هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
کاروان اسلیترین در راه گیم نت!!!!!:
لرد مدام این طرف و اون طرف میره و اصلاً هواسش به بقیه نیست.
خانم بلک میاد کنار لرد و میپرسه:چیزی شده ارباب؟
لرد با عصبانیت میگه:چیزی شده؟معلومه که چیزی شده.اون دامبل خرفت پشمک اومد هری رو ازمون گرفت.من تازه میخواستم توی سوراخ های دماغش دینامیت کار بذارم!!!
ارامیس که در حال یار گیری برای گیم نت بود گفت:اشکالی نداره ارباب.ما که فردا قراره با اون پشمک دوئل کنیم.اونجا حساب همه شون رو میرسیم.
لرد با لبخندی زیبا جواب داد:آره،خیلی دلم میخواد قیافه اون پشمک رو وقتی دارم از هری جونش پادری درست میکنم ببینم!
بالاخره بعد از طی مسافت کوتاهی(چند هزار کیلومتری میشد!) همه به گیم نت رسیدند و سر جاهاشون نشستند.
لرد با ابهت متصدی گیم نت رو از پنجره پرت کرد بیرون و گفت:اولین کسی که حرف از سرور شدن بزنه خودم منفجرش میکنم!
و بعد میره میشینه روی صندلی و شروع میکنه و ساختن سرور.
جاگسن که روز تولدش بود و حسابی سر دماغ بود از ایگور پرسید:ببینم پس ایوان کجا است؟نکنه سر راه بلایی سر کیکم اومده؟
ایگور به در گیم نت اشاره ای کرد و گفت:نترس،اومد.
با وارد شدن ایوان صدای خنده بلند شد.ایوان به صورت سینه خیز به طرف صندلی ها اومد و جعبه کیک رو از روی سرش برداشت:راحت باشین،بخندین،شما ها که مجبور نبودین از تالار تا اینجا یه کیک پنج طبقه رو کول کنین!!!
ملت اسلی:
لرد همه رو ساکت میکنه و میگه:این دامبلدور مسخره همیشه یه جور دوئل میکنه.خسته شدم از بس با چوب جادوم به در و دیوار گره اش زدم!کسی یه راه تازه تر برای دوئل سراغ نداره؟
همه:
یکی از ته گیم نت گفت:خوب این دفعه روی پشت بام هاگوارتز دوئل کنیم،منظره هاش هم قشنگ...
ولی حرفش هیچ وقت تموم نشد چون لرد چندتا از اون دینامیت هایی که برای هری نگه داشته بود رو با جادو فرستاد ته حلق اون بیچاره و لحظه ای بعد:بــــــــــــــومــــــــــــــــــب!
رودولف خاکستر های لباسش رو تکوند و گفت:خوب ارباب حداقل قبلش میگفتین با نظرات رد شده چه رفتاری میکنین!
بلیز از روی صندلیش بلند میشه و شروع میکنه دور کامپیوترها قدم زدن.بعد از چند لحظه بشکنی میزنه و میگه:پیدا کردم...
لرد:
بقیه:
بلیز:...!



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۹:۰۸ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
از سوسک می ترسم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
ناگهان خانم بلک و آرامیس با یک کیک یه شمع 32 سالگی وارد تالار میشن . در دست آرامیس هم یک گونی که از توش صدای گرگ می آمد بود .
خانم بلک : چرا انقدر آشفته هستید . پس هری کو ؟ جاگسن چرا خوابیده .
وکیک را روی میز وسط تالار می گذارد .
در همان لحظه ایوان روزیه جاگسن را به هوش میاره و میگه : زود باش بلند شو .
جاگسن : باشه .
خانم بلک : ما چند تا هدیه تولد هم برات گرفتیم .
در همین لحظه آرامیس کادوهای تولد را زیر میز می گذارد .
جاگسن : پس چرا صدای گرگ از توش میاد؟تو اونها چیه

خانم بلک : هیچی ؟
آرامیس : خوب هری جون کجا رفت .
ایگور : باباش اومد برداشتش برد .
جاگسن : بچه ها همه به خاطر جشن تولد من بریم گیم نت ؟
بلیز : آخ جونمی جان
جاگسن : اگه میشه ایوان تو کیک تولدم را بیاری ؟
ایوان : حتما
جاگسن : خوب منم هدیه هام رو میارم .تازه بعد گیم نت 3 تا موگول می گیریم میاریم اینجا اذیتشون می کنیم . بعد من خونشون رو می خورم و شما تماشا کنید .
ملت : ایول جاگسن
جاگسن : پس حرکت به سوی گیم نت لندن .


