هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ سه شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
من درخواست دوئل لوکسیاسو قبول می کنم.

الفی لطفا خودت سوژرو بده.


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ سه شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۱

لوکسیاس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 23
آفلاین
سلام

درخواست دوئل دوستانه با هرکی میاد!!

ترجیحا مرگخوار باشه حریف !

فرصت 1 هفته ای!

داور الفیاس

موضوع هم بگه خودش یا الفیاس


تا خودم هستم به امضام نیازی نیست


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۰:۱۲ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1205 | خلاصه ها: 1
آفلاین
امتیازات دوئل 4 جانبه:

امتیازات از 20 میباشد:

کینگزلی شکلبولت: 0 امتیاز
جینی ویزلی: 0 امتیاز
پنه لوپه کلیر واتر: 0 امتیاز
آقای باود: 8 امتیاز!

برنده این دوره و البته تنها دوره این دوئل، آقای باود هستند!
دورهای بعدی برگذار نمیشه!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۰:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1205 | خلاصه ها: 1
آفلاین
امتیازات دوئل سالازار اسلیتیرین با گودریک گریفیندور:

الفیاس دوج:

گودریک گریفیندور:۱۶
سالازار اسلیتیرین: ۱۸

من چیزی برای گفتن ندارم، همه چیزو سورس توضیح داد براتون!
فقط از اینکه گودریک مرد، یکمی ناراحتم!

مجموع امتیازات:

گودریک گریفیندور:
۱۴ ۱۶‏=‏۳۰
۳۰/۲‏=‏۱۵ امتیاز

سالازار اسلیتیرین:
۱۸ ۱۵‏=‏۳۳
۳۳/۲‏=‏۱۷.۵ امتیاز

به این ترتیت، برنده ی این دوئل جناب سالازار اسلیتیرین بزرگ خواهند بود!

مجلس ترحیمی در تالار گریفیندور برای عزیز از دست رفته، گودریک گریفیندور برگذار خواهد شد!
و در همان زمان مجلس عروسی دو نوگل تازه شکفته، سالازار اسلیتیرین و روونا ریونکلاو، در جایی بین دو تا تالار برگذار میشود!

موفق باشید!


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۱۱ ۲۳:۳۳:۲۲

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۱

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۴۹:۳۶
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 505
آفلاین
امتیازات از 20 هست !

اسلیترین :

سوژه ای که داده شده رو یه بار دیگه بخون :

نقل قول:
- در زمان های قدیم ، بعد از ساخت هاگوارتز ، گریفیندور با رونا راونکلاو دوست میشه . در همین حال اسلیترین هم عاشق راونکلاو میشه . هلگا پیشنهاد میده که سر راونکلاو دوئلی انجام بدن و برنده با راونکلاو دوست بشه . این دوئل رو شرح بدید .



پست شما از یکی از بهترین پست هایی بود که من اخیرا خونده بودم . فضا سازی های عالی به نحوی که من تونستم واقعا اون فضا ها رو بازسازی کنم در ذهنم . سوژه های کناری هم که به کار برده بودی ، مثل از زیر میز در اومدن هلگا و بقیه چیز ها هم خیلی جالب بود . واقعا از خوندن پستت لذت بردم . از نظر ظاهری هم پستت خوب بود ، میتونست کمی بهتر باشه . یه مقدار از اسپیس زیاد استفاده کرده بودی ولی چیزی نبود که خواننده رو زیاد اذیت کنه .

مشکل اصلی پستت این بود که به هدف اصلی داستان ، یعنی دوئل بین سالازار و گودریک نرسیده بودی . این تاپیک و سوژه داده شده هدف اصلیشون دوئل هست ولی شما حتی یک خط هم از این دوئل ننوشته بودی . با این حال چون بقیه بخش های پستت واقعا عالی بود من فقط ازت 4 امتیاز از اون بابت کم میکنم . 1 امتیاز هم بابت اسپیس های زیاد و در مجموع 15 از 20 !


