ريگولس با عجله به خانه ريدل ها برگشت و جريان پيرمرد را براي بلاتريكس و مونتگومري تعريف كرد.
مونتي بعد از شنيدن جمله پيرمرد سه نات از جيبش در آورد.
-بارتي جون بپر از سر خيابون يه منوي مديريت بگير و بيا.بدو پسر خوب.
بارتي دستش را براي گرفتن پول دراز كرد كه بلا با ملاقه روي دستش زد.
-مونتي؟منوي مديريتواز سر خيابون بگيره؟حالا كه داري ميفرستيش بگو ده دوازده تا بگيره ممكنه بعدا لازم داشته باشيم.
مورفين كه با جديت مشغول پيچيدن سيگار برگ عجيبي بود به سختي لبخندي زد.
-ايول مونتي.با اين وضعم منو خندوندي.ايول.بابا منوي مديريت دست مديرا ميشه.اول بايد يه مدير گير بيارين.دو نات ديگه بده بره برات يه مدير بخره.
بلاتريكس زنگ مخصوص جلسات اضطراري مرگخواران را به صدا درآورد.طولي نكشيد كه همه مرگخواران به اضافه آسپ در اتاق حاضر شدند.
بلا با عصبانيت به آسپ اشاره كرد.
-اين اينجا چيكار ميكنه؟
پيتر روي نزديكترين صندلي نشست.
-بليزه بابا.تو حرفتو بزن.ميخواد بعد از جلسه بره وزارتو منهدم كنه.چرا ما رو جمع كردي؟نكنه ارباب مرد؟اوه ميدونستم.ارباب نازنينم.حالا چه بلايي سر ما مياد؟ما دارو ندارمونو از دست ميديم.ما بدبخت ميشيم.هممون مثل مورفين معتاد ميشيم.مجبورميشيم بريم گدايي كنيم.تازه بايد دست بارتي رو هم قطع كنيم كه مردم دلشون بسوزه و پول بدن.اوه ارباب...
بلا با كوبيدن چكش روي ميز جلسه را رسمي كرد.مرگخواران در سكوت چشم به دهان بلاتريكس دوخته بودند.بلا با لحني آرام و جدي شروع به حرف زدن كرد.
-خوب...ما احتياج به يه مدير داريم.همونطور كه ميدونين تعداد مديرا محدوده و بعضياشونم رفتن به محفل پناهنده شدن.ما اول بايد هدفمونو مشخص كنيم.ولي موضوع مهم اينه كه منوي مديريتو نبايد به زور بگيريم.ما بايد يكي از مديرا رو دعوت كنيم اينجا و ازش به خوبي پذيرايي كنيم.ميدونين كه مديرا هرگز منوي مديريتو از خودشون جدا نميكنن.ما بايد در يك فرصت مناسب منو رو براي ارباب كش بريم و به جاش يه منوي تقلبي به مدير بديم.
بليز با ذوق و شوق دستش را بلند كرد.
-من بگم؟من بگم؟آسپو بگيريم.
ريگولس با عصبانيت دست بليز را گرفت و پايين آورد.
-اون مديره آخه؟به نظر من بارون مناسبه.
مرگخواران قديمي باشنيدن نام بارون وحشت ناشناخته و مرموزي را در دلشان حس كردند.وحشتي كه مرگخواران جديد از آن بي خبر بودند.بليز فورا پيشنهاد اول را رد كرد.
-نه...بارونو فراموش كنين.استرجس چطوره؟
بلاتريكس با بي حوصلگي چوب دستيش را تكان داد و تصاوير و توضيحات مربوط به مديران روي ميز ظاهر شد.بلا به آرامي مشغول خواندن شد.
استرجس پادمور مسئول جديد و ناظر محفل.داراي درجه فوق خطرناك.سابقه مديريت هاگوارتز و خالق شعار"لرد رو عشقه"...نه اينم مناسب نيست.فكر نميكنم باهامون كنار بياد.آنيتا هم كه حذف ميشه.
بارتي با لبخندي ابلهانه به چهره آنيتاي روي ميز نگاه كرد.
-آنيتا كي حذف شد؟چرا حذف شد؟كي حذفش كرد؟
بلا با عصبانيت بارتي را هل داد.
-
من حذفش كردم.پس بارون و استر و آنيتا حذف شدن.بقيه رو بررسي ميكنيم.