هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خبر گزاری جادوی سفید
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۷
#89

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۱ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۰۵ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از آرامگاه سپید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 131
آفلاین
دامبلدور با شعار " بیایید روی مرگ خواران بمب بریزیم " و ولدمورت با شعار "تغییر" !!

همچنان که به روز های آخر انتخابات می رسیم ، بحث ها و جدل های میان دو رغیب جدی تر و جدی تر می شود ...
آخرین روز های انتخاباتی میان دو شخصیت کلیدی جامعه جادوگری یعنی لرد ولدمورت و آلبوس دامبلدور حواشی خاصی نیز داشته است که در زیر به برخی از آنها می پردازیم.

چالش های سیاسی آلبوس دامبلدور!
آلبوس دامبلدور ، رقیب لرد ولدمورت طی بیانیه ای سه چالش اصلی سیاسی خود را اینگونه برای عموم بازگو کرد :
1.چوبت تو حلق مرگ خواران کردن توسط سازمان بین الملل جادوگران!
2.رشد و بهبودی اقتصاد محفل ققنوس.
3.نمادینه شدن کله کچل لرد ولدمورت برای رآکتور هسته ای!()

جای ذکر این نکته است که آلبوس دامبلدور ، معاون مشهوری را برای خود انتخاب کرده است که افتخارات :
_ قهرمانی جهان در بازی های مردان گل اندام!
_ قر و قنبیل دادن جلوی ارتشیان!
_ و ...
را در کارنامه خود دارد.
او کسی نیست جز فری کرگدن!!
همچنین ما توانستیم عکس نه چندان با کیفیتی از آلبوس دامبلدور و معاونش تهیه کنیم.
تصویر کوچک شده


چالش های سیاسی لرد ولدمورت!
لرد ولدمورت ، رقیب جدی و پر خطر و همچنین مردمی گویا شانس بیشتری در این انتخابات خطیر دارد! او نیز به پیروی از سیاست های آلبوس دامبلدور ، سه چالش اصلی سیاسی خود را معرفی کرد :
1. شپلخ نمودن کشور های جهان سوم توسط طلسم آواداکادورا!
2. تصویب قانون کچلی برای عموم و نداشتن حداکثر یک قبضه ریش به نوع دامبلیسم!
3. نهادینه کردن افراد یتیم به عنوان افراد اصیل!(کنایه ... )

لرد ولدمورت نیز در گیر و دار انتخاباتی معاونش را انتخاب نمود که او نیز افتخارات زیادی را در کارنامه خود دارد :
_ شومن سال!
_ قر و قنبیل کنار ساحل!
_ جایزه آکادمی اسکار ِ " یک بوس داد و دمش گرم ... بابا دمش گرم!"
نام معاون لرد ولدمورت " رقیه خاتون " می باشد!

این بار ما موفق به تهیه عکسی مناسب و با کیفیت از لرد ولدمورت و معاونش یعنی رقیه خاتون شدیم.
تصویر کوچک شده


با ما باشید تا ادامه گذارشات از انتخابات جامعه جادوگری!



Re: خبر گزاری جادوی سفید
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۸۷
#88

گیلدروی لاکهارت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۷ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۷
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 72
آفلاین
بازگشت غرور آفرین محفلیان از میادین جنگ حق علیه باطل



طی اخباری که در طی جنگ و پس از آن به دست ما رسید ، محفلیان در جنگهای حق علیه باطل ، در برابر وزارتی های نادرست پیروز شده و اکثرا سالم به خانه بازگشته اند ... دامبلدور در حالیکه خسته و کوفته از جنگ رسیده بود ، اذعان داشت :
...ما وزارت را در هم کوبیدیم و آلبوس سوروس پاتر را سر جای خود نشاندیم . ما به تمام دنیای جادویی نشان دادیم که قدرت مبارزه با هرگونه سیاهی و حتی نا سفیدی را داریم .
وزارت سحر و جادو با روی کار آوردن معاونانی چون پیوز و ... که این اواخر بر این مناصب (؟!) نشسته بودند ، گند بزرگی در جامعه ی جادویی به بار آورد . ما نیز ساکت نشستیم و در میادین حق علیه باطل حاضر گردیده و با وزارتی های نادرست جنگیدیم ...