گریفیندور :

یکی از خصوصیت های خوب پستت ، توصیف ظاهر و شخصیت 4 بنیان گذار هاگوارتز بود . اینکه هافلپاف اومد دخالت کرد بین اسلیترین و گریفیندور و یا اینکه گریفیندور اسلیترین رو نکشت در مرحله آخر . دوئلت هم قشنگ بود و خوب استفاده ورد ها رو توصیف کرده بودی .

یکی از مشکلات پستت ، استفاده از یک کلمه به صورت مکرر در چند جمله نزدیک به هم بود . برای مثال :

نقل قول:
دو نفر کل سراسرا را نورباران کرده بودند. یکی از یکی زرنگ تر بود و بعد از گذشت دو دقیقه کسی هنوز اسیب ندیده بود.


3 تا "بود" در یک خط یه مقدار از زیبایی فضاسازی هات رو از بین میبره .

یه مقدار از نظر نوشتاری هم مشکلاتی در پستت وجود داشت . به طوری که منظور و هدف نوشتت مشخص هست ولی اون حسی که میخوای رو منتقل نمیکنه . فک میکنم اگر پستت رو چند بار میخوندی خودت و ویرایش بهش میزدی ، خیلی بهتر میتونست بشه . مشکلات نوشتاری باعث میشه که خواننده نتونه تو یک بار خوندن از پستت لذت ببره . مجبور میشه که برگرده و نگاهی دیگه به پستت بندازه تا دقیق متوجه قضیه بشه .

در کل پست جالبی بود ولی به نظرم اگر یه ذره بیشتر روش کار میکردی ، با توجه به شناختی که ازت دارم ، میتونستی خیلی بهتر از این کار کنی . امتیاز 14 از 20 رو بهت میدم .




برنده دوئل : سالازار اسلیترین !




پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۱

آقای باودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۴ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸
از جایی که نمودار ناپذیر است
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
موضوع:دوست یا دشمن

آقای باود کنار رینگ دوئل بود و دوئل سالاز و گودریک رو نگاه میکرد و

گفت: کی میخواد با من دوئل دوستانه بکنه؟

کینگزلی شکلبوت گفت:من میتونم با شما تمرینی و اموزشی دوئل کنم.

آقای باود گفت:باشه تو محوطه ی مدرسه شب میبینمتون



کینگزلی شکلبوت وارد محوطه ی هاگوارتز شد همه جا را تاریکی بود کمی منتظر ماند انگار خبری از آقای باود نبود...

کمی گذشت کینگزلی شکلبوت

با خود گفت: نکنه نمیاد

ناگهان صدایی شنید که انگار در گوشش شخصی گفت: دارم میام ... کینگزلی شکلبوت به سرعت پشتش را نگاه کرد...کسی نبود!!

ناگهان از سمت جنگل ممنوعه شخصی در حال آمدن بود او آقای باود بود اما آن صدا که بود؟؟

کینگزلی شکلبوت گفت : آقای باود دیر کردین

آقای باود گفت: مگه نگفتم دارم میام؟

کینگزلی شکلبوت گفت : ولی شما...اون صدا ...چطوری؟

آقای باود دیگر حرفی نزد...بدون آنکه چوبدستیش را در بیاورد با دستش کینگزلی را نشانه گرفت و ناگهان از وسط بارانی اش طلسمی به سمت کینگزلی رفت!!!!!

کینگزلی شکلبوت که جاخورده بود گفت:چه جوری این کارو کردین؟؟

اما آقای باود دیگر حرفی نمیزد بار دیگر کینگیزلی را نشانه گرفت و این بار از آستین کتش پرتوی نوری به سمتش رفت!!!!!!!!!!!!!!

آنگاه بود که کینگیزلی توانست آن را منحرف کند و به شاخه ی درختی خورد...

این بار افسون بعدی از داخل دست باود بیرون رفت و دست باود کنده شد!!!

سپس دست دیگری جای آن را گرفت دستی که چوبدستی داشت...

کینگزلی شکلبوت که مات و مبهوت شده بود جارویش را با یک ورد ساده خواند و سوار آن شد و پرواز کرد...