من یه شبح و�


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۵

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
قطار به هري نزديك مي شد كه ناگهان منفجر شد و ملت اسلي بهاين طرف و آن طرف پرتاب شدند .و تنها چيزي كه ديدند ريش سفيد رنگ بود .
ولدمورت تيز پريد وايستاد و ملت اسلي هم پشتش پناه گرفتن .
ولدي : دومبول اين جا كه نميي خواي جنگ راه بندازي.
دامبل : چرا اتفاقا .
بعد رو به جاگسن كرد و گفت :
فرزندم امروز تولدته ! اگه بياي طرف من يه زن برات مي گيرم .
جاگسن از ملت اسلي جدا شد و رفت كنار هري . ايگور : اي نامرد !
ولدي : از اين جا برو !
دامبل : من مدير اين جام !
بعد قدمي به جلو برداشت و گفت : شما اسليتريني ها گوش كنيد ! ول كنيد اين ولدي رو ! به من بپيونديد ! جام گروه ها ! جام كوئيديچ !
دراكو : ممنون ولي همه شو باختيم !
دامبل : يه غذاي خوشمزه ....
بليز : پيش لرد جامون راحته .
دامبل : خواهش من براي اين بود كه مي خاستم صدمه نبينيد ولي حالا...
دامبل چوبدستيش را تكان داد و ولدمورت به سقف چسبيد و با سرعت روي زمين افتاد .ملت اسلي : واي !
دامبل : شانس آوردي دماغ نداشتي !
دامبيل چوبش را تكان داد ولي جادويش را ملت اسلي منحرف كردند .
آآآآآآآآآآآآآآآي!
جاگسن گرزشو در آورده و به سر هري كوبيده بود .رابستن : ايول جاگسن !
ولي اين كار جاگسن به ضررش تمام شد زيرات دامبل برگشت و با جادويي را به سمتش فرستاد ، صدايي آمد كه به نطر رسيد استخوان هاي جاگسن خرد شده است .
ولدي : حالا !
ملت اسلي باراني از انواع جادو را به سمت دامبل فرستادند كه باعث شد ريشش آتش بگيرد و سرتاپا خون آلود شود . مانتي به صورت دامبل چنگ زد و ريشش را به طور كامل جدا كرد .
ملت اسلي :
رودولف : حالا جوون تر به نظر مي آي !
بلا : كروشيو !
دامبل : خخخ
رابستن : ريداكتو .
سقف بالاي سر دامبل منفجر شد وروي سرش ريخت .
بليز و ايگور رفتند و دامبلو تا مي خورد زدنش .
دامبل چوبش را چرخاند وولدمورت و همه ي ملت اسلي به هم چسبيدند .
دامبل : خب ...من مي ذارم برين و بايد به ياد داشته باشين كه مي تونم همين آلان بكشمتون.
لرد چوبدستيش را تكان داد ولي جادويش به سمت خودش برگشت . دامبل از آن لبخند هاي احمقانهي هميشگي اش زد
جاگسن تكاني خورد ولي با اشاره ي دامبل بيهوش شد .دامبل گفت : با مسابقي دوئل چه طورين ؟ فردا ساعت10 خوبه ؟
سپس همراه با هري آش و لاش شده آزتالار بيرون رفت .

يك دقيقه بعد ملت اسلي از بند طلسم دامبل رها شدند
ادامه دارد ....