در ادامه استرجس پادمور با صورتی خونین و مالین (؟!) از اتاق استراحت ارتش سفید بیرون آمد و در چنگ ما افتاد . ایشون در این رابطه گفتند :
... ما با مشکلات زیادی روبرو بودیم . کمبود غذا ، سردی هوا و ... ولی به سختی در برابر وزارت ایستادیم و پس از سه روز در ورودی وزارت را شکستیم و وارد شدیم و در همان روز وزارت را تصاحب کردیم .
آلبوس سوروس پاتر از دست ما فرار کرد و پیوز نیز خودکشی کرد و روح خودشو کشت و کلا روحش به بوق رفت . مأمورین ما هنوز هم به دنبال آلبوس سوروس پاتر می گردند و به محض اینکه پیداش کنند ، اون رو برای آلبوس میارن ...



در ادامه هیچکدام از آنها حرفی نزدند و ما به سختی وارد اتاق استراحت ارتش سفید شدیم و با آنها به صحبت پرداختیم و همگی از مشکلات سخت و موانعی که جلویشان قرار داشت صحبت می کردند . حتی یکسری از عکسایی که در آن میادین گرفته بودند را نیز به ما دادن تا در به چشم و دیدگان جوامع جادویی برسه ...
عکسهای آنها :
1. محفلیان در زندان
2. هری پاتر در زندان
3. هری پاتر و جیمز سیریوس
4. محفلیان در حال نقشه کشیدن ، در زندان
5. آلبوس سوروس (سمت چپی) و دستیارش
6. یکی از مأموریت وزارت که در میانه های جنگ خود را تسلیم کرد
7. تنها عکس پیوز ، معاون وزیر
8. آلبوس دامبلدور در زندان
9. جمعی از محفلیان در زندان
10. محفلیان در حال شکنجه
11. استرجس پادمور
12. وزارتی ها
13. وزارتی ها
14. وزارتی ها
15. وزارتی ها
16. آمادگی برای شکنجه
17. فرد ویزلی در زندان
18. هوگو ویزلی در زندان
19. جمعی از ممدها و جاسم های وزارت
20. آلبوس سوروس و دستیاران و معاونانش در هنگام بازدید از دشمنانشان
21. آلبوس سوروس پاتر و جمعی از زیر دستان
22. زیر دستان آلبوس سوروس پاتر
23. وزارتی ها
24. محفلیان پس از شکنجه
[از راست به چپ (ردیف جلو) : جیمز سیریوس ، هری پاتر ، تد ریموس ، دامبل .
از راست به چپ (ردیف عقب) : چارلی ویزلی ، گرابلی پلنک و فیلت ویک]
25. ممدها و جاسم های وزارت
26. محفلیان پس از پیروزی
27. ممدهای دستگیر شده
28. ریتا اسکیتر در حال بازجویی آلبوس سوروس پاتر
29. آلبوس سوروس پاتر و جمعی از داف های وزارت
30. دو محفلی
31. آلبوس و چند تن از محفلیان پس از بازگشت
32. مینروا مک گونگال و جمعی دیگر از منتظرانِ محفلیان


پس از گرفتن این عکسها همگیشان اظهار خستگی کردند ...



Re: خبر گزاری جادوی سفید
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ جمعه ۵ مهر ۱۳۸۷
#87

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۱ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۰۵ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از آرامگاه سپید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 131
آفلاین
لرد ولدمورت: با محفل همکاری مسالمت آمیز داریم!