ولی آقای باود نیازی به جارو نداشت او با اطلاعاتی که در زمینه ی جادو های ابری داشت به راحتی پرواز کرد...گویی از انتهای پاهایش بخار در می آمد...

کینگزلی به سمت برج نجوم رفت و باود هم به دنبالش...

باود یک افسونی اجرا کرد و کینگزلی از جارویش لغزید و افتاد ولی در لحظات آخر باود را بیهوش کرد و دو نفر سقوط کردند ...

یک دوئل دوستانه تبدیل شد به...

فردا تیتر پیام امروز این بود:

مرگ دامبلدور دوباره تداعی میشود...






آقای باود همچنان به قدح اندیشه نگاه میکرد و خاطره ی آخرین دوئلش را مرور می کرد...

به یاد آورد که چگونه خودش و کینگیزلی ناکار شدند...

پا شد و به طرفه روزنامه ی پیام امروز رفت و از دیدن تصویر مفتضحانه ی خودش و کینگیزلی با تیتر:مرگ دامبلدور دوباره تداعی میشود... خندید

به یاد آورد که چگونه لنگ لنگان با کینیگزلی از سنت مانگو خارج شدند...

به نامه ای که در آن با جینی قرار بود دوئل کند نگاه کرد...

به سمت در رفت و از سازمان اسرار خارج شد...

خواست جارو بردارد ولی نیازی به جارو نداشت او با اطلاعاتی که در زمینه ی جادو های ابری داشت به راحتی پرواز کرد...گویی از انتهای پاهایش بخار در می آمد...

به سمت هاگوارتز در حرکت بود می خواست به سراغ جینی برود تا دوئل کنند....




شب بود باران میبارید آقای باود در آسمان هاگوارتز در حال چرخش بود ...

ناگهان از بالا نوری در بخش جنگل ممنوعه توجهش را جلب کرد

به سرعت به طرف جنگل ممنوعه رفت جنگل آتش گرفته بود!

جینی را دید که در میان شعله های آتش به دام افتاد و چند نفر با ردای سبز او را محاصره کرده و قهقه ی خنده را سر داده بودند....

آقای باود با اطلاعاتی که در زمینه ی جادو های ابری داشت با بهترین وردش و با تمام تلاشش سیل عظیم آب را به سمت جنگل آتش گرفته روانه کرد...

پس از این که آب آتش را خاموش کرد همچون فواره ی عظیمی به هوا رفت و در نور مهتاب با زیبایی و عظمت هر چه تمام تر قطره قطره شد و ناپدید گشت...

تا افراد سبز ردا به خود بیایند آقای باود به سمت جینی رفت و یک جارو احظار کرد

پس از سوار شدن جینی به او گفت:

-زود از اینجا دورشین و جونتون رو نجات بدین

-ولی تو آخه...

-گفتم زود دور شین

ولی دیگر دیر بود افراد سبز ردا به خود آمده بودند و آقای باود را نشانه گرفته و به سمت او طلسمی روانه کردند....

آقای باود به سمت زمین سقوط کرد و هنگام برخورد بار دیگر سیلی جنگل را فرا گرفت و سپس همچون فواره ی عظیمی به هوا رفت و در نور مهتاب با زیبایی و عظمت هر چه تمام تر قطره قطره شد و ناپدید گشت...

افراد سبز ردا مار هایی به سمت آقای باود خسته فرستادند...

آقای باود که تمام انرژیش را برای دو سیلاب بزرگ یکی برای حفظ جان جینی و دیگری برای حفظ جان خودش صرف کرده بود توان حرکت نداشت و روی زمین ولو شده بود و به مارهایی که از مرگی قریب الوقوع خبر میدانند نگاه میکرد...

این بار نوبت جینی بود که آقای باود را نجات دهد...

جینی مار ها را از آقای باود راند و مارها به دور دست ها پرتاب شدند...

جینی برای آقای باود جارو احظار کرد ولی آقای باود گفت:

-لازم نیست ممنون...

آقای باود به همراه جینی به راحتی پرواز کرد...گویی از انتهای پاهایش بخار در می آمد...

