هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۲:۴۶ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
اسنیپ بدون توجه به ملت که با دهن های باز دارن اسنیپ رو نگاه میکنن همه جای خانوم با شخصیت رو ورانداز میکنه تا اینکه نگاش روی موهای روغن زدش متوقف میشه .
اسنیپ : خانم شما مجردین ؟
خانم با شخصیت :
- هم مجردم هم دارم دونبال شوهر میگردم
اسنیپ : خوب شما یه لحظه این بیرون تشریف داشته باشید الان خدمت میرسم .
خانوم با شخصیت با یک حرکت بسیار مشکوک روی پاشنه پا میچرخه و در حالی که صدای گامهایش در کل تالار میپیچید از سالن خارج میشه .
اسنیپ بر میگرده و به ملت مشکوک اسلی نگاه میکنه .
ملت
اسنیپ : آقا بسه دیگه امتحان بسه برگه ها رو جمع کنین .
ملت : مااااااااااهااااااااااااااااااا
دراکو : پروفسور ما فقط دو هفتست داریم امتحان میدیم .
بلیز : آقا زمان امتحانو مشخص نکردید . قبول نیست . من سه تا سوال آخر رو گذاشته بودم برای دو سه روز آینده جواب بدم .
اسنیپ : من با این خانوم با شخصیت کار خصوصی دارم .
اسنیپ با حرکت چوبدستی تمام برگها رو به سمت خودش هدایت میکنه .
دیانا در حالی که اشک در چشمهاش جمع شده بود گفت :
- پروفسور قبول نیست . وقتمون خیلی کم بود .
ایدی : هووووی ما هنوز همه سوالا رو ننوشتیم .
اسنیپ : حرف نباشه . همه این نمره ها تاثیر مستقیم در امتحان جادوگریه آخر سال دارن .
ملت
ناگهان دیانا در یک حرکت انتحاری چوبدستیش رو در میاره و به سمت برگه ها میگیره .
دیانا : آتشیوس !!!
بلافاصله شعله های آتش برگه رو در بر میگیره .
اسنیپ ( ) و بلافاصله سعی میکنه آتش رو خاموش کنه .
اسنیپ : آتشنشانیوس !
ملت : پرتوگو !
اسنیپ با خشم به برگه های سوخته درون دستش نگاه میکنه . ملت اسلی هم به قیافه اسنیپ چشم میدوزن که هر لحظه کج و کوله تر میشد .
اسنیپ
آناکین توی دلش گفت : 3.... 2... 1....
در همون لحظه اسنیپ از خشم منفجر شد .
اسنیپ : شما خجالت نمیکشید ؟ من یه هفتست اینجا وایستادم . هزار امتیاز از گریفندور کم میشه . هووووی تو چرا بغل اون دختر بی ناموسیه وایستادی هان ؟ 500 امتیاز از هافل . تو برگه ها رو آتیش زدی . 2000 امتیاز از ریون کم میشه . تو ......

چند لحظه بعد .

دفتر آلبوس
آلبوس و مینروا به صورت عشقولانه ای روی هم نشستن و دارن با هم حرف میزنن .
آلبوس : یه تنفس مصنوعی بده .
مینروا : تا اون پشمکا رو نزنی بهت گراوپی رو هم نمیدم .
بلافاصله آلبوس یه تیغ از ناکجا در میاره و مشغول زدن ریشاش میشه .
ناگهان مینروا چشمش به تابلو امتیازات می افته .
مینروا : ماااااااااهااااااااااااا گریفندور منفیه پنج هزار امتیاز . من میدونم کار کار اون سیوروس بوووووقیه . باید برم بروبچ تالار رو جمع کنم .
مینروا اینو گفت و به سرعت از کنار (؟؟) آلبوس بلند شد .
آلبوس در حالی که نصف صورتش ریش نداشت گفت :
- پس تنفس مصنوعی........
اما مینروا از دفتر خارج شده بود .

همون لحظه در ریونکلا

پروفسور فلیت ویک در حال متر کردن قدشه .
فلیت ویک : هووووم ایول سه وجب و نصفی . معلومه که این معجونه کار خودشو کرده .
ناگهان کریچر از راه میرسه .
کریچ : هه....هه.... هه..... ( نفس کشیدن ) پروفسور . تابلوی امتیازات رو دیدید ؟
فلیت ویک : نه چطور مگه ؟ باز چه دست گلی به آب دادی ؟ مگه نگفتم توی همون آشپزخونه بمون ؟
کریچ : پروفسور امتیازات ما رسیده به منفیه هزار در حالی که دیروز ....
فلیت ویک : کار کار اسنیپه . الان میرم بوووووقش میکنم .
فلیت ویک اینو گفت و شیپور بزرگی رو از ناکجا دراورد .
- بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق
سپس فریاد زد :
- ملت باید بریم تالار اسلی !

