روز بعد زاخی میاد تو سالن.
کتی:خوبه.حسابی وزن کم کردیا لاغز شدی.
زاخی:به لطف و مرحمت شما و ققنوس جان.
کتی:خوبه خوبه این قدر مزه نریز.فعلا باهات کاری ندارم ولی ساعت 10 بیا اینجا یه کار کوچیک باهات دارم.
زاخی:اتفاقا منم یه کار مهم باهات دارم.حتما میام.
*******کتی میره.
ققنوس:تو نمیخواد کاری با کتی داشته باشی از این به بعد به کتی نگاهم نمیکنی.فهمیدی؟؟؟
زاخی:تو چی میگی بابا برو کشکتو بساب.
زاخی میره تو فکر.و یه لامپ روشن میاد بالا سرش.فهمید باید چه شکلی کارش رو انجام بده.
زاخی:راستی ققنوس جان یه لحظه میای اینجا یه عرض مختصری باهات داشتم.
ققنوس:چی؟؟؟ مودب شدی تازگیا؟؟؟
زاخی:این چه حرفیه برادر.ما خاک زیر پای شماییم.اگرمیشه یه تک پا تشریف بیار شرکت ام ال ام اونجا کارت دارم.
ققنوس:مثلا چی کار؟؟
زاخی:خب دیگه میخوام سورپرایزت کنم.
ققنوس:خب تا ببینم چی پیش میاد.میام.سعیمو میکنم.(پیش خودش:حتما میخواد دوباره منو بزنه یال کاریم کنه.حسابشو میرسم.)
زاخی:دستت درد نکنه.پس فردا میبینمت.
***فردا
زاخی:خب ققنوس جان من یه کار کوچولو باهات دارم.یه ذره بیا نردیکتر بهت بگم کسی نشنوه.
***بعد از صحبت ها***
ققنوس:حتما درستش میکنم.هواتو دارم.
زاخی:مرسی دستت درست راستی یادت نره جایزشو پیشم داری.
ققنوس:مرسی.
****شب ساعت 10 پیش کتی***
زاخی:سلام کسی اینجا نیست؟؟؟
کتی:چه خبرته سلام من هستم و ققنوس
زاخی:خوبه.
کتی:چی خوبه؟؟؟
زاخی:هیچی
و به سمت دفتر حرکت میکنن.پشت سر کتی زاخی به ققنوس چشمک میزنه.
کتی:ققنوس تو نمیخواد بیای تو دفتر.
ققنوس:ولی....(و به زاخی نکاه میکنه.)
زاخی:کتی اشکالی نداره بزار بیاد.
کتی:حرف نباشه برو بیرون خصوصیه.
زاخی پیش خودش(چی میتونه باهشکه خصوصیه؟؟؟)
بعد میره تو دفتر.
کتی:خب زاخی راستشو بخوای من میخواستم یه چیز رو بهت بگم که فکر کنم یه جورایی بهت بر بخوره.
زاخی:نه من اصلا بهم بر نمیخوره تو هر چی بگی همونه.
کتی:خب اگر راستشو بخوای ما الان اینجا ققنوسو داریم و اون اول مانکن بود پس تو نمیتونی اینجا مانکن بشی.
همون موقع ققنوس میپره تو:نه بابا چیچی رو بره فدای سرش من مانکن نمیشم.خوبه؟؟؟یعنی ببخشید راست میگه کتی....نه یعنی....آره...نه....آره....
کتی:چی میگی ققنوس خودتم میفهمی؟؟
ققنوس:آره.یعنی اول ببین زاخی بهت چی میگه بعد شاید از این کارت پشیمون شدی.
کتی:من که متوجه نمیشم.مگه چه چیز مهمی میخواد بهم بگه که این حرفو میزنی؟؟
ققنوس:بابا سر یه عمر خونه زندگیه ها این قدر بد اخلاقی نکن.....اهم یعنی ببخشید....از دهنم پرید...
زاخی:خاک تو سرت...آخرشم گفتی میدونستم....
کتی:که این طور زاخی....پس تو میخواستی به من پیشنهاد ازدواج بدی؟؟؟؟
زاخی:نه....یعنی...میدونی چیه.....یعنی آره....
کتی»خب باشه رو پیشنهادت فکر میکنم.اگر کاری نداری دیگه برو که من فکرامو بکنم.
زاخی:
یعنی تو اصلا عصبانی نشدی؟؟؟
کتی:نه..برای چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ققنوس:بادا بادا مبارک بادا ایشا الله مبارک بادا.......
کتی:دهنتو ببند ققنوس هنوز که چیزی نشده.در ضمن ببینین چی میگم.تو سایت نباید از این جور چیزا پیش بیاد چون تاپیکو قفل میکنن فهمیدین؟؟؟؟در ضمن من جوابتو میدم زاخاریاس اسمیت.
زاخی:باشه مرسی.بای.
کتی:بای.
زاخی و ققنوس میرن بیرون و زاخی میپره بقل ققنوس.
ققنوس:این کارا چیه؟؟؟قابل تورو نداشت که...
زاخی:مرسی ققنوس نمیدونم چه سکلی ازت تشکر کنم... :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: