ایول بلید واقعا خوشم اومد خیلی سوال قشنگی کردی من خودم خیلی در مورد این موضوع فکر کردم و صد البته به نتیجم رسیدم
به نظر من این به هیچ وجه گنجینه ریونکلا نیست اما یک چیزیه به همون ارزش .
به نظر من دامبلدور به وسیله این وسیله تونست بفهمه که نجینی مار ولدمورت یک جاودانه ساز حالا بگو چرا ؟
این قسمت رو از روی کتاب مینویسم :
کتاب محفل ققنوس صفحه 234 و 235
دامبلدور با عجله به سراغ یکی از ابزار ظریف نقره ای رفت که هری هرگز نفهمیده بود کار آنها چیست . آن را برداشت و با خود سر میزش آورد بار دیگر روبه روی آنها نشست و با چوبدستی اش آرام به آن ضربه زد .وسیله نقره ای جرینگ جرینگ صدا کرد و بلافاصله به جنبش درومد و صدای تق تق موزونی از آن بلند شد . توده ابر مانند ظریفی از دود سبز روشنی از لوله مینیاتوری نقره ای رنگ از بالای آن بیرون زد دامبلدور در حالی که به ابروهایش چین انداخته بود با دقت به دود نگاه کرد پس از چند ثانیه توده های ابر مانند ظریف به صورت دود غیظ یکنواختی درامدند و در هوا چرخ زدند....از انتهای آن سر یک افعی بیرون آمد که دهانش را کاملا باز کرده بود . هری در کمال تعجب در این فکر بود که آیا آن وسیله حرف او را تایید میکند . هری با شور و اشتیاق به دامبلدور نگاه کرد تا از درستی فکر خود مطمئن شود ولی دامبلدور به او نگاه نکرد
دامبلدور همان طور که بدون ذره ای شگفتی به توده دود نگاه میکرد ظاهرا به خودش گفت :
_ طبیتا . طبیعتا . اما ذاتا جدا ؟
خب فکر میکنم تا همینجا کافی باشه . در ادامه جمله گفته که هری چیزی نفهمید پس میشه اینطور برداشت کرد که موضوع جاودانه سازها بوده چون تا حالا چند بار دامبلدور این حرف رو در جاهای مختلف کتاب مطرح کرده و هری بعدها منظور دامبلدور رو فهمیده حالا بگذریم بریم سر اصل مطلب .
به نظر من اگر در این موضوع فکر کنیم خودمون متوجه میشیم . به جمله دامبلدور دقت کنید گفته : ذاتا جدا ؟ به این جمله خیلی دقت کنید . چه چیزی ذاتا جدا ؟ قطعا در اینجا دامبلدور به موضوع جاودانه سازها اشاره کرده . به چیزی که به دو قسمت یا بیشتر تقسیم شده ؟
در اینجا دو فرض به وجود میاد ! یا منظور دامبلدور این بوده که هری جاودانه ساز شده و یا نظرش این بوده که نجینی جاودانه ساز ؟
خب حالا برای این که بتونم جملاتم رو به هم پیوند بدم باید کمی وارد حدسیات بشم ( با اجازه )
به نظر من دامبلدور در اینجا پی به این موضوع برده که نجینی جاودانه سازه چون اگر هری خودش جاودانه ساز بود حتما بهش میگفت چون دلیلی نداشت که نگه. خود دامبلدور گفتش که هری جاودانه ساز نیست و گفت ولدمورت میخواست با کشتن او آخرین جاودانه سازش رو بسازه اما موفق نشد به همین دلیل بعدها نجینی رو تبدیل به آخرین جاودانه سازش کرد !؟ همچنین دامبلدور اسم تمام جاودانه ساز هارو گفتش بازم میگم اگر هری جاودانه ساز بود حتما بهش میگفت .
خلاصه کلام اینه که من فکر میکنم که دامبلدور از طریق این وسیله فهمید که نجینی جاودانه ساز و هری هم در اصل خواب خود ولدمورت رو نمیدیده خواب یک قسمت دیگر از روح ولدمورت رو میدیده که در بدن نجینی وجود داشته !؟
یکی دیگر از دلایلم برای این قسمت که ولدمورت خودش در بدن نجینی نبوده اینه که به نظر من در هر حال اگر کسی نجینی رو میدید ولدمورت برای دفاع از خودش باید از بدن نجینی خارج میشد و از خودش دفاع میکرد پس در این صورت بهتر نبود که خود ولدمورت بدون نجینی برود به سازمان اسرار ؟ از اینجا باز هم میشه اینطور نتیجه گرفت که نجینی تنها بوده و هری هم خوا یکی دیگر از روحهای ناقص ولدمورت رو دیده که در بدن نجینی وجود داشته ...
------------------------------
در جواب مهران هم بگم من که نفهمیدم آخرسر شما میگین گنجینه ریونکلا چیه ؟ ولی یک چیزی رو با توجه به شخصیت دامبلدور میدونم که همیشه در مورد وسایلی که در اطرافشون هستند اطلاعات کامل داره به نظر شما امکان داره که دامبلدور از یک وسیله ای استفاده کنه بدون اینکه حتی بدونه این آینه از کجا اومده ؟ اگر آینه گنجینه ریونکلا بده و دامبلدور نمیدنسته پس امکان نداشته که ولدمورتم بفهمه !!! اگر این وسیله جاودانه ساز بود امکان نداشت ولدمورت اون رو در جایی بزاره که بعدا دست دامبلدور بیفته در ضمن به نظر شما امکان داره ولدمورت ببینه که کوییرل میخواد آینه رو بشکونه اون وقت فقط با خونسردی بگه : از پسره استفاده کن ؟
نه به نظر من امکانش خیلی کمه در ضمن شاید من در اشتباه باشم ولی من همیشه فکر میکردم دفتر چه خاطرات ریدل اولین سرنخ بوده ؟ دفترچه ای که میتونه فکر کنه و تصمیم بگیره ؟ و اونوقت بعد از جریان کتاب چهارم دامبلدور به گفته خودش مطمئن شده ؟!