفی توش نیست.
ولی یه ولی دیگه هم هست. در مورد اون دو تا نکته ای که اضافه کردید:
I) میشه اون قسمتی رو که بهش اشاره می کنید بگید؟ من که حافظه ام چیزی پیدا نکرد.
II) راستش من فرضیه بارون رو درست تو ذهنم نیست و چون این پستم خیلی طولانی میشه فعلا اینو صرف نظر می کنم. باید برم دوباره فرضیه بارون رو بخونم.
8- خب میشه بگید تو این مدت کی پیدا شده جزییات رو به دامبلدور بگه که دامبلدور آخر کتاب همه چیو به راحتی تشریح می کنه؟
9- من هیچ مشکلی با اینکه هگرید می تونه پاترونوس درست کنه یا نمی تونه ندارم. بحث من اینه که اگه اون شب از پاترونوس استفاده کردن باید تو اخبار ماگل ها گفته میشد. به خصوص اینکه اگه هگرید اون پاترونوس رو درست کرده باشه چون بنابه اطلاعات ما پاترونوس هگرید شکل یه هیولا یا یه چیز مشابهو به خودش میگیره.
10- ببینید. اینجا شما دارید دوباره تو استفاده از کلمات اشتباه می کنین. مردم تا آخر کتاب پنج نمی خواستن باور کنن که ولدمورت برگشته. ولی شما میگید اونا نمی خواستن باور کنن ولدمورت زنده است. یه بار دیگه این جمله رو از کتاب سنگ جادو نقل قول می کنم: « اما می گویند وقتی نتوانست هری پاتر را بکشد قدرت ولدمورت ناگهان فرو شکست.» توجه کن مک گانگال میگه بر طبق شایعات <قدرت اون فروشکست> مک گانگال نمی گه بر طبق شایعات اون مرده. بنابراین اون شایعه هر بوده گفته که ولدمورت فروشکست. مثلا میگیم سلسله افشاریه بعد از مرگ نادرشاه فروشکست. ولی اونا حتی زمان کریم خان هم بر یه ناحیه کوچک حکومت می کردن.
11- باز هم این کلمات لعنتی! نمی دونم کی بود می گفت کلمه اسلحه است اگه این جوری باشه که هیچ تیری به هدف نمی خوره. ببین تو هیچ ترجمه ای عبارت «نه برای همیشه» به کار نرفته و منم همینو گفتم ولی ظاهرا شما کاملا بر عکس گرفتید! ببین طبق ترجمه من (فریدون قاضی نژاد) مک گانگال می پرسه: « دامبلدور، دارم فکر می کنم که آیا او واقعا رفته؟» ببین بحث من سوال مک گانگاله. مک گانگال می پرسه اون «واقعا» رفته؟ و بعد دامبلدور میگه این طور به نظر می رسه. من این طور نتیجه می گیرم که مک گانگال در رفتن ولدمورت مشکوکه و با توجه به جواب دامبلدور میشه نتیجه گرفت که دامبلدور هم حدس میزده اون سعی کنه برگرده.
در مورد اون شباهت و تفاوت بین رفتن و مردن خب خودش بحثیه ولی من با توجه به همون نکته که بر طبق شایعات قدرت ولدمورت فروشکست و همین طور این که لسترنج ها، بارتی کراوچ (هردوشون)، فرد چهارمی که همراه لسترنج ها بود، لانگ باتم ها و بقیه اعضای حاضر در اون محاکمه می دونستن که ولدمورت نمرده. نتیجه می گیرم که منظور رفتن بوده.
---------------
جناب پاتر گرام:
عزیز من این طور فک می کنم یه واقعی آتیشی نوشتی؟
1- اگه بخوایم نتیجه بگیریم من داستانو تحلیل نمی کنم. خب با عرض معذرت این طور هم نتیجه گرفته میشه که شما اصلا داستانو نمی خونی! (شکلک شرمنده)
اگه این جوری فرض کنیم همون طور که خودتون پایین تر هم اشاره کردید ولدمورت نیازی نداشت تا آلبانی بره می تونست تا خونه بلاتریکس بره. پس یا باید بنا به دستور شما تاپیکو تخته کنیم یا فرض رو به وجود مشکلی در این کار بذاریم. یا ضعف ولدمورت و عدم توانایی در انجام این کار، یا شکه شدن از اون اتفاق ناتوانایی در درست فک کردن یا یه مشکلی در همین کار. همین طور که می دونیم ولدمورت بلافاصله بعد از مطیع شدن کوئیریل وارد بدنش نشد و فقط وثتی این کارو کرد که کوئیریل نتونست سنگ رو از بانک بدزده و بنابراین می خواست کنترل بیشتری روی کوئیریل داشته باشه که احتمالا یه ایرادی وجود داشته که قبلا این کارو نکرده. مثلا توجه کنین که این کارو با پیتر هم نکرد(بعد از اینکه پیتر اونو پیدا کرد)
2- خب جناب شما با مدیر ها صبحت کنین (نمی دونم خودتون مدیرید یا نه؟) من قول میدم اگه تاپیک بسته شد من هیچ تلاشی برای باز کردن دوباره یا تاپیکی شبیه به این نمی کنم
3- ببینید من نمی فهمم شما چطور فقط با تکیه بر اینکه ولدمورت جادوگر بزرگیه میگید پیتر نمی تونسته بدون اطلاع ولدی اونجا باشه. میشه بگید کجای کتاب ذکر شده که یه جادوگر بزرگ می تونه حضور یه انیماگوس به شکل یه موش رو تشخیص بده؟ اصلا کجای کتاب اومده که کسی توانایی همچین کاری رو داره؟ فقط اون مسئول مغازه حیوانات تشخیص داد که اسکابرز قدرت های زیادی داره. توجه کن اون اسکابرز رو یه «موش» با قدرت زیاد می دونه نه هیچ چیز بیشتر. در ضمن اون پیتر رو از نزدیک معاینه کرد و مطمئنا تجربه بیشتری در مورد حیوانات نسبت به ولدمورت داره.
یه نکته دیگه اول کتاب یک دامبلدور (دامبلدور که در مقابله با ولدمورت کوچیک نیست؟) به خاطر این پروفسور مک گانگال رو تشخیص میده که رفتار یه گربه رو نداره و خشک نشسته . بنابراین من نتیجه می گیرم پیتر به راحتی می تونسته در قالب یه موش اون جا باشه و نه تنها ولدمورت نفهمه بلکه جیمز که با یه نگاه اونو تشخیص میداده هم متوجه نشه. چون موش موشه و یه موش توی یه خونه مثل همون مثال فیل روی کره زمینه. چند تا فضانورد می تونن با نگاه کردن به زمین یه فیل رو تشخیص بدن؟ در ضمن اون فضانورد باید در حال کنترل سفینه هم باشه چون ولدمورت داشته با جیمز می جنگیده.
گفتید که پیتر می تونه سر یه عده رو شیره بماله. ببینم دامبلدور هم جزو همون عده خنگ حساب میاد؟ آخه پیتر هم موش پرسی بود و هم موش رون ولی دامبلدور تشخیصش نداد. تازه وقتی همراه یه گوزن و یه سگ گنده بیرون می رفتن هم دامبلدور تشخیصشون نداد. تاره وقتی انیماگوس شدن هم دامبل نفهمید.
اسنیپ میگه من جواب قانع کننده نداشتم؟ استفهام انکاری. یعنی داشته حالا کی می خواد ثابت کنه که دلایلش واقعی بوده؟ اگه بخوای این خرفو بزنی اول باید بری تو تاپیک های مربوط به اسنیپ ثابت کنی که اسنیپ طرف ولدمورته بعد بیای اینو ادعا کنی.
در مورد اینکه میگی کجای کتاب ولدی متوجه حضور بقیه نشده. اگه حضور هری تو ذهن ولدمورت رو نادیده بگیریم که تو کتاب چهار ولدی اینو نمی دونست، بازم یه جای دیگه اینو داریم. فصل اول کتاب چهار فرانک برایس (یه ماگل پیر از کار افتاده!) پشت در ایستاده و به حرفاشون گوش می کنه و ولدمورت فقط وقتی متوجه میشه که ناجینی بهش میگه.
ببخشید فک کنم یه کم تند نوشتم. اگه لحنش یه کم تنده معذرت.
------------------
در مورد فایرنز عزیز:
خب راستش من متوجه یه چیزی نشدم. تو این فرضیه تون دامبلدور چطور از قضیه با خبر شده؟ یعنی اسنیپ اونجا بوده و بعد اومده ماجرا رو به دامبلدور گفته (یا یه جوری بهش رسونده) و دامبلدور هم سیریوس و هگرید رو فرستاده هری رو بردارن.
خب اگه منظورتون این بود باید بگم:
1- در مورد همراه بودن سیریوس و هگرید بقیه موارد که بلیز گرام توضیحاتو گفتن.
2- باز هم یه نکته می مونه اگه اسنیپ اونجا بوده چطوری هری رو زیر اون آوار گذاشته اومده؟ این طوری که باعث مرگ هری هم میشد. و اگه نبوده که باید زود تر موضوع رو به دامبلدور می گفت.
3- سوروس توی سناریو شما این دیالوگو میگه: «منو ببخش دامبلدور، نباید حرفاتو به گوش اون میرسوندم.» کدوم حرف دامبلدور؟ اگه بخوایم اینو فرض کنیم باید فرض کنیم که خود دامبلدور پیشگویی رو به اسنیپ گفته و اونو به عنوان جاسوس فرستاده پیش ولدی. که این تمام کتابو می بره زیر سوال. کارکاروف میگه اسنیپ مرگخوار بوده و دامبلدور میگه اون قبل از سقوط لردسیاه برگشت. ولی با فرض شما اسنیپ مرگخوار نبوده که برگرده. و همچنین باید اون تکه که دامبلدور میگه جاسوس ولدمورت نیمی از پیشگویی رو شنید و بعد انداختنش بیرون رو یه دروغ بزرگ فرض کنیم.
البته من درست متوجه منظور و فرضیات شما نشدم.
----------------------------
حالا یه موضوع دیگه:
یه سوال داشتم:
*امکان داره صحنه مرگ مادر هری و سقوط ولدمورت خارج از خونه پاترها باشه؟* یعنی اینکه لیلی بنا به گفته جیمز هری رو برداشته و فرار کرده ولی مثلا چون طلسم زد آپارات اونجا بوده، قبل از اینکه بتونه دور شه ولدمورت اونو گرفته و ... .
-----------------------
وای چه پستی دور و درازی! چه وراجم خودم نمی دونستم!