همون لحظات تالار هافل .
پیتر و سرژ و پروفسور اسپرات در حال خاله بازی هستن .
پیتر : چه توهمی چرا انقدر امتیازات ما کم شده ؟
سرژ : خه خه خه ده به توان منفیه نه امتیاز .
پروفوسر : : ماااااااهااااااااا کار کار اسنیپه ملت برین برو بچ تالار رو صدا کنید باید بریم تالار اسلایترین این اسنیپ رو منقرضش کنیم
پیتر : توهم نده پروفسور

چند لحظه بعد .
تمام تالار ها در حالی که در راه به هم پیوند میخورند دارند به سمت تالار اسلی حرکت میکنند .

تالار اسلی .
اسنیپ هنوز داشت با آخرین قدرتش داد و بیداد میکرد و ملت هم از جمله همون خانم با شخصیته داشتن اونو آرومش میکردن .
اسنیپ : ولم کن عزیزم . بزار حق این ملت ارزشی رو بزارم کف دستشون . برگه ها رو میسوزونین ؟ هزار امتیاز دیگه از گریفندور کم میشه . هشتصد امتیاز از هافل . آدم شدید ؟ نه ؟؟؟؟ سه هزار امتیاز از ریون .....
در همون لحظه در تالار باز شد !!
.........................

-------------------------------------
همانا بر هر اسلایترینی واجب است که این پست رو ادامه بدهد
پ ن : آقا جووون هرکی دوست دارید این پست رو ادامه بدید




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۰:۴۷ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۵

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
-تو هیچیت به آدمیزاد نرفته نه تقلب رسوندنت نه ظرف شستنت!!!
- الهی!!!
دربازشد ویک گردوخاک اساسی براه افتاد وابرها رعدوبرق زدند وزمین غرید وآتشفشانها شروع کردند به فوران واستاد ما کلاس را تعطیل کرد وخلاصه فجایع بسیاری بوقوع پیوست وبدین صورت لارا ورودولف وارد شدند-خواستم فضا یکمی رمانتیک بشه برعکس شد -خلاصه اینها بصورت خشانت باری وارد شدند درحالی که لارا بایک عدد درخت برسر رودولف میکوبید-اینو دیروز یکی از بچه ها تو فیلد یادم داد گفت کارخوبیه-ورودولف از کله اش بخارات صورتی قلبی شکل برمیخواست!!!
-اینجا مثلا جلسه امتحانه هاااا
- ...رودولف ماکی اودیم تو جلسه؟
-عزیزم حواست نبود اشتباهی وارد شدیم قرار بود بیرون به همه تقلب برسونیم ولی نمیدونم چرا یکهوو واردجلسه شدیم...اه...مثل اینکه زیادی حرف زدم!!!
مردم حاضردرصحنه:
لارا:
رودولف: فکرکنم باید فرار کنم!!!
لارا و مردم حاضر در صحنه:رودولف(اینرا با صدای بلندبخوانید)
-مامان (یعنی باسرعت زیادی فرار کرد)
درحینی که رودولف فرار میکرد ولارا بشدت دنبال اوبود ومردم از لارا بشدت تر اسنیپ که از عصبانیت به رنگ قرمز آلابالویی تغییررنگ داده بود سعی میکرد جلوی مردم حاضر در صحنه را بگیرد:
-جلسه رو بهم نریزید!!!
-برو بابا حال داری
- ای خدا منو از دست اینها نجات بده!!!
اسنیپ برمیگردد که دنبال مردم برود یکهوو سنگ کوپ میکند،نه نمیکند چون آنوقت میمیرد همینجوری خشکش میزند چون یک خانم باشخصیت جلوی در ایستاده که موهایش تا کف پایش میرسد وروغن میچیکه از موهایش همینجوری هی وبایک لحن اسنیپ کشی میپرسد:
-شما اسنیپی؟



