1- نمایشنامه ای از اجرای یکی از این دو طلسم . 8 امتیاز
پروفسور دامبلدور بچه های حیرونو با 100 تا سوال بی جواب تنها گذاشت ..درو محکم پشت سرش بست و رفت ...
سکوت وحشتناکی کلاس رو دربرگرفته بود ولی دورنت این سکوتو شکست ... لبخند زورکی و نصفه نیمه ای زد و با صدایی رسا فریاد زد :
خب بهتره شروع کنیم نه ؟!
بچه ها هنوز مات و مبهوت به هم دیگه نگاه میکردن تا بالاخره یکنفر از ته کلاس گفت :
باشه ..شروع کنیم ...
یکهو کلاس پرشد از بچه هایی که چوب دستی هاشونو روی فرق سر همدیگه قرار میدادن و میگفتن :
کورکور ثوقیض
نه خیرم !!!!
کورونو ثوقیوض
نه نه ...
هنوز هیچ کس به یک گرگینه یا همون به یه انسان در لباس گرگ تبدیل نشده بود اما ناگهان ...
" کوراناووا ثغیونض"
اوه..اوه خدای من ..هلگا..هلگا ..من ..من نمی خواستم این کارو بکنم ...
دورنت چوبدستیشو از روی فرق سر هلگای بیچاره برداشت ... و درکمال ناباوری بهش نگاه میکرد ..
بعضیها دستاشونو جلوی صورتشون گرفته بودند و جیغ می کشیدند ، بعضی ها پوزخند می زدند و بعضی ها هم قهقه می خندیدند ...
نه ..نه ..دستام ..دستام داره مو درمیاره ..گوشام داره تیز میشه ...جیییییییییییییییییغ !!!!! پنجه در آوردم !!!!!
این کلمات را هلگا بیچاره که حالا تبدیل به یه انسان در لباس گرگ شده بود با وشت هرچه تمامتر بر زبون میاورد ...
سکوت ..نفس ها در سینه حبس شده بود ولی این سکوت چند لحظه بیشتر طول نکشید و تبدیل شد به قهقه همه بچه ها غشغش می خندید ...
حتی هلگا هم لبخند می زد ..
صدای قهقه ها انقدر بلند بود که باعث شد پروفسور دامبلدور به داخل کلاس بیاد ..
هنوز پاشو توی کلاس نذاشته بود که چشمش به هلگایی که اکنون تبدیل به یه گرگ شده بود بود افتاد .. جلوی خندشو گرفت و گفت :
کار کی بود ؟
دورنت با صورت سرخش جلو آمد و درحالی که رش را پایین انداخته بود با صدای آرامی گفت :
کار من بود ...
هوممممم.....کارت عالی بود تو دومین نفری هستی که موفق شدی اما..دورنت نباید این کارو با دوستت هلگا میکردی باید روی خودت اجراش میکردی درس نمیگم ؟
دورنت که نمی دونست چی بگه و دلیل قانع کننده ای برای این کارش پیدا نمی کرد زرنگی کرد و گفت :
خب پروفسور میخواستم تلافی کار هلگا با شما رو دربیارم ...اون شما رو گرگینه کرد منم اونو !!!
و کلاس برای باردوم غرق قهقه شد ... حتی پروفسور دامبلدور هم لبخند می زد !!
2 - معرفی یک طلسم در دوران ظهور اولین گرگینه . 7 امتیاز (غیر تکرار )
بله همونطوری که هلگای عزیزم گفت زمان بین اختراع ورد کوراناووا ثغیونض 3 ماه فاصله بود ..یکی دیگه از طلسم هایی که اریکا تونست توی این مدت بسازه طلسم « بدونیوس » بوده که کاربرد این طلسم این بوده :
باعث ریختن تمام دندونها و فرورفتن پنجه ی و تغییر صدای حیوانات میشده .. بله ، این طلسمو اریکا وونستو در زمانی که همسرش جاشوا گرگینه بوده روش اجرا میکرده در نتیجه کاملا بی آزار میشده حتی از یه مورچم بی آزارتر
چون : 1 - نمیتونسسته کسی رو گاز بگیره 2- نمیتونسته پاچه ی کسی رو بگیره . 3 - اگه زوزم میکشیده یا صداهای وحشینه از خودش درمیاورده صداش آروم میشده ...( یا اینم که اصلا صداش درنمیومده ! )
در ضمن از این طلسم امروزه هم روی بعضی گونه های حیوانات بسیار استفاده میشه !!!