Re: دامبلدور چطور بلافاصله از اتفاقات افتاده در گودریک هالو باخبر شد ؟
پیام زده شده در: ۱۰:۳۶ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
#67

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
در مورد این محل گودریک هالو باید بگم که بله مشخص بوده که از همون اول گودریک هالو در تفکرات رولینگ نبوده و رولینگ میخواسته تا کتاب هفتم صبر کنه. اما خوب برای اینکار باید یه زمینه ای هم فراهم میکرده دیگه. یعنی یه محلی رو تعیین میکرده که از هری تا حدی به دور باشه تا هری به همین راحتی نتونه به اونجا بره و بتونه برای چنین محلی تا کتاب هفتم صبر کنه.

به نظر من این فاصله هر چقدر که بوده بدون آپارات کردن حداقل پنج شش ساعت باید اون شخص در راه میبود تا به اونجا میرسید چون اگر این فاصله کمتر از این بود اونوقت منطق داستان زیر سوال میرفت که چرا هری بعد از این همه سال حتی در این مورد یه بار هم حرف نزده (غیر از اون یک باری که در کتاب ششم گفت)

به هر حال منم منظورم اینه که گودریک هالو در انگلستانه ولی بدون جادو آدم باید چند ساعتی در راه باشه و به نظر من همین موضوع میتونه دلیل غیبت هاگرید رو توجیه کنه که این همه مدت در راه بوده.