من تریپ عاشقانه بلدنیستم بنویسم بلدهم بودم نمینوشتم لارا میکشتم


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۵

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
خب تقلب کردن کار هرکسی نیست.این روشهای ابتدایی رو کنار بذارید که یکی از خرخونای جهان میخواد تقلب کنه(چه جسارتا!من و تقلب ؟عمرا! )
-------------------------------
اسنیپ که گوئی از دیگ ابجوش بیرون پریده بود،مانند مرغ ،ببخشید خروس ،پرکنده با قدمهایش ته کلاس را به سرش میدوخت و زیر لب حرف میزد (معلوم نبود ورد ضد تقلب بود یا فحش و ناسزا! )
ولدی که در کنار سامانتا بود بسیار ارام (از همون مدلایی که بچه های میز جلو حرف میزنن تا معلم نشنوه! )گفت:
-"سامانتا راست میگفتی نامزد اسنیپ جلو دره؟"
سامانتا که گیج شده بود،سرش را خاراند و جواب داد:
-"نه مگه اسنیپ نامزد هم داره؟"
-"پس چرا....؟"
که چشم غره ی اسنیپ هر دو آنها را ساکت کرد.
آیدی که تا چند لحظه ی پیش مثل افرادی که تا بحال لای کتاب باز نکرده اند،مگسهایی را که دور موهای روغن زده ی اسنیپ میچرخیدند میشمرد ،حالا ثمره ی یکسال(خرخونی رو)در ورقه با سرعت سرسام اوری یادداشت میکرد.سرعت عمل و طرز نوشتنش همه نگاهها را برای یک لحظه از ورقه ی بغل دستیشان بخود معطوف کرد.آیدی در جواب نگاهها،تنها لبخندی موذیانه زد و ادامه داد.بدنبال این لبخند ، افراد خانواده ی مالفوی درست مانند خواهرشان شروع به پر کردن ورقه ی امتحانی خود کردند.هیچکس از کار آنها سر در نمی اورد .دخترکی که تا چند دقیقه قبل دیانا را لو داده بود، دوباره بدون اینکه دستش را بالا ببرد شروع به حرف زدن کرد:
-"اقا اجازه؟این مالفوی ها معلوم نیست دارن چجوری تقلب...."
اسنیپ که کاملا معلوم بود بسیار عصبی است و بدنبال شخصی است تا تمام عقده هایش را روی سر او فرود اورد،رو به سوی او کرد و با صدای ملایمی داد زد:
-"ادم فضول،ماگل بی لیاقت،به ریش مرلین قسم اگه الان از سالن بیرون نری چنان طلسمی بکنمت که تا یه سال نتونی سرت رو بلند کنی"
دخترک بیچاره اشک ریزان از سالن خارج شد.در عرض پنج ثانیه مالفوی ها از جا بلند شدند و بسمت میز اسنیپ حرکت کردند.آنی مونی و بلیز در یک حرکت انتحاری یقه ی دراکو را گرفتند . اما با نگاه اسنیپ یقه ی او را ول کردندو لبخندی دوستانه زدند که البته با نگاه زهر الود اسنیپ جواب داده شد.آنی مونی زیر لب:
-"کلک...چیکار کردی؟تو که تا یه دقیقه قبل بیکار نشسته بودی؟"
دراکو بادی به غبغب انداخت و گفت:
-"من؟فقط میخواستم به شما دلداری بدم."
بلیز:
-"مطمئنا...حتما واسه ما بود که میخواستی 1000000گالیون فدا کنی تا برسی به جواب نه؟"
دراکو:
-"خب..."
آنی مونی:
-"خب چی؟حالا اگه نگی ما هم میریم لو میدیمت"
دراکو :
-"خب تقصیر من چیه؟برید از آیدی بپرسید.اون اول فهمید بعد با طلسم بی نیاز به چوب طلپاتیوسر بمن و دیانا هم رسوند."
در همین لحظه که آنی مونی و بلیز داشتند فکر میکردند ،دراکو خود را از آن تنگنا نجات داد و بعد از تحویل ورقه،با یک لبخند شیطانی سالن را ترک کرد.
در این لحظه از پشت در سالن فریادی به گوش رسید که شبیه صدای هیچکدام از بچه ها نبود و به فریاد فرشته ی مرگ می ماند :
" سوال 1)ب توضیحات ظاهر شده در راست ورقه تان
سوال 2)ج توضیحات ظاهر شده درگوشه ی ورقه
سوال 3) الف.............."
ناگهان اسنیپ در را باز کرد و با اینکار صدا قطع شد.بچه ها به ورقه ی خود نگاه کردند و با کمال حیرت........

---------------------------
حالا کشف کنید:1)چه کسی اعصاب اسنیپ را بهم ریخته بود،نامزدش کیست؟2)رمز فهمیدن سوالات توسط آیدی3)چه کسی جواب سوالات را میگفت؟4)بچه ها از چه چیزی در ورقه متعجب شدند؟
با احترام
A.M


ویرایش شده توسط ایدی مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۵ ۲۱:۵۲:۱۵