مقالات ( هردوشون رو باید بنویسید ! )
-چرا کسایی که با گرگینه ها زندگی میکنند، وقتی که ماه کامل میشه، این طلسم رو روی خودشون اجرا میکنند؟! حداقل 5 خط. 7 امتیاز
خب ..به نظر من دلیلش اینه که اونام تبدیل به گرگینه بشن تا کسی که باهاشون زندگی میکنه و تبدیل بهگرگینه شده به اونا آسیبی نرسونه چون همونطور که گفتیم گرگینه ها کنترل مغزشونو ندارن یعنی یه گرگینه ی واقعین و نمی فهمن کی به کیه !! درواقع منظورم اینه که فقط کسانی که طلسم کوراناووا ثغیونض رو رو خودشون اجرا میکنن هوش و حواسشون سرجاشه چون اونا درواقع اصلا گرگینه نیستن فقط در لباس گرگینه ان د..پس نتیجه میگیریم که اونا طلسمو رو خودشون اجرا میکنن چون گرگینه ای که باهاش زندگی میکنن فکر کنه که اون هم یک گرگینس و آسیبی بهش نرسونه !!! خب گرگینه که عقل نداره نمیفهمه این انسان در لباس گرگینس !!! البته فکر میکنم استفاده از طلسم های دیگه که قبل از اختراع طلسم کوراناووا بهتر باشه .. آدم یه طلسم بی آزاری میزنه خودشو راحت میکنه چرا بره دو ساعت تبدیل به گرگینه بشه با گرگینه ی اصلی کلانجار بره خودشو خسته کنه هان ؟؟؟
تازه شاید هنگام اجرای طلسم کوراناووا گرگینهه اونو ببینه از ماجرا بو ببره اونوقت بگیره تیکه پارش کنه !!! پس نتیجه میگیریم همه هم موقعی که ماه کامل میشه از این طلسم اسفاده نمی کنن بلکه راه های دیگه ای هم وجو د داره !
اما لپ کلام :
به 3 دلیل 1- ایمنی جهت حمله احتمالی گرگینه 2- همدردی با گرگینه مظنون ( آدم ببینه گرگینه بودن چه مزه ای داره ! ) و 3 - به همون دو دلیل قبلی !!!
2- خودتون رو فرض کنید که یک گرگینه گازتون گرفته و الام ماه کامله ، احساس و اتفاقاتی رو که براتو میفته رو شرح دهید . حداقل 5 خط که 7 امتیاز داره !
من به صورت نمایشنامه میزنم اشکالی نداره ؟ ( یکمی طنزه )
هوا کاملا تاریک شده بود ..باد سردی می وزید و مه همه جا را فرا گرفته بود ...بجز صدای زوزه ی گرگینه ها هیچ صدایی به گوش نمی رسید ..دورنت درحالی که روی مبل خکستری رنگ اتاقش نشسته بود و از سرما به خود می لرزید ، درحالی که 100 تا پتو پیچیده دورشاااا اما بازم می لرزید چمیدونم والا شاید از ترس می لرزید ...ولی به هرحال می لرزید .. صدای تیک تیک دندان هایش را احساس میکرد .. فکر میکرد تا چند لحظه ی دیگر صورتش قندیل می بندد ...چند لحظه ی پیش نزدیک پنجره رفته بود تا کامل شدن ماه را نظاره کند اما نمی دانست چه چیزی او را دوباره بسوی جایگاه قبلیش فرستاده بود !!!
آخ .. چقدر دستم می خاره ..وا ؟
کم کم داشت متوجه موضوع میشد .. آستین لباس عجیبو غریبش را را به قصد خاراندن دستش بالا زد اما در کمال تعجب روی دستش زخمی دید که در اثر گازگرفتن یک گرگینه ایجاد شده بود ..دورنت وحشت کرده بود ...به سرعت به طرف آینه اتاقش دوید و در کمال ناباوری صورت زخم و زیلیش را در آینه مشاهره کرد ..باورنکردنی بود ..یعنی یک گرگینه ...
نه امکان نداره ..پس اونباید الان اینجا باشه آره همینجا ..ناگهان یک گرگینه به صورت او پرید ....
احساس میکنم بدنم یخ زده آره نکنه تو یخچالم نه ؟
فکر میکنم گلبولام دارم روی خن یخ زدم پاتیناژ بازی مینن ..وای خدای من ..نه ...دستام ..چرا انقدر مو درآوردم ؟ حتما کرکای قالی چسبیده بهم ؟
اوا این ناخونا چین ؟ قد بیله ؟
و تازه متوجه شد که ...
وای نه نه من دارم یه گرگینه میشم ...
خب دیگه جدی شد :
احساس سرمای خفیفی را در تمام نقاط بدنم احساس میکردم اما این احساس خفیف و کوچک هر لحظه بیشتر و شدیدتر میشد ...دستان کوچکم دیگر تقربا زیر جنگل انبوه موهای قهوه ای گم شده بودند ..به جای دستان ظریفم اینک دستانی سنگین با چنگال هایی تیز و برنده داشتم ...احساس میکردم گوشهایم از حالت عادی خارج شده اما نه ..این فقط یک احساس نبود بلکه حقیقت بود ... کمرم به طرز عجیبی درد میکرد اما ..بله صورتم بیش از 10 سانت با زمین فاصله نداشت حالا دیگر یک ..یک گرگینه شده بودم !!!
( وای ببخشید انقدر طولانی شد .. دیگه انقدر بلند نمی نویسم !!! )