----------------------------

در مورد تئوری فایرنز:
خوب تئوری خوبی بود ولی چندتا ایراد داشت. مثلا اینکه هاگرید و سیریوس با هم به محل حادثه نرفته بودند. اونجور که در کتاب سه توضیح داده شده بود اول هاگرید به اون محل رسید و بعد از اون سر و کله سیریوس پیدا شد بنابراین نمیشه گفت دو تاشون با هم به اونجا رسیدند.

در مورد بردن بچه باز بر طبق کتاب سوم این سیریوس بود که از هاگرید خواست بچه رو بگیره ولی هاگرید گفت از طرف دامبلدور دستور داره بچه رو با خودش ببره بنابراین دیگه سیریوس اصرار نکرد.

در مورد قسمت دوم ایدت نظری ندارم فقط یه نکته ای هست دیدم بد نیست بگم. اگر اسنیپ متوجه بشه که ولدمورت میخواد بره لیلی و جیمز رو بکشه که در پست شما اینجور به نظر میرسه. یعنی در حقیقت باید این موضوع رو هم میفهمید که رازدار پاترها پیتر بوده چون قاعدتا خودش میدونست که سیریوس طرف اونا نیست و با توجه به کتاب ششم من فکر میکنم اسنیپ و پیتر از قبل همدیگر رو میشناختند بخصوص بخاطر موقعیتی که ولدمورت برای هر دوشون در محفل تعیین کرده بود. در اون صورت آیا اسنیپ نمیفهمید که پیتر راز دار پاترها بوده؟ آیا اسنیپی که شما میگید از روی از خود گذشتگی دامبلدور رو کشته یعنی از همون اول میدونسته که سیریوس بیگناهه و باید از آزکابان بیرونش بیارن؟ و همچنین با اینکه میدونسته میخواسته در کتاب زندانی آزکابان سیریوس و لوپین رو دوباره برگردونه به ازکابان؟

(به نظر من مرگخوارا بعد از کمی مشورت حداقل خودشون میفهمیدند که سیریوس هیچ وقت طرف ولدمورت نبوده یعنی احتمالا اسنیپ هم باید میفهمید بخصوص اینکه اون از تمام مرگخوارا به جز پیتر به سیریوس نزدیک تر بوده)

البته موضوع بالا با فرض اینکه اسنیپ نمیدونسته پیتر راز دار شده میشه گنگش کرد. ولی خوب گفتم بدونید که این ایده رو از این حد نمیتونید فراتر از این ببرید




Re: دامبلدور چطور بلافاصله از اتفاقات افتاده در گودریک هالو باخبر شد ؟
پیام زده شده در: ۰:۲۴ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
#66

فایرنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۵ شنبه ۵ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۲ جمعه ۲۱ خرداد ۱۳۸۹
از جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
من این مطلب رو برای عضویت توی محفل ققنوس نوشته بودم. به نظر من ولدمورت اسنیپ رو همراه خودش برده اونجا:

شب دلگیری بود، ابرها جلوی تابش نور نقره‌ای رنگ ماه را گرفته بودند و تاریکی همه جا را فرا گرفته بود. محیط ییلاقی و سرسبز دره در تاریکی شب وحشت انگیز و مرموز به نظر می رسید. وزش ملایم نسیم، چمنهای وحشی اطراف خانه را مانند سطح دریا به تلاتم در آورده بود. خانه‌ای ویران شده و ظاهرا متروک بود که سقف شیروانی اش کاملا فرو ریخته بود. ناگهان صدای ترق و تروقی سکوت محیط را شکست، هیچ اتومبیلی در جاده پایین تپه در حال عبور نبود اما صدا مصلما صدای موتور یک وسیله نقلیه بود. ناگهان موتورسیکلت بزرگی در آسمان ظاهر شد و کنار خانه فرود آمد. مرد جوان و خوش قیافه‌ای موتور را می‌راند و مرد ژنده پوش غولپیکر و پر مویی ترک موتور سوار بود. مرد غول پیکر های های گریه می‌کرد و با دسمال بزرگ خالداری اشکها و بینیش را پاک می‌کرد. در چشمان مرد جوان هم اشک حلقه زده بود. هردو پیاده شدند و قدم به خانه ویران شده گذاشتند. ماه کم کم پدیدار می‌شد و ابرهای تیره کنار می‌رفتند. در داخل خانه به دنبال چیزی می‌گشتند و کسانی را صدا می‌زدند

-جیمز ... لی‌لی ... جیمز

ناگهان صدای گریه کودکی آنها را به خود آورد، مرد جوان با جادوی چوبدستیش قطعات سقف را که روی خانه فرو ریخته بودند به اطراف پرت می‌کرد و مانند دیوانه ها صدای گریه بچه را دنبال می‌کرد. اشک از گونه هایش سرازیر شده بودند و ناگهان بغزش ترکید. جسد مردی را روی زمین پیدا کرده بود، جسد بهترین دوستش را، اما باید بچه‌ای را که زنده مانده بود پیدا می‌کرد. سر انجام او را یافتند که در گهواره‌اش دست و پا می‌زند و می‌گریست. جلوی گهواره جسد مادرش با صورت روی زمین افتاده بود. مرد جوان روی زمین زانو زد و اجازه داد تا گریه و ماتم تمام وجودش را فرا گیرد. بچه را با پتویش از گهواره برداشتند و از خانه خارج شدند.

- سوار شو سیریوس، باید بچه رو برسونیم یه جای امن.
- تو برو هاگرید، برو و بچه رو از خطر دور کن من اینجا باید بمونم.