"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۵

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
به يك باره همه با ديدن يه نفر كه بر آستانه در وايسوده بود هورا كشيدن!
اسنيپ: فكر مي كردم نرسيد...گفته بوديد ممكنه كارتون طول بكشه؟
سامانتا:بله...اما تمومش كردم ...مگه ميشه از امتحان هاي پروفسور اسيپ چشم پوشي كرد!
و همين طور با وقار و طمئنينه مخصوص ساحره هاي با كلاس اسلي به طرف بقيه رفت تا روي يكي از صندلي ها بنشيند.
ولدي: اي ول....دمت گرم....كفتون بريد گفتم ميادش ...پاشو بارتيموس پاشو خواهرم كنار من مي شينه !
بارتيموس مثل بچه آدم رفت ته كلاس و سامانتا نشست كنار ولدي!
آني موني كه پشت ولدي نشسته بود يه چشمك زد به سامانتا كه يعني ما هم هستيم و هر چي به ولدي مي رسوني نصف نصف ولي سامانتا اصلا تحويلش نگرفت ...آخه سامانتا چه با يه آدم يه لاقبا آجاسي!!!
همه دنبال وحي منزل از طرف سامانتا بودند و چشم دوخته بودن به اون كه به يك باره اسنيپ داد زد:
_سراتون رو برگه هاتون!
ميز اولي ها كه روش بليز و دراكو نشسته بودن كه مگس مي پروندن ...ته كلاسي ها هم ديگه كله فسفر هاي مغزشون رو در به كار بردن انواع و اقسام روش هاي تقلب سوزونده بودن و ديگه نمي كشيد!
ولدي: بگو ديگه .....قول دادي...بچه ها منتظرن!
سامانتا: 10000 گاليون اول از اون وزير بگير.....بعدشم كله آجاس رو مي زني داغون مي كني اكي؟
دراكو كه ديد الان صفر مي شه و كل كلاسه وزيريش مي ره زير سوال و همه مي گن اين خر خونه مدرسس وضعش اينه واي به حال ما يه اشاره كرد كه باشه قبول اگه بالاي 10 بشم 100000 گاليون مي دم!
سامانتا لبخندي ب عد از اينكه ولدي بش گفت تمام آجاس رو با خاك يكسان مي كنه زد و خداي تقلب از جاش بلند شد و رو به اسنيپ:
_پروفسور فراموش كردم بگم. ..انگار دم در كارتون داشتن.....يه چيزهايي هم راجع به اينكه نامزديمون به هم خورد ...بذار پيداش شه خودم فكش رو مي يارم پايين ..يكي اين اسنيپ رو صدا كنه مي گفتن!
اسنيپ به اين صورت:
آب دهانشو غورت داد و دوييد كلاس رو ترك كنه كه به يك باره متوجه شد اينا رو چطوري ول كنه فكري به خاطرش رسيد و گفت:
_پس تا من مي رم شما اينجا رو داشته باش!
سامانتا سري به علامت تاييد تكون داد و رفت جلوي كلاس رو به بچه ها!
يه نگاهي كرد به رفتن اسنيپ و يه نگاهي كرد به بچه ها و يه نگاهي كرد به اين ور و اون ور در همين لحظه فرياد زد:
_حمله!!!
با گفتن اين جملات همه به برگه سامانتا حمله كردند و تند تند شروع كردن از روش كپ زدن ......
ولدي:قسم مي خورم اين يكي رو ديگه از من به ارث نبرده!!!
دراكو: 1000000 گاليون مي دم!
بليز: عنوان ارزشيم هم واسه تو!
آني موني: اين ولدمورت ها همشون خرخونن!
بارتيموس: به منم جا بديد!
ديانا:آخ آني موني دستت خورد تو چشمم!
ايدي: ديانا برو كنار....اخراجي از تيم!
بقيه كلاس هم در بخور بخور سوالا به سر مي بردن كه به ناگاه سامانتا علامت داد كه بدوييد سر جاهاتون اسنيپ داره مياد!
همه رفتن نشستن سر جاهاشون و اسنيپ پس از يه عالمه تشكر از سامانتا دوباره عينه مترسك سر جاليز وايسود بالاي سر بچه ها!
خب .....هنوز يه عالمه ديگه از جواب سوال ها مونده بود و وزير مردمي هم دبه در آورده بود كه هيچي ننوشتم و به من نرسيد و يه گاليون هم نمي دم!
ولدي: فكر بعديتو بگو ....بدو كار دارم... قرار دارم با دوستم !
سامانتا:
_دوستت؟...دوستت ديگه كيه؟
ولدي:
_هيچي به جان تو!
و ولدي با گفتن اين جمله سرش رو انداخت پايين و در حال سوت زدن شد!
ولدي:

________________________________________________

به جان شما ملت اسلي من اصلا تو كفم نمي ره غير اصيل زادگي و كثيف تقلب كنم!!! تو مدرسه هم همين طوره...دبير هامون همه فكر مي كنن من بچه مثبتم ....اما دريغا كه هيچ وقت نفهميدن كه چرا وقتي ورقه ها رو ميدن من تصحيح كنم هيچ كس پايين 18 نمي شه!!!


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
لرد جامعه: ببخشید استاد میشه به خاطر من هم که شده این سه جوان نادم و پشیمان رو ببخشید بیان تو سر امتحان

اسنیپ: نه نمیشه

ولدموت لرد جامعه:
ولدی که دیگه اعصاب براش نمونده بود پاشد رفت سراق اسنیپ و یه چیزی در گوشش گفت
اسنیپ یه دفعه حالت صورتش تغییر کرد اول ترسید بعد یه قیافه ی معصومانه به خودش گرفت و با سر حرف لرد جامعه رو تایید کرد

اسنیپ رو به مونتاگ: برو به اون دو تا کلم هم بگو بیان تو بشینن مثل بچه ی آدم امتحان بدن خودت هم بشین سر جات

آنی مونی فورا اطاعت کرد حدود 39 ثانیه بعد مونتاگ و بلیز و دارکو عین سه تا سوسک جلوی اسنیپ واساده بودن داشتن نیشخند میزدن
اسنیپ: زود بتمرگید سر جاتون که اعصاب ندارم