دیروز خبر جالبی به دست خبرگذاری جادو سفید رسید با این مضمون که لرد ولدمورت گفته است با محفل ققنوس همکاری مسالمت آمیز دارد!
این خبر آنچنان در بین جامعه جادوگری رواج پیدا کرد که ما بر آن شدیم خاک دستگاه چاپ خود را بتکانیم تا این شماره از مجله خبرگذاری جادوی سفید را به بازار عرضه کنیم!
مصاحبه خبرگذاری جادو سفید با لرد ولدمورت را در ادامه بخوانید.

خبرنگار : جناب ولدمورت ، گویا شما ذکر کرده اید که با محفل ققنوس همکاری مسالمت آمیز دارید! در این رابطه توضیح دهید.

ولدمورت : البته که اینطور هست! مرگ خوار ها حق رابطه مسالمت آمیز با محفل رو دارند ... ما طی چند روز بحث و نتیجه گیری به این وضع پی بردیم که مرگ خوار ها بدون محفل هیچ نیستند ( ) و محفل نیز بدون مرگ خوار ها هیچ نیست! ما با آلبوس دامبلدور صحبت هایی داشتیم و با ایشون از در صلح در اومدیم!

خبرنگار : بعد از صلح شما ، قرار است تا چه کار هایی با مشارکت هر دو جرگه انجام شود؟

ولدمورت : کار های خاصی ، اعم از شرکت در دوئل برای سنجیدن قدرت مرگ خوار ها و محفلی ها ( به زودی ) و ساخت انرجی هسته ای () ، در کردن طیاره در مدار زمین ، مریخ ، پلوتو ، خورشید و ... ، و الی الخصوص ساختن یک اینترنت پر سرعت برای دو محدوده خانه ریدل ها و خانه گریمولد!

خبرنگار : با تشکر از شما ، آیا صحبت دیگه ای با خواننده ها ندارید؟

ولدمورت : چرا اتفاقاً ، من این عکس رو به کسانی تقدیم می کنم که رابطه صلح آمیز به محفل رو قبول ندارند!



Re: =خبرگزاری جادوی سفید
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۸۷
#86

جرج  ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۵ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۶ یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۷
از مغازه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
خبر های جدید از مرگخوارها.

لرد تغییر چهره می دهد؟!!

بنابر اخرین خبرها لرد ولدمورت معروف به کچل از ظاهر فعلی خود خسته شده و قصد دارد تا با انجام عملی شکل ظاهر خود را تغییر دهد، در این راستا مصاحبه ای کوتاه داشتیم با تام که در زیر میخوانیم!

شنیدیم که قراره تغییر چهره بدید، این درسته؟
کاملا، من از شکل و قیافه فعلی خسته شده ام، حس میکنم دیگه جذبه گذشته رو ندارم، بنابراین تصمیم گرفتم این کار رو انجام بدم!

دلیل اصلی شما برای انجام این کار چیه؟
راستش من سالهاست که دارم بخاطر ریشهای البوس ( پدرم، البته پدر دینی ) تحقیر میشم! بزرگترین ارزوی من در دنیا این هست که ریشهایی به بلندی ریشهای البوس داشته باشم! همین طور که میبینید اگه کف دست مو داشته باشه صورت منم مو داره امیدوارم با این عمل به ارزوی دیرینم برسم.

پدر؟ یعنی شما دامبلدور رو پدر خودتون میدونید؟
من خیلی شرمنده هستم که این رو میگم و از مرگخوارهام خجالت می کشم! من همیشه اون رو مثل پدرم دوست داشتم، اون بود که منو از یتیم خونه در اورد. همیشه با من مهربون بود برام کلاس خصوصی میذاشت در واقع کارهائی رو که پدرم نکرد رو اون برام انجام داد!!

تصویر کوچک شده


عکس لرد بعد از داشتن جذبه لازم و تحقیر نشدن بخاطر ریش!!



عکسی قدیمی از لرد و چند نفر اعضای با سابقه مرگخوران.
در این عکس چند نفر از مرگخوارها رو میبینید که در حال فرار از دست لرد هستند.