مرد غول‌پیکر سعی نکرد او را مجاب کند، سوار موتورسیکلت شد و با سروصدای زیادی به پرواز در آمد. سیریوس، ماتمزده به کلبه نگاه کرد. باید جسد عزیزانش را –تنها کسانی را که در این دنیا داشت- به خاک می‌سپرد.

***************************

جوان مو بلند بر روی زمین نشسته بود و بی صدا گریه می‌کرد. زمانی در چهره‌اش جز غرور و احساس قدرت چیز دیگری دیه نمی‌شد، ولی حالا شکسته و خرد شده بود. تمام اعمال اشتباهش بر دوشش سنگینی می‌کردند. پیرمرد قد بلند و مو سفیدی در اتاق قدم می‌زد و مرتبا به ساعت بدون عقربه‌اش نگاه می‌کرد.

- من نمیخواستم ... اصلا نمیدونستم این کارم چه نتیجه‌ای به بار میاره ...... نمی دونم چرا اون کار رو کرد. آخه اون فقط یه حرف بی معنی بود که اهمیتی نداشت ... من واقعا ...

- تو باید مواظب حرفات می‌بودی اسنیپ. نباید این خبر رو به گوش ولدمورت می‌رسوندی.
- من فکر نمی کردم بهش اهمیتی بده، من فکر نمی کردم مهم باشه، من نمی‌دونستم براش انقدر مهم و جدیه، من نمیخواستم اونا...

دوباره بغزش پاره شد، اما اینبار با صدای بلند می‌گریست، تمام غرورش از بین رفته بود، تمام اطمینانش از اینکه هرکاری که انجام می‌دهد درست و به جاست. حالا تمام رفتار گذشته‌اش در نظرش اشتباه و بچه‌گانه به نظر می رسید. موهای روغنی‌اش دو طف صورتش را مانند دو پرده سیاه رنگ گرفته بودند.

- منو ببخش دامبلدور، نباید حرفاتو به گوش اون میرسوندم. من باعث مرگ اونا شدم، من اونا رو کشتم.
- نه اینطور نیست اسنیپ، تو نباید خودت رو سرزنش کنی، اگه بهش دروغ می‌گفتی، اگه اون تو رو ذهن‌جویی می‌کرد... اونوقت همه چیز از دست می‌رفت، همه کارهای پنهانی و همه مبارزات ما همش نابود می‌شد و تو هم از دست می‌رفتی... بله تو، تو بیشتر از اونی که فکر می‌کنی برام اهمیت داری و مورد اعتماد منی.

اسنیپ برای اولین بار سرش را بالا گرفت و به چشمان دامبلدور نگاه کرد. هنوز احساس گناه می‌کرد و برای خود آرزوی مرگ می‌کرد. اما حرفهای دامبلدور کمی به او آرامش داده بود.

- حالا پاشو برو. نباید کسی من و تو رو با هم ببینه. هاگرید داره بر می‌گرده.

اسنیپ بلند شد و مانند پیرمردی شکسته و خمیده از در بیرون رفت. او خواستار مرگ هیچکس نبود و تا بحال مسبب مرگ کسی نشده بود.


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?post_id=181728#forumpost181728


Re: دامبلدور چطور بلافاصله از اتفاقات افتاده در گودریک هالو باخبر شد ؟
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۵
#65

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
نقل قول:
نفهمم چطور وجود پیتر تو گودریک هالو باعث بی نیازی اون از پرس و جوی جای ولدی میشه؟ مگه ولدی قبل از فرار گفته می خوام کجا برم؟


شما داستان رو تحلیل نمیکنید. اگه پیتر اونجا بود ولدمورت میتونست مثل کوییریل همونجا از بدن پیتر استفاده کنه و لزومی نداشت 11 سال بره در آلبانی.

نقل قول:
اگه بخواید فرض رو بر این بذارید که ما نمی دونیم بنابراین باید کلا در تاپیک ها رو تخته کنیم که


بله بهتر از اینه که پست های زیادی بدون نتیجه زده بشه. واقعیت اینه که مثلا هیچ دلیل قانع کننده ای نیست که چرا ولدمورت رفته به جنگل آلبانی و نرفته از مرگ خوار ها کمک بگیره.
اصلا چطوری رفته به اونجا؟ و هیچ دلیل قانع کننده ای نیست که چرا دامبلدور هگرید رو فرستاده.
منم جواب هایی رو که منطقی میدونم مینویسم مثلا اینکه کاری مهمتر از آوردن هری بوده. در این من شکی ندارم که خود دامبلدور کاری مهمتر از آوردن هری داشته

نقل قول:
با این تفکر که پیتر رو یه جادوگر کاملا بی عرضه و ... فرض کنیم شما رو به بیراهه میکشه.


پیتر بی عرضه نیست پیتر در برابر ولدمورت عددی نیست. سی سال پیتر نمیتونسته بدون اطلاع ولدی اونجا باشه. حتی سر اینکه دامبلدور میتونسته یا نه دعواس.

ببینید بزرگی چیزی در مقابل چیزی اهمیت پیدا میکنه. فیل در برابر مورچه بزرگه ولی در برابر کره زمین اتم هم محسوب نمیشه.
ممکنه پیتر بتونه سر یه عده رو شیره بماله ولی در برابر ولدی هیچه

در فصل اول کتاب ششم میبینی که اسنیپ به بلاتریکس میگه: تو فک کردی این سوالاتو ولدمورت ازم نپرسیده و من جواب قانع کننده نداشتم؟

یعنی اسنیپم نمیتونه سر ولدی رو شیره بماله

این بی عرضه بودن پیتر نیست این قدرت ولدمورته
و اگه فرض کنیم پیتر تونسته اونجا باشه بدون اینکه ولدی بفهمه کاملا خطا رفتیم

در شش کتاب کجا بوده که ولدی و کسان دیگه ای بودن و ولدی متوجه نشده؟

نقل قول:
هری هم می تواند به زبان مارها سخن بگوید آیا دامبلدور صحبت کردن با این گونه موجودات را یاد داشته یا فرا گرفته


نظر منم اینه که دامبلدور مار زبانه و دلیلم فصل خانواده ریدله که هری و دامبلدور میرن ولی دامبلدور از همه چی خبر داره.