مونتاگ و دراکو و بلیز رفتن نشستن سر جاشون
مونتاگ هم رفت صاف نشست پشت سر لرد جامعه

ولدی رو کرد به مونتاگ و گفت: هوی آنی مونی یه شیشه از اون ترشی ها ور میداری میاری خونه ی ما ها

مونتاگ: چشم ارباب

همون بی ناموسه که دیانا رو لو داده بود: ببخشید پروفسور مونتاگ و ولدی دارن با هم حرف میزنن

اسنیپ رو به همون یارو: اگه یه بار دیگه حرف بزنی برگت رو میگیرم

ملت دوباره مشغول امتحان دادن شدن
اسنیپ هم کماکان در حال قدم زدن بود و ملت رو دید میزد
که یه دفعه در تالار باز شد و ....



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۵

دیانا مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۵ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
از خونمون( قصر مالفوی ها)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
ایدی روشو برگردوند و به دیانا که پشت سرش بود چشمکی زد و یه خنده شیطانی کرد و اسنیپ گفت : اجازه .... اون که رفت بیرون دیانا بود !
پروفسور اسنیپ
ملت اسلی : مو هاهاهاهاها
اسنیپ که دیگه از کارای اونا کلافه شده بود داد زد ک بس کنین دیگه اگه اونی که رفت بیرون دیانا بود پس اون که اونجا نشسته کیه ؟!
در واقع دیانا نرفته بود بیرون و کسایی که رفته بودن بیرون همون دراکو و بلیز بودن که هنوز صداشون از پشت در تالار شنیده میشد
دیانا : من اینجام ... من اصلا بیرون نرفتم ! من تازه همین الان رسیدم سر جلسه چرا باید برم بیرون ؟
در این هنگام که اسنیپ مشغول جر و بحث با ایدی و دیانا بود بروبچس اسلی به قول بلیز در حال مبادله اطلاعات بودند !
و این تنها نقشه شماره یک بود که چند نفر سر اسنیپ رو گرم کنند تا دیگر به امر پسندیده مشورت بپردازند و وقتی نوبت آنها تمام شد چند نفر دیگر این کار را ادامه دهند تا آن چند نفری که قبلا سر اسنیپ رو گرم کرده بودند نیز به مشورت بپردازند
ایدی و دیانا دیگه حرف کم اوردن و این کار رو به عهده ی مونتاگ و بارتیموس گذاشتند ...
آنی مونی از ته کلاس : آقا اجازه ...
اسنیپ روشو به طرف اون برگردوند و داد زد : اوهوی ...مگه من تورو نیووردم میزه جلو پس چرا رفتی عقب ؟
انی مونی که نمیدونست چی بگه که اسنیپ حواسش پرت بشه با خودش گفت بزار یه کمی خودشیرینی کنم و گفت : آقا اجازه ... ما شاگرد شماییم دیگه
اسنیپ : شاگرد من ؟ تو اگه شاگرد من بودی که الان همه سوالا رو نوشته بودی و برگه ات رو داده بودی ... پاشو برو بیرون پیش اون دوستای تقلب کارت .... پاشو با توام !
مونتاگ که دید اوضاع خیلی بی ریخته خواست چاپلوسی کنه که اسنیپ نندازش بیرون بعد به فکر این افتاد که با یه تیر دونشون بزنه و هم چاپلوسی واسه اسنیپ هم واسه وزیر مردمی
گفت : آقا به خدا ما کاری نکردیم .... اقا مامانمون ترشی گرفته از اون ترشی خفنا ! آقا اگه مارو نندازین بیرون ما از اون ترشیه براتون میاریم آقا ... آقا تازه آقا اگه دراکو و بلیز رو هم بیارین تو ما سه تا سهم براتون میاریم آقا
اسنیپ داشت به طرف مونتاگ میرفت تا اونو بلند کنه و بندازه بیرون
آنی مونی : ای آقا ... ای آقا جون بچه ات آقا !
اسنیپ که از پشت لباس مونتاگ رو گرفته بود گفت : من اصلا زن ندارم که بچه داشته باشم
آنی مونی : ای آقا ...ای جون نامزدت آقا!
یارو نامرده که دیانا رو لو داده بود : آقا اجازه داره بخ شما حرف بی ناموسی میزنه !
اسنیپ لباس انی مونی رو ول کرد و اون از بالا افتاد سر نیمکت ( اسنیپ خیلی زور داره )
اسنیپ : بسه دیگه اینقدر آقا آقا نکنین ! نا سلامتی شما خون اصیلین این حرفای موگلی رو از کجا یاد گرفتین ؟
__________________________________________________
به نظر شما چه اتفاقی می افتد ؟ آیا اسنیپ آنی مونی رو از کلاس بیرون میکند یا وزیر و معاونش را به کلاس راه میدهد ؟ از همه مهمتر آیا مادر آنی مونی واقعا ترشی گرفته ؟ اگه گرفته آنی مونی خیلی نامردی اگه واسه ما نیاری !
راستی مگه مامان انی مونی موگله
آنی مونی : نه ... مامانم یه دوست موگل داره از اینا یادش میده تازه یه چیز دیگه هم بلده اسمش کوفته اس
آنی مونی تو از کجا پریده وسط افکار من .. پارازیت
به هر حال اینا تمام سوالاتی است که در قسمت بعد معلوم میشود !