تصویر کوچک شده


راز دیوانه شدن سورس اسنیپ!
دیروز با خبر شدیم که سورس اسنیپ معروف به زرزروس در بیمارستان سنت مانگو بستری شده و حال عمومی وی خراب است! پزشکان پس از ساعت ها تلاش به علت مریضی اسنیپ پی بردند! انها به این نتیجه رسیدند که اسنیپ به علت استفاده بیش از حد از روغن مو به این بیمای دچار شده است!پزشکان اضافه کردند روغن از پوست سر وی گذشته و به مغز او رسیده! این روغن به سلولهای مغزی او اسیب زده و متاسفانه در حال حاظر هیچ درمانی برای این بیماری پیدا نشده است. لازم به ذکر است که همین مریضی موجب ریختن موهای سورس شده است.
اخرین باری که سوسر اسنیپ را دیدیم در این حالت بود:

تصویر کوچک شده


اگر به یک انسان فرصت پیشرفت ندهید لیاقت چندان تاثیری در پیشرفت او نخواهد داشت. ناپلئون


Re: ��� ����� ����� ���� ( دامبل این عنوان رو درست کن ! :D ! )
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۷
#85

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
خبر فوری : ولدمورت کتک خورد !

طبق خبری که لحظاتی پیش توسط سپر مدافع آلبوس سورس پاتر در اختیار خبرگزاری سفید قرار گرفت ، ولدمورت کتک خورد !!!

طبق گزارش این سپر ، ولدم که با ذوق و شوق بسیار لباس های عید سال پیشش را به تن کرده بود ، سوار بر دوچرخه ای که ادعا می کرد یکی از گنجینه های با ارزش سالازار اسلیترین است به کوچه ی محفلی ها آمده و آنان را که گل کوچیک بازی می کردند مورد تمسخر خویش قرار داد و زبانش را برای آن ها بیرون آورد.

لازم به ذکر است که لرد در گذشته نیز اقدامات مشابهی را انجام داده بود و هر بار قبل از اینکه به چنگ بچه های محفل بیفتد ، سوار بر دوچرخه از آنجا دور شده بود.
اما ظاهرا اینبار ، این تو بمیری از آن تو بمیری ها نبوده است !
چرا که چرخ عقب دوچرخه ی او اینبار در محل حادثه ترکیده و لرد از دوچرخه بر زمین افتاده و ادعا نموده که یکی از هورکراکس هایش « اوخ » شده است .

اما اعضای محفل بی توجه به اوخ شدن هورکراکس ولدم ، وی را مورد ضرب و شتم شدید قرار داده و به او تذکر دادند که دیگر به کوچه ی آنها نیاید و در کوچه ی خودشان دوچرخه سواری کند .

پس از این حادثه ، لرد با دوچرخه ی شکسته و لباس های پاره و خاکی به کوچه ی خودشان برگشته و درحالیکه گریه می کرده گفته است که به مرگخوارانم می گویم که شما چه محفلی های بی ادب و گاها بی تربیتی هستید !

در انتها ، عکس افتادن ولدم از دوچرخه در هنگام فرار از دست محفلیان ، که توسط سیریوس بلک گرفته شده را می بینید :

تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط جیمز هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۴ ۱۸:۰۶:۲۵


Re: ΈѠ?҇ѭ ̇Ϧ���ݭϧ tabindex=
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
#84

