پروفوسور کارکاروف با عجله وارد کلاس شد و در را محکم بست.
-خب بچه ها!من امروز مقداری دیر آمدم و علت آن...
هدویگ:آقا علت تشدید داره!
پروفوسور:هدویگ جان اگر میشود در کلاس من از من ایراد نگیر.
-اوکی!
-چیییییی؟فحش خارجکی میدی؟فکر کردی من نمیفهمم؟
10 دقیقه بعد!(این 10 دقیقه را در 10 خط توصیف کنید به زبان رول--این جز تکالیف شماست و 15 امتیاز دارد)
-خب همه به تخته توجه کنند.
ایگور با چوب دستی ضربه ای به تخته زد و مطلبی با عنوان مقدمه بر روی تخته پدیدار شد.
همون 10 دقیقه!
پروفسور یکی میزنه تو سر هدی و هدی هم از کلاس میره بیرون که بره باباشو بیاره و قضیه به خوبی و خوشی(مثلا) تموم میشه!
-خب بچه ها توجه کنین..!! شما باید با لباس مناسب، طرز صحبت درست و چوبدستی کاملا بینقص در کلاس حاضر بشین!
ملت در کمال فروتنی و تواضع و این حرفا به پروفسور گوشزد نمیکنن که قراره بعد از تموم شدن این ده دقیقه منحوس همین حرفارو تکرار کنه و در کمال آرامش مثل بچه های حیف نون(!) میشینن گوش میدن!
شترق!
در با نهایت سلامتی و بدون اینکه آسیبی بهش وارد بشه به دیوار کوبیده میشه و کوییرل رو که کنار دیوارقایم شده بود رو رسوا میکنه!
کوییرل در نهایت سرخ شدگی میاد از در بره بیرون- که با چهره ریش آلود و خاله باز اسکاور که بیشتر از هرچیزی به یک فروند دستمال سرخ و گول منگولی شباهت داشت روبرو میشه!
رو شونه اسکی هدی نشسته که لباسی کابویی پوشیده و دو بسته نوک اضافی مناسب برای استخراج چشم از جایگاهش! روی پراش بسته شده! هدی با اعتماد بنفس کامل رو سر ایگور حمله میبره و خودش و پاهاش و دو تا نوک اضافیش همه با هم تو سر و کله ایگور حمله میرن و ایگور رو به جایی بین این دنیا و اون دنیا میفرستن!
ایگور تلاش میکنه لباسشو که از بلیز قرض گرفته بوده صاف کنه که دوتا از دستمال موشکی های اسکی به اندرون چشماش شیرجه میرن! ایگور ایندفعه به طور کامل به اون دنیا منتقل میشه!
ولی ناگهان جسم سفید و وهم آور و خوش تیپ و قوی هیکل و جادار از درون جسم ایگور بیرون میاد!
ملت که مدتها بینز معلمشون بوده اصلا نمیترسن و شروع میکنن هرهر کرکر! که متوجه چهره سپید همچون پنیر لیقوان(!) اسکی میشن!
اسکی: تو...تو...حیف نون!!
حیف نون:
حیف نون لبخندی که کلی هم ترسناک بوده به اسکی میزنه و یه بشکن میزنه؛ در عرض سه سوت سایت به طور ارزشی انبوه از پستهای ارزشی تر حیف نون میگرده و اسکاور که هنوز نحیفی و پیری از شخصیت قبلیش روش مونده بوده سکته میکنه میمیره!
معرفی کتاب:جریوس را ماکزیموم تر کنید! (نوشته گیلدی تانکیان منسوب به لاکهارت!)
خفن سازی وردها (مستر جاجی دارک لرد)
بیا بریم بلاک شیم (مالدبر ارزشی زاده از توابع مادولین آباد)
بیست بگیرید...ورد بسازید!( اه اه اه)
همه با هم کف کنیم...سازمان وردسازی شهرداری «یکی بود یکی نبود» (سوشی!)
مفهوم ورد:ورد چیست!؟ ورد همان پردازشگر است که ما پستهایمان را آنجا می زنیم! آری ورد همان صفحه سفید است که با حروفهای رنگین ما مزین شده و پستهای گرانقدرمان را در خود نگاه میدارد...ورد همان است! همان چیزی که حالا دو هزار و هفتش هم آمده و بسی خفن است و "آفیس"ش حال میدهد! امروز ما ورد را استفاده می کنیم! امروز هیچ کاری نمیکنیم! فردا آن را خواهیم ساخت! فردا ما وردها را از سلطه آفیس درخواهیم و آورد و "ممد ورد" (mamad Word) را در کامپیوتر ها اینستال خواهیم نمود!! خواهید دید!
جدی نگیرید...من الان جوگیزرم