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۹:۳۴ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
آیییییی اوووووییی ایییییی آخخخخخخ نه دیگه جوون مامانت آییییییییی !!!
ملت غیور اسلی بالای سر هری ایستاده بودند و به شکل بسیار آستکبارانه ای داشتند وی رو شکنجه میکردند . ابتدا همه یه بار هری رو لگد مال کردند . سپس با کابل پنجاه زدنش ! بعد یه سری گیلدی رو انداختن به جونش بعد مانی رو . بعد چند باری از پنجره انداختنش بیرون . تا اینکه .....
بلیز : آقا حالا بیاین کلشو با هم بگیریم بکوبونیمش به دیوار ببینیم چی میشه !
بلافاصله همه بچه ها اسلی موافقت کردند و با شور و شوق جلو رفتند . در اون میان بقیه گریفی ها داشتند با تعجب به این صحنه نگاه میکردند .
استرجس : اگر هری رو از این وضع نجات ندم استر نیستم !
رونان : اگر هری رو از این وضع نجات ندم سانتور نیستم !
بلافاصله همه بچه های گریفندوری همونجا وسط سالن پیمان ناگسستنی بسته و چوبدستی های خود را بیرون آورده و در حالی که شعار های ارزشی خود را سر میدادند به سمت اسلیترینی ها حمله کردند .
رودولف در حالی که به یکی از جوجه گریفی ها نگاه میکرد که به پاش آویزون شده بود گفت :
- این الان با کی کار داره !
بلا در حالی که دو تاشونو سر و ته بلند کرده بود گفت :
- هووووم موجودات ارزشین !
- تتتق توووق بوووم دوووف دیییییش دام !
همه گریفی ها یکی پس از دیگری از در و پنجره به بیرون پرتاب شدند .
جاگسن : خوب خوبه حالا میتونیم عملیات شکنجمونو ادامه بدیم !
هری : من چی کاره بیدم ؟
دراکو : بعد از شکنجه راجع به این مسئله فکر میکنیم .
در همون لحظه در تالار باز شد و لرد در حالی که چهره اش از شدت هیجان نورانی شده بود وارد شد ( چه ربطی داشت )
لرد : هووووم ؟ شکنجه کردن هری بدون حضور من !
لرد هم اینو گفت و در حالی که از قبل خودش رو مجهز کرده بود با یه شیرجه قوس دار به وسط معرکه پرید و همه به اتفاق شروع به کتک زدن هری کردن !
هری

چند لحظه بعد

به لطف لرد ریل قطاری بر روی زمین تالار پدید اومده بود و هری هم دقیقا وسط ریل طناب پیچ شده بود و لرد و بقیه اسلیترینی ها در حالی که سوار بر لوکوموتیوی ارزشی بودن با سرعت به سمت هری میامدند .
لرد در حالی که هی بوق میزد :
- هوی کله زخمی ما داریم میایم !
بقیه : بوووهاهاهاها
در همون گیر و دار هری یه دستشو آزاد کرد و دست کرد توی جیب شلوارش و یه موبایل دراورد که به صورت معجزه اسایی سالم مونده بود . بلافاصله هری شماره گرفت !
دو دی دی دو !
- الو دومبول ! سلام پشمک ببین من الان جونم در خطره آره زن و بچم خوبن سلام میرسونن ... میگم جونم در خطره !ها ؟ اره یادداشت کن تالار اسلی ......
ادامه دارد .....




