خلاصه:
تاریکی دوباره همهجا رو گرفته و ولدهمورت و مرگخوارها که در نبود دامبلدور از همیشه بیشتر قدرت دارن مسابقاتی راه میندازن مشابه
عطش مبارزه به بازیگردانی ایوان روزیه و سه نفر از هر گروه هاگوارتز بالاجبار یا داوطلبانه وارد این مسابقه میشن که در نقطهی نامعلومی در حال انجامه و تنها زمانی که تموم میشه که فقط یک نفر زنده مونده باشه.
ابتدا اتحادهایی بین گروههای مختلف شکل گرفت که عجیبترینش حمایت مروپ گانت از جادوگران سفید بود و حتی وضع قانون ممنوعیت اتحاد هم اثر چندانی نداشت.
از طرفی اندک اعضای باقیماندهی محفل نقشهای پیدا کردن از دالانهای زیر قبرستون که ورودیش قبر تام ریدله و به خونهی ریدل ختم میشه و میخوان در مورد محل برگزاری مسابقه اطلاعات کسب کنن و به این بازی خاتمه بدن.
لیست کشته شدگان: ریگولوس بلک، آنتونین دالاهوف، لارتن کرپسلی(روحش هنوز حضور داره)، مورفین گانت، الادورا بلک، دافنه گرینگراس.
لیست حاضرین در مسابقه: مروپی گانت، جیمز سیریوس پاتر، تد ریموس لوپین، رز ویزلی(به جرم جاسوسی برای محفل وارد بازی شده)، ارنی مک میلان، آماندا بروکلهرست(؟!)
اعضای فعلی محفل: رون و چارلی ویزلی، مودی، اسنیپ
--------------------------------------------------
قلبش چنان با شدت خود را به سینهاش میکوبید که انگار هر لحظه ممکن بود گوشت و پوستش را بدرد و خود را از قفس رها کند. ذهنش نیز او را یاری نمیکرد و هیچ توضیحی برای آنچه رخ داده بود پیدا نمیکرد:
رد پای نامرئی خاموش انگار بر زمین غلتیده بود و به خرگوشی حمله کرد بود و بعد بی حرکت مانده بود. چیزی فراتر از درک او، جیمز را نجات داده بود.
سرش را بالا گرفت تا کشتهشدگان آن روز را ببیند، در دلش آرزو میکرد تصویر یک نفر آن شب در آسمان نقش نمیبست.
مورفین گانت، دافنه گرینگراس و الادورا بلک همگی نابود شده بودند و البته حقیقت تلخ مرگ دوست عزیزش، لارتن که خود را کاملا مسئول آن میدانست.
تصویر لارتن هنوز در آسمان بود و به او لبخند میزد، لبخندی که به قلب دردمندش اطمینان میداد، جایی همین نزدیکی ها فرشتهی نگهبانی هوایشان را دارد.
-
تدی پشت سرت!فریاد جیمز به او کمک کرد به موقع از طلسم آماندا جا خالی دهد و پشت صخرهای سنگر گیرد ولی طلسم دوم تخته سنگ را تکهتکه کرد و او را بی پناهگاه گذاشت. درست از پشت سرش اشعهای طلایی به سمت دیگر شلیک شد و لحظهای بعد هر دو با آماندا دوئل میکردند.
آماندا وحشیانه جیغ میکشید و طلسمهای مرگبارش را یکی پس از دیگری میفرستاد ولی مبارزهی همزمان با دو نفر کار آسانی نبود. طلسم بعدی او شاخههای کلفت درختی که بالای سر تدی بودند را نشانه گرفت و چیزی نگذشت که تنها یک حریف داشت. میتوانست هراس جیمز را هر چند که دور بود احساس کند... تصمیمش را گرفت، اول پسر کوچکتر را میکشت.
سنگینی شاخهی درخت روی هیکل تدی اجازهی هر حرکتی را از او سلب میکرد. یک چشمش بر اثر ضربه چیزی نمیدید ولی چشم سالمش با وحشت شاهد حرکت آماندا بود که با هر قدم یکی از طلسمهای جیمز را به راحتی دفع میکرد.
میلرزید و ترس بر تمرکزش چیره شده بود، اگر آن شکاف نبود خود را به برادر مدفون زیر شاخ و برگش میرساند و مطمئن میشد که هنوز نفس میکشد، که او را مثل لارتن از دست ندادهاست... مثل لارتن... که برای زندهماندن آنها همه چیز را از دست داده بود. چوبدستیاش را دستش فشرد و فریاد زد:
- اکسپلیارموس!
لحظه ای بعد جیمز صاحب دو چوبدستی بود که مالک دیگری به محض خلع سلاح شدن به میان درختان گریخته بود.
- تدی.. تدی؟... وینگاردیوم لهویوسا...
برای اولین بار در چند روز اخیر خندید، همینطور که شاهد برداشته شدن شاخهی درخت از روی بدنش بود و در حالیکه درد را در تکتک عضلات صورت و بدنش حس میکرد، خندید و گفت:
- اکسپلیارموس؟ شوخی میکنی؟ واقعا که پسر همون پدری.
جیمز هم خندید، نشانهی خوبی بود که رفیقش در آن وضعیت هنوز حس شوخطبعی خود را داشت. کاش راهی به آن طرف مییافت که مطمئن شود واقعا حالش خوب است. او را تماشا میکرد که به سختی برای بلند شدن تلاش مینمود و با هر حرکت چینی روی پیشانیش میافتاد. هنوز از تصمیمات و انتخابهای نادرست تدی دلگیر بود اما چه اهمیتی داشت؟ او هنوز آنجا بود حتی اگر شکافی عمیق بینشان فاصله انداخته بود.
- جیمز، چی شده؟
لبخند بر لبان جیمز خشک شده بود و نگاهش روی نقطهای ثابت پشت سر تدی ثابت مانده بود. با صدایی که انگار در گلو گیر کرده بود، گفت:
- باید از اینجا خارج شیم... خیلی سریع!
تدی به سمت جایی که جیمز به آن خیره شده بود برگشت و قلبش فروریخت. آتشی که جنگل را میبلعید و به سوی آنها میآمد، آتشی که حتی قدرتمندترین جادوگران هم تسلیم آن میشدند. فاندفایر* زبانه میکشید و هر لحظه نزدیک تر میشد.
--------------------------------------------------
* فاندفایر: خیلی دنبال معادلش گشتم ولی پیدا نکردم، فکر کنم واضحه که منظورم همون آتشیه که اتاق ضروریات رو توی کتاب هفتم نابود کرد.