اکنون نیروی اهریمنی به وضوح در ذرات نور نمایان بودند. دامبلدور و بقیه سریع بیرون رفتند و در را بستند. باد با تازیانه هایش به درخت ها ضربه میزد و آنها را کج میکرد. اعضای محفل به خانه رفتند و کنار شومینه نشستند.
معنی آن پیام چی بود؟
هه هه گوش كنين! ... صداي طوفان قشنگه نه؟! ... خوش بگذره سيفيداي خوش خيال
بی شک صدای ولدمورت بود
قهقه ی مستانه ی پس از نامه و صدای مارمانندش نشان دهنده همه چیزها بود.آلبوس گفت: بهتره باز هم اتاق هری رو جست جو کنیم. سارا اون سنگو چی کار کردی؟؟؟؟؟
سارا چیزی را از جیبش در آورد و روی میز گذاشت. دامبلدور سنگ را که علامت S مار مانندی میانش بود را در دست گرفت. چوبدستیش را به سویش گرفت و زیر لب وردهایی را زمزمه کرد. مدتی به همین حال گذاشت تا بلاخره گفت: اول باید این علامت رو روشن کنیم تا سنگ باز بشه.
سارا گفت: اما چطور؟؟؟؟ شما میتونین؟
دامبلدور گفت: نمیدونم. باید روش کار کنم. سیریوس چیزی در اینباره به من نگفت. فکر میکنم میترسیده کسی از قضیه مطلع بشه. این باید با یک ورد بخصوص باز بشه. مثل:
مارزبان
یا:
لردولدمورت
یا:
مارگروه سالازار
در هنگام گفتن جمله آخر علامت روی سنگ شروع کرد به رنگ گرفتن و سپس سنگ باز شد و کاغذی از آن بیرون جست. اما عجیب بود. کاغذ سفید بود و هیچ نوشته ای در آن یافت نمیشد. در کنار سنگ که با آتش تابناک شومینه روشن بود کاغذی که بچه ها زحمت زیادی برای یافتن آن کشیده بودن قرار داشت؛ اما سفید.
سارا گفت: چـــی؟؟ این چه معنی ای میده پرفسور دامبلدور؟
دامبلدور سری تکان داد و هیچ نگفت. اما چند لحظه بعد گفت: اوه. فکر میکنم چون سیریوس نمیخواسته این برگه به راحتی باز بشه شاید طلسم دیگه ای بر روی آن گذاشته باشه. اما چه طلسمی نمیدونم
لوپین که تا آن زمان سخنی نگفته بود گفت: ممکنه که ما رمز اشتباه رو گفته باشیم؟ مثلا سیریوس 2 تا رمز روی سنگ گذاشته یکی رمز غلط و یکی رمز درست. ممکنه خواسته باشه با استفاده از مار ولدمورتو گول بزنه
دامبلدور فریاد کشید: آفرین!درسته گریفیندور. گروه هریه. پس 100% رمز ورق مربوط به هری باید مربوط به گروه خودش باشه. پس باید چیز دیگه ای باشه. بهتره یخورده استراحت کنیم
با این حرف دامبلدور همه به سوی رخت خوابهای خود راه افتادند. اما دامبلدور همانجا ماند و مشغول بررسی سنگ شد....
خب پس بدی نبود...اما واضح بود که اصلا روش کار نکرده بودی و هم زمان که به اینترنت وصل بودی این رو هم نوشتی...
بعضی از قسمت ها رو هم باید بیشتر توضیح می دادی مثل مثلا تغییر کردن سنگ و آشکار شدن راز اون!
توصیف کردن رو بلدی ولی ازش خیلی خوب استفاده نمی کنی...مطمئنم اگه روی نوشتهات یه ذره کار کنی نقص هاش برطرف می شه!
در مورد آخر پست هم باید بگم که اصلا قشنگ تمومش نکردی و هم چنین دلیل خوبی هم برای اون سنگ نیاوردی...باید بیشتر روش کار می کردی!
بعدش هم بچه تو چه علاقه ایی داری به استراحت و خواب؟ بسشونه هر چی دیگه خوابیدن!
3 از 5