هر دو از بالا به سر افراد سبز ردا طلسم می فرستادند و مقاومت میکردنند...

سر انجام ارتش دامبلدور همچون فرشته ی نجات سر رسیدند

رونالد به خواهرش گفت:

-با آقای باود برو قلعه...

-باشه موفق باشین...

آقای باود و جینی به داخل قلعه رفتند و آقای باود در جلوی در مخفی گریفندور از او جدا شد...

آقای باود میخواست برود که جینی گفت:

-از تون ممنونم

-منم از شما ممنونم

و آقای باود از در اصلی بیرون رفت و زیر نور مهتاب گم شد...

گاهی بعضی از حوادث به جای جنگ به دوستی ختم میشوند که نمونه اش را دیدید...


آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۲:۴۰ سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1205 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بشتابید بشابید!

ساحران علیه جادوگران!

فیلمی چند قسمتی از الفیاس دوج!

دوئلی متفاوت!

پنه لوپه کلیر واتر و جینی ویزلی

آقای باود و کینگزلی شکلبولت

این دوئل در 3 مرحله انجام خواهد شد که:

زمان دور اول:
از ابتدای روز چهارشنبه تا پایان روز شنبه
مکان دور اول:
همینجا!

این توضیحات برای مرحله ی اول این دوئل است:

شما بایستی در این دور یک رول تک پستی میزنین که در اون شما و طرف مقابلتون در حال دوئل هستید که اتفاقی غیر منتظره پیش میاد و شما مجبور به اتحاد با هم میشین تا اون اتفاق رو برطرف کنین، این اتفاق میتونه از حمله مرگخوارا باشه تا سقوط شهاب سنگ()! یادتون باشه که رول شما تک پستی خواهد بود!

گروه بندی دور اول:
پنه لوپه کلیر واتر vs کینگزلی شکلبولت
جینی ویزلیvs آقای باود

داور دور اول: الفیاس دوج

گروه بندی دور دوم:
پنه لوپه کلیر واتر vs آقای باود
کینگزلی شکلبولتvs جینی ویزلی

داور دور دوم: ............

گروه بندی دور سوم:
پنه لوپه کلیر واتر vs جینی ویزلی
کینگزلی شکلبولتvs آقای باود

داور دور سوم: ............


نکته:
داور دور دوم و سوم متعاقبا اعلام خواهد شد.
سوژه و قوانین دور دوم و سوم توسط داوران ان دور اعلام میشود.
برنده این مسابقه کسی است که در این سه دور بیشترین امتیاز را بدست آورده باشد!


هر گونه مشکلی بود، با پیام شخصی در خدمتم!
موفق باشید و زنده!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۱

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
نکته : انتخاب داور دست شما نیست . فرد برگذار کننده (در اینجا الفیاس) با دو یا سه رول نویس خوب سایت صحبت می کنه و اگر اونها مایل بودند به عنوان داور انتخاب میشن .

لطفا اینجوری نیاید بگید که داور باید فلانی باشه چون ممکنه که اون فرد علاقه ای به داوری دوئل نداشته باشه .
موفق باشید.


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۱

جینی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۷ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۷:۲۲ سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵
از برج گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 98
آفلاین
سلام.من و پنه آمادگی خود را برای دوئل اعلام میکنیم.با آقای باود و کینگزلی شکلبوت


not only wizards,witches are here too

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور.
http://upload.tehran98.com/img1/5atum4n9ui53pjad2p3k.jpg


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۱

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
پست دوئل سالازار اسلایترین با گودریک گریفیندور


بار دیگر صبح شده بود و دوباره مانند هر روز دیگر خورشید سخاوتمند دستان گرم و حیات بخش خود را بر سر زمین و زمینیان کشید تا از خواب شیرین بیدارشان کند.
پرندگان از رسیدن روزی جدید آواز شادی سر داده بودند، دسته ای از آنها به صورت گروهی در آسمان پرواز می کردند و دسته ی دیگر بر روی شاخه های جنگل نشسته بودند و مشغول تماشای دسته اول بودند .