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۵

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
-...نه خیر رودولف،وقتی میگم با کابل 50 بزنیمش یعنی با کابل 50 بزنیمش.
آخه خشانت من...میگم اول با چاقو تیکه تیکه کنیم بعد باقی مونده اش رو با کابل له کنیم!
بلاتریکس با خشم: گفتم اول با کابل میزنیمش بعد تیکه تیکه اش میکنیم.یه کلمه دیگه حرف بزنی همین بلا رو سر خودت میارم ها!
رودولف: چشم خشانتم،هر چی تو بگی.
جاگسن با تعجب به رودولف و بلا نگاه میکنه و میگه:شما ها چی دارین میگین؟کجا بودین تا الان.
رودولف چندتا کیسه رو روی میز خالی میکنه و میگه:رفته بودیم برای مهمون عزیزمون چندتا وسیله پذیرایی بیاریم!
ملت اسلی:
هری که کماکان از درد به خود میپیچید با زجر گفت:ای بابا...ول کنین تو رو خدا،انگار خیلی جدی گرفتین.من فقط اومده بودم یه سری بهتون بزنم!
بلیز یه طلسم دیگه به طرف هری میفرسته و میگه:اشکال نداره،تو اومدی سر بزنی ما هم داریم ازت پذیرایی میکنیم!!
جاگسن:هیس...ساکت،موبایل آنتن داد...الو ارباب شما پشت خط هستین؟
لرد سیاه:خب آی کیو،میخواستی کی پشت خط باشه؟بنال ببینم چی میگی.
جاگسن:خوب راستش ما یه مهمونی کوچیک ترتیب دادیم.گفتیم شما هم تشریف بیارین.
لرد سیاه:مهمونی؟نکنه پارتیه؟وای به حالت اگه بیام ببینم بیجامه پاتری گرفتین...همتون رو تک تک خفه میکنم!
بلیز گوشی رو از دست جاگسن میقاپه و میگه:الو لرد...سلام،راستش ما هری رو دستگیر کردیم گفتیم شما هم بیاین شکنجه اش کنین یه کم فیض ببریم!
لرد تا اسم هری رو میشنوه میگه:چی هری؟اون پسره کله زخمی؟آخ جون...صبر کنین الان خودم میام.شکنجه اش مال خودمه.میرم سر راه یه کم وسیله برای جشن امشب بخرم و سریع میام....تمام!
و تق(موبایل چطوری صدای تق میده؟؟؟!)گوشی رو قطع میکنه!
رودولف با لبخند به هری نزدیک میشه و میگه:فکر کنم امشب خیلی بهت خوش بگذره پاتی کوچولو!! (لبخند مزبور!)
بلیز میاد جلو و میگه:خوب بیاین تا لرد میاد حسابی آب لمبوش کنیم!!!
ملت اسلی:



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۹:۴۵ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۵

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
از سوسک می ترسم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
جاگسن که کنار گریفی ها ایستاده بود در یک حرکت انتحاری دوباره گرزش را می کشه و به سمت هری پاتر حمله ور می شود .
جاگسن : شما غلط کردین که تولد من را تبریک گفتین . شما اصلا مثل بچه های اسلی مهربان نیستید.
و گرزش رو به صورت هری پاتر می زند . از صورت هری خون می آید . جاگسن به سمت هری حمله ور می شود ولی رونان میاد و جاگسن را کنار می زند .
جاگسن به صورت رونان هم مشت خوشگلی می زند و رونان از درد به خودش می پیچد .
جاگسن : خوب هر کی می خواد بیاد تو تالار باید ی9ه کروشیو نثارش کنم تا در تالار بماند . همه به جز هری در رفتند . هری داشت از درد به خود می پیچید . آرامیس در گوش خانم بلک : هی زود باش پا شو بریم برای جاگسن شمع و کیک بخریم .
خانم بلک : من یه قنادی جادگری خوب بلدم در کوچه دیاگون . کیکای خوبی داره .
دراکو : مثل اینکه مهمان افتخاری جشن تولد جاگسن هری پاتر ترسو هست .
جاگسن : بچه ها میاین یه کم سفید آزاری کنیم .
ملت:
جاگسن : پس دست به کار شید .
در همان موقع آرامیس و خانم بلک داشتن از در تالار بیرون می رفتند تا برای جاگسن کیک تولد بخرند .
15 دقیقه بعد
هری : من زیر خاک پاتونم . آخخخخخ بابا کروشیو بسه .
جاگسن : خوب بچه ها حالا ایدمپنتا.
ملت : باشه
1 ساعت بعد
بچه ها فکر کنم بسش باشه .
جاگسن : بلیز اون گوشی 6230 رو بده ما یه زنگی به ولدی بزنیم بیاد اینجا . اه راستی رودولف و بلا کجان .
بلیز : اه رفتن هوا خوری .
_____________________________________________
یعنی رودولف وبلا کجا رفته بودند؟