برای این مطلب باید تاپیک جدا زده بشه


در مورد بزرگی فاصله فاصله اونقدر هام زیاد نیست حداقل توجه داشته باشید که فضای کتاب در انگلستانه و انگلیس کشور بزرگی نیست در حد اینکه هری هفده سال نتونه بره سر قبر پدر و مادرش. این مساله به تفکرات رولینگ برمیگرده که نخواسته لی لی و جیمز رو وارد کنه
به نظر من لی لی و جیمز و گودریکز هالو آس کتابه که هنوز رو نشده


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۳ ۲۲:۵۹:۴۳

Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: دامبلدور چطور بلافاصله از اتفاقات افتاده در گودریک هالو باخبر شد ؟
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۵
#64

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
1- در مورد هر دوی این قسمت ها توی نقل قولی که در پست قبلیم گذاشتم کاملا توضیح دادم.
1- اگر مکان نزدیکی بود حداقل هری در مدت هفده ساله ای (تقریبی) که زندگی کرده یه بار میرفت سر قبر پدر مادرش میرفت یا میبردنش.
2- همونجور که در اون نقل قول گفتم ... هاگرید وقتی در کتاب اول داشت جریان رو برای دامبلدور تعریف میکرد گفت از بالای یه شهری رد شدن که خود این نشون میده بین این دو محل حداقل حداقلش یه شهر هست.
به هر حال من استنباط شما رو نمیدونم ولی برداشت من از این نکات این بوده که گودریک هالو با محل زندگی هری فاصله داره.

در مورد اینکه چرا دامبلدور هاگرید رو فرستاده باز در همون نقل قول پست قبلم جریان رو با یه فرض توضیح دادم. لطف کنید نگاهی به نقل قول اولی پست قبلیم بندازید.

2- خوب باز هم اگر همون نقل قول رو میخوندید متوجه حدسم میشدید. اول اینکه من نگفتم دامبلدور خودش صدای انفجار رو شنیده. حادثه اونقدر وحشتناک بوده که خبر زود پخش شده و تفکر شما اینه که دامبلدور بی خبر از همه چیز در خانه اش نشسته ولی بارها به ما ثابت شده که دامبلدور همیشه همه چیز رو زیر نظر داره. یعنی میتونه کسانی رو داشته باشه که اونو از وضعیت موجود با خبر کنند. مثلا اگر یه خبر به گوشش برسه که در گودریک هالو اتفاقی افتاده بلافاصله متوجه جریان میشه چون مگه اونجا چند تا جادوگر هستند که مخفی شدن و کسی هم دونبالشونه؟ کافیه یکی از محفلی ها یه خبری رو بهش برسونه دیگه.

در مورد اینکه دامبلدور فکر میکرد هری زنده مونده باز با توجه به همون نقل قول دقیقا بر خلاف فرض منو بهم گفتین. چون من گفتم دامبلدور فکر میکرده همه مردن و کلا برای همین خودش نرفته.

3- هوم ... شما هم باید توجه داشته باشید که یک واقعه چقدر میتونه آدم رو ناامید کنه و یا برعکس چقدر میتونه امیدوار کنه. یعنی به نظر شما حتی دامبلدور با اون همه علم و دانایی حتی اگر میخواست بسیار خوشبینانه قضاوت کنه حتی یک درصد امکان میداد هری یک ساله در رویارویی با یه قاتل چی چی که خودتون میدونید جون سالم بدر ببره؟ ببین یکم منطقی فکر کن امکان نداشت چنین فکری کنه. به همین دلیل شاید اونقدر مایوس شده بوده که فکر میکرده دیگه همه چیز از دست رفته. (میدونید که در صورت مرگ هری با توجه به پیشگویی چی میشد؟)

4- دقیقا. با توجه به همون نقل قولم دامبلدور اصلا هاگرید رو به منظور کمک نفرستاده فقط به منظور بررسی اوضاع اونجا فرستاده. و وقتی که هاگریدم یهو دیده هری هنوز زندست خیلی راحت با یه پاترونوس به دامبلدور میتونسته خبر بده. و از اینجاست که خبر پخش میشه.

5- هوم ... این که دامبلدور کجا بوده فکر نکنم هیچ وقت معلوم بشه ولی یه نکته به وضوح مشخصه. از حرفهایی که هاگرید زده میشد فهمید که دامبلدور اونجا نبوده و اونم داره برای اولین بار این خبر رو از هاگرید میشنوه.

6- خوب مک گونگال خودشم شب پیش شنیده بوده. شاید اون میخواسته این حرف رو به طور مستقیم از زبون خود دامبلدور بشنوه چنانچه در کتابم دقیقا به همین موضوع اشاره شده بود. قاعدتا دامبلدور به یه نفر از اعضای محفل خبر میده نه همشون لزومی نداره که اون یه نفر مکگونگال باشه. اونم این حرف رو از زبون بقیه مثلا محفلی ها شنیده. ولی تا زمانی که رو در رو دامبلدور رو ملاقات نمیکرده باور نمیکرده( بازم میگم کتاب روی این قسمت تاکید کرده.) یعنی حرف شما فقط نشون میده که مک گونگال این موضوع رو از زبون دامبلدور نشنیده ولی امکان داره از زبون نزدیکانش شنیده باشه.

و در مورد انتظارشم که فکر میکنم همتون بدونید دامبلدور کلا معروف ترین و بهترین جادوگر قرنه فکر میکنم بهتره کمی هم بهش حق بدید که دیر سر ماجرا بره. همیشه در کتاب به مشغله فکری و کاریه دامبلدور اشاره شده. شاید با سقوط ولدمورت مشکلاتی براش فراهم شده که از دید خواننده پنهانه!

