1- در مورد هر دوی این قسمت ها توی نقل قولی که در پست قبلیم گذاشتم کاملا توضیح دادم.
1- اگر مکان نزدیکی بود حداقل هری در مدت هفده ساله ای (تقریبی) که زندگی کرده یه بار میرفت سر قبر پدر مادرش میرفت یا میبردنش.
2- همونجور که در اون نقل قول گفتم ... هاگرید وقتی در کتاب اول داشت جریان رو برای دامبلدور تعریف میکرد گفت از بالای یه شهری رد شدن که خود این نشون میده بین این دو محل حداقل حداقلش یه شهر هست.
به هر حال من استنباط شما رو نمیدونم ولی برداشت من از این نکات این بوده که گودریک هالو با محل زندگی هری فاصله داره.
در مورد اینکه چرا دامبلدور هاگرید رو فرستاده باز در همون نقل قول پست قبلم جریان رو با یه فرض توضیح دادم. لطف کنید نگاهی به نقل قول اولی پست قبلیم بندازید.
2- خوب باز هم اگر همون نقل قول رو میخوندید متوجه حدسم میشدید. اول اینکه من نگفتم دامبلدور خودش صدای انفجار رو شنیده. حادثه اونقدر وحشتناک بوده که خبر زود پخش شده و تفکر شما اینه که دامبلدور بی خبر از همه چیز در خانه اش نشسته ولی بارها به ما ثابت شده که دامبلدور همیشه همه چیز رو زیر نظر داره. یعنی میتونه کسانی رو داشته باشه که اونو از وضعیت موجود با خبر کنند. مثلا اگر یه خبر به گوشش برسه که در گودریک هالو اتفاقی افتاده بلافاصله متوجه جریان میشه چون مگه اونجا چند تا جادوگر هستند که مخفی شدن و کسی هم دونبالشونه؟ کافیه یکی از محفلی ها یه خبری رو بهش برسونه دیگه.
در مورد اینکه دامبلدور فکر میکرد هری زنده مونده باز با توجه به همون نقل قول دقیقا بر خلاف فرض منو بهم گفتین. چون من گفتم دامبلدور فکر میکرده همه مردن و کلا برای همین خودش نرفته.
3- هوم ... شما هم باید توجه داشته باشید که یک واقعه چقدر میتونه آدم رو ناامید کنه و یا برعکس چقدر میتونه امیدوار کنه. یعنی به نظر شما حتی دامبلدور با اون همه علم و دانایی حتی اگر میخواست بسیار خوشبینانه قضاوت کنه حتی یک درصد امکان میداد هری یک ساله در رویارویی با یه قاتل چی چی که خودتون میدونید جون سالم بدر ببره؟ ببین یکم منطقی فکر کن امکان نداشت چنین فکری کنه. به همین دلیل شاید اونقدر مایوس شده بوده که فکر میکرده دیگه همه چیز از دست رفته. (میدونید که در صورت مرگ هری با توجه به پیشگویی چی میشد؟)
4- دقیقا. با توجه به همون نقل قولم
دامبلدور اصلا هاگرید رو به منظور کمک نفرستاده فقط به منظور بررسی اوضاع اونجا فرستاده. و وقتی که هاگریدم یهو دیده هری هنوز زندست خیلی راحت با یه پاترونوس به دامبلدور میتونسته خبر بده. و از اینجاست که خبر پخش میشه.
5- هوم ... این که دامبلدور کجا بوده فکر نکنم هیچ وقت معلوم بشه ولی یه نکته به وضوح مشخصه. از حرفهایی که هاگرید زده میشد فهمید که دامبلدور اونجا نبوده و اونم داره برای اولین بار این خبر رو از هاگرید میشنوه.
6- خوب مک گونگال خودشم شب پیش شنیده بوده. شاید اون میخواسته این حرف رو به طور مستقیم از زبون خود دامبلدور بشنوه چنانچه در کتابم دقیقا به همین موضوع اشاره شده بود. قاعدتا دامبلدور به یه نفر از اعضای محفل خبر میده نه همشون لزومی نداره که اون یه نفر مکگونگال باشه. اونم این حرف رو از زبون بقیه مثلا محفلی ها شنیده. ولی تا زمانی که رو در رو دامبلدور رو ملاقات نمیکرده باور نمیکرده( بازم میگم کتاب روی این قسمت تاکید کرده.) یعنی حرف شما فقط نشون میده که مک گونگال این موضوع رو از زبون دامبلدور نشنیده ولی امکان داره از زبون نزدیکانش شنیده باشه.
و در مورد انتظارشم که فکر میکنم همتون بدونید دامبلدور کلا معروف ترین و بهترین جادوگر قرنه فکر میکنم بهتره کمی هم بهش حق بدید که دیر سر ماجرا بره. همیشه در کتاب به مشغله فکری و کاریه دامبلدور اشاره شده. شاید با سقوط ولدمورت مشکلاتی براش فراهم شده که از دید خواننده پنهانه!
7- دو حالت داره:
یا شما دارید بحث بارون خون آلود رو راه میندازید که میگه دامبلدور عمرا این کار رو کنه در اون صورت این حرف صدق میکنه که اگر دامبلدور واقعا نخواد دستیارشم حرفی نمیزنه که این در نقض حرف بارونه یعنی نمیتونه اینجوری این موضوع رو حل کنه.