هوووم ! از کجا میدونستی گوشی من چیه ؟


ویرایش شده توسط جاگسن در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۲ ۱۱:۴۲:۰۹
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۲ ۱۹:۱۲:۲۹

من یه شبح و�


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۵

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
ايگور : يعني اين همه بدبختي زير سر تو بود ؟
جاگسن سرش را به علامت تائيد تكان داد .ملت اسلي لحظه به لحظه قاطي تر مي شدند . بليز : توي احمق نصفه شب مارو كشوندي توي جنگل ؟
جاگسن كه ديگه نمي خنديد گفت : مواظب حرف زدنت باش ! اين فقط براي شوخي بود .
دراكو : شوخي ؟ ما داشتيم بدبخت مي شديم و تو مي گي شوخي ؟
جاگسن با بي تفاوتي شانه هايش را بالا انداخت و به سمت خوابگاه حركت كرد . بلا : كجا مي ري ؟
جاگسن ايستاد و گفت : مي رم بخوابم شايد دوباره يه خواب باحال ببينم .
رودولف : مگه او ن خوابي كه ديده بودي چي بود ؟
ملت اسلي آماده مي شدند تا به جاگسن يه درس درست و حسابي بدهند . جاگسن : ديروز تولد من بود.
رابستن : اوه .
دراكو : بچه ها چه طوره حالا كه جاگسن تولدش بوده بي خيالش شيم ؟
ملت اسلي موافقت خود را اعلام كردند هر چند بليز كمي مخالف بود و قصد داشت تلافي را سرش دربياورد با اكراه قبول كرد . جاگسن سرش را پايين انداخت و به سوي خوابگاهش رفت بليز گفت : بايد مواظب باشي .... تو شخصيت جاگسنو ور داشتي نه يه شبح واره .
جاگسن ظاهرش طوري بود كه انگار حرف او را نشنيده است . داشت از پله ها بالا مي رفت كه صدايي آمد :
تولدت مبارك جاگسن !
جاگسن سرش را به اميد ديدن ملت سبز پوش بر گرداند ولي گريفي ها را ديد كه وارد تالار شده و در كنار اسلي ها بودند . رودولف كه با عصبانيت ملت گريفي را هل مي داد گفت : چه جوري اومدين اين جا ؟
هدويگ پاسخ داد : در باز بود .
ايگور : اين جا تالار خصوص ماست و شما حق وارد شدند ندارين !
استرجس : اي بابا ايگور انقدر بد اخلاق نباش .
در همين لحظه دراكو و آنيتا مشغول صحبت بودند .( )
ملت اسلي :
ملت گريفي كه همه چوبدستيشونو در آورده بودن جلوتر مي اومدن .رابستن زير لب به رودولف گفت : امكان نداره در باز بوده باشه ....اونا رمزو مي دونن .
جاگسن به خاطر اين كه گريفي ها تولدشو تبريك گفته بودند رفت كنار گريفي ها وايستد
ادامه دارد .....




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۷:۴۷ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۵