7- دو حالت داره:
یا شما دارید بحث بارون خون آلود رو راه میندازید که میگه دامبلدور عمرا این کار رو کنه در اون صورت این حرف صدق میکنه که اگر دامبلدور واقعا نخواد دستیارشم حرفی نمیزنه که این در نقض حرف بارونه یعنی نمیتونه اینجوری این موضوع رو حل کنه.

ولی مگه من گفتم با نظریه بالا موافقم؟ من دقیقا حرفم اینه ... میگم که اگر دامبلدور نخواد شایعه پخش نمیشه اما اگر بخواد جلوشو نگیره خوب نمیگیره و منم با همین حالت موافقم. یعنی دامبلدور خودشم بدش نمیامده این شایعه پخش شه برای همین جلوی کسی رو نگرفته ( در صورتی که اگر میخواست میتونست این کار رو کنه ولی نکرد (نقض حرف بارون)). ضمنا با توجه به کتاب قسمت هایی وجود داره مثل قانون رازداری جادوگران و نحوه برخورد دامبلدور با مک گونگال که درستی حرف منو ثابت میکنه.

یعنی با توجه به این دو قسمت کلا ایده بارون حذف میشه اما حتی اگرم بخوایمم حرفشو قبول کنیم همون موضوع پیش میاد. من اینکه چه چیزی باعث شده این شایعه اینطور به شدت پخش بشه رو در همون پستم گفتم فکرم نمیکنم بحث پیچیده ای بوده باشه. ببینید وقتی که همه میفهمن پاترها مردن خوب طبیعیه ناراحت میشن و خوب طبیعیه در چنین حالتی هر کس اگر خبری پیدا کنه که مبنی به نشانه ای از حیاط باشه حداقل برای آرامش جمعیت زود پخش میشه و طبیعیه که نمیشه به این راحتی جلوی چنین خبر خوشایندی رو گرفت.

دو نکته دیگم هست:
1- توجه داشته باش پاترونوسی که فرستاده میشه همیشه به فرد مورد نظر نمیرسه( اشاره به کتاب ششم) پس امکان اینم میشه در نظر گرفت که یکی قبل از دامبلدورم این خبر رو دریافت کرده باشه.

2- یادت باشه در هر حال اگر بخوایم فرضیه بارون رو باز از یه دید دیگه مورد بررسی قرار بدیم میبینیم که کنترل یه نفر به مراتب آسون تر از چهل نفره.

به هر حال امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم.

8- موضوع اینه که اگر این موضوع رو به دامبلدور میگفت دامبلدور فورا میفهمید همونجور که در آخر کتاب اول فهمید. پس وقتی که اینجور حرف میزنه یعنی اینکه حتی نمیدونه جزئیات چی بوده چه برسه که بخواد حرف بزنه. بهتره توجه داشته باشید که دامبلدور بر فرض نویل لانگ باتم نیست که دامبلدوره و دامبلدورم سطح علم و دانشش خیلی بالاتر از این حرفاست. مسلما اگر یکی پیدا میشد جزئیات رو بگه برا دامبلدور هیچ نکته مبهمی نمیماند همونجور که در آخر کتاب متوجه شدیم.

9- خوب من نمیتونم ایدتونو قبول کنم. با توجه به کتاب پاترونوس یه روش ارتباطه که دامبلدور اختراعش کرده و مختص محفلی هاست. همچنین با توجه به کتابم میدونیم که دامبلدور و خیلی های دیگم بعضی موقع ها برای هاگرید پاترونوس میفرستند و همچنین میدونیم که هاگریدم با اینکه نباید از جادو استفاده کنه ولی همیشه چترشو با خودش میبره دیگه چه برسه به چنین وضعیت غیر قابل پیش بینی ای. و باز میدونیم که درست کردن سپر مدافع در جایی که دیوانه سازی نباشه و با تمرین قبلی کار سختی نیست. به هر حال من معتقدم این ارتباط با پاترونوس میتونسته صورت بگیره. هر چند که بهتره یاد آوری کنم شما خیلی از قدرت های دامبلدور مثل برفرض فاکس رو نادیده گرفتید.

10- هر کس میدونسته؟ این دیگه دروغ محضه ... مردم تا آخر کتاب پنجمم حتی نمیخواستند باور کنند ولدمورت هنوز زندست اونوقت دارید میگید مردم اون موقع هم این حقیقت رو میدونستند؟ پس بفرمایید کتاب پنجم کلا موضوعش بر سر هیچ و پوچ بود! علاوه بر این من تا جایی که میدونم در خیلی از موارد رفتن به معنی همون مردنه که فقط کمی با شک و تردید این موضوع بیان میشه. ولی معنیش همونه و منم اشکالی در معناش نمیبینم.

11- متوجه منظور "نه برای همیشه" نمیشم حداقل میدونم در دو تا ترجمه ای که من دارم چنین کلمه ای وجود نداره. مگر اینکه شما از ترجمه دیگه ای استفاده میکنید که در اون صورت بحث پیش میاد که کدوم ترجمه درسته که البته با توجه به این دو کتاب من فکر میکنم اون کلمه در ترجمه شما درست معنی نشده چون اصلا به جو اونجا نمیخوره.

ترجمه هایی که من دیدم:
ترجمه ویدا اسلامیه: بله، برو برگرد نداره. ما باید خدا رو شکر کنیم. آب نبات لیمویی میخوری؟
مترجم: سایه هومان: اینطور به نظر میرسد. خیلی باید ممنون باشیم، آب نبات لیمویی میخوری؟


در مورد کلمه "واقعا" هم که خوب یعنی میخواسته مطمئن شه دیگه به قول کتاب همون چیزی که باعث شده مک گونگال از صبح تا شب انتظار اومدن دامبلدور رو بکشه. میخواسته مطمئن شه که خبر صحت داره یا نه که بر میگرده به همون بحث قبلی که جوابشو بالا دادم.