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
خب ما اومدییییم
---------------------------------------
بچه ها همه باهم به سمط خبر گزاری حرکت میکنند.
در راه هیچ کس حتی حرفی نزد.شب بود و سوز و سرما قدرت را از بچه ها گرفته بود.
همان طور که به حیاط رسیدند متوجه چیز عجیبی شدند!!
در باز بود!!
سارا با علامتی به بچه ها فهماند که چوبهایشان را دربیاورند و آرام دنبالش بیایند.
در باز بود و داخل بطور عجیبی شلوغ و بهم ریخته بود.زمین پوشیده از روزنامه و کتابهایی بود که روزی بسیار مرتب در کشویی قرار داشت.سارا آرام داخل شد و به حالت از آماده باش حرکت میکرد.با اینکه حیلی مواظب بود ولی صدای پایش را نمیتوانست پنهان کند چون فقط این دیوار ها بودند که خالی از روزنامه بودند.
سارا آرام وارد اولین اتاق شد که با چیزی که انتظارش را نداشت روبرو شد!!
مرگخواری که پشت یک کامپیوتر بود.سارا اول فکر میکرد وی درحال دیدن اطلاعاتی بود که به او مربوط نیست.ولی نه.ناگهان مرگخوار برگشت ولی تنها کاری که او کرد اینبود:
به به سارا ..این بازیای که شما دارین خیلی خوبه.
سارا:بازی؟؟
جرج:
مرگخوار:اوهوم....ماریو..بازی میکنی؟؟
سارا:حالتون خوبه شما؟؟؟ما ارتشی هستیم.
__ ماریو که ارتشی و مرگخوار نداره...صبر کن ببینم...ارتشی..من شمارو ...
سارا با یک ورد مرگخوارو به دیوار کوبوند و به سمط اتاق بعدی رفت.
اتاق دوم خالی بود برای همین سارا به راهش ادامه داد.
به اتاق سوم رسیدند که ..
آواداکدابرا
ولی هیچ چیز از اتاق بیرون نیامد!!
__ ه ا ها ها ..چه زود میترسن...بیان تو بابا چیزی نیست..هاها
سارا باز هم آمادهباش سرکی کشید و بعد همه داخل اتاق شدند.
ایگور خرسکی را در دست داشت و دیوانه بار میخندید.
سارا:اینجا چیکار دارین؟؟
ایگور:نیدونممم..ولدی گفته بیایم اینجا..نیدونم چرا..
نیوت:شاید چون جلو مارو بگیری؟
__ اهه این پیر چه زرنگه...آفرین بابا...راست میگه بادم اومد.همینه که این گفت برای همین آواداکدابرا!!
همه با شنیدن این به خودشونو رو زمین انداختن.
ایگور هر وردی را که بیاد داشت بدون این که بداند چه میکند برزبان میاورد و به بدون فکر به طرفی شلیک میکرد.
ناگهان وردی را به طرف آینه زد.ورد باز گشت و ایگور رو طناب پیچ کرد!!
----------
روزنامه ارتش فردای همان روز:
ولدمورت بدون اروسک نمیتواند بخوابد!!
به گزارش ما ...
---------------------------------------------
اینم پایان
بد شد ببخشید


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۶ ۲۰:۵۶:۵۱



پیام زده شده در: ۱۹:۳۶ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
#83

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
این بار باب بود که دفترچه را ورق می زد...

تعطیلات تابستانی ، سال ها بعد ، خانه ریدل

_اون منو دوست نداره ، من مطمئنم... شکی توش ندارم...می گی چی کار کنم؟
پتی گرو در حالی که جلوی ارباب خود خم و راست می شد گفت :
_ارباب چرا شما از شیوه همیشگیتون استفاده نمی کنید؟ فکر میکنم اینطوری راضی شه!
ولدمورت میان سال از جای خود برخواست و گفت :
_هوووم...راست می گی...سال به سال دارم پیرتر می شم...بهتره هر چه زودتر دست به کار بشم...مینروا ماله منه!
خاطره در همین جا به اتمام می رسه و همه دوباره خودشونو در اتاق می بینند! فیلی با تعجب :
_ خب شیوه ولدمورت یا شکنجه ست و یا ....
سارا در حالی که به نظر در حال تفکر می آمد گفت :
_آفرین...و یا مرگه! درسته...پس ماجرا اینه!
الیور خوشحال از روی زمین برخواست و گفت :
_پس بهتره هر چه زودتر اینو گزارش بدیم...حتما خبر جالبی می شه!
اما جرج گفت :
_بهتره کمی دیگه در دفترچه جلو بریم... شاید مطالب جالب تری پیدا کنیم!