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
از سوسک می ترسم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
بچه های اسلی بلا را می بینند که در حال جادو کردن دامبل بود در واقع اون داشت دومبل را کنترل می کرد .
بلیز : تو فکر نکردی یه وقت تو را می دیدن چی می شد . جاگسن که هنوز حالش خوب نشده بود : هیچی بر بدبختیمان اضافه می شد.
بلا : فعلا که از بدبختیمان کم شده .
جاگسن که تازه یادش میاد شبح وارست میگه : اون گرگه کجاست ؟
ایگور : فرستادیمش رفت تو جنگل .
جاگسن : کی فرستادش ؟
رابستن : من
جاگسن : آخه تو چرا همیشه کارهای من را خراب می کنی . چرا با یه پست کل جشن تولد و گرگم و نوشیدن خون را خراب می کنی . نا سلامتی دیروز جشن تولد من بود .
بلا در گوش رودولف میگه : برو یه چیزی در گوشش بخون تا خوابش ببره . این عصبانی بشه کسی زنده نمی مونه ها؟
رودولف میره که جاگسن را ساکت کنه .
تا نزدیکش میشه گرز می خوره تو صورتش .
جاگسن که بوی خون را احساس می کنه به طرف رودولف میره .
بلا : دیگه نمی ذارم برادرم را بخوری . کروشیو.
جاگسن : باشه بابا وقتی من بوی خون را احساس می کنم منگ میشم . بابا اینم تو دارن شان نوشته دیگه .
بالاخره بچه ها به سمت تالار راه می افتند .
جاگسن : آگه گفتین کی علامت شوم را درست کرد؟
بلیز : کی ؟
جاگسن خوب من بودم دیگه .
ملت :


من یه شبح و�


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
جاگسن كه صورتش از خون آدريان پر شده بود گفت : شما از كجا فهميدين ؟
رودولف جاگسنو تكون مي ده و جاگسن چشماشو باز مي كنه . ايگور : الآن چه وقت خوابه ؟
جاگسن با پشت دست چشماشو ماليد و گقت : من خواب بودم ؟
ايگور كه جاگسنو از هاگريد ، گراوپ و رودولف ( به هر جايي جادو مي فرستاد جز طرف بلاتريكس ) دور مي كرد گفت : نزديك بود كار دست خودت بدي .
در هنگامي كه ايگور سعي داشت جاگسن را از خواب بيدار كند ، بلاتريكس موفق شده بود با چرب زباني و وعده هاي ارزشي رودولفو به سمت خودشون بكشونه و حالا ائن وعده ها چي بود بماند....
رودولف به سمت اسلي ها برگشت و گفت : من بخشيدمتون .
در يك لحظه ي ارزشي پروفسور اسپراوت و فليت ويك كه براي كمك از آن جا رفته بودند همراه با همه ي اساتيد هاگوارتز بازگشتند و با يك نگاه و ياد آوري شرارت اسلي ها به كمك هاگريد و گراوپ رفتند كه فرياد اعتراض آميز ملت سبز و نقره اي پوش در اومدو مجبور شدند و سط سالن درست مثل لحظاتي قبل بنشينند . فليت ويك كه دامبلدور بيهوش را ديده بود به سرعت از تالار بيرون رفت و بعد از مدت كوتاهي با دامبلدور برگشت . خانم بلك : تموم شد .
بليز با ناراحتي : درسته...اون ديد كه ما بيهوشش كرديم .
دراكو سرش را به نشانه ي مخالفت تكان داد . آراميس : ببخشيد چي گفتين ؟
دراكو : من چيزي نگفتم .
سپس لبخندي به پهناي صورتش زد . اساتيد با حالت پيروزمندانه اي به آن ها نگاه مي كردند و منتظر شنيدن حرف دامبلدور بودند .
رودولف كه فكر مي كرد عقل از سر دراكو پريده گفت : دراكو حالت خوبه ؟
دراكو : هيچ وقت به اين خوبي نبودم .
بليز با حالت عصبي خنديد ، دامبلدور كمه دستي به ريشش مي كشيد گفت :
كار اونا نبود .
اساتيد و اسلي ها :
هاگريد دهانش را باز كرد تا مخالفتش را اعلام كند ولي دامبلدور به او اشاره كرد كه ساكت باشد . جاگسن غرق در خوابي بود كه چند لحظه پيش ديده بود .
دامبلدور : سالايترين ها منو بيهوش نكردن.... كار مينروا مك گونگال بود .
و با دستش به مك گونگال نصفه و نيمه كه روي زمين مي لوليد و به طور اعجاب انگيزي زنده مانده بود اشاره كرد .
اسنيپ : ولي اين اشتباهه!
دامبلدور به حرف او گوش نكرد واز آن جا رفت ، ملت اسلي هم با خوش حالي وسط تالار ايستاده و مي خنديدند .