موفق باشید


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۳ ۲۱:۱۴:۱۲



Re: دامبلدور چطور بلافاصله از اتفاقات افتاده در گودریک هالو باخبر شد ؟
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۵
#63

درکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۶ یکشنبه ۳ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۱۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
از اون بالا کفتر که هیچ، کرکس هم نمیاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 299
آفلاین
با سلام
-----------------
جناب زابینی:
در مورد اون فرضیه تون:
1- میشه بگید با استناد از کدوم قسمت کتاب گودریک هالو با محل اقامت دامبل و بقیه خیلی فاصله داره؟ در ضمن جادوگرا مثل ما تا کوچه پایینی نمیرن. دامبلدور می تونسته راحت هگرید رو با پورتکی بفرسته اونجا. تازه یکی از مهم ترین نکات اینه که چرا دامبلدور هگرید رو فرستاده؟
2- شما میگید دامبلدور از روی صدای انفجارهای شنیده شده ماجرا رو حدس زده و فک می کرده همه مردن. یا از روی علامت دست اسنیپ. در مورد اولی صدای یه مشت انفجار هیچ کس به این نتیجه نمی رسونه که همه مردن حتی ماگل ها رو. دوما در این صورت باید بگیم به جز پاترها و ولدمورت یه جادوگر دیگه (اونم از طرفدارای دامبل) اونجا بدون وگرنه ماگل ها به دامبلی تلفن نمی کنن! در مورد دومی که علامت دست اسنیپه به نظر من از این تنها نتیجه ای که گرفته میشه اینه که ولدمورت شکست خورده. یعنی می خواید بگید دامبلدور با دیدن دست اسنیپ حدس زد که لیلی و جیمز مردن و هری زنده مونده؟ تنها حدسی که میشه از این زد اینه که جیمز یا لیلی ولدمورت رو شکست دادن.
3- توجه کنید که دامبل پیش گویی رو شنیده بنابراین چه جیمز و ... مرده باشن و زنده باشن و فقط بهشون حمله شده باشه به نظر من به اندازه کافی مهم هست که دامبل خودش بره. به هر حال هری یکی از دو نفری بوده که ممکن بوده فرد برگزیده باشه.
4- دقیقا به خاطر همین برد مسافته که رفتن هگرید به اونجا عجیب به نظر میرسه. اگه فقط یه درصد احتمال بدیم که یکی از پاترها زنده است نباید هگرید بره اونجا. باید کسی بره که بتونه به اونا کمک کنه. در ضمن این یکی رو احتمالا اصلا قبول نمی کنین ولی به نظر من اونشب از پاترونوس استفاده نشده وگرنه تو اخبار ماگل ها میومد. بخصوص پاترونوس هگرید. احتمالا یه اژدهای صد فوتی!
5- به نظر من هگرید یه روز و چند ساعت تو راه بوده. چون دامبلدور بلافاصله بعد از ماجرا هگریدو فرستاده اونجا و هگرید فردا شب رسیده پرایوت درایو و همینه که موضوع رو بیشتر مشکوک می کنه. دامبل تو این یه روز فرصت نداشت بره خونه پاتر ها رو بررسی کنه؟
6- گفتید که دامبلدور به اعضای محفل گفته پاترها مردن. ببینین مک گانگال یکی از مهم ترین اعضای محفله ولی اون فردای اون روز از زبون دامبلدور ماجرارو میشنوه که این حرف شما رو زیر سوال میبره
7- گفتید که اگه دامبلدور شایعه پراکنی نکنه زیر دستش هم این کارو نمی کنه. جواب این حرفتو خودت چند خط بالاتر دادی. چون این خبری نبوده که بتونن جلو دهنشونو بگیرن. البته به نظر منم کسی از زیر دستای دامبل خبرو پخش نکرده همون طور که گفتم کسایی دیگه ای هم بودن که این کارو کنن (پیتر، سیریوس، هگرید)
8- در ضمن شما جمله فقط می تونیم حدس بزنیم رو دلیل این قرار میدید که کسی اونجا نبوده. اگه کسی اونجا بوده باشه که پشت سر ولدمورت قایم نشده بوده که دقیق همه چیزو ببینه. اون خیلی هم که دقیق بوده باشه می فهمه که بعد از مردن لیلی، طلسم ولدی به جای کشتن هری به خودش برگشت. اون که نمی تونسته بفهمه لیلی از چه جادویی استفاده می کنه. می تونسته؟
9- باز هم همون طور که گفتم به نظر من اون شب از پاترونوس استفاده نشده.
10- در مورد اون جمله من نفهمیدم منظور شما اینه که از نظر دامبلدور ولدمورت برای همیشه رفته یا نرفته ولی توجه کنید که توی همون شایعه هم مردم نمی گن ولدی مرده. مثلا مک گانگال میگه: «اما می گویند وقتی نتوانست هری پاتر را بکشد قدرت ولدمورت ناگهان فرو شکست.» توجه کنین قدرتش فرو شکست. نمرد. پس هر کس که اینو به مردم گفته می دونسته ولدمورت نمرده.
11- راستی تو نظر قبلیتون گفتید که آیا اگه ده سال بعد هم از دامبلدور بپرسین ولدمورت برای همیشه رفته همین جوابو میده. خب ببینید همون ده سال قبل هم از دامبلدور چنین سوالی پرسیده نشد. مک گانگال پرسید: «دامبلدور، دارم فکر می کنم که آیا او واقعا رفته؟» توجه کن او «واقعا» رفته؟ نه «برای همیشه» این دو تا خیلی فرق دارن.
-------------------------
جناب مالدبر:
1- فک نکنم گودریک هالو اتفاقی باشه. چون گودریک هالو یعنی دره گودریک و گودریک گریفیندور هم جد پدری هری. بنابراین طبیعیه که خونه اونا اون جا باشه.