ماه فوریه ، زمستانی سرد ، در کوچه خیابان

_ دیگه راهی نبود...مجبور شدم....همش تقصیره توئه پتی گرو....من اونو کشتم..حالا دیگه مینروا به من فکر هم نمی کنه! من به خاطر حسادتم کشتمش! نــــــــــــه!

در اتاق
_حالا فکر می کنم وقت رفتن به خبرگذاری باشه!

×××××××××××××××××××××××××××××××

چون داریم به پایان زمان مأموریت نزدیک می شیم من اونو کشوندم به خبرگذاری...اگه هم تا پایان روز موعود کسی پست نزنه خودم تموم می کنم!



Re: =خبرگزاری جادوی سفید
پیام زده شده در: ۱۹:۰۳ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶
#82

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
یا لطیف

سارا دوباره دفترچه رو ورق زد روی ان صفحه نوشته بود :........................

دوشنبه / سفر به هاگزمید

آنها این بار روی جاده ی هاگزمید ظاهر شدند . نور شدید خورشید چشمانشلن را اذیت می کرد . دانش آموزان در گروه های چند نفری به سمت هاگزمید در حرکت بودند . دامبلدور در وسط جاده در حالی که تعدادی دانش آموز او را احاطه کرده بودند ، با وقار در حال حرکت بود .
لرد ولدمورت نوجوان در حالی که با حسادت به دامبلدور نگاه می کرد به طرف افراد کناری اش برگشت و گفت ، این دامبلدور با اینکه ناظم هست ولی خیلی دور و برش می پرن . چشمان دامبلدور به منیروا خیره شد . موهای قهوه ای اش در نور می درخشیدند .
ولدمورت لحظه ای از منیروا و دامبلدور چشم بر نمی داشت .

صحنه دوباره عوض شد . چند لحظه بدون هیچ صحبتی گذشت . کم کم به تاریکی عادت کردند . نیوت با لحن عجیبی گفت :
- به نظرتون این چه مفهومی داره ؟
سارا با تعجب به نیوت نگاه کرد و گفت :
- نمی دونم . شاید به مرگ منیروا ربط داشته باشه؟
جرج گفت :
- شاید ، اونطوری که آلیشا گفته باید در این مورد هم تحقیق کنیم . پس امکان ربطش وجود داره .
باب سرش را به آرامی تکان داد :
- شاید ، بهتره ببینیم می تونیم چیز جدیدی پیدا کنیم .
فیلی حرف باب رو قطع کرد و گفت :
- فقط ماموریتمون رو فراموش نکنیم ، باید هرچیزی رو که کشف می کنیم برای افشا کردن به خبرگزاری ببریم .
همه سرهایشان را به نشانه ی تایید تکان دادند .


ویرایش شده توسط الیور وود در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۰۲:۳۰

این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: خبر گزاری جادوی سفید
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶
#81

جرج  ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۵ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۶ یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۷
از مغازه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
اون خرس قرمزه روبده.

ایگور میره خرس رو میاره و لرد جوان به اون یک دونه ابنبات میده.مرسی تام. بازم اینورا بیا.

حالا دیگه اون یکی عروسکم تنها نیست و گریه نمی کنه این رو لرد در حالی میگفت که داشت به سوی خانه اش حرکت می کرد.

تام عروسک تازه اش رو در کنار عروسک کهنه اش که روی تختخواب بود قرار میده و میگه حالا باید بیای یه چیزی بخوری.
خاطره تمام تاممیشود و دوباره اعضا به همان اتاق تاریک و کهنه باز می گردند.

سارا دفتر چه رو از نیوت می گیره و ورق میزنه. روی صفحه دفتر چه چنین نوشته بود:

یک سال بعد در هاگوارتز.

انها دیگر می دانستند چه اتفاقی برایشان می افتد. هر صفحه دفتر چه خاطرات را که باز می کردند به خاطره همان روز و سال در مکانی که اتفاق در ان روی داده می رفتند.