اما درست کمی آنطرف تر ، درمیان تپه های سبزرنگ نزدیک قلعه ی تازه ساخته شده ،دو مرد در چند متری یکدیگر درحالی که با چوب دستی هایشان سینه های یکدیگر را نشانه رفته ، ایستاده بودند .
به آنها گفته شده بود به محض رسیدن نور خورشید به زمین آن منطقه ای که ایستاده بودند کارشان را شروع کنند .

فقط چند ثانیه مانده بود که خورشید آنها را نیز در برگیرد ، اگرچه خورشید برای همه مهربان است و حیات بخش ، اما امروز با روشن کردن آن منطقه باعث گرفته شدن حیات یکی از آنها میشد . نفس در سینه هایشان حبس شده بود؛ صدای ضربان قلبشان به وضوح قابل شنیدن بود . چشم در چشم یکدیگر دوخته بودند . فقط سه ثانیه مانده بود .

سه

دو

یک




فلش بک


در سالنی تاریک و بزرگ ، سالازار اسلایترین در کنار مار بزرگش نشسته بود و به جعبه ی کادو شده ای که در دست داشت نگاه می کرد .

- به نظرت از هدیه ام خوشش میاد؟!

- اش نایخا ، فش سیخا

- این چه حرفیه که میزنی؟ یعنی چی از سرش هم زیاده بوقی؟

- فیش فییشش ساش یاه

- اصلا هم اینطوری نیست ، من هر دوتون رو به یک اندازه دوست دارم ، فقط فرقش اینه که روونا میتونه مادر بچه هام باشه ولی تو نمی تونی .

- ساش های فش فش ، شای سا شایخا

سالازار لبش را گاز گرفت و گفت :
- دیگه این حرف رو جایی نزنیا ، الان اگه یه غریبه اینجا بود فکر می کرد ما هستیم. بار آخرت باشه .

سالازار نگاهی به باسیلیسک انداخت که گویا ناراحت شده بود . به سمت مار رفت و او را در آغوش کشید .

- تو همیشه عزیز دلمی ، قول میدم دفعه ی بعدی که اومدم یه دونه از این مشنگ خوشمزه ها برات بیارم که بخوری و کیف کنی .

- فش فییشش فییشش

- منم دوست دارم عزیزم.

سپس در حالی که مار را در آغوش گرفته بود گفت :
- فقط جون عزیزت عین اون سری ردام رو با دندونات پاره نکنی ، این ردام نو هستش ، تازه امروز از این دهاته خریدم .



ساعاتی بعد سالازار در حالی که کادویش را در دستش گرفته بود در راهروهای قلعه قدم میزد به امید آنکه بتواند روونا را پیدا کند . نیم ساعتی از گشت و گذارش در قلعه نگذشته بود که صدای خنده ای زنانه توجهش را جلب کرد .
آن صدا را به خوبی میشناخت ، صدای خنده ی روونا بود که از محلی که قرار بود تا چند ماه آینده آشپزخانه ی قلعه باشد میامد.
به سمت اتاق مربوطه رفت و متوجه شد که در نیمه باز است .
از لای در نگاهی به داخل انداخت و روونا را دید که پشت میز بزرگی از اوناع نوشیدنی و خوراکی نشسته است . کمی چشم گرداند تا بتواند آن سوی میز را نیز ببیند .
در آن سوی میز گودریک گریفندور با ظاهری آراسته و شیک نشسته بود .
گودریک جرعه ای از نوشیدنی اش نوشید و سپس رو به روونا گفت :

- جدیدا خیلی سالازار دور و برت می پلکه . خبریه؟

- نه ، فقط رابطه ی کاریه . . .

روونا خودش هم میدانست که این حرفش دروغ محض است . او از علاقه ی شدید سالازار نسبت به خودش با خبر بود و همین طور از علاقه ی گودریک به خودش ، اما او دچار مشکلی شده بود . او به هردوی آنها علاقه داشت و تصمیم گرفتن مبنی بر اینکه با کدام بماند برایش مشکل شده بود .

گودریک با قاشقش چند ضربه ای به لیوان زد.