2- در مورد توقف هگرید هم به نظر من حق با شماست. این هم می تونه یکی از راه های پخش شدن خبر باشه.
3- ولی منظورتونو از ریش دامبلدور نفهمیدم. شوخی می کنید دیگه؟
-------------------------
جناب پاتر:
1- نفهمم چطور وجود پیتر تو گودریک هالو باعث بی نیازی اون از پرس و جوی جای ولدی میشه؟ مگه ولدی قبل از فرار گفته می خوام کجا برم؟ یا شاید یادداشت گذاشته زیر در ما ندیدیم؟
2- اگه بخواید فرض رو بر این بذارید که ما نمی دونیم بنابراین باید کلا در تاپیک ها رو تخته کنیم که. بعدشم به نظر من که تنها دلیل غیر از ضعف اینه که بگیم ولدی رفته بوده مثل زاهد ها تارک دنیا بشه! شاید در لحظه مرگ(یا هرچی بوده) به یاد شبح مبلغ چاق افتاده!
3- در مورد تکی رفتن ولدی هم درست ولی من بازم میگم پیتر بدون اطلاع ولدی اونجا بوده و در ضمن ولدی قبل از برگشتن که نمی تونسته ذهن جویی کنه و الآن هم دیگه نیازی نداره چون خودش می دونه. چوبشو پیتر پس داد مگه نه؟
4- اول رجوعتون میدم به کتاب پنج اولین کلاس اکلیومانسی هری و اسنیپ. اسنیپ به هری میگه ذهن کتاب نیست که بشه اونو خوند. بنابراین فک نکنم لژیومانسی خیلی پیشرفته باشه و احتمالا بیشترین قدرتش اونجایی که ولدی اکسیر رو تو جیب هری تشخیص میده.
5- یه بار دیگه هم میگم. با این تفکر که پیتر رو یه جادوگر کاملا بی عرضه و ... فرض کنیم شما رو به بیراهه میکشه. البته جای بحثش این جا نیست و اگه بخوایم بحث کنیم باید یه تاپیک با عنوان پیتر پتی گرو بی عرضه بودن یا نبودن باز بشه. ولی به همین اکتفا می کنم که پیتر اونقدر هم که شما میگید بی دست و پا نیست
------------------------
جناب ویزلی:
به نظر من اصلا به طلسم مربوط نیست. اینکه برای طلسم رازداری یه نگهبانم بذاری که از اتفاق مطلع بشه اصل طلسم رو زیر سوال می بره
------------------------
خب من یه بار اومدم حدسیاتم راجع به اتفاقات رو در قالب یه داستان گفتم که ظاهرا منظورمو اونجور که می خواستم نرسوند. اینبار میام کوتاه تر و به صورت موضوعی میگم:
الف) دامبلدور برای فهمیدن موضوع چند تا راه داشته. 1- خود جیمز یا لیلی با یکی از روش های محفل (که فقط پاترونوس نیست) به دامبلدور خبر دادن. 2- خود دامبلدور از طریق افسون ها یا جادوهایی (تابلوها، اون دستگاه های نقره ایش که باهاشون موضوع حمله مار به آقای ویزلی رو بررسی کرد، یا استفاده از جادویی شبیه ساعت خانم ویزلی که مرگ جیمز رو نشون داده) فهمیده باشه. 3- فرد سومی به دامبلدور خبر داده باشه. که البته این فرد احتمالا تو خونه پاترها نبوده بلکه فقط تو دهکده بوده و ماجرا رو از دور متوجه شده باشه. چون اگه کسی داخل خونه باشه باید به جیمز کمک می کرد. (منطق اینو میگه)
ب) اون شب پیتر پتی گرو یا اونجا بوده یا اولین کسی بوده که به اونجا رسیده. (توجه کنین که این با قسمت سه قبلی تداخل نداره چون مطمئنا پیتر به دامبلدور خبر نمیداده.) چون چوبدست لرد پیش پیتره و می دونیم چوبدست ولدمورت چیزی نیست که مردم بذارن باشه تا بعدا لرد بره برش داره.
پ) خبر این اتفاق از چند روش می تونه به گوش مردم رسیده باشه. 1- پیتر که در حال فرار بوده و احتمالا به همه میگفته که سیریوس پاترها رو فروخت. (البته توجه کنین که پیتر بعد از درگیری با سیریوس به صورت موش در میاد نه قبل از اون) 2- سیریوس که می دونیم هگرید رو اونجا ملاقات کرده. بنابراین سیریوس هم خیلی زود از ماجرا خبردار شده و احتمالا بعد از این ماجرا دست کمی از یه مجنون واقعی نداشته. بنابراین عجیب نیست که مدام اینم حرفو برای هوا داد بزنه چه برسه به کسایی که بهش میرسیدن و احتمالا حالشون می پرسیدن 3- هگرید که احتمالا در مسیرش توقف هم داشته که یه دلیل محکم هم جناب مالدبر ذکر کردن.
یه نکته رو ذکر کنم:
* پیتر یه احمق و بی عرضه نیست. قبلا دلایلمو برای این حرف گفتم ولی اگه می خواید بحث کنین فک کنم باید یه تاپیک دیگه باز بشه.
* اینم برای تاکید: اونایی که میگن پیتر اونشب اونجا نبوده بگن پوب ولدمورت چه جوری از دست پیتر سر در اورده؟!



Re: دامبلدور چطور بلافاصله از اتفاقات افتاده در گودریک هالو باخبر شد ؟
پیام زده شده در: ۱۰:۱۷ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۵
#62

آرتور ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۳ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۲۳ جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 390
آفلاین
احتمالا اين مربوط به خود ورده
ورد طوري هست كه اگه شخص بخواد ميتونه يه نفر رو به عنوان نگهبان ورد انتخاب كنه.
اگه ورد بشكنه نگهبان با خبر ميشه


عاقلان دانند...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.