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۸:۵۳ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
از سوسک می ترسم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
جاگسن : من یه وردی بلدم که شاید بتونیم از این مخمصه نجات پیدا کنیم . همه بیاین اینجا تا بریم .
همه میان دور جاگسن .
جاگسن : هیشن هاش خاسیوس
رودولف : ورد به زبان ماری ؟
جاگسن : خوب دیگه . آدم یه رازهایی داره دیگه .
ناگهان دراکو به شکل سر یه باسیلیسک بزرگدر میاد . بقیه هم به شکل تنه های باسیلیسک و جاگسن هم به شکل دمش .
همه قسمتها به هم می چسبند و یه باسیلیسک بزرگ رو تشکیل می دهند .(برای رعایت شعونات اسلامی جلوی بلا رودولف و عقبش رابستن قرار گرفته بود .
دراکو : هیس هیس خاشاس میسیس
رودولف:چرا دراکو به زبان مارها صحبت می کنه
جاگسن : چون اون سر ماره دیگه خنگول جان
باسیلیسک (بچه های اسلی به سمت گراوپ میرن که یک دفعه گراوپ پا به فرار و پاشو روی هاگرید میذاره و دوباره هاگرید بیهوش میشه .
جاگسن : ساخاش
ناگهان بچه های اسلی به حالت اولیه بر می گردند .
جاگسن: اه یه گرگ اونم از نوع خون آشامش . بیا بقل بابایی
ملت :
جاگسن : ایکیوها خوب من یه شبح وارم دیگه با گرگها دوستم .
بلیز : پس چرا زودتر پست نزدی که به ما یادآوری کنی که شبح واره ای آقای شبح واره .
جاگسن : آخه می دونی حافظه ام حافظه ی ایرانیه و درست کار نمی کنه .باید یه آمریکاییشو بگیرم .
بلا : حالا می خواهی با این گرگه چیکار کنی؟
جاگسن : تو خوابگاهم نگه می دارمش و هر کی از گل بهش پائینتر بگه می دونه با من و گرزش رو از پشتش می کشه.
رابستن : هر جا میریم این گرز می کشه ؟
بچه های اسلی به سمت تالار حمله ور میشن .
از روی دامبلدور رد میشن و به در تالار می رسن .
رودولف : هر چی دختره خنگه.
ناگهان در باز میشه بلا : رودولف خودم می کشمت و کروشیوهاش را به رودولف اهداء می کنه . بعد ازرودولف و بلا که از در رد میشن بقیه ی بچه ها هم از در رد میشن و ادریان که وسایلش رو جمع کرده بود تا از تالار زیر بچه های اسلی له و دچار خون ریزی می شود.
از قضا جاگسن و گرگش هم آخرین نفر از در رد شدن .
بلیز : بچه ها ادریان خون ریزی داره .
بچه ها ی اسلی که فهمیدند جاگسن و گرگش می خواهند از خون اون تغذیه کنند به سمت آنها حمله ور شدند تا از این کار جلوگیری کنند ولی جاگسن که معلوم بود 6 یا 7 روز خون نخورده همه ی بچه ها را کنار می زند و خودش رو به ادریان می رساند .
جاگسن : سیاه دندان این باسه تو و نصف بدن ادریان رابه گرگ می دهد .
ایگور:سیاه دندان
جاگسن که در حال سرکشیدن خون ادریان بود گفت : خوب آره باید یه اسمی داشته باشه دیگه.
و بقیه ی خون ادریان را سر می کشه .
جاگسن : عجب خون خوشمزه ای .خون کی بود این .
ناگهان بقیه بچه های اسلی از پله ها پائین می آیند : تولد جاگسن مبارک باشه تولد جاگسن مبارک باشه تولد جاگسن مبارک باشه
جاگسن : اه امروز تولد منه ها.


ویرایش شده توسط جاگسن در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۰ ۹:۱۶:۵۹
ویرایش شده توسط جاگسن در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۰ ۹:۵۲:۴۰

من یه شبح و�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.