خوب ولدمورت چیزی از عشق و خوبی و زندگی نمیدونست و به خاطر همین بود که رفت و جادوگر سیاه شد برای اینکه فقط به قدرت فکر میکرد و به چیز دیگه ای نمیخواست فکر کنه چون از اول تنها بود

چون بدنبال جاودانگی ابدی بود قدرتی خداگونه وفقط فکر کردن به مرگ بود که اونو ازار میداد وحاضر بود به خاطر شکست دادن مرگ دست به هر کار ی بزنه ولی از بالاترین قدرت جهان نتونست بهره ای ببره که اونم عشق بود

به نظر شخصی خودم عشق و عاشق بودنه که ادمو جاودانه میکنه و اشتباه لرد هم همین بود

اهووووم.......... ببخشید یک لحظه یادم رفت گرگینه ام زنده باد لرد سیاه!!!!!!!!!

بارتی کرواچ نوشته:
نقل قول:

خیر.همون طور که در پست قبلی هم گفتم و پرسی عزیز هم گفت بدنبال قدرت رفتن ربطی به سفید یا سیاه بودن نداره. شما شاید بخوای قدرت مند باشی ولی با قدرتت مردمو کمک کنی.
هر کسی هم که جادوی سیاه بلده سیاه نیست.دامبلدور خودش خدای جادوی سیاه بود ولی آدم خوب یا بقول خودمون سفید بود.پس نمیشه اینو دلیل سیاه شدن دونست.

در هر صورت نظر شما هر چی باشه ، دامبلدور هم به سمت قدرت رفت و اونم چیزی نبود جز جادوی سیاه ... به همراه گلرت گریندل والد .

ولی بعد از اینکه متوجه شد شریکش در قدرت آدم خوبی نیست و خواهرشو کشت ول کرد و رفت .

من میگم اونایی که دنبال قدرتن میرن دنبال چیزایی که رو مده. یعنی فکر آخرش نیستن. چه برسه به لرد سیاه که اون همه عقده داشته. وگرنه آلبوس هم راجع به جادوی سیاه اطلاعات کافی داشت و گرنه نمیتونست با دوتا از قویتریناشون بجنگه. ولی دنبال قدرت نبود. قدرت یعنی جلا دادن ذهن های خام انسانی و پروروندن اونا به سمت استعدادای شکوفا شدشون.

فکر می کنم تام ریدل جوان به دنبال قدرت بود و علاقه ی زیادی به جادوی سیاه داشت .

این دو چیز فکر نکنم در سفید بودن پیدا بشه ، کسی که سفید هست به دنبال جادوی سیاه نمی ره و به قدرت رسیدن براش خیلی سخته .
تام ریدل راهی رو انتخاب کرد که زودتر به قدرت می رسید و اگر طبق پیشگویی تریلانی عمل نمی کرد الان قدرتمند ترین جادوگر بود و سیاهی تمام دنیا رو فرا می گرفت .

جناب ویزلی:نه پلید بودن خیلی اسون تره این که ادم خشن باشه تا ادم ها از ترسش و از ترس جونشون ازش اطاعت کنند و این باب میلشون نباشه یا اینکه به خاطر بودن ازش اطاعت کنند این خواسته شون باشه؟مطمئنا زیر باز زور رفتن به خاطر ترس خیلی اسون تره تا ادم به خاطر اینکه یک نفر خوبه و به خاطر خوبیش و حتی زمانی برای اینکه متوجه شه اون خوبه ازش اطاعت کنه البته این نظر منه و نظر شما و سایر کاربران هم محترمه

سلام


هرمیون گرنجر**نازنازي** :

تا حدودی درسته مطالبی که گفتی ، ولی اینکه گفتی : اون فقط دنبال قدرت بود وهی میخواست قدرتش بیشتر وبیشتر بشه چرا؟نمیدونم ... رو قبول ندارم ، مگه آدم حتما باید جادوگر سیاه باشه تا بتونه قدرت بدست بیاره ؟ دامبلدور جادوگر سیاه نبود ، اصلا هم خود بینی نداشت و فخر نمی فروخت ، ولی قدرتمند ترین جادوگر در سری کتاب های هری پاتر به شمار میاد .



arta :

نه اینطور نیست ! پلید بودن به هیچ وجه از خوب بودن آسون تر نیست ! شما فکر کن اگر با مردم دوست باشی بهتر و آسون تر هست یا اینکه بخوای بری بکشی اونها رو ؟ پس پلیدی سخت تر از خوبی هست !



دلایلی که ایگنتیوس گفت درست هست و به نظره من هم اینها نقش مهم و موثری داشته .

ولد مورت جادوگر سیاه شد چون:
1- از دوران کودکی یه حس انتقامی نسبت به همه داشته...بچه ای که یه خرگوش رو دار میزنه در بزرگسالی چیز جالبی از آب در نمیاد!
2-از زمان کودکی خودش رو بزرگ تر و برتر از بقیه می دونسته و وقتی هم که می فهمه جادوگره که دیگه وامصیبتا...
3-چون ولدی پدر و مادر نداشت که تربیتش کنند باید توسط پرورشگاه نسبت به جون و مال مردم توجیه می شد که چون اون فقط سه ماه تابستون رو در پرورشگاه میگذرونده خب ، نشده!
4-طرف نواده سالازار اسلایترینه بعد تو میگی چرا جادوگر سیاه شد؟
5-اون از همون اول میخواسته روی پای خودش وایسه و فهمیده که توی این جامعه باید بکشی تا کشته نشی.
6-زشته آدم پشت سر مرده حرف بزنه بنا براین بقیه دلایل سانسور شد .

به خاطر علاقه ی وافرش به قدرت اون خواست دنیا رو با دید دیگه ای با پلیدی چون شاید پلید بودن خیلی اسان تر از خوب بودنه تحت سلطه ی خودش دراره.