ناگهان خود را در هاگوارتز و در تالار خصوصی اسلیترین یافتند که لرد جوان در انجا نشسته بود و به چند نفر از دوستانش چیزهائی می گفت.

ما نوادگانی از نسل سالازار اسلیتزین نباید با مشنگها دراین مدرسه همکلاس شویم و کسانی که در اطراف او بودند سرهای خود را به نشانه تائید تکان می دادند.

انها دوباره به ان خانه برگشتند.

اولیوراولین کسی بود که شروع به کرد به حرف زدن این یعنی از نظر اونا تمام مشنگها اشغالن.

نیوت که قیافه عجیبی پیدا کرده بود و معلوم بود با خودش درگیری داره گفت یعنی یه همچین چیزائی

فیلی خواست حرفی بزند اما نتوانست.

فکر نمی کردم تالار اسلیترین این طوری باشه این را جورج گفت که انگار این چیزها برایش اندکی امیت نداشت.

سارا با حالتی که انگار صحبتهای تام روا متوجه شده بود گفت : این یعنی ان از همون زمان میخواسته که گروهی ایجاد کنه تا کلک افراد غیر جادوگر رو بکنه.

سارا دوباره دفترچه رو ورق زد روی ان صفحه نوشته بود :........................

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
داستان رو از حالت عروسک و این چیزا بیرون اوردم. فکر کنم بهتر باشه.

میخواستم بگم که اگه یکی پست زد تمام کارهای اون پست رو خودش انجام نده! بهتره همه اعضا توی اون پست شرکت داشته باشن تا یک نفر.


اگر به یک انسان فرصت پیشرفت ندهید لیاقت چندان تاثیری در پیشرفت او نخواهد داشت. ناپلئون


Re: خبر گزاری جادوی سفید
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
#80

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
تا نوشته ها اومدن زمین زیر پای اعضا غیب شد.
جرج:نه نه ....من هنوز جووووونم
ولی هیچ کس نیوفتاد و بعد از چند دقیقه زمین دوباره ظاهر شد ولی این بار اونا تنها نبودن.
ولدی جوان در کنارشون در حال شونه کردن موهاش بود.
اعضا سریع چوباشونو دراوردن و لی انگار ولدی نه اونا رو میشناخت نه اونا رو میدید.اونا مثل روح بودن.

__کتاب رو بردار برو دیگه نمیخونمشون..تلویزیون رو ببر دیگه نمیبینمشون.تمام عکسای خوانوادگیمو بردار رو ببین..اما کلاه گیسمو نبر فقط همین..
نیوت:کلاه گیس؟؟؟ولدی قبلا کلاگیس داشته؟؟؟
سارا:ساکت شو...مثل اینکه داره میره بیرون.بیان دنبالم.
ولدی در رو باز کرد و همون طوری که میخوند رفت بیرون.
__ این درختو بکن ببر دیگه نمیرم بالاشون... گلا رو بردار ببر دیگه بو نمیکنمشون این پرنده رو ببر پراشو بکنو بخور ...اما کلاه گیسمو ترور نکن..
لرد بعد از پیچیدن تو یک کوچه داخل یک مغازه شد.
الف دالیها فکر میکردن این مغازه الان پر چیزهایی سیاه است.
ولی نبود.پر از چیزهایی قرمز بود!!
عروسک فروشی!!
ولدی: ایگور سلام.یکی از این خرسا بده.
ایور:سلام لردی
عروسک میخوای؟
__ آره
__ همین دیروز یدونه بردی
__ آره ولی تنهاست..گریه میکنه...ناراحته.از صبح تا الان هیچی نگفته.
__ایگور: چون عروسکه
ولدی:نه خیرم(تریپ بچه ها)تدی عروسک نیست.اصلا دیگه به تو آبنبات نمیدم.
ایگور:خیلی خوب بابا.قبول کدومو میخوای؟
________









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.