ویرایش شده توسط دیانا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۴ ۱۲:۰۷:۳۱

تصویر کوچک شده
مهاجم یک تیم همیشه پیروز فمن


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۹:۳۵ یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
وزز ووووزززز وووووزززز
اسنیپ با خشم داشت از بین صندلی ها رد میشد
اسنیپ : آقا ساکت شید . جلسه امتحانه بلیز اون ته داری چی کار میکنی ؟
در همون لحظه چشم اسنیپ به بلیز افتاد که دستش به صورت مشکوکی پایین میز بود .
بلافاصله اسنیپ به سمت بلیز حرکت کرد و دید که توی جامیزش جزوست !!!
بلیز
اسنیپ با خشم فریاد زد :
- بدو بیارشون بیرون بیارشون بیرون !
( نکته : ملت در حال مبادله اطلاعاتند )
بلیز : آقا اینا جزوه های کوییدیچن . همینجوری تو جامیزم بودش !
اسنیپ با خشم جزوه ها رو از بلیز گرفت و درون آنها رو نگاه کرد . ... دوربین روی کتاب زوم کرده .... عکسهایی از بازیکنان کوییدیچ و تاریخچه کوییدیچ در درون آن مشخص بود .
اسنیپ : بیا میتونی بگیریشون !
بلیز دستشو دراز کرد تا جزوه رو از اسنیپ بگیره که ...... ناگهان چند ورق مشکوک از لای کتاب افتاد بیرون
اسنیپ : اینا چین ؟
بلیز
اسنیپ با خشم به جزوه ها نگاه انداخت !
اسنیپ : جواب سوالا رو از کجا آوردی ؟؟؟؟ برو بیرون امتحانت صفره !
بلیز : نه آقا تو رو خدا .... تقصیر من نیست . آقا وزیر مردمی ما رو اغفال کرده . خودش سوالا رو بهم داد .
اسنیپ با خشم به سمت وزیر مردمی نگاه کرد .
دراکو : بلیز چرا گفتی تو از معاونت اخراجی !
اسنیپ : شما هر دوتون اخراجین !!

چند لحظه بعد

اسنیپ داره دراکو و بلیز رو از تالار بیرون میکنه و بلیز و دراکو به شدت مقاومت میکنند .
بلیز : آقا تو رو خدا . بخدا اگر مامانم بفهمه......
دراکو : به مامانم میگم . به نارسی میگم خدمتت برسه !
اسنیپ در حالی که موهای روغن زدش توی صورتش ریخته بود نعره زد :
- هیچ عذری پذیرفته نیست . یکراست برین توی دفتر آلبوس ! واقعا که ! وزیر و معاونش داشتن تقلب میکردن !

چند لحظه بعد

بالاخره اسنیپ موفق شده بود که بلیز و دراکو رو از تالار بیرون کنه و در حالی که دستاشو بهم میزد داخل تالار شد که ......
.... دوربین روی ملت زوم کرده .... همه از جاهای اصلیشون بلند شدن . لرد و بارتی به صورت مهربون روی یه صندلی نشسته بودند . دیانا و ایدی و اون دختر بی ناموسه روی یه صندلی دیگه . در اون میان مونتاگ و رودولف صندلی ها رو به هم نزدیک کرده بودند و داشتند با هم حرف میزدند .
اسنیپ
اسنیپ با عجله به سمت ملت دوید تا جاهاشونو درست کنه .
چند لحظه بعد
اسنیپ جاها رو درست کرده بود که دوباره در تالار باز شد و بلیز و دراکو پدیدار شدند
بلیز : آقا تو رو خدا ... یه فرصت دیگه بگید
وزیر مردمی که صورتش از اشک خیس شده بود گفت :
- آقا ببخشید ما رو اغفال کردند . تقصیر نورممد بود تو راه ....
اسنیپ : میگم برین بیرون
و در یک حرکت انتحاری چوبدستیشو دراورد و......