- چرا تو فکر رفتی ؟

روونا با دستمال رو میزی اش دهانش را پاک کرد و گفت :

- گودریک باید یک حقیقتی رو به تو بگم . راستش بین من و سالازار ، و همینطور من و تو مدت هاست که رابطه ی کاری نیست .

- منظورت چیه؟

- منظورم رو خوب میدونی ، الان خودت که این شام رو ضیافت دیدی فقط به خاطر اینه که ما دوستیم ؟ چرا سالازار اینجا نیست ؟ چرا هلگا اینجا نیست؟

در همین موقع هلگا از زیر میز بیرون آمد و گفت :

- چه کسی بود صدا زد هلگا؟!

- هلگا

هلگا در حالی که لباس زرد رنگ زیبایش را میتکاند گفت :

- په نه په ، سالازار ، خب هلگام دیگه .

گودریک از جایش بلند شد و گفت :

- تو اینجا چیکار می کنی؟ خیر سرم بهت گفتم مواظب باشه سالی یه وقت اینورا پیداش نشه.

- نمیتونستم ، باید میومدم اینجا تا بفهمم شما دوتا چی میخواید به هم بگید .

سپس رو به روونا کرد و گفت :

- عزیزم رک بهش بگو که تو هم عاشق سالی هستی هم گودی .

گودریک رو به روونا کرد و گفت :

- روونا ، هلگا راست میگه ؟

در همین موقع از پشت در صدای افتادن شیئی آمد . سه جادوگر به سمت در رفتند ، روونا در را باز کرد .
هیچ کس بیرون در نبود ، فقط جعبه ی کادو شده ای که از برخوردش با زمین باز شده بود و گردنبند مارنشانی با دو جواهر سبز رنگ برای چشمان مار بیرون از جعبه افتاده بود .

- خب ، معلومه که سالازار متوجه شده ، از گردنبند پیداست که هدیه از طرف اون بوده چون فقط اونه که عاشق مار و این حیوونای چندش آوره.

این صدای هلگا بود. به سمت روونا آمد و گردنبند را که اکنون در دستان روونا بود قاپید و گفت :

- به نظر من تنها یه راه داره که روونا یکی از شما دو نفر رو انتخاب کنه .

گودریک که سینه اش را سپر کرده بود و بادی در غبغب انداخته بود گفت :

- من حاضرم ، من برای انجام هرکاری آماده ام ، من شجاعم ، من شیرم ، من خوبم ، من هورام ، هورا هورا

- ساکت بابا ، تا ما هرچی می گیم عین اسگلها خودش رو میندازه جلو ، بزار من بگم چه راهی داره بعد تو بگو حاضری یا نه .

هلگا رو به روونا کرد و گفت :

- تنها راهش اینه که این دوتا با هم دوئل کنند .


پایان فلش بک


بار دیگر صبح شده بود و دوباره مانند هر روز دیگر خورشید سخاوتمند دستان گرم و حیات بخش خود را بر سر زمین و زمینیان کشید تا از خواب شیرین بیدارشان کند.
پرندگان از رسیدن روزی جدید آواز شادی سر داده بودند، دسته ای از آنها به صورت گروهی در آسمان پرواز می کردند و دسته ی دیگر بر روی شاخه های جنگل نشسته بودند و مشغول تماشای دسته اول بودند .

اما درست کمی آنطرف تر ، درمیان تپه های سبزرنگ نزدیک قلعه ی تازه ساخته شده سالازار اسلایترین و گودریک گریفیندور در چند متری یکدیگر درحالی که با چوب دستی هایشان سینه های یکدیگر را نشانه رفته ، ایستاده بودند .

به آنها گفته شده بود به محض رسیدن نور خورشید به زمین آن منطقه ای که ایستاده بودند کارشان را شروع کنند .
نفس در سینه هایشان حبس شده بود؛ صدای ضربان قلبشان به وضوح قابل شنیدن بود . چشم در چشم یکدیگر دوخته بودند . فقط سه ثانیه مانده بود تا خورشید به آنها برسد .

سه

دو

یک



" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.