ولی مگه من گفتم با نظریه بالا موافقم؟ من دقیقا حرفم اینه ... میگم که اگر دامبلدور نخواد شایعه پخش نمیشه اما اگر بخواد جلوشو نگیره خوب نمیگیره و منم با همین حالت موافقم. یعنی دامبلدور خودشم بدش نمیامده این شایعه پخش شه برای همین جلوی کسی رو نگرفته ( در صورتی که اگر میخواست میتونست این کار رو کنه ولی نکرد (نقض حرف بارون)). ضمنا با توجه به کتاب قسمت هایی وجود داره مثل قانون رازداری جادوگران و نحوه برخورد دامبلدور با مک گونگال که درستی حرف منو ثابت میکنه.
یعنی با توجه به این دو قسمت کلا ایده بارون حذف میشه اما حتی اگرم بخوایمم حرفشو قبول کنیم همون موضوع پیش میاد. من اینکه چه چیزی باعث شده این شایعه اینطور به شدت پخش بشه رو در همون پستم گفتم فکرم نمیکنم بحث پیچیده ای بوده باشه. ببینید وقتی که همه میفهمن پاترها مردن خوب طبیعیه ناراحت میشن و خوب طبیعیه در چنین حالتی هر کس اگر خبری پیدا کنه که مبنی به نشانه ای از حیاط باشه حداقل برای آرامش جمعیت زود پخش میشه و طبیعیه که نمیشه به این راحتی جلوی چنین خبر خوشایندی رو گرفت.
دو نکته دیگم هست:
1- توجه داشته باش پاترونوسی که فرستاده میشه همیشه به فرد مورد نظر نمیرسه( اشاره به کتاب ششم) پس امکان اینم میشه در نظر گرفت که یکی قبل از دامبلدورم این خبر رو دریافت کرده باشه.
2- یادت باشه در هر حال اگر بخوایم فرضیه بارون رو باز از یه دید دیگه مورد بررسی قرار بدیم میبینیم که کنترل یه نفر به مراتب آسون تر از چهل نفره.
به هر حال امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم.
8- موضوع اینه که اگر این موضوع رو به دامبلدور میگفت دامبلدور فورا میفهمید همونجور که در آخر کتاب اول فهمید. پس وقتی که اینجور حرف میزنه یعنی اینکه حتی نمیدونه جزئیات چی بوده چه برسه که بخواد حرف بزنه. بهتره توجه داشته باشید که دامبلدور بر فرض نویل لانگ باتم نیست که دامبلدوره و دامبلدورم سطح علم و دانشش خیلی بالاتر از این حرفاست. مسلما اگر یکی پیدا میشد جزئیات رو بگه برا دامبلدور هیچ نکته مبهمی نمیماند همونجور که در آخر کتاب متوجه شدیم.
9- خوب من نمیتونم ایدتونو قبول کنم. با توجه به کتاب پاترونوس یه روش ارتباطه که دامبلدور اختراعش کرده و مختص محفلی هاست. همچنین با توجه به کتابم میدونیم که دامبلدور و خیلی های دیگم بعضی موقع ها برای هاگرید پاترونوس میفرستند و همچنین میدونیم که هاگریدم با اینکه نباید از جادو استفاده کنه ولی همیشه چترشو با خودش میبره دیگه چه برسه به چنین وضعیت غیر قابل پیش بینی ای. و باز میدونیم که درست کردن سپر مدافع در جایی که دیوانه سازی نباشه و با تمرین قبلی کار سختی نیست. به هر حال من معتقدم این ارتباط با پاترونوس میتونسته صورت بگیره. هر چند که بهتره یاد آوری کنم شما خیلی از قدرت های دامبلدور مثل برفرض فاکس رو نادیده گرفتید.
10- هر کس میدونسته؟ این دیگه دروغ محضه ... مردم تا آخر کتاب پنجمم حتی نمیخواستند باور کنند ولدمورت هنوز زندست اونوقت دارید میگید مردم اون موقع هم این حقیقت رو میدونستند؟ پس بفرمایید کتاب پنجم کلا موضوعش بر سر هیچ و پوچ بود! علاوه بر این من تا جایی که میدونم در خیلی از موارد رفتن به معنی همون مردنه که فقط کمی با شک و تردید این موضوع بیان میشه. ولی معنیش همونه و منم اشکالی در معناش نمیبینم.
11- متوجه منظور "نه برای همیشه" نمیشم حداقل میدونم در دو تا ترجمه ای که من دارم چنین کلمه ای وجود نداره. مگر اینکه شما از ترجمه دیگه ای استفاده میکنید که در اون صورت بحث پیش میاد که کدوم ترجمه درسته که البته با توجه به این دو کتاب من فکر میکنم اون کلمه در ترجمه شما درست معنی نشده چون اصلا به جو اونجا نمیخوره.
ترجمه هایی که من دیدم:
ترجمه ویدا اسلامیه: بله، برو برگرد نداره. ما باید خدا رو شکر کنیم. آب نبات لیمویی میخوری؟
مترجم: سایه هومان: اینطور به نظر میرسد. خیلی باید ممنون باشیم، آب نبات لیمویی میخوری؟ در مورد کلمه "واقعا" هم که خوب یعنی میخواسته مطمئن شه دیگه به قول کتاب همون چیزی که باعث شده مک گونگال از صبح تا شب انتظار اومدن دامبلدور رو بکشه. میخواسته مطمئن شه که خبر صحت داره یا نه که بر میگرده به همون بحث قبلی که جوابشو بالا دادم.
موفق باشید