چند لحظه بعد

کلاس ساکته و اسنیپ داره بالای سر شاگردا راه میره . در همون لحظه نگاهش می افته روی برگه لرد و اسم لرد رو میخونه
- بارتی کراوچ !!!
لرد : اممممم..... خوب اسمم بارتیه دیگه نگاه داره ؟
اسنیپ با خشم به بارتی نگاه میکنه و میگه :
- هووووی پس اسم تو چیه ؟
بارتی : اسم من ارباب لرد کبیره
اسنیپ با خشم میره بالای سر بارتی و اسمشو میخونه !
اسنیپ : ایدی !!! مگه ایدی اسم دختر نیست
سپس بدون حرف میره سمت برگه ایدی و روی آن را میخونه .
اسنیپ : ماااااااااااااهااااااااا این چرا اسمش دراکوئه ! پس اونی که رفتش بیرون کی بود

ملت قهرمان اسلی




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۷:۵۳ یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
ملت قهرمان اسلی مشغول جواب دادن شده بودن
ولی خداییش جای خودم از همه بهتر بود
درست بقل دست لرد جامعه
و اندر کملات این لرد باید عرض کنم خدمتتون که این شون در هر زمان که برای شرکت در امتحانات پیشقدم میشدند و با حضور ارزشی خود آن جمع امتحان دهندگان را مورئ لطف محبت قرار داده در حد توان گنده مینوشت ملت بخونن حال کنن

اینبار لطف لرد جامعه گریبان گیر اینجانب گردید و من با خوشحالی تمام اقدام به تقلب از این عالی جناب نمودم

ملت قهرمان اسلی هنوز مشغول جواب دادن بودن
البته دراکو از همه بیشتر نوشته بود(خودش آخر امتحان خواهد گفت که در وزارت سحر و جادو کاراگان را مجبور نموده تا پاسخ تمام سوالات را برای او در آورند و به یک شکلی در حافظه ی کوتاه مدت او بگنجانند)
لازم به ذکر است همشیره های محترم جناب وزیر به شکل کاملا خطر ناکی مشغول تماشای این استعاد جدید وزیر در پاسخگوی بودند

اسنیپ کبیر رهبر امتحان گیرندگان هاگوارتز کماکان مشغول کشف و ضبط تقلب ملت قهرمان اسلی بود ولی چون دراین زمینه توفیقی کسب نکرد یک پس گردنی دیگر هم به آنی مونی تقدیم نمود که زیاد خوش به حالش نشه

__________________________

جواب سوال 9 برای دیانا: شما توی برگه بنویس گزینه ی دو از روی دست لرد نیگا کردم حتما درسته



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵

دیانا مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۵ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
از خونمون( قصر مالفوی ها)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
یکی از دوست های اون دختره که میخواست دوستشو از دست اسنیپ نجات بده گفت : ببخشید آقا .... من یه چیزی بگم !
اسنیپ که هنوز داشت به اون دخته نگاه میکرد بدون اینکه روشو برگردونه گفت : نخیر ... بیشین بینیم با حال ناریم !
ملت ارزشی اسلی :
اسنیپ : ها .. چتونه ! لات ندیدین ؟
انی مونی که فرصت خوبی برای چاپلوسی گیر اورده بود از ته کلاس داد زد : آقا ما یه جایی داریم این جواتا و لاتا میان توش جمع میشن .... آقا بیاین اونجا صفا داره جون داداش !
و نیشش به این حالا باز بود
اسنیپ که دیگه کلافه ده بود روشو برگردوند و دست از سر اون دختره برداشت !
دختره نفس راحتی کشید و برگه تقلب رو دراورد شروع کرد از روی اون نوشتن ! (خوش به حالش ما که از این دوستا نداریم موقعی که معلم بهمون گیر میده نجاتمون بده )
اسنیپ : اوهوی آنی مونی تو چرا رفتی اون ته نشستی ؟!
آنبی مونی که هنوز تو جو بود با کمال پررویی جواب داد: آقا اجازه ... اینجا بهشت پنهانه
اسنیپ رفت بالای سر انی مونی یه پس گردنی نثارش کرد و بلندش کرد نشوند میز اول ! آنی مونی رو میگی اول اینجوری شد بعد اینجوری
کلاس اروم گرفت ... ولی نه حرکات سر و دست های بچه ها که شماره سوالا رو نشون میداد یعنی فلانی سوال فلان شماره رو بگو که تمومی نداشت !
این رو هم بگم که چون اسنیپ تما مچوب های جادو رو جمع کرده بود هیچ راه تقلبی وجود نداشت جز روش های موگلی ( همونایی که خودمون تو مدرسه انجام میدیم ! البته من اصلا اهل تقلب نبودم دوست ناباب منو به این راه ها کشوند )
یهویی در با صدای بلندی باز شد و یه دختر آشفته و پریشون وارد سالن شد ... دختره کی بود ؟ ها ... بعدا میگم
دختره تا دید بچه های اسلی دارن امتحان میدن اومد که در بره یه نامردی لوش داد کی بود ؟ همون دوست اون دختر بی ناموسیه !
گفت : آقا اجازه ... دیانا مالفوی اومد تو دید دارین امتحان میگیرین در رفت !
دیانا که نمیخواست در بره خودش اومد جلو و با غرور به اون یارو نامرده گفت : نخیر اصلا من اهل در رفتن نیستم ... من اومدم که امتحان بدم .
پروفسور اسنیپ که خوشش اومده بود یه نیمکت خالی به دیانا نشون داد و گفت : بشین اینجا ... دختر گلم !
ملت اسلی :
یارو نامرده که دیانا رو لو داده بود : اقا چرا حرف بی ناموسی میزنی ! این مالفوی ها گردنشون کلفته ها ! این داداششه آقا... وزیره ... اینم خواهرشه کاپیتان تیم فمنه آقا
اسنیپ که دیگه لجش دراومده بود داد زد : اگه از امتحان نمره کامل رو هم بگیری بهت صفر میدم فهمیدی ؟!
بعد رفت یه برگه برای دیانا بیاره
دیانا روشو کرد به طرف یارو نامرده و با حرکته انگشتش گفته که حسابتو میرسم ! زنگ آخر وایسا دمه در ( مگه تالار اسلی هم زنگ اول و اخر داره )
اسنیپ برگه رو اورد و داد به دیانا و دیان هم برای اینکه بگه من بلدم فوری شروع کرد به نوشتن ( من خرخون نیستم ... ها گفته باشم )
خلاصه سوروس که حواسش رفت به بچه های دیگه و پشتشو کرده بود به دیانا ...
دیانا رو میگی ! هی بال بال میزد که یکی نگاش کنه و تقلب بهش برسونه !
ای بدبخت دیانا اصلا از موضوع خبر نداشت ... البته هیچ کس خبر نداشت چون این امتحان از سری اتفاق یهویی تالار اسلی به حساب می اومد !
__________________________________________________
جون مادرتون هر کس خواست ادامه بده به من برسونه ! یکی به من سوال 9 رو بگه من هیچی بلد نیستم
اوهوی نامرده حاله تو هم به موقع اش میگیرم ... من الان به جای اینکه بشینم امتحان بدم میخواسته واسه خودم برم تفریح و گشت و گذار


تصویر کوچک شده
مهاجم یک تیم همیشه پیروز فمن


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵

بارتیموس کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۳ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶
از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
هر کجا که بوی بیناموسی بیاید بارتیموس همانجاست.

-------------------------------------------------------------------------
بچه ها هم با سرعت به خوابگاه رفتن تا پوستو پر و... بیارن.

وزیر ارزشیه مردمی هم سوالات رو به اسنیپ می ده ناگهان ایدی داد میزنه دراک بیا کارت دارم
سوروس یغه ی دراکو رو می گیره و روی صندلی می شونه :
- از اینجا تکون نمیخوری.
بلیز از خوابگاه بیرون میاد تا بره بشین سر جلسه امتحان .
سوروس با تعجب بهش میگه:
-بلیز این عینک چیه ؟ تازه خریدی بعدا کلاس بزار الان امتحانه
بلیز : آغا طبیه .
سوروس پس چرا شیشه هاش دودیه ؟
بلیز کمی اینور اونور می کنه : آغا رفلکسه .
سوروس: چرتو پرت نگو برو بشین سر جات. بعد نظرش به یکی از دخترهای تالار که در حال نشستن روی صندلیه جلب میشه ( به دلایل بیناموسی نام دختر اورده نمیشه ):
- هوی ی ی دختر مگه عروسیه باباته ؟ این لباس بیناموسی چیه اومدی سر جلسه امتحانها!
دختر : گفتم سر جلسه امتحان ملت شارژ باشن
سوروس باز به یکی دیگه گیر داد:
- مونتاگ خالکوبیه جدیده ؟ تمام بدنتو خالکوبی کردی. حالا چی نوشته؟
مونتاگ زیرکانه میگه: آغا به زبان چچنیه ! شما چیزی حالیت نمیشه .

بارتیموس با سردرگمی از خوابگاه بیرون میاد و به طرف سوروس می ره :
آغا سوالات در چه مورده می شه یکی دوتاشو بگید .
سوروس میخوای یه برگه از سوالات بدم برو بشین تو خوابگاه حل کن بعد بیا امتحان بده .
بارتیموس با پروویی: متشکر می شم همین روییه خوبه .
سوروس : برو برو بشین سر جلسه تا 100 امتیاز ازتون کم نکردم باقالی!

بلاخره بعد از چند دقیقه همه ی برو بچ سر جاهاشون می شینن و امتحان شروع میشه.

چند دقیقه از امتحان گذشته بود که اسنیپ متوجه چیزی میشه .
- هو ی دختر ( همون بیناموسیه ) دستتو از اونجات دربیار بیرون مگه خوت ناموس نیستی! اون تو چی گذاشتی ؟ خودت دربیارش بده به من.
دختر : در نمیارم شما می تونی دس کن دبیار .

------------------------------------------------------------------
رول یه نکته ی انحرافی داشت هرکی فهمید فهمیدم نفهمیدم خب نفهمید.

بارتی جان رعایت کن این یکم نافرم بی ناموسی بودش ! دیگه پستتو ادامه دادن من نتونستم برخورد کنم


ویرایش شده توسط بارتیموس در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۳ ۲۰:۱۱:۴۰
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۴ ۹:۰۶:۱۸

[مواظب افکارت باش که تبدیل به گفتار می شود.
مواظب گفتارت باش که تبدیل به رفتارت می شود.
مواظب